سوره مومنون آیه ۱۱۲ تا ۱۱۵ | جلسه ۳۲
همواره بگوید خدایا به من بفهمان که من چهکارۀ تو هستم؛ بفهمان که مانع من چیست. در قرآن دو مانع بزرگ را تذکر داده: نفس و شیطان، امّا چه کنم که این دو بر من مسلط نشود؟
از راه قرآن و اخبار صحیح و سخنان بزرگان، خداوند کمکم به او میفهماند که همهچیز دست اوست؛ یعنی همان رجوعی که در عالم برزخ و قیامت ملتفت میشود، اینجا میفهمد و لذت میبرد. همین جا میفهمد که روحش از خداست و خدای تعالی همیشه همراه او و از رگ گردن به او نزدیکتر است.
این خیال نیست، به گفتن هم نیست، فهمیدنی است و اگر حاصل شود، مسائل دیگر هم پیش میآید.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مومنون آیه ۱۱۲ تا ۱۱۵ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۳/۱۸ | جلسه ۳۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنینَ (112)
فرماید: چند سال در زمین توقف کردید؟
قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّینَ (113)
میگویند: یک روز یا بخشی از یک روز. از حسابگران بپرس.
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (114)
فرماید: جز زمان اندکی توقف نکردید، کاش میدانستید!
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ (115)
آیا گمان کردید ما شما را بیهوده آفریدیم و بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟
«قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ» خداوند فرماید: چقدر در زمین ماندید «عَدَدَ سِنینَ» به عدد سالها؟ (112)
«قالُوا لَبِثْنا یَوْماً» گویند: یک روز ماندیم «أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ» یا بخشی از یک روز «فَسْئَلِ الْعادِّینَ» از حسابگران بپرس. (113)
«قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً» فرماید: جز مدت کوتاهی نماندید «لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر میدانستید! (114)
«أَ فَحَسِبْتُمْ» آیا گمان کردید «أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً» ما شما را بیهوده آفریدیم «وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» و بهسوی ما بازگشت نمیکنید؟ (115)
قالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الْأَرْضِ عَدَدَ سِنین: خدای تعالی به گناهکاران میفرماید: چند سال در دنیا درنگ کردید؟
بعضی گفتهاند منظور درنگ در عالم دنیا و بعضی معتقدند درنگ در عالم برزخ است. بعضی هردو را محتمل دانستهاند، لکن چون فرمود «فی الارض» بعید نیست توقف در عالم دنیا یا دنیا و برزخ هردو مراد باشد.
اگر از ما سؤال کنند این مدت عمرتان چگونه گذشت، پاسخ میدهیم خیلی زود؛ مثل یک روز. عالم برزخ هم همین طور است.
در دنیا فرازونشیبهای زیادی پیش میآید، امّا میگذرد. برزخ هم فرازونشیبهای زیادی دارد، مخصوصاً برای کافران و کسانی که گناهان بسیار کردهاند، ولی آنهم ماندگار نیست و پایانی دارد. وقتی در قیامت میپرسند: برزخ را چگونه گذراندی، میگوید مثل اینکه یک روز هم نشد؛ گویی به خواب رفته و خوابی دیده.
در خواب ممکن است انسان چیزهای زیادی ببیند و جاهای زیادی برود. گاه ساعتها میخوابد و خوابهای بسیار میبیند، امّا وقتی بیدار میشود به نظرش یک دقیقه خوابیده. عالم برزخ هم همین طور است. ممکن است بهخاطرِ اعمالش عذابهایی بکشد، امّا میگذرد.
خدای تعالی میخواهد بفهماند که زندگی دنیا به سرعت میگذرد؛ پس مراقب باش و سعی کن اعمال و عقایدت صحیح باشد. مبادا زندگی را هرهری بگذرانی و بگویی خبری نیست! اگر خبری بود، در ناراحتیهای سختی میافتی.
بنابراین حیف است این عمر زودگذر را به خیالات و حرفهای مردم طی کنی و این امور را جزو عادات روزمرهات قرار دهی.
خداوند به انسان عقل داده تا دربارۀ خود بیندیشد. نمیتواند بگوید من هم مثل حیوانات میخورم و میخوابم و شهوترانی میکنم. اگر به کسی بگویی حیوان، ناراحت میشود، میگوید: من انسانام، عقل دارم. آیا نباید مطابق عقلش رفتار کند؟
قالُوا لَبِثْنا یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسْئَلِ الْعادِّین؛ گناهکاران در عرصۀ قیامت به پروردگار عالم میگویند: درنگ ما در دنیا یک روز یا بخشی از یک روز بود، امّا باز هم در شک میافتند و میگویند: ما نمیدانیم از ملائکهای که مأمور شمارش و حساب هستند بپرسید.
قالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛ خدای تعالی خود پاسخ میدهد که جز مدت زمان کوتاهی توقف نکردید، ای کاش این را میفهمیدید!
اگر میفهمیدید دنیا چقد زودگذر است، اعمالتان را مطابق واقع انجام میدادید؛ عقلتان را به میدان میآوردید و در اعمال و اعتقاداتان مواظبت میکردید تا متوجه شوید برای چه خلق شدید و به این دنیا آمدید. اگر از عقلتان میپرسیدید، جوابتان میداد.
عالم برزخ هم به همین نحو است؛ کاش میدانستید که برزخ هم میگذرد، امّا قیامت باقی است و گذرانی ندارد. اگر عقلتان را به میدان میآوردید و فکر میکردید و از افراد عاقل و عالم سؤال میکردید که برای چه خلق شدید، هدایت میشدید.
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثا؛ «عبث» عینی بیهوده. آیا فکر کردید شما را بیهوده خلق کردهایم؟ بیهوده، یعنی مثل حیوانات آمده تا مدتی بچرد و بعد هم بمیرد.
وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون؛ آیا گمان کردید بهسوی ما بازگردانده نمیشوید؟
بیشتر مردم در عمل و حتی در گفتارشان نشان میدهند که آمدهاند تا کار کنند و به مال و مقامی برسند و بعد هم بمیرند و تمام. کاری ندارند به کسی ظلم شود یا نشود، مهم این است که از هر راهی شده به خواستههایشان برسند. اصلاً به این فکر نمیکنند که برای چیز دیگری خلق شدهاند. این معنای عبث است.
خدای تعالی در این آیه تذکر میدهد که با توجه به این جسم و روح و خصوصیاتی که دارید، امکان ندارد خالقی نداشته باشید. حتماً باید کسی شما را خلق کرده باشد و از نطفه به علقه، از علقه به مضغه و سپس به استخوانبندی و این شکل و شمایل رسانده باشد.
هرچه در این دنیا میبیند دنبال علتش میگردید، امّا خودتان را فراموش میکنید؟ این امر چنان واضح است که خدای تعالی دیگر سخن از خالقیتِ خود نمیزند، بلکه میفرماید: ما شما را بیهوده خلق نکردیم؛ پس بیجهت انکار نکنید و خود را به جهالت نزنید.
اگر فقط همین دنیا باشد و آخرتی در کار نباشد، همۀ دستگاه خلقت عبث و بیهوده میگردد، ولی اینطور نیست. اگر گمان کردهاید بهسوی ما بازگشتی ندارید سخت در اشتباهید. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ»[1]
ما از خدا هستیم؛ او ما را خلق کرده و به این دنیا آورده، پس از مدتی نیز بهسوی او رجوع میکنیم؛ یعنی بدن را رها میکنیم و روح ما بهسوی او میورد.
در عالم برزخ بهتدریج انسان ملتفت میشود که اینجا کجاست؛ میبیند که اینجا هیچ پشتیبانی ندارد؛ مال و ریاستی برایش نمانده، فرزند و پدر و مادر و و دوست و رفیق هم نیستند. تنهایی در گودالی به نام قبر افتاده! بهخود میآید و میفهمد که دستش از همه جا کوتاه است؛ مثل کسی که در دریا غرق شده و هیچ کس نیست که نجاتش دهد.
در این حال ناگهان متوجه خدای تعالی میشود؛ همان خالق و پروردگارش که تابهحال از او غافل بوده. اکنون میفهمد به چه کسی رجوع کرده، امّا این فهم و التفات فایدهای برایش ندارد، حتی نوعی عذاب است.
آیا ممکن است آدمی در همین دنیا از خود بپرسد «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثا» تا از جوابِ آن به حقیقت برسد؟
آری میشود در همین جا بفهمد که دائماً رجوعش به خدای تعالی است و آنچه را بین او و پروردگارش مانع میشود از میان بردارد تا فقط او را ببیند؛ مثل همان وقتی که در دریا غرق شده و هیچ نجاتگری نمییابد، جز خداوند.
شرط این التفات آن است که طلب داشته باشد و دائم از خدا بخواهد. همراه این طلب باید کار کند و امید داشته باشد تا کمکم آن حال و بعد مقام نصیبش شود.
همواره بگوید خدایا به من بفهمان که من چهکارۀ تو هستم؛ بفهمان که مانع من چیست. در قرآن دو مانع بزرگ را تذکر داده: نفس و شیطان، امّا چه کنم که این دو بر من مسلط نشود؟
از راه قرآن و اخبار صحیح و سخنان بزرگان، خداوند کمکم به او میفهماند که همهچیز دست اوست؛ یعنی همان رجوعی که در عالم برزخ و قیامت ملتفت میشود، اینجا میفهمد و لذت میبرد. همین جا میفهمد که روحش از خداست و خدای تعالی همیشه همراه او و از رگ گردن به او نزدیکتر است.
این خیال نیست، به گفتن هم نیست، فهمیدنی است و اگر حاصل شود، مسائل دیگر هم پیش میآید.
[1]. بقره، ۱۵۶.