طلب و اخلاق طلبگیرمضان المبارک ۱۴۴۵

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۳ | سوم رمضان ۱۴۴۵ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۳| سوم رمضان ۱۴۴۵ |  ۱۴۰۲/۱۲/۲۴ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:

﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ

در جلسات گذشته، در بحث طلب خدا و خدا را طلبیدن، به بحث ذکر رسیدیم که راه رسیدن به خدا و مرحله‌ای از سلوک سالک است.

عرض کردیم که ذکر که همان یاد در فارسی است، ذاکری دارد که یاد می‌کند، مذکوری دارد که به یاد می‌‌آید و مذکِّری دارد که به یاد می‌آورد.

بیشترین یادی که هر ذاکر می‌کند و همه‌جا مذکورش ظهور و بروز دارد، یاد محبوب است؛ یعنی هر کسی، بیش از همه، از محبوب و معشوق خود یاد می‌کند. بنابراین بحث ذاکر و مذکور به یک شکلی به بحث محبّ و محبوب برمی‌گردد که محبّ همواره محبوب را به یاد می‌آورد.

در قرآن شریف یک بحث دارد که خدا که هم محبّ و هم محبوب است. اولین محبّ و اولین محبوب خود خداست. اولین عاشق و اولین معشوق اوست و از خدا حبّ و عشق به کل مخلوقات سرایت می‌کند.

آنجا که بحث فطرت در قرآن است، می‌بنیم که خدای تعالی مُهرِ مِهر خود را بر دل همۀ انسان‌ها زده؛ یعنی هر انسانی که به فطرت زاده می‌شود (کُلُ‏ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَى الْفِطْرَه) در درون و جان و قلب او مُهرِ مِهر خدای تعالی زده شده. به تعبیر دیگر همه، از بدو تولد، خدای تعالی را دوست دارند و گه‌گاه که از او ذکر و یاد می‌شود، آن محبوب فطرت خود را به یاد می‌آورند.

خدای تعالی در آیۀ شریفه می‌فرماید:

﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی‏ آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا

یک پیمان و عقد و بستگی بین خدا و انسان، در عالم ذرّ بسته شد؛ عقد محبّت با خدا و خداوند مُهرِ مِهر خود را بر فطرت ما زد.

در اصطلاحِ حافظ، با توجه به همین آیه، می‌‌گوید «عهد الست».

خداوند در این عقد و در این محبّت و بستگی شاهد هم گرفته. شاهد کیست؟

«أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِم» خودشان، نفسشان شاهد این قضیه است که هم ببینند و هم شهادت دهند؛ چون شاهد اول باید ببیند، بعد شهادت دهد. انسان وابستگی خود را دیده و بعد شهادت داده.

یک دیالوگ و گفت‌وگو بین خدا و نفس انسان، فطرت انسان در عالم ذرّ صورت گرفته. خدا فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟» (آیا من پروردگار شما نیستم؟) شاهد هم نفستان، در نفستان نگاه کنید و پاسخ دهید.

جواب: «قالُوا بَلى». بله، همین طور است. تو در تمام جان ما حضور داری. تو پروردگار ما هستی. تویی که ما را پرورش می‌‌دهی. تویی که نعمتت بر همۀ وجود ما جاری و ساری است.

به تعبیری «أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» یعنی به خودتان رجوع کنید! بعد پرسید «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم؟».

برخی بزرگان گفتند: مثل اینکه کسی بگوید: در آیینه نگاه کن! وقتی نگاه کرد، می‌پرسد: آیا من زیبا نیستم؟ یعنی اگر در آیینه نگاه کنی، در خودت مرا می‌بینی.

«أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» در خودت مرا می‌بینی. بعد خدا می‌گوید حال که نگاه کردی «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ شَهِدْنا». اینجاست که خدا مُهرِ مِهر خود را بر دل انسان زده. این فطرت انسان است.

سفر و فراموشی

آدمی سفری دارد که در اصطلاح قرآنی «هبوط» نام گرفته. این هبوط مختص حضرت آدم نیست، انسان که در عالم ذرّ نزد خدا حاضر و شاهد است و شهادت می‌دهد و با خدا گفت‌وگو دارد، هبوطی دارد و زمینی می‌‌شود، بنا بر حکمت خدا و هر داستانی که راجع‌به خلقت آدم است.

در این زمینی شدن که زمین زمینۀ رشد اوست، گاهی اوقات غفلت و نسیان او را فرامی‌گیرد؛ یادش می‌‌رود کجا بود؛ کجایی بود؛ محبوبش که بود و چه بود! امّا خدا که گفتیم هم محبّ است و هم محبوب، یادش نمی‌رود؛ لذا دائماً سراغش می‌آید.

خدا دوستمان دارد و سراغمان می‌‌آید؛ گاهی تلنگری می‌زند، گاهی گوشمان را می‌پیچاند و گاهی اوقات رسول می‌فرستد تا این غفلت و نسیان را برگرداند و بگوید که حواست باشد! پس رسول مذکِّر است؛ یادمان می‌آورد.

تو را ز کنگره عرش می‌زنند صلاح

ندانمت که در این دامگه چه افتادست

اینجا چه می‌‌کنی؟

مرغ باغ ملکوتم نی‌ام از عالم خاک

چند روزی قفسی ساخته‌اند از بدنم

فطرتْ پیامبر درون است. گاهی این فطرت خاک و زنگار می‌گیرد، یادمان می‌‌رود، شامل مرور زمان می‌شود. خدا پیامبر می‌فرستد که مذکِّر است و به یاد می‌‌آورد. البته مذکِّر اصلی خود خداست، پیامبر که می‌آید، مذکِّر می‌شود که یادمان بیاورد.

حافظ راجع‌به عهد ازل ابیات زیادی دارد؛

یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود

دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود

آنجا خدا را می‌دیدیم «أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» ولی اینجا قریبستان است. این خاک و این دنیا قریبستان ماست. یاد آنجا می‌‌کنیم که محبوب بود.

به یاد یار و دیار آن‌چنان بگریم زار

که از جهان ره و رسم سفر براندازم

من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب

مُهیمَنا به رفیقان خود رسان بازم

این همان نی‌ستان مولاناست. گاهی خود خدا این قلب را تلنگر می‌زند و یاد می‌کند.

یاد باد آنکه نهانت نظری با ما بود

رقم مِهر تو بر چهره ما پیدا بود

در عالم ذرّ «أَشْهَدَهُمْ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ». گفت: به خودتان نگاه کنید! مُهر خداست که با شماست؛ «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم؟».

بر پیامبر درون (فطرت) گاهی غفلت می‌‌نشیند و خاک‌آلود می‌شود، اینجاست که خدا مذکِّر که پیامبر برون است، می‌فرستد.

خدا به این پیامبر نامه هم می‌دهد. محبّ خداست، نامۀ عاشقانه می‌دهد. رضوان خدا به حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت، همواره می‌گفتند: اول و آخر عرفان همین است که بدانی خدا دوستت دارد، هرکه باشی.

خدا چون دوستت می‌‌دارد، برایت نامۀ عاشقانه فرستاده و دست حبیب خودش که مذکِّر است، داده. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون».

این ذکر و یادآوری همان قرآن است. نام قرآن ذکر است، هم مذکِّر است هم ذکر؛ «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ وَ قُرْآنٌ مُبینٌ». قرآن ذکرخالص است.

علاوه بر قرآن، حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله هم ذکرند. «قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً» خدا یک ذکر را از بالا فرستاد. «رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ» این ذکر، رسول است که آیات مبین را بر شما می‌خواند.

پیامبر بالا و والاست، ذکری که ‌آورده قرآن است که بر او نازل شده؛ پس پیامبر بالا رفتند و با قرآن آمدند. وقتی که قرآن را تلاوت می‌کند، از تلاوت او، قرآن مرحله به مرحله بر قلب ما نازل می‌شود؛ لذا فرمود: «اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ» (آنچه را که بر شما نازل شده، اطاعت کنید.) یعنی این قدر پایین آمده.

به تعبیر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت، فرودگاه این قرآن، در مرحله اول، قلب مبارک حضرت ختمی مرتبت است و در مرحله آخر، بر قلب ما نازل می‌شود.

از مسائل قرآن این است که می‌فرماید پیامبر و قرآن با هم نازل شدند؛ یعنی پیامبر که بالا و والاست، اوج گرفتند و با قرآن فرود آمدند؛ «فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون» کسانی که ایمان آوردند و پیامبر را بزرگ داشتند و او را یاری کردند، از نوری تبعیت کردند که «انزل معه» با پیامبر نازل شده.

بنابراین پیامبر و قرآن با هم آمیخته‌اند، هردو مذکِّرند. «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّر» ای پیامبر تذکر بده، تو مذکِّری! قرآن هم مذکِّر است؛ «وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْر». مذکِّر و صاحب ذکر است. جای دیگر به پیامبر اکرم می‌فرماید: با قرآن تذکر بده! «فَذَکِّرْ بِالْقُرْآن». پس آن نامه عاشقان قرآن است.

این قسمت را که عرض کردیم، شیخ شبستری در گلشن راز به زیبایی فرمود:

مکن بر نعمت حق ناسپاسی

که تو حق را به نور حق شناسی

جز او معروف و عارف نیست دریاب

ولیکن خاک می‌یابد ز خور تاب

او خودش را معرفی کرده.

نام فارسی خورشید مهر است که از محبّت و گرمی است. خاک ماییم که مهر و محبّت خدا بر ما می‌تابد.

عجب نبود که ذرّه دارد امید

هوای تاب مهر و نور خورشید

پنجره‌های قدیمی روزنه بود، گاهی از آن روزنه‌ها گرد و خاک را در نور خورشید می‌‌دیدی که بالا می‌‌رود. تشبیه شاعرانه‌اش این است: «عجب نبود که ذرّه دارد امید» ما مثل این ذرّات خاک هستیم که به‌طرف خورشید بالا می‌‌رود و تاب مهر و نور خورشید را می‌‌خواهد. این عجیب نیست که ما عاشق خدا باشیم؛ عجیب نیست که خداجو و خداطلب باشیم.

به یاد آور مقام حال فطرت

کز آنجا بازدانی اصل فکرت

الست بربکم ایزد که را گفت

که بود آخر که آن ساعت بلی گفت

وقتی خدا گفت «السست بربکم» ما بودیم یا نبودیم؟ بودیم، دیدیم، شهادت هم دادیم.

در آن روزی که گِل‌ها می‌سرشتند

به دل در قصه ایمان نوشتند

وقتی گِل ما را می‌سرشت، مُهر خود را زد و مِهر خود را کاشت.

اگر آن نامه را یک ره بخوانی

هر آن چیزی که می‌خواهی بدانی

تو بستی عقد عهد بندگی دوش

ولی کردی به نادانی فراموش

کلام حق بدان گشته‌ست مُنزَل

که یاد آورد از عهد اول

قرآن نازل شده تا پیام محبّتی را که با خدا بستی به یادت آورد.

اگر تو دیده‌ای حق را به آغاز

در اینجا هم توانی دیدنش باز

آیا می‌‌شود خدا را دید؟‌ بله. امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: ربّی را که ندیدم عبادت نمی‌کنم. یک جا خدا را دیدی. این یاد (قرآن) که آمده، بازشناسی است؛ «در اینجا هم توانی دیدنش باز». این قرآن که پیامبر آورده و با قرآن نازل شده، ذکر و مذکر است، ما را زنده می‌کند.

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ

ای کسانی که ایمان آوردید، پیامبر داعی الی اللّه است، شما را به عهد الست، به عالم ذرّ و به فطرتتان فرامی‌خواند. خدا و رسول هر دو داعی‌اند. «اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُم» دعوت آنها را اجابت کنید.

دعا «اذا دعاکم» مفرد است، در حالی که «للّه و للرسول» دو نفرند. چه کسی شما را خواند؛ ‌خدا یا رسول؟ هر دو یکی است. پیامبر چنان با خدا آمیخته و وحدت دارد که فعل مفرد آورده شده. اینجا ذکر و ذاکر و مذکور و مذکِّر همه در هم می‌آمیزند و یکی می‌شوند.

گفتیم خدا در کتابش تجلی دارد؛ «انّ اللّه تجلی فی کتابه».

اگر تو دیده‌ای حق را به آغاز

در اینجا هم توانی دیدنش باز

اگر می‌خواهی خدا را ببینی و با خدا مواجه شوی، باید سراغ قرآن بروی که ذکر است؛ «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ». «یحییکم» مفرد است. خدا احیا می‌‌کند یا پیامبر یا قرآن؟ با هم آمیخته‌اند. قرآن هم شما را احیا می‌‌کند.

عرض کردیم که قلب گاهی می‌میرد و محیی می‌خواهد تا زنده‌اش کند. قرآن و اهل‌بیت علیهم‌السلام قلب شما را زنده می‌‌کنند؛ «إِنِّی‏ تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».

قرآن نازل شده؛ مثل باران از بالا آمده.

تعبیراتی که خدا دربارۀ باران در قرآن فرموده دنبال کنید، چقدر زیباست!

«وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» خدا از بالا باران می‌فرستد و زمینی را که مرده، زنده می‌کند.

قرآن هم از بالا آمده، به کدام زمین قرار است بریزد و کدام قلب را زنده کند؟

«وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ‏ءٍ» در اثر باران هر نوع گیاه و خرمی از زمین می‌روید. قرآن هم نازل شده؛ لذا هر نوع نبات و خرمی در قلبت، از قرآن می‌توانی بیابی.

«وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ» خدا با این بارانی که می‌‌بارد به شما رزق می‌دهد.

این رزق را کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟ در قلب خودت پیدا کن، وقتی قرآن بر قلبت می‌نشیند.

«وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ» باران که می‌بارد باغ‌ها می‌روید. قلب ما هم همین طور می‌شود. «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْر» یاد خدا زنده می‌‌کند قلب ما را .

«إِنَّا أَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَهِ الْقَدْر» قرآن در لیله‌القدر آمد و از زبان مبارک پیامبر اکرم بر قلب ما نشست.

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَه» قرآن شفا و رحمت است. اگر قلبی مرض داشته باشد، اگر بسته شده باشد، با قرآن خشوع و رحمت پیدا می‌کند، شفا می‌‌یابد.

یک نمونه‌اش جناب حافظ است که این‌قدر به او ظلم و ستم شده، این‌قدر هرکسی دم از حافظ می‌‌زند که دیگر او را نمی‌شناسم. حافظ با قرآن مأنوس بود، حافظ قرآن بود. در قلبش این‌قدر بستان و جنات روییده که شما اسم هر گلی را بخواهی، در دیوان حافظ است. این گل‌ها، این گل و سنبل و لاله و نسترن و یاسمن و… در قلب او بود.

نفس باد صبا مشک‌فشان خواهد شد

عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

درونش به اقسام گل‌ها خوش‌بو و زیبا شده، همان کاری که باران با زمین آماده می‌کند، قرآن با این نوع قلب‌ها می‌‌کند. این برکت قرآن است.

رضوان خدا به حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت؛ «ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود».

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام راجع‌به قرآن می‌فرماید:

«إِنَ‏ اللَّهَ‏ سُبْحَانَهُ‏ لَمْ‏ یَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ‏ هَذَا الْقُرْآنِ» خدا هیچ‌کس را به مثل این قرآن موعظه نکرده؛ یعنی بهترین واعظ همین قرآن است.

«فَإِنَّهُ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ» قرآن حبل محکم خداست.

«وَ سَبَبُهُ الْأَمِینُ» سببی که امانت‌دار است، بین ما و خدا، قرآن است.

«وَ فِیهِ رَبِیعُ الْقَلْبِ» قرآن بهار قلب است، قلب را آباد و معمور می‌کند.

«وَ یَنَابِیعُ الْعِلْمِ» چشمه‌های علم است که بر قلب جاری می‌شود.

«وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلَاءٌ غَیْرُهُ» هیچ جلادهنده‌ای برای قلب نیست، غیر از قرآن. تک‌تک این‌ها نکته است دربارۀ قرآن.

اینکه فرمود «حبل اللّه المتین» قرآن و اهل‌بیت رشته‌اند. این رشته را خدا فرستاده، آن را از دست ندهید!

به قول حافظ:

گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند

نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

قرآن جلای قلب است. حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله قرمودند این قلب که حیات دارد، گاهی زنگار می‌گیرد -مثل آهن که زنگ می‌‌زند- نیاز به جلا دارد.

سؤال شد: جلای قلب چیست؟

فرمودند: تلاوه القرآن و ذکر الموت.

تلاوت قرآن مثل خواندن روزنامه و رمان نیست. این نامۀ عاشقانۀ خداست که ذکر و مذکِّر است. تجلی خدا و تجلی رسول خدا در این قرآن است. مقابل آن که می‌‌نشینی، می‌بینی، می‌شنوی، گویا بر تو نازل می‌شود.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند قرآن ربیع القلب است؛ بهار قلب است. از امام باقر علیه‌السلام روایت شده: «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ‏ الْقُرْآنِ‏ شَهْرُ رَمَضَانَ» هرچیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است. پس تلاوت قرآن در ماه مبارک رمضان بهار در بهار است.

سفارش شده قرآن را طوری بخوان که گویی بر تو نازل شده. این کتاب خوف می‌دهد، رجا می‌دهد، شوق می‌‌دهد، امید می‌دهد، قلب را دگرگون می‌کند. این کتاب ذکر خداوند است و صفاتی را که جلسۀ گذشته برای ذکر گفتیم قرآن دارد.

خدایا، خداوندا، تو را به مقرّبان درگاهت ما را جلیس و انیس قرآن قرار بده!

خدایا، خداوندا نعمت‌های بزرگ خود را که به ما عطا کردی؛ یعنی قرآن وعترت، مباد که ما ناسپاسی کنیم!

خدایا، خداوندا تو را به مقرّبان درگاهت در این ماه مبارک رمضان چشمه‌های فیضت را بر قلب ما جاری و ساری بفرما!

خدایا ما را ببخش و بیامرز، پدر و مادر ما را ببخش و بیامرز، اولاد ما را جزو صالحان و باقیات صالحات ما قرار بده!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است