ششم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
هر روز از خدا میخواهیم که تا زنده هستیم، هرسال حج برویم. فرقی بین جوان و نوجوان و میانسال و پیر نیست. خدا قادر است و به برخی توفیق میدهد در جوانی یا حتی نوجوانی مکه بروند. بعضی آقایان خدا توفیق داده شاید بیست مرتبه یا بیشتر حج و عمره رفتهاند؛ این بسیار خوب است. هرسال هم بروند خوب است.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
ششم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۱
روایت
عَنْ أَبِی أُسَامَهَ زَیْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام «اقْرَأْ عَلَى مَنْ تَرَىٰ أَنَّهُ یُطِیعُنِی مِنْهُمْ وَ یَأْخُذُ بِقَوْلِیَ السَّلَامَ وَ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلّیاللّهعلیهوآله أَدُّوا الْأَمَانَهَ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ عَلَیْهَا بَرّاً أَوْ فَاجِراً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله کَانَ یَأْمُرُ بِأَدَاءِ الْخَیْطِ وَ الْمِخْیَطِ صِلُوا عَشَائِرَکُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إِذَا وَرِعَ فِی دِینِهِ وَ صَدَقَ الْحَدِیثَ وَ أَدَّى الْأَمَانَهَ وَ حَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ النَّاسِ قِیلَ هَذَا جَعْفَرِیٌّ فَیَسُرُّنِی ذَلِکَ وَ یَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرُورُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ وَ إِذَا کَانَ عَلَى غَیْرِ ذَلِکَ دَخَلَ عَلَیَّ بَلَاؤُهُ وَ عَارُهُ وَ قِیلَ هَذَا أَدَبُ جَعْفَرٍ فَوَاللَّهِ لَحَدَّثَنِی أَبِی علیهالسلام أَنَّ الرَّجُلَ کَانَ یَکُونُ فِی الْقَبِیلَهِ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ علیهالسلام فَیَکُونُ زَیْنَهَا آدَاهُمْ لِلْأَمَانَهِ وَ أَقْضَاهُمْ لِلْحُقُوقِ وَ أَصْدَقَهُمْ لِلْحَدِیثِ إِلَیْهِ وَصَایَاهُمْ وَ وَدَائِعُهُمْ تُسْأَلُ الْعَشِیرَهُ عَنْهُ فَتَقُولُ مَنْ مِثْلُ فُلَانٍ إِنَّهُ لآدَانَا لِلْأَمَانَهِ وَ أَصْدَقُنَا لِلْحَدِیثِ»[1]
زید شحام گوید: حضرت صادق علیهالسلام به من فرمود: هرکه را دیدی از من اطاعت میکند و سخن مرا میشنود، سلام برسان. من شما را سفارش میکنم به تقوای الهی و پارسایی در دین و کوشش در راه خدا و راستگویی و ادای امانت و طولِ سجود و نیکی با همسایهها؛ زیرا محمّد صلّیاللّهعلیهوآله به همین کارها مبعوث شد. هرکس امانتی به شما سپرد، به او پس بدهید؛ نیکوکار باشد یا بدکردار؛ زیرا رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله میفرمود نخ و سوزن را هم به صاحبش پس دهید. با خویشاوندانِ خود ارتباط داشته باشید؛ به جنازۀ مردههاشان حاضر شوید؛ بیمارانشان را عیادت کنید؛ حقوقشان را بپردازید. هرکس از شما در دینش پارسا و در سخنش راستگو باشد و امانت را به صاحبش برگرداند و اخلاقش با مردم خوب باشد، میگویند: این جعفرى است و این مرا شاد میکند و از جانب او شادی در دل من آید و گویند: این ادبِ جعفر است و اگر خلافِ این کند، عار و نکوهش آن به من مىرسد و گویند: این است ادب جعفر!
به خدا سوگند پدرم میگفت مردى از شیعیان على علیهالسلام در قبیلهاى بود و زینتِ آن قبیله بهشمار میرفت، از همه امانتدارتر بود؛ حقوقشان را بیشتر مراعات میکرد؛ راستگوتر بود و وصیتها و سپردههاشان را به او میسپردند و چون از اهل عشیره دربارۀ او میپرسیدی، میگفتند کیست مثل او؟ اماندارترین و راستگوترینِ ما اوست.
«تقوا» یعنی انجام واجبات و ترک محرمات بهعلاوۀ انجام مستحبات مؤکد و ترک مکروهات غلیظ -تا آنجا که میشود- حتی در مشتبهات هم مراقب باشید.
«اجتهاد للّه» یعنی همۀ کار و کوششتان برای خدا باشد و هرجا میروید، برای خدا بروید. در اینصورت قهراً جای بد نمیرود.
غیراز سجدههای نماز، سعی کنید سجدههای دیگر هم داشته باشید، بهخصوص جوانهایی که حالِ خوب دارند و اول سنّشان است. سجدۀ طولانی خیلی خوب است. در حدِ ۵ یا ۱۰ دقیقه یا ربعساعت سر به سجده بگذارید و ذکر بگویید. اذکاری که در مفاتیحالجنان آمده، خوب است.
«حسن الجوار» منحصر به همسایه نیست؛ در مسجد، مدرسه، بازار یا هرجا با عدهای کنار هم هستید، با هم خوب باشید.
این فقط برای ما و شما نیست. عمل به این حدیث میتواند یک ده، یک شهر و یک کشور را نگه دارد. اگر بزرگانی داشته باشیم که اینطور باشد، مملکت بهشتِ دنیایی میشود. اگر بزرگترها اینطور باشند، کمکم زیردستها هم همینطور میشوند تا برسد به کوچکترها. مخصوصاً کسانی که در ارگانهای مختلف هستند، وقتی از بزرگترهاشان اینطور یاد بگیرند و اینطور با مردم راه بروند، دیگر اختلافی پیش نمیآید و همه به حقِّ خود میرسند؛ مثل زکات که اگر همه بدهند، فقیری نمیماند. حضرات معصومین علهیمالسلام اینطور بودند و به شیعیانشان اینطور دستور میدادند.
خدایا کمک کن این انقلاب اسلامی که بهعنوان اسلام شروع شد، آبروی اسلام در دنیا حفظ شود.
شرح خطبه ۱۱۰
وَ حَجُّ الْبَیْتِ وَ اعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا یَنْفِیَانِ الْفَقْرَ وَ یَرْحَضَانِ الذَّنْبَ؛ یکی از واجباتی که خدای تعالی بر مسلمان ها مقرّر کرده، حج بیتاللّه است که طبق فرمایشِ امیرالمؤمنین فقر را از انسان زائل میکند و گناهان را میریزد.
اصولِ احکامی که در حج وجود دارد، در شیعه و سنّی تقریباً یکی است و اختلاف خیلی کم است. فقط در بعضی خصوصیات عمره اختلافاتی وجود دارد، امّا نسبت به نماز و احکامِ دیگر اختلاف کمتر است.
در سوره آل عمران میفرماید:
﴿وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ﴾[2]
«و حجِّ این خانه براى خدا، برعهدۀ مردمى است که بتوانند راهى بهسوى آن بیابند و هرکس ]به این حکم[ کافر شود، خدا از همۀ جهانیان بىنیاز است.»
هرکس استطاعت دارد باید حج برود. استطاعت یعنی توانایی مالی، بدنی و طریقی؛ یعنی راه باز و امن باشد. حج یک واجبِ حتمی است. اگر کسی واجبالحج شود و نرود، طبق روایت به او گفته میشود یهودی یا مسیحی بمیر! این تهدید دربارۀ ترکِ زکات هم گفته شده، ولی در سایرِ واجبات حتی نماز که سفارشهای فراوان به آن شده، ذکر نشده است.
کسانی هم که حج برایشان واجب نیست، مستحب است به هراندازه میتوانند، حج یا عمره بروند. ائمۀ اطهار علیهمالسلام بر این کار اهتمام داشتند، مخصوصاً حضرت زینالعابدین بارها حج رفتند و گاهی با پای پیاده فاصلۀ بین مکه و مدینه را در بیست روز طی میکردند. خیلی اوقات هم ناشناس سفر میکردند و در راه به حجاج خدمت میکردند.
در یکی از سفرها شخصی آن حضرت را شناخت و به کاروانیان گفت: آیا میدانید این شخص کیست؟ گفتند: نه، نمیشناسیم. گفت: او علی بن الحسین علیهماالسلام است. کاروانیان بهطرف امام سجاد علیهالسلام آمدند و دست و پایش را بوسیدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا! آیا میخواهی بر اثر نشناختن شما خدای نکرده گستاخی کنیم و اهل دوزخ شویم و تا ابد هلاک گردیم؟ چرا خود را معرفی نکردید؟
امام علیهالسلام فرمود: من یکبار با کاروانی همراه شدم، کاروانیان مرا شناختند و بهخاطر رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله چنان به من احترام کردند که شایستۀ آن نبودم. اکنون ترس دارم با شناسایی خود، باز چنان احترامی تکرار شود؟ ازاینرو دوست دارم ناشناس باشم.[3]
دربارۀ ثوابهای حج و بخشش گناهان، روایت شده رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله به مردی از انصار فرمودند:
بدان که چون متوجه راه حج میگردی و بر مرکب سوار میشوی و میگویی: «بسم اللّه» و مرکبت بهراه می افتد، مرکبت قدمی از قدم بر نمیدارد مگر اینکه خداوند برایت حسنهای مینویسد و گناهی از تو پاک میکند.
چون مُحرم میشوی و لبّیک میگویی، خداوند در هر لبّیک، ده حسنه برایت منظور میکند و ده گناه از تو پاک مینماید.
چون هفت مرتبه طواف کعبه میکنی، برایت نزد خدا عهدی و ذکری محسوب میشود که بهخاطرِ آن خدایت حیا میکند پس از آن عذابت کند و چون نزد مقام ابراهیم دو رکعت نماز میخوانی، خداوند برایت دوهزار رکعت نمازِ مقبول منظور میدارد.
چون هفت مرتبه بین صفا و مروه سعی میکنی، نزد خداوند عزّوجلّ برایت ثواب کسی منظور میشود که پیاده از دیارش به حج آمده باشد و نیز برایت ثواب کسی که هفتاد بردۀ مؤمن آزاد کرده، نگاشته میشود.
چون غروب آفتاب در عرفات وقوف میکنی، اگر گناهانت بهاندازۀ ریگهای بیابان و کفهای دریا باشد، خداوند همه را میآمرزد.
چون جمرات را سنگ میزنی، خداوند در مقابل هر سنگ، ده حسنه برایت مینویسد و چون سرت را میتراشی، بهازای هر تار مو، حسنهای برایت است که تا پایان عمرت نوشته میشود.
چون قربانی را ذبح میکنی یا شترت را نحر مینمایی، خدا درازای هر قطرۀ خونِ آن، حسنهای برایت منظور میکند که تا پایان عمرت نگاشته میشود.
چون هفت مرتبه خانۀ خدا را طواف میکنی و دو رکعت نماز در مقام ابراهیم میخوانی ، فرشتهای کریم بر دوش تو میزند و میگوید: گذشتهات بخشیده شد، عملت را از سر گیر!
همچنین فرمود:
«الحاج فی ضمان الله عزّوجل مقبلا و مدبراً… و کان له بکل قدم یرفعه ألف درجه فی الجنّه و بکلّ قطره تصیبه من مطر أجر شهیدِ»
«حاجی در ضمان و پناه خداست، چه هنگام رفتن و چه زمان برگشت… و برایش بهازای هر قدمیکه برمیدارد، درجهای در بهشت منظور میشود و به هر قطرۀ بارانی که به او میخورد، پاداش شهیدی برایش نگاشته میشود.»
شهید آیتاللّه دستغیب در داستانهای شگفت دربارۀ عقوبت ترک حج مینویسند:
مرحوم عالم ربانى آقاى حاج سید عبدالباقى اعلىاللّه مقامه پس از نماز جماعت به منبر رفت و فرمود امروز مىخواهم چیزى را که خودم دیدهام براى موعظه شما نقل کنم:
رفیقى داشتم از مؤمنین و مریض شد. به عیادتش رفتم. چون او را در حال سکرات مرگ دیدم نزدش نشستم و سوره یس والصافات را تلاوت کردم. اهل او از حجره بیرون رفتند و من تنها نزدش بودم. پس او را کلمه توحید و ولایت تلقین مىکردم. آنچه اصرار کردم، نگفت، با اینکه مىتوانست حرف بزند و باشعور بود. پس ناگاه با کمال غیظ متوجه من شده و سه مرتبه گفت: یهودى، یهودى، یهودى!
من بر سر خودم زدم و طاقت توقف دیگر نداشتم، از حجره بیرون آمدم و اهلش نزدش رفتند. درِ خانه که رسیدم صداى شیون و ناله بلند شد، معلوم شد مرده است. پس از تحقیق از حالش معلوم شد که این بدبخت چند سال بود که واجبالحج بود و به این واجب مهم الهى اعتنایى ننموده تا اینکه یهودى از دنیا رفت.
همچنین مرحوم حاج میرزا على ایزدى فرزند مرحوم حاج محمّدرحیم مشهور به آبگوشتى (سبب شهرتش به این لقب این بود که ایشان اخلاص و ارادت زیادى به حضرت سیدالشهداء علیهالسلام داشت و مواظب خواندن زیارت عاشورا بود و هر شب در مسجد گنج که به خانهاش متصل بود پس از نماز جماعت یک یا دو نفر روضه مىخواندند، پس از روضهخوانى ، سفره پهن مىکردند و مقدار زیادى نان و آبگوشت در آن مىگذاردند. هرکس مایل بود همانجا مىخورد و هرکه مىخواست همراه خود به خانه مىبرد).
نقل نمود که پدرم سخت مریض شد و به ما امر نمود او را به مسجد ببریم. گفتم براى شما هتک است چون تجار و اشراف به عیادت شما مىآیند و در مسجد مناسب نیست.
به ما گفت مىخواهم در خانۀ خدا بمیرم و علاقه شدیدى به مسجد داشت. ناچار او را به مسجد بردیم تا شبى که مرضش شدید شد و در حال اغما بود که او را به منزل بردیم و آن شب در حال سکرات مرگ بود و ما به مردنش یقین کردیم. پس در گوشهاى از حجره نشسته و گریان بودیم و سرگرم مذاکرۀ تجهیز و محل دفن و مجلس ترحیمش بودیم تا هنگام سحر شد. ناگاه صداى من و برادرم زد. نزدش رفتیم، دیدیم عرق بسیار کرده است. به ما گفت آسوده باشید و بروید بخوابید و بدانید که من نمىمیرم و از این مرض خوب مىشوم. ما حیران شدیم و صبح کرد در حالى که هیچ اثر مرض در او نبود و بسترش را جمع کرده او را به حمام بردیم و این قضیه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمرى اتفاق افتاد و حیا مانع شد از اینکه از او بپرسیم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود.
موسم حج نزدیک شد پس در تصفیهحساب و اصلاح کارهایش سعى کرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارک دید تا اینکه با نخستین قافله حرکت کرد. به بدرقهاش در باغ جنت، یک فرسخى شیراز رفتیم و شب را با او بودیم.
ابتدا به ما گفت از من نپرسیدید که چرا نمردم و خوب شدم اینک به شما خبر مىدهم که آن شب مرگ من رسیده بود و من در حالت سکرات مرگ بودم. پس در آن حال خود را در محلۀ یهودیها دیدم و از بوى گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم که تا مرُدم جزء آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود نالیدم. ندایى شنیدم که اینجا محل ترک کنندگان حج است. گفتم پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سیدالشهداء علیهالسلام؟ ناگاه آن منظره هولانگیز به منظره فرحبخش مبدل شد و به من گفتند تمام خدمات تو پذیرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و مرگ تو بهتأخیر افتاد تا حج واجب بهجا آورى و چون اینک عازم حج شدهام گزارشات خود را به شما خبر دادم.
مرحوم ایزدى نقل نمود که پیش از محرم 1340 مرض مختصرى عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همانطور که خبر داده بود، شب اول محرم هنگام سحر از دار دنیا رحلت فرمود. رحمه اللّه علیه.[4]
بعضی افراد میگویند چرا باید پول خود را به عربها بدهیم؟ این حرفها از افرادِ کممطالعهای است که توجه ندارند به اینکه حج، اطاعت از خدا و قرآن است که میفرماید «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً» یعنی حجِّ براى خدا، برعهدۀ مردمى است که بتوانند راهى بهسوى آن بیابندو بعد میفرماید «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ» یعنی هرکس کافر شود، خدا از همه بىنیاز است. یعنی اگر کسی نرود، مثل کفر است.
تو دیگر چکار داری پولت را کجا میریزی کجا نمیریزی! خدا میفرماید و خودش هم میداند. آیا او نمیدانست این پولها چطور میشود؟ آیا پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام که این همه تأکید بر حج و عمره کردند، نمیدانستند؟
حج در روایت
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«النفقه فی الحج کالنفقه فی سبیل اللّه بسبعمأه ضعف»
«انفاق در حج مانند هفتصد برابر انفاق در راه خدا (در غیر حج) است».
قال علی علیهالسلام:
«درهم ینفقه الرجل فی الحج یعدل ألف درهم»
«درهمی که شخص در حج انفاق میکند، با هزار درهم (غیر حج) برابری میکند.»
قال الصادق علیهالسلام:
«من انفق درهماً فی الحج کان خیرا له من مائهألف درهم ینفقها فی الحقّ»
«هرکس درهمی در حج انفاق کند، از هزار درهم که در راه خدا (در غیر حج) انفاق کند، برایش بهتر است.»
امام صادق علیهالسلام فرمودند: «رهسپاران حج و عمره باریابندگان به پیشگاه با عظمت خداوند باشند. اگر چیزی بخواهند، خداوند به آنها عطا کند. اگر دعا کنند، خداوند اجابت میفرماید. چنانچه شفاعت کنند، شفاعت آنها را میپذیرد و اگر سکوت کنند و چیزی نگویند، خداوند به آنها ثواب میدهد و بهجای هر درهمی که در این راه خرج کردهاند، هزارهزار درهم به آنها عنایت میکند.
«امام رضا علیهالسلام فرمود:
«ما رأیت شیئاً أسرع غنا و لا انفى للفقر من ادمان الحج»
«هیچ چیزى را در بىنیازى و فقرزدایى مؤثرتر از حجِ مداوم ندیدم.»
در دعای روزانۀ ماه رمضان میخوانیم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَام» یعنی خداوندا حجِ خانۀ خود را نصیب من بگردان، آنهم نهفقط امسال، هرسال این توفیق را به من بده. بعد هم که دربارۀ تقدیرات شبهای قدر درخواست میکنیم، میگوییم: «أَنْ تَکْتُبَنِی مِنْ حُجَّاجِ بَیْتِکَ الْحَرَامِ» نام مرا درزمرۀ حاجیان بیتالحرام بنویس.
هر روز از خدا میخواهیم که تا زنده هستیم، هرسال حج برویم. فرقی بین جوان و نوجوان و میانسال و پیر نیست. خدا قادر است و به برخی توفیق میدهد در جوانی یا حتی نوجوانی مکه بروند. بعضی آقایان خدا توفیق داده شاید بیست مرتبه یا بیشتر حج و عمره رفتهاند؛ این بسیار خوب است. هرسال هم بروند خوب است.
عابس بن شبیب شاکری
تعداد اصحاب امام حسین علیهالسلام که در زبانها افتاده ۷۲ نفر است که یکی از آنها عابس بن شبیب است. او مردی شجاع و عابد و زاهد بود. بیشتر روزها را روزه داشت و شبها را به عبادت و سجدههای طویل میگذراند. درعینحال شجاعت عجیبی داشت. وقتی مسلم بن عقیل در خانۀ مختار نامۀ امام حسین علیهالسلام را برای مردم خواند، عابس نخستین کسی بود که برخاست و پساز حمد و ثنای الهی به مسلم گفت: من دربارۀ مردم به شما خبر نمیدهم و نمیدانم نیتشان چیست و از جانب آنها وعدۀ فریبنده نمیدهم. به خدا قسم از چیزی که دربارۀ آن تصمیم گرفتهام، سخن میگویم. هنگامی که دعوت کنید، میپذیرم و همراه شما با دشمنانتان میجنگم و با شمشیر از شما دفاع میکنم تا به پیشگاه خداوند روم و از این کار جز ثواب چیزی نمیخواهم.
پس از بیعت مردم کوفه، مسلم نامهای به امام حسین علیهالسلام نوشت و از آمادگی مردم کوفه خبر داد و نامه را به عابس سپرد تا به امام حسین علیهالسلام برساند. عابس در مکه خدمت امام رسید و نامه را تحویل داد و ملتزم رکاب آن حضرت شد تا کربلا.
در روز عاشورا عابس بن شبیب پس از آنکه یکی از بستگانش به نام شوذب بن عبدالله را برای مبارزه و شهادت به میدان فرستاد، خود به حضور امام حسین علیهالسلام رسید، سلام کرد و گفت: به خدا سوگند در روی زمین هیچکس نزد من گرامیتر و محبوبتر از شما نیست. کاش میتوانستم با چیزی عزیزتر از جانم مانع شهادتتان شوم. ای اباعبدالله، سلام بر تو باد! خدا را شاهد میگیرم که من به راه تو و پدرت میروم.
آنگاه شمشیر برکشید و بهسوی دشمن شتافت. درحالی که نشانِ زخمی از جنگ صفین در پیشانی داشت.
ربیع بن تمیم که در سپاه عمر سعد بود، میگوید: من عابس را که به سوی میدان میآمد، دیدم و شناختم. دلاوریهای وی را در جنگها دیده بودم. فریاد زدم: ای مردم! این شیرِ شیران، پسر ابیشبیب است. کسی به مبارزۀ او نرود!
عابس فریاد میزد و مبارز میطلبید، امّا کسی جرأت نداشت با وی در آویزد. عمر بن سعد گفت: از هر طرف او را سنگباران کنید. سپاه دشمن با سنگ به وی حملهور شدند. عابس که چنین دید، زره از تن بیرون آورد و کلاهخُود را از سر برداشت و به سپاه کوفه حملهور شد.
به خدا سوگند او را دیدم که بیش از 200 نفر از سپاه دشمن را تار و مار کرد، امّا آنان از هرطرف بر وی حمله بردند و سرانجام او را به شهادت رساندند. من شاهد بودم که چند نفر دربارۀ سرِ عابس با هم نزاع میکردند و هرکدام میگفتند من عابس را کشتم. عمر سعد گفت: نزاع نکنید. سوگند به خدا یک نفر نمی تواند این مرد را کشته باشد. همۀ شما وی را کشتهاید.
سلام خدا بر او
مختصری از احوال امام حسین علیهالسلام
امام حسن علیهالسلام در سال سوم و امام حسین علیهالسلام در سال چهارم هجری متولد شدند. بعضی هم میگویند امام حسن در سال چهارم و امام حسین در سال پنجم دیده به جهان گشودند. فاصلۀ میلادشان کمتر از یکسال بود. امام حسین علیهالسلام را پساز تولد در دامان رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله گذاشتند و حضرت در گوش او اذان و اقامه گفتند. یک هفته بعد نیز برایشان عقیقه کردند. در همان ابتدا بهمحض آنکه امام حسین علیهالسلام را دیدند، گریان شدند و از شهادتش خبر دادند و به قاتلانش و به بنیامیه لعن فرستادند.
به جهت اینکه شیر حضرت فاطمه زهرا کم بود یا به جهت دیگر، پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله با انگشت یا با زبان خود مدتی به آن حضرت شیر میدادند.
امام حسن علیهالسلام هنگام شهادت ۴۷ ساله و امام حسین علیهالسلام ۵۷ ساله بودند.
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی یابن رسول اللّه یا باب نجاه الامه
[1] ـ کافی، ۲، ۶۳۶.
[2] ـ آل عمران، ۹۷.
[3] ـ عیون اخبار الرضا، 2، ۱۴۵.
[4] ـ داستانهای شگفت، شمارۀ ۶۰ و ۶۱.