طلب و اخلاق طلبگیرمضان المبارک ۱۴۴۵

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۶ | شانزدهم رمضان ۱۴۴۵ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۶ | شانزدهم رمضان ۱۴۴۵ |  ۱۴۰۳/۱/۸ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:

﴿یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‏ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیه

بحث جلسات گذشته دربارۀ ذکر و تذکر بود. جمع‌بندی مسایلی که عرض شد این بود که ذکر همیشه پس از فراموشی و نسیان و غفلت است؛ یعنی چیزی را که می‌دانستید و فراموش کردید، به یاد می‌آورید؛ یادآوری می‌‌شود برای شما و این یاد و ذکر است.

عرض شد: جایی ما با خدا آشنا بودیم؛ خدا را می‌دیدیم، می‌شناختیم، به او معرفت و محبّت داشتیم؛ یعنی عالم ذرّ یا به‌قول عرفا «عهد الست». آنجا خدا با ما پیمان بست و مُهرِ مِهر خود را بر دل ما زد و فرمود: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُم» و همۀ ما «بلیٰ» گفتیم و تأیید کردیم و پذیرفتیم.

تو بستی عقد عهد بندگی دوش

ولی کردی به نادانی فراموش

اینجا که آمدیم فراموش کردیم؛ لذا ذکر برای یادآوری است؛ بازگرداندن به همان اصل خویش است.

نکته دیگر اینکه محل ذکر قلب است. قلب منقلب و دگرگون و زیرورو می‌‌شود. در واقع خدا این قلب را می‌‌گرداند و یاد می‌آورد آنچه را فراموش کردی. آنجا که این قلب مرده بود، زنده می‌کند.

محل ذکر قلب است، چنانکه محل معرفت و محبّت هم قلب است. این دو گوهری است که خداوند در عهد الست به ما داد و در نهاد و فطرتمان قرار داد؛‌ پس قلب، در اصل، محل معرفت و محبّت خداست.

امّا گفتیم که قلب حیات و مرگ و مریضی و سلامتی دارد. از امراض قلب، برخی مربوط به بُعد معرفتی است و برخی مربوط به بُعد محبّتی.

مرض‌هایی که مربوط به معرفت می‌شود: غفلت و شک و جهل و جهل مرکب است که ما نمی‌‌فهمیم، نمی‌شناسیم.

مرض‌هایی که مربوط به جنبه‌های محبّتی قلب است، اشتغال به غیر است؛ یعنی دلی که باید محبّت خدا در آن باشد، با محبّت‌های دیگر آمیخته و سرگرم می‌شود و فراموش می‌کند.

برای اینکه خداوند این امراض را شفا بدهد، به حضرت ابراهیم علیه‌السلام فرمود قلب سلیم داشته باشید. «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیم» (مگر کسی که قلب سلیم بیاورد).

قلب سلیم آن است که از مرض جهل و شک و غفلت و محبّت‌های غیر پاک شده باشد و به اصل و یاد خود رجوع کرده باشد.

رضوان خدا به شهید آیت‌اللّه دستغیب، کتاب قلب سلیم را با قلمی روان و ساده و بیانی شیوا نگاشته‌اند که بسیار کتاب خوبی است. ان‌شاءاللّه همه آن را مطالعه کنید. این از کتاب‌هایی بود که حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت رضوان اللّه تعالی علیه بر آن صحه گذاشتند و توصیه می‌‌کردند. این قلب سلیم را از دست ندهید.

در جنبه غفلت، ما در عهد الست، در فطرت و در عالم ذر با خدا آشنا بودیم، امّا وقتی به این دنیا آمدیم، فراموش کردیم.

مگر این دنیا چیست؟

﴿وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور

نعمتی که خدا می‌دهد (دنیا) که شاکر باشی و بتوانی «الدنیا مزرعه الآخره» داشته باشی، فریبت می‌دهد. دنیا می‌شود غَرور، متعا آن هم می‌شود «متاع غُرور».

امیرالمؤمنین علیه‌السلام به دنیا فرمود «غُرّی غیری» غیر من را فریب بده! ذکر و اگاهی مانع فریب دنیا می‌‌شود.

﴿وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ

«دنیا جز بازی و سرگرمی نیست.»

کسی که اهل بازی و سرگرمی شده، خود حقیقی‌اش را از یاد می‌‌برد و «من کی‌ام» را نمی‌‌فهمد. بلندپروازی‌ها لعب و لهو است.

بچه‌ها که بازی می‌‌کنند، یکی شاه می‌شود؛ یکی وزیر می‌شود، امّا گاهی یادش می‌رود که تو همان بچه‌ای!

دربارۀ کسانی که در دنیا غوطه‌ور شدند می‌فرماید:

﴿ما یَأْتیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ لاهِیَهً قُلُوبُهُم

ذکر می‌آید، قرآن و پیامبر اکرم می‌آید، گوش می‌دهند، ولی نمی‌شنوند. این گوش در است و آن دورازه. مشغول بازی هستند. قلب‌هایشان هم اهل لهو است. کسانی که ذکر را نمی‌پذیرند این‌طورند.

همۀ خطاها و امراض قلبی که راجع‌به محبّت است، راجع‌به محبّت دنیاست.

«حُبُ‏ الدُّنْیَا رَأْسُ‏ کُلِ‏ خَطِیئَه»

«دوستی دنیا رأس و اصل کل خطاهاست.»

دوستی دنیا را هر کسی در هر موقعیتی ممکن است داشته باشد؛ از منِ طلبه دوستی دنیا برایم پیش می‌آید تا هرکس دیگری که در هر شغل و وضعیت و سمتی باشد.

دوستی دنیا قلب را پر می‌‌کند و یاد خدا و دوستی خدا فراموش می‌شود. تمام تلاش ما همین است که از زندان دنیا که «الدُّنْیَا سِجْنُ‏ الْمُؤْمِنِ» برهیم. اینجا زندان است که فرمود:

این جهان زندان و ما زندانیان

حفره کن زندان و خود را وارهان

منتهی دنیا چیست؟ دنیا که نعمت‌های خداست.

داشتن نعمت و به‌عنوان نعمت خدا دیدن و توجه به خدا کردن خوب است، مشکل آنجاست که از ذکر خدا غافل شوی.

چیست دنیا از خدا غافل بُدَن

نی قماش و نقره و میزان و زن

این‌ها دنیا نیست. تعلق به این امور که غافل شویم و قربان دنیا برویم بد است؛ پستم، مقامم، شغلم، شهرتم… خودم را اشتباه گرفتم و غافل شدم.

البته اگر خدا بخواهد همۀ این غفلت را بزداید، دیگر کسی اینجا نمی‌پاید؛ لذا مقداری توجه به دنیا باید باشد که انسان را نگه ‌دارد، وگرنه می‌پرد.

رضوان خدا به همۀ شهدا، آیت‌اللّه حاج محمّدتقی نجابت می‌فرمودند: بعضی‌ها زود پریدن.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت هم دربارۀ بعضی شهدا می‌فرمودند: می‌توانست بماند و مقام بالاتری می‌توانست کسب کند، لکن دیگر تعلقی نداشت و پرید.

استن این عالم ای جان غفلت است

هوشیاری این جهان را آفت است

اگر کسی هوشیار شود، در این عالم نمی‌‌پاید، می‌پرد. ولی اگر قرار است بماند، باید گه‌گاه ذکر خدا یادش بیاید. باز مقداری بخورد و بخوابد و دنیا را داشته باشد که اینجا بماند و بپاید و کنده نشود، مگر اولیاء خدا که وضع دیگری دارند؛ آنها اینجا هستند، ولی کنده شدند.

در روایت است که خدا به موسی علیه‌السلام فرمود:

«یَا مُوسَى‏ لَا تُطَوِّلْ‏ فِی‏ الدُّنْیَا أَمَلَکَ‏ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ»

ای موسی، آرزویت را در دنیا زیاد نکن! زندگی می‌کنی، شام و نهار می‌‌خوری، لازم نیست فکر صد سال دیگرت باشی.

«فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ» اگر آرزوی دنیا زیاد باشد، قلبت قساوت پیدا می‌کند. آرزوی زیادِ دنیا ذکر خدا را از ایاد می‌برد.

«وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ» قلبی که قساوت پیدا کرده از من دور است.

امام سجاد علیه‌السلام در دعای ابوحمزه فرمود:

«أَنَّکَ‏ لَا تَحْتَجِبُ‏ عَنْ‏ خَلْقِکَ» خدایا تو از خَلقت پرده نداری، در فطرت همه هستی « وَ لَکِنْ‏ أَنْ تَحْجُبَهُمُ الآمَالُ دُونَکَ‏» آرزوها آنها را محجوب می‌کند. لذا در دنیا فرونرویم!

حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند:

«تَفَرَّغُوا مِنْ هُمُومِ الدُّنْیَا مَا اسْتَطَعْتُم»

تا آنجا که می‌توانید فارغ شوید از اینکه دنیا همّتان باشد. کسی که دنیا هم‌وغمش باشد، قساوت قلب پیدا می‌‌کند. چرا این آمد؛ او رفت؛ ماشین خراب شد؛ پول گم شد… .

مسلمان همّش دنیا نیست، آخرت است. دنیا برایش مزرعۀ آخرت است.

از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل شده، امام حسن مجتبی علیه‌السلام هم در وصایای خود، در بستر رحلت فرمودند:

«اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ‏ تَمُوتُ‏ غَدا»

«برای دنیا طوری کار کن که گویا همیشه هستی و برای آخرت طوری کار کن که گویا فردا می‌میری.»

این با آن روایت که فرمود آرزوی دراز نداشته باشید، آیا جمع می‌شود؟ بله.

حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت می‌فرمودند: «اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً هرچیزی امروز نشد، بگو سال دیگر می‌شود، دو سال دیگر، سه سال دیگر، ده سال، صد سال دیگر می‌شود. خانه، ماشین، بگو عیبی ندارد، بعد می‌شود.

بعضی این حدیث را عوضی می‌فهمند؛ می‌‌گویند «کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَدا» یعنی اگر می‌خواهی یک عمر زنده باشی، با این وضعیت و گرانی، باید برای همیشه پس‌انداز کنی و بگذری برای صد سال و دویست سال دیگر!

طوری باش که هرچه نشد، نشد. دنیا همتت نباشد که اگر چیزی نشد، اوقاتت تلخ شود. نشد که نشد، بعداً می‌شود.

«وَ اعْمَلْ لآخِرَتِکَ «کَأَنَّکَ‏ تَمُوتُ‏ غَدا» امّا برای آخرت هرچه نشد بگو شاید یک لحظه دیگر مُردم. این «کَأَنَّکَ‏ تَمُوتُ‏ غَدا» یعنی مرگ پیش چشمت باشد. بحث الآن ما هم همین است که مرگ پیش چشمت باشد؛ یاد مرگ؛ مرگ را یاد کن!

حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمودند:

«إِنَّ الْقُلُوبَ تَصْدَأُ کَمَا یَصْدَأُ الْحَدِیدُ» این قلب‌ها زنگار می‌‌گیرد، مثل آهن که وقتی آب به آن می‌رسد زنگ می‌زند و جلوه و شفافیتش را از دست می‌دهد.

«قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا جَلَاؤُهَا» آهن را سمباده می‌کشند که زنگارش پاک شود. جلاء و روشنی قلب چیست؟

«قَالَ: قِرَاءَهُ الْقُرْآنِ وَ ذِکْرُ الْمَوْت‏» تلاوت قرآن و یاد مرگ.

ذکر موت مُذکِّر بزرگ است. امّا یاد نمی‌کنیم از مرگ و حتی از یاد آن فرار می‌کنیم. در خانواده‌ها وقتی کسی می‌گوید وقتی من مردم… می‌گویند نگو؛ ان‌شاءاللّه ۱۲۰ سال زنده باشی.

توصیه شده وصیت بنویسید. ما خیال می‌کنیم همین که وصیت نوشتیم عزرائیل می‌آید. چه آنها که وصیت نوشتند، چه آنها که ننوشتند، زمان موعود که برسد، می‌رود، ولی این وصیت، غیر از جنبه‌های شرعی، یاد مرگ را در ما زنده می‌‌کند. بچه‌ها در جبهه زیاد وصیت‌نامه می‌نوشتند.

حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله در روایت دیگر فرمودند:

«أَفْضَلُ‏ الزُّهْدِ فِی‏ الدُّنْیَا ذِکْرُ الْمَوْتِ‏ وَ أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ ذِکْرُ الْمَوْتِ وَ أَفْضَلُ التَّفَکُّرِ ذِکْرُ الْمَوْتِ فَمَنْ أَثْقَلَهُ ذِکْرُ الْمَوْتِ وَجَدَ قَبْرَهُ رَوْضَهً مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّه»

برترین زهد در دنیا یاد مرگ است. زهد یعنی بی‌رغبتی به دنیا.

این‌ها که عرض می‌‌کنیم همه جنبۀ فردی دارد. در بُعد حکومتی این‌طور نیست که بگوید این چهار سال نشد، چهار سال دیگر می‌‌شود. امیرالمؤمنین علیه‌السلام پیش چشم همۀ ما و شماست؛ شب خواب به چشمش نمی‌‌رفت، اگر می‌‌فهمید جایی از مملکتش کسی گرسنه خوابیده!

«أَفْضَلُ الْعِبَادَهِ ذِکْرُ الْمَوْتِ» برترین عبادت مرگ است. عبادت چیست؟ آماده شدن برای قرب خدا. یاد مرگ این‌طور است.

«وَ أَفْضَلُ التَّفَکُّرِ ذِکْرُ الْمَوْتِ» بالاترین تفکر یاد مرگ است.

ما به اسم تفکر خود را سرگرم می‌کنیم به جدول حل کردن و بازی کامپیوتری، ولی از یاد مرگ می‌‌ترسیم، می‌گوید نگو، اسمش را نیاور!

امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند:

«أَحْیِ‏ قَلْبَکَ‏ بِالْمَوْعِظَهِ… وَ ذَلِّلْهُ بِالْمَوْتِ»

«قلبت را با موعظه زنده کن و با یاد مرگ آن را نرم کن.»

عرض کردیم که همۀ ما به موعظه نیاز داریم. موعظه قلب را زنده و یاد مرگ آن را نرم می‌‌کند؛ راحت می‌‌شوی. اصلاً خود مرگ بهترین واعظ است. از رسول خدا و امیرالمؤمنین علیهماالسلام روایت شده: «کَفى‏ بِالْمَوْتِ‏ وَاعِظاً».

وقتی به زیارت قبور می‌روی همین طور عبور نکن؛ اینجا جایی است که همۀ ما باید برویم.

امام صادق از امیرالمؤمنین علیه‌السلام، در بیان صفات شیعیان، فرمودند:

«یَحْسَبُهُمْ أَهْلُ‏ الْغَفْلَهِ سُکَارَى‏ وَ مَا هُمْ بِسُکَارَى وَ لَکِنْ ذِکْرُ الْمَوْتِ أَسْکَرَهُم‏»

«اهل غفلت گمان می‌کنند این‌ها مستند. مست نیستند، یاد مرگ مستشان کرده.»

مست یعنی کسی که هوشیار نیست؛ نمی‌داند چه می‌کند، کجا می‌رود. آن‌که مست دنیاست نمی‌داند کجا می‌رود، نسبت به آخرت هوشیار نیست، ولی خیال می‌کند آنها که هوشیار شدند، مستند.

یاد مرگ آدم‌ها را عوض می‌کند. عاشورا بُریر و پیرمردها چطور شوخی می‌کردند؟ به‌قول شهید آیت‌اللّه دستغیب یاد مرگ سرخوششان کرده بود؛ چون این مرگ پرده‌ای است که کنار می‌رود وخدا را می‌بینند.

شهید محمود مرادی، سال ۶۰ در در تنگ چزابه شهید شد. همسرش حامله بود ولی او خانه و زندگی را رها کرده بود و آمده بود جبهه. یکی‌دو روز قبل از شهادتش به او گفتم: شما اگر برگردی خانه راحت‌تری.

گفت: من اینجا چیزهایی درک کردم که زن و بچه و این‌ها پیش آن مثل این سنگی است که کنار جاده افتاه.

یاد مرگ سرخوشش کرده بود؛ «ذکر الموت اسکرهم» چون خدا را می‌‌بیند. این بیدار شدن و توکل است، کسی سوء برداشت نکند! جبهبه یاد مرگ را زیاد می‌کرد. همه وصیت‌نامه می‌‌نوشتیم، ولی الآن برایمان سخت است.

امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در وصیت خود به محمّد حنفیه فرمود:

«أَکْثِرُوا ذِکْرَ الْمَوْتِ، فَإِنَّهُ‏ هَادِمُ‏ اللَّذَّاتِ‏، حَائِلٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الشَّهَوَاتِ»

«زیاد یاد مرگ کنید؛ چراکه لذات را از بین می‌برد و بین شما و شهوات حائل می‌‌شود.»

اگر انسان بفهمد، بچشد و بداند کجا قرار است برود، دیگر لذت دنیا را لذت نمی‌داند.

سلام خدا بر قاسم بن الحسن، حضرت اباعبداللّه سؤال کرد مرگ در نظرت چگونه است؟

گفت: «احلیٰ من العسل» شیرین‌تر از عسل؛ چون خدا را می‌بیند و به محبوب حقیقی می‌رسد.

خدمت حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت عرض کردم: مرگ چیست؟

این آیه را خواندند: «وَ حیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ» حائل می‌شود بین آنها و شهواتشان؛ فاصله می‌اندازد. مرگ کنده شدن از شهوات دنیاست.

امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید: «حَائِلٌ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الشَّهَوَاتِ». اگر کسی واقعاً ذکرموت داشته باشد -که ذکر خداست- از دنیا کنده می‌شود و مصداق همان اولیائی می‌‌گردد که «مُوتُوا قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَمُوتُوا» بمیرید قبل از آنکه بمیرید.

مرگ‌اندیشی

در فلسفه وقتی می‌خواهند انسان را تعریف کنند که انسان چیست، گفته می‌‌شود انسان حیوانی است که می‌خورد و می‌چرد و راه می‌رود، مثل همۀ حیوانات، امّا فصل ممیزه‌اش چیست؟

‌برخی مثل ارسطو گفته‌اند: انسان حیوان ناطق است، عقل و اندیشه دارد. بعضی گفته‌اند: حیوان اجتماعی است، حیوان فرهنگی است. برخی گفته‌اند حیوان مرگ‌اندیش است؛ یعنی حیوانی است که به مرگ و نیستی فکر می‌کند.

حیوانات به مرگ و نیستی فکر نمی‌کنند. اگر مقابل تعدادی گوسفندان علف بریزی و یکی‌یکی آنها را سر ببری، هیچ‌کدام سر بلند نمی‌کنند، بگوید نوبت من هم می‌‌رسد. سرگرم علف هستند و اصلاً فکر نمی‌کنند، ولی انسان حیوان مرگ‌اندیش است.

البته آنچه در روایات به‌عنوان «ذکر الموت» گفته شده، خیلی بالاتر و والاتر از اصطلاح مرگ‌اندیشی است؛ چون ملاقات خدا و ملاقات با محبوب است.

بعضی مرگ گریزند، بعضی مرگ ستیزند، دشمن مرگند؛ چون مرگ می‌خواهد آنها را از محبوبشان (دنیا) جدا کند. با عزرائیل علیه‌السلام هم دشمن می‌شوند.

ولی آن کسی که محبوبش خداست، ذکر مرگ باعث می‌ شود مرگ‌طلب شود، همان که می‌‌گوییم شهادت‌طلب، همان که امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام فرمود:

«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْیِ أُمِّه»

این‌قدر شوق مرگ دارد -چون خدا را می‌خواهد- بیشتر از شوق طفل به سینه مادر.

از نظر قرآن تمنای مرگ یعنی مرگ‌طلبی؛ نه از مرگ فرار کنیم، نه دشمنش باشیم، مرگ را بخواهیم. نگویید این‌ها سادیسم دارند، مریضند، مرگ طلبند. خیر؛ خداطلبند و مرگ حجاب بین او خداست.

دنیا یعنی همین آرزوها، ولی امیرالمؤمنین در همین جا رسیده به «موتوا قبل ان تموتوا» و مرگ دوم را انتظار می‌کشد.

نشانۀ ولیّ خدا بودن تمنای مرگ است. در سورۀ جمعه، خطاب به یهودیان که می‌گویند ما اولیاء خدا و دوستان خداییم، می‌‌فرماید:

﴿إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ

اگر فکر می‌کنید فقط شما اولیاء خدا هستید و راست می‌گویید، آرزوی مرگ کنید؛ «فَتَمَنَّوُا الْمَوْت».

چون صادق نیستیم، خدا را نمی‌خواهیم و دنیا طلبیم؛ تمنای مرگ نداریم.

در سورۀ مدثر می‌‌فرماید:

﴿کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَهٌ ۞ فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَهٍ

وقتی پیامبر می‌فرماید یا د مرگ و یاد آخرت کنید، مثل خر یا گورخری که از جلو شیر رم می‌کنند، از مرگ و ذکر فرار می‌کنند؛ چون همّشان دنیاست، دنیاطلبند، امّا شیری مثل امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌‌فرماید: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی‏ طَالِبٍ‏ آنَسُ‏ بِالْمَوْتِ‏ مِنَ‏ الطِّفْلِ‏ بِثَدْیِ أُمِّه».

شد هوای مرگ طوق صادقان

که جهودان را بُد این دم امتحان

در نوی فرمود کای قوم یهود

صادقان را مرگ باشد گنج و سود

«نوی» یعنی قرآن. مرگ امتحانی است که آیا خدا را دوست دارید یا نه، امّا شما زراندوز و دنیاطلبید، به دروغ می‌گویید خدا را دوست دارم. آن‌که دوست خدا باشد مرگ را گنج و سود می‌داند.

همچنان که آرزوی سود هست

آرزوی مرگ بردن زان به است

ای جهودان بهر ناموس کسان

بگذرانید این تمنا بر زبان

حتی جرأت ندارید آن را بر زبان بیاورید، چه خواسته قلب! این‌قدر گریزان و دشمن مرگ هستید.

یک جهودی این قدر زهره نداشت

چون محمّد این علَم را برفراشت

که بگوید و تمنای مرگ کند.

مثل گورخر از شیر مرگ مرگ فرار می‌کنند، امّا کسانی چون امیرالمؤمنین، حمزه، امام حسین علیه‌السلام مثل شیر مرگ را شکار می‌کنند. چه زیباست تفاوت این‌ دو!

پیش من این تن ندارد قیمتی

بی‌تن خویشم فتیٰ ابن الفتی

خنجر و شمشیر شد ریحان من

مرگ من شد بزم و نرگستان من

من نی‌ام سگ شیر حق‌ام حق‌پرست

شیر حق آن است کز صورت بِرَست

شیر دنیا جوید اشکاری و برگ

شیر مولا جوید آزادی و مرگ

چون که اندر مرگ بیند صد وجود

همچو پروانه بسوزاند وجود

در این مسجد، آنها که سن بیشتری دارند، هم‌نفس بودند و نفس کشیدند با اولیاء خدایی که اهل جبهه و جنگ بودند و نفسشان زنده می‌کرد. این را یادمان نرود، فرقی نکرده، درِ جبهه را بستند، ولی یاد خدا و یاد مرگ را که نبستند؛ لذا عاشقی که عاشق خداست از مرگ هراسی ندارد. به تعبیر مولانا:

تو مکن تهدید از کشتن که من

تشنۀ زارم به خون خویشتن

آزمودم مرگ من در زندگیست

چون رَهم زین زندگی پایندگیست

اقتلونی اقتلونی یا ثقات

انّ فی قتلی حیاتا فی حیات

خدایا، خداوندا، خودت این قلب ما را به ذکر خودت شعله‌ور بگردان!

خدیا معرفت و محبّت خود را از قلب ما دریغ نفرما؛ دست ما را از دست اولیاء کوتاه مگردان؛ ما را همواره سر سفره قرآن و اهل‌بیت بنشان!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است