محرم ۱۴۳۸ - ۱۳۹۵

سخنرانی شب چهارم محرم ۱۳۹۵

اگر ما کربلا بودیم، به طور حتم به یاری امام حسین علیه السلام می‌‌شتافتیم. نگویید شاید نمی‌‌رفتیم؛ شاید گول شیطان را می‌‌خوردیم. هیچ شک و شبهه‌ای در خود راه ندهید و با ضرس قاطع بگویید:

«یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم فَنَفوزُ فُوزاً عظیما»

«کاش با شما بودیم و به رستگاری بزرگ نائل می‌‌شدیم.»

پیر و جوان، زن و مرد با قاطعیت بگویید: اگر بودیم، شما را رها نمی‌‌کردیم و جان بی‌مقدار خود را فدای شما می‌‌کردیم. مگر ما چه داریم؛ دنیا را برای چه می‌خواهیم؟ عمرمان را برای شما می‌‌خواهیم و می‌‌خواهیم به شما نزدیک شویم.

فیلم جلسه

صوت جلسه

دانلود فایل‌های صوتی محرم ۱۳۹۵

 

متن تفسیر

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

سخنرانی شب چهارم محرم | چهار‌شنبه ۱۳۹۵/۰۷/۱۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب 

 

 

شرح دعای عرفه

یَا مَنْ تَجَلَّى بِکَمَالِ بَهَائِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِوَاءَ کَیْفَ تَخْفَى وَ أنْتَ الظَّاهِرُ أمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَ أنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِرُ اِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَه

«اى آن که به کمال بزرگواری و نورانیت، تجلى کردى تا به عظمت همه چیز را فرا گرفتى! چگونه پنهانى با آنکه پیدایى یا چگونه غایبى با آنکه همه جا حاضر و همه را نگهبانى. تو بر هر چیز توانایى و ستایش فقط مخصوص خداى یکتا است.»

گفته شد «تجلّی» به معنای ظهور یافتن کسی یا چیزی است. وقتی می‌گویند فلان شخص با سخنان خود تجلی کرد یا با نوشته‌ها یا با هنرش تجلی کرد، یعنی بدینوسیله خود را نشان داد و ویژگی خود را ظاهر کرد. وقتی درباره خدای تعالی می‌گوییم « تَجَلَّى بِکَمَالِ بَهَائِهِ» یعنی اسماء و صفات او در عالم ظهور دارد.

فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِوَاء؛ عظمت پروردگار به طور مساوی در همه چیز محقق شده است. وقتی حضرات معصومین علیهم السلام با چشم دل به مردم می‌‌نگرند، عظمت خدا را مشاهده می‌کنند؛ چراکه ایشان، هم ظاهر مردم را می‌‌بینند و هم باطن آنها را. در ظاهر انسان‌ها، این بدن مادی و اعضاء و جوارح آنها را می‌بینند؛ با چیزهایی که خداوند درون بدن آنان خلق کرده است. به راستی عظمتی در خلقت انسان نهفته است؛ اگر کسی با تأمل بنگرد. کسی که از خدا خواسته و غفلت‌هایش کم شده، وقتی افراد بشر را می‌‌بیند، قبل از هر چیز متوجه عظمت خدای تعالی می‌‌شود.

از جهت باطن و درون هم نفس انسان‌ها را با صفات خوب و بدی که در آن است، می‌‌بینند. برخی، به خاطر صفات بد، اژدها و پلنگ در نفسشان است؛ برخی، خورشیدها درون خود دارند و مملو از نورانیت هستند؛ برخی نیز تاریکی‌های عجیب در خود دارند.

(ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ)

«تاریکی‌هایی بر روی هم.»

این‌ها همه از عظمت خداست که ائمه اطهار علیهم السلام و بعضی اولیای خاص متوجه آن هستند.

ایشان به این مقام نرسیدند، مگر آنکه ابتدا به درون خود پرداخته، غفلت‌هایشان را کم کردند؛ یعنی حواس پنجگانه خود را کنترل نمودند؛ مراقب بودند بر حرف‌هایی که می‌‌زنند؛ ‌چیزهایی که می‌‌شنوند؛ ‌آنچه می‌‌بینند، می‌‌خورند و … بعد هم متوجه شدند خدای تعالی همراهشان است و این را فراموش نکردند.

کسی که هر روز و هر شب در این فکر باشد که خدای تعالی در همه حال با اوست، اولین چیزی که نصیبش می‌شود، این است که او جلّ جلاله همه‌ی وجودش را گرفته، تمام هستی‌اش از اوست؛ لذا خود را در برابر او هیچ می‌‌بیند. وقتی کوچکی خود را دید، چشمش به دیدن واقعیات عالم باز می‌‌شود.

تمام دریاها، خشکی‌ها و جنبندگان را خدای تعالی خلق کرده، زمین را بستر آنها قرار داده، جاذبه را سبب سکون آنها ساخته است. همان طور که در این زمین پهناور، عظمت پروردگار عالم پیداست، در مورچه‌ای کوچک یا موجوداتی ریزتر از آن هم پیداست؛ « فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِسْتِوَاء».

حیف از عمر آدمی که بگذرد و دست خالی از این عالم برود؛‌ حیف نیست بدون خانه ماندن و ناکام از دنیا رفتن؛ ‌حیف از خودمان است که در این مدت عمر، پروردگار خود را نشناسیم و لب تشنه از این عالم برویم!

هنگامی که مسلم بن عقیل در خانه مختار نزول نمود و هجده هزار نفر با او بیعت کردند، از آن میان عابس بن ابی شبیب از جا برخاست و خطبه‌ای در کمال فصاحت ایراد نمود. سپس رو به مسلم کرده، عرض کرد: من از قلوب این مردم خبر ندارم و از آن کسانی نیستم که شما را مغرور کنم. به خدا قسم من از نفس خود به شما خبر می‌‌دهم. من خویشتن را برای این حاضر کردم که هر گاه مرا بخوانید، اجابت کنم و در پیش روی شما با دشمنان جهاد کنم و تا قبضه‌ی شمشیر در دست من است، جانفشانی نمایم تا خدا را ملاقات کنم و از این کار، غرضی جز خشنودی باری تعالی چیز دیگر در نظر ندارم.

روز عاشورا، چون عابس برای درک شهادت عزیمت کرد، رو به شوذب نمود و گفت: ای شوذب! در این بلای بزرگ چه در نظر داری؟

شوذب گفت: تصمیم گرفته‌ام در رکاب پسر پیغمبر رزم کنم تا کشته شوم.

عابس گفت: ظنّ من در حق تو جز این نیست. اکنون به حضور حضرت ابی عبد اﷲ علیه السلام رو تا تو را چون دیگر کسان در شمار شهدا به حساب گیرد و بدان که از پس امروز، چنین روزی به دست هیچ کس نشود؛ چه امروز روزی است که مرد می‌‌تواند از تحت الثری قدم بر فرق ثریا زند و خویش را به اورنگ عقلانی کشاند.

همه‌ی یاران امام حسین علیه السلام همین طور بودند و برای جانفشانی در راه او بر هم سبقت می‌‌گرفتند. آنان چون از برکت حسین بن علی علیهما السلام از همه چیز گذشتند، صاحب سرمایه شدند. نه فقط در روز عاشورا بلکه در همه‌ی عمر طلب و تقاضا داشتند و از برکت امام حسین علیه السلام به آنچه می‌‌خواستند، رسیدند. حتی کسانی که شب عاشورا و روز عاشورا از سپاه عمر سعد ملحق شدند؛ مثل حر بن یزید، درونشان از قبل طلبی بوده که در آن وقت سربرآورد.

منظور این که انسان باید در راه طلب معرفت خدا قرار گیرد و هدف و همت خود را بر آن بگذارد، که سرمایه‌ی واقعی است، وگرنه مال و اولاد را باید گذاشت و رفت. نمی‌‌توان روی دنیا حساب کرد. چیزی آن دنیا دست انسان را نمی‌‌گیرد، مگر نیت خالص و توجه کامل به خدای تعالی یا این که برای خدا، عده‌ای را به راه آورده باشد که ثوابی نصیبش ‌شود، ولی این ثواب‌ها با آنچه خداوند نصیب طالب خویش می‌‌کند، فرق دارد. نماز، روزه، خمس، زکات، قرآن، وضو و همه‌ی کارهای خوب نور دارند؛ هر واجبی نوری دارد؛ هر حرامی را که شخص ترک می‌کند، نور تازه‌ای نصیبش می‌‌شود و نور محبّت اهل بیت از همه‌ی این‌ها بالاتر است، ولی نوری که خدای تعالی از برکت امام حسین علیه السلام به طالب خویش عنایت می‌کند، قابل مقایسه با این نورها نیست و خیلی بزرگ‌تر از این‌هاست.

کَیْفَ تَخْفَى وَ أنْتَ الظَّاهِر؛ چگونه مخفی هستی در حالی که ظاهری؛

﴿هُوَ الْأوَّلُ وَ الآخرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ﴾[1]

«او اول و آخر و پیدا و پنهان است و بر همه چیز داناست.»

«هو» یعنی ذات پروردگار. هر چه عقب برگردید، خدا بوده و هر چه جلو روید، خدا هست، امّا کو چشم دلی که او را ببیند؟

او، هم ظاهر است و هم باطن؛ یعنی اگر کسی درون خود فرو رود، خدا را می‌‌یابد؛ اگر هم بیرون بیاید و به خارج بنگرد، وجود پروردگار را می‌‌یابد. نه این که همه خدا باشند! اهل معرفت در عین حال که اشخاص را می‌‌شناسند و اشتباه نمی‌‌گیرند ، توجهشان به خالقی است که آنها را آفریده است. ‌اگر به درون خود بنگریم، صفات خوبی که داریم، همه از خداست؛ ‌سخاوت، اخلاص، رحم، تواضع و … همه از اوست.

أمْ کَیْفَ تَغِیبُ وَ أنْتَ الرَّقِیبُ الْحَاضِر؛ چگونه غایب است در حالی که هر کجا رو کنید، خدای تعالی حاضر است. هیچ کس هم اگر نباشد، او هست؛ مراقب است و از ابتدای ورود به عالم برزخ، کردار همه‌ی عمر انسان را نشانش می دهد. در همین دنیا هم اگر کسی بخواهد و از خود حساب بکشد، تمام عمر خود را در یک لحظه مقابل خویش می‌‌بیند.

اِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیر؛ قدرت خدای تعالی بی‌انتهاست. وقتی آدمی به کرات و آسمان‌ها نظر می‌‌کند؛ وقتی به زمین و مخلوقات بی‌شمار آن می‌‌نگرد، دست قدرت خدا را  همه جا می‌‌بیند. فقط خدا می‌‌داند که این عالم وجود از کی بوده و تا کی بساط آن برقرار است. آن روز که این آسمان و زمین را به هم ریزد، عالم دیگر را بر پا می‌‌کند. همان خدایی که اینجا را آفریده، ‌آنجا را هم آفریده است و او بر هر چیزی قدرت دارد.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَحْدَه؛ حمد و ستایش فقط مخصوص خداست؛ چراکه هر کس هر خوبی دارد از اوست، البته هر کس شکر مخلوق نکند، شکر خالق را نکرده است، ولی باید توجه داشت که همه‌ی نعمت‌ها از اوست و هر صفت خوبی از هر کس ظاهر شود، از اوست.

هر جا صفات خوب نباشد، صفات بد به جای آن می‌‌نشیند. خداوند در انسان سخاوت قرار داد، ولی اگر بر آن تمرین نکند، مخفی ‌شده، بخل به جای آن ظاهر می‌‌شود؛ پس بخل یک صفت عدمی است؛ یعنی عدم سخاوت. شجاعت یک صفت وجودی است. اگر کسی آن را ظاهر نکند، ترس که صفت عدمی است، آشکار می‌‌شود. البته شجات با جسارت و تهور بی‌جا فرق دارد.

عالی‌ترین مقام‌ها

به امام حسین علیه السلام عرض می‌‌کنیم: شما و سایر حضرات معصومین علیهم السلام صاحب اسماء و صفات پروردگار هستید. قدرت شما از خداست. هیچ مخلوقی مانند شما نیست و هر چه اراده کنید به اذن اﷲ انجام می‌شود. همه‌ی انبیا از برکت شما مقام و منزلت یافتند. حضرت عیسی با گِل چیزی شبیه پرنده می‌‌ساخت؛ در آن می‌‌دمید؛ آن گِل پرنده می‌شد و پرواز می‌‌کرد. مرده را به اذن خدا زنده می‌‌کرد و از آنچه مردم در خانه‌های خود داشتند، خبر می‌‌داد. اهل بیت پیامبر استاد جناب عیسی هستند، همان طور که استاد ابراهیم خلیل و سایر پیامبرانند.

(وَ اِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لَاِبراهیمَ([2]

«از جمله پیروان او، ابراهیم بود.»

در تفسیر این آیه آمده است که یعنی از جمله شیعیان علی علیه السلام، حضرت ابراهیم است؛ آن علی که بعد از پیامبر اسلام از همه‌ی انبیا بالاتر و برتر بود.

با این وصف چه جای تعجب اگر کسی یک قطره اشک بر امام حسین علیه السلام بریزد یا به دوستان و محبّان ایشان خدمتی کند و تمام گناهانش به اذن اﷲ پاک شود؟ آیا برای ایشان کار سختی است؟

با این قدرت و علم و صفات عالی که دارند، هنوز در راه عروج به سوی خدای تعالی هستند و کمالشان پایانی ندارد؛ زیرا خدای تعالی انتها ندارد.

مولا علی علیه السلام ‌فرمود: «پیامبر هزار در علم بر من باز کرد که از هر دری هزا در باز می‌‌شد.» با این حال پیامبر گرامی همواره به خدای تعالی عرض می‌‌کرد: «رَبِّ‌ زِدنی علماً» (پروردگارا علم مرا زیاد کن) یعنی این افزایش علم همچنان ادامه دارد؛ چراکه علم خدای تعالی تمام شدنی نیست.

وقتی ما خود را با آنان مقایسه می‌کنیم، می‌فهمیم ذره هم نیستیم. به راستی ما در مقابل ایشان چه داریم و چگونه می‌ توانیم عرض اندام کنیم؟

آنچه حضرت ابا عبد اﷲ علیه السلام در دعای عرفه به خدای تعالی نسبت می‌‌دهد، خود و سایر ائمه اطهار علیهم السلام هم به اذن اﷲ دارند. همه‌ی این‌ها از خداست. آنان از خود چیزی ندارند و کاری نمی‌کنند، این قاعده‌ی عبودیت است. چون از ابتدا بنده خدا شدند، خداوند هم کمکشان کرد و این گونه به آنان عنایت فرمود.

این منّتی است که پروردگار عالم بر سر همه‌ی ما گذاشته، به وسیله ایشان هدایتمان کرده است و این فقط مخصوص مؤمنان نیست. به قول حضرت آیت اﷲ العظمی نجابت: «امام زمان فقط امام شیعیان نیست، امام همه‌ی انسان‌هاست؛ امام کافران و بت پرست‌ها هم است، امّا آنها خبر ندارند و نخواستند». ایشان در دنیا و آخرت امامند، لکن بسیاری نمی‌‌فهمند و بی‌بهره می‌مانند.

حضرت ابا عبد اﷲ الحسین علیه السلام نه تنها به دوستان و شیعیان خود نظر عنایت دارند، بلکه به همه‌ی کسانی که به ایشان ملتجی می‌‌شوند، حتی اگر غیر مسلمان باشند، عنایت می‌‌کنند. این حکایت را شهید آیت اﷲ دستغیب در داستان‌های شگفت آورده است:

روزى در بمبئى یک نفر هندو (بت‌پرست) ملک خود را در دفتر رسمى مى‌فروشد و تمام پول آن را از مشترى گرفته، از دفترخانه بیرون مى‌آید. دو نفر شیّاد که منتسب به مذهب شیعه بودند، در کمین او بودند که پولش را بدزدند. هندو مى‌فهمد لذا به سرعت خودش را به خانه مى‌رساند و فوراً از درختى که وسط خانه بود، بالا مى‌رود و پنهان مى‌شود.

آن دو نفر شیّاد وارد خانه مى‌شوند. هرچه مى‌گردند او را نمى‌بینند. به زنش عتاب مى‌کنند و مى‌گویند: ما دیدیم وارد خانه شد و باید بگویى کجاست؟

زن مى‌گوید: نمى‌دانم. پس او را شکنجه و آزار مى‌نمایند تا مجبور مى‌شود و مى‌گوید: به حق حسینِ خودتان قسم بخورید که او را اذیّت نکنید تا بگویم. آن دو نفر بى‌حیا به حق آن بزرگوار قسم یاد مى‌کنند که کارى به او نداریم، جز این‌که بدانیم کجاست.

زن به درخت اشاره مى‌کند، پس آنها از درخت بالا مى‌روند و هندو را پایین مى‌آورند و پول‌ها را بر مى‌دارند و از ترس تعقیب و رسوایى، سرش را مى‌برند.

زن بیچاره سر به آسمان مى‌کند و مى‌گوید: اى حسینِ شیعه‌ها! من به اطمینان قسم به تو، شوهرم را نشان دادم. ناگاه آقایى ظاهر مى‌شود و با انگشت مبارک اشاره به گردن آن دو نفر مى‌کند. فوراً سرهاى آنها از بدن جدا شده، مى‌افتد. بعد سر هندو را به بدنش متّصل مى‌فرماید و زنده مى‌شود و آن گاه از نظر غایب مى‌گردد.

مقامات دولتى باخبر مى‌شوند و پس از تحقیق، به اعجاز حسینى یقین مى‌کنند و از طرف حکومت، چون ماه محرّم بود، اطعام مفصّلى مى‌شود و قطار آهن براى عبور عزاداران مجّانى مى‌شود و آن هندو و جمعى از بستگانش، مسلمان و شیعه مى‌شوند.[3]

شهید آیت اﷲ دستغیب در کتاب‌های مختلف چندین حکایت راجع به این موضوع نگاشته است.

نقل است که بعضی هندوها در شب عاشورا آتش روشن می‌کنند و با ذکر «شاه حسین» در آن قدم می‌گذارند؛ نه می‌سوزند و نه پایین می‌آیند. برخی را وقتی طبق رسم خود، بعد از مرگ می‌‌سوزاندند، دست و سینه‌هایشان نمی‌‌سوخت، چون تحقیق کردند معلوم شد آنان در عزای امام حسین علیه السلام سینه زده بودند.

ما با این گناهان و غفلت‌ها، چگونه بگوییم شما امام ما هستید و ما شما را دوست ‌می‌‌داریم؟

ثواب زیارت

کتاب «کامل الزیارات» مجموعه‌ی بی‌نظیری از روایات اهل بیت علیهم السلام درباره زیارت امام حسین علیه السلام است.مرحوم آیت اﷲ خویی راویان این کتاب را دربست قبول داشت و همه را ثقه می‌دانست. این چند روایت از این کتاب است.

روایت اول

حسین بن بنت ابى حمزه ثمالى گوید:

اواخر حکومت بنى مروان بود که من براى زیارت قبر حضرت حسین بن على علیهما السلام در حالى که از اهل شام پنهان مى‏داشتم از شهر کوفه خارج شده تا به کربلا رسیدم. پس در جایى مخفى شدم تا نیمى از شب گذشت سپس از مکان خود بیرون آمده و به طرف قبر رفتم و وقتى نزدیک شدم مردى به طرف من آمد و گفت:

برگرد که مأجور و مثاب مى‏باشى و تو به قبر دسترسى ندارى.

پس نالان و با فزع و جزع برگشته تا نزدیک طلوع صبح شد سپس به طرف قبر بازگشته تا نزدیک آن شدم باز همان شخص به طرف من آمد و گفت:

اى شخص تو دسترسى به قبر ندارى.

به او گفتم: خدا سلامتت بدارد چرا من به قبر دست‏رسى ندارم؟ در حالى که من از کوفه به نیّت زیارت آن حضرت آمده‏ام بنا براین تقاضا دارم بین من و بین قبر حائل نشوى تا زیارت کرده و سریع برگردم زیرا هراس دارم صبح شود و اهل شام من را در اینجا دیده و اقدام به کشتنم کنند.

آن شخص به من گفت: کمى صبر کن زیرا حضرت موسى بن عمران علیه السلام از خداوند متعال درخواست نموده که به او اذن زیارت قبر حسین بن على علیهما السّلام را بدهد و حق تعالى به وى اذن داده لذا وى با هفتاد هزار فرشته از آسمان به زیر آمده و هم اکنون در محضر امام علیه السّلام بوده و آن جناب را زیارت کرده و انتظار مى ‏کشند صبح طلوع کرده تا به آسمان بروند.

گفتم: خدا سلامتت بدارد کیستى؟

گفت: من از فرشتگانى هستم که مأمور حفاظت و حراست قبر حسین بن على علیهما السّلام و طلب آمرزش براى زوّار آن جناب مى‏باشند.

پس برگشتم و نزدیک بود بخاطر آنچه از او شنیده بودم عقلم بپرد. هنگامى که صبح طلوع کرد جلو رفته کسى حائل و مانع نشد پس نزدیک به قبر شده و سلام نمودم و کشنده‏گان آن حضرت را نفرین کرده و در همان جا نماز صبح را بجا آورده و به جهت خوف و هراسى که از اهل شام داشتم سریع برگشتم.[4]

روایت دوم

اسحاق بن عمّار گوید:

محضر مبارک حضرت ابى عبد اللَّه علیه السّلام عرض کردم: اى پسر رسول خدا فدایت شوم شب عرفه در حیره بودم، قریب سه، چهار هزار نفر را دیدم که صورت‏هایشان زیبا و بویشان خوش و لباس‏هاى بسیار سفید به تن داشتند و طول شب در آنجا به نماز خواندن مشغول بودند، اراده کردم به نزدیک قبر شریف رفته و آن را بوسیده و دعاهائى نزدیک قبر بخوانم ولى از کثرت خلق و ازدحام جمعیّت نتوانستم خود را به قبر برسانم و وقتى صبح طلوع نمود به سجده رفته و وقتى سر از سجده برداشتم احدى از آن مردان را ندیدم.

امام علیه السّلام به من فرمودند:

آیا دانستى آنها چه کسانى بودند؟

عرضه داشتم: فدایت شوم، خیر.

امام علیه السّلام فرمودند: پدرم از پدرشان به من خبر دادند که چهار هزار فرشته به حضرت امام حسین علیه السّلام مرور کردند در حالى که آن حضرت شهید شده بودند پس آن فرشتگان به آسمان عروج کردند و حقتعالى به ایشان وحى فرمود:

اى گروه فرشتگان به پسر حبیب و برگزیده‏ام حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم مرور نمودید در حالى که او کشته و مقهور و مظلوم بود پس چرا او را کمک نکردید؟ پس به زمین فرود آیید و ملازم قبرش باشید و با حالى ژولیده و گرفته تا روز قیامت بر او بگریید، پس این فرشتگان نزد قبر بوده تا قیامت به پا شود.[5]

روایت سوم

از معاویه بن وهب نقل کرده‏اند که وى گفت:

اذن خواستم بر امام صادق علیه السلام داخل شوم. به من گفته شد داخل شو. داخل شده، آن جناب را در نمازخانه‌ی منزلشان یافتم. نشستم تا حضرت نمازشان را تمام کردند. شنیدم که با پروردگارشان مناجات نموده، مى‏گفتند:

بار خدایا! اى کسى که ما را اختصاص به کرامت داده، وعده‌ شفاعت دادى و مختص به وصیّت نمودى (یعنى ما را وصى پیامبرت قرار دادى) و علم گذشته و آینده را به ما عطا فرمودى و قلوب مردم را به طرف ما مایل نمودى! من و برادران و زائران قبر پدرم حسین علیه السلام را بیامرز! آنان که اموالشان را انفاق کرده، بدن‌هایشان را به سختی انداخته‌اند، به خاطر میل و رغبت در احسان به ما و به امید آنچه نزد تو است و به خاطر صله و احسان به ما و به منظور ادخال سرور بر پیغمبرت و به جهت اجابت کردن فرمان ما و به قصد وارد نمودن غیظ بر دشمنان ما.

اینان اراده و نیّتشان از این ایثار، تحصیل رضا و خشنودى تو است؛ پس تو هم از طرف ما این ایثار را جبران کن و به واسطه‌ی رضوان، احسانشان را جوابگو باش و در شب و روز حافظ و نگاهدارشان بوده، اهل و اولادى که از ایشان باقى مانده‏اند را بهترین جانشینان قرار بده و مراقب و حافظشان باش و شرّ و بدى هر ستمگر عنود و منحرفى را از ایشان و از هر مخلوق ضعیف و قوى خود کفایت نما و ایشان را از شرّ شیاطین انسى و جنّى محفوظ فرما و به ایشان برترین چیزى را که در دور بودنشان از اوطان خویش، از تو آرزو کرده‏اند، عطا کن و نیز به ایشان ببخش، برتر و بالاتر از آنچه را به خاطرش ما را بر فرزندان و اهل و نزدیکانشان اختیار کردند.

بار خدایا! دشمنان ما برای خروج بر ایشان، آنان را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند، ولى این حرکت دشمنان، ایشان را از تمایل به ما باز نداشت. این ثبات آنان از باب مخالفتشان با مخالفین ماست؛ پس تو، صورت‏هایى را که حرارت آفتاب آنها را در راه محبّت ما تغییر داده، مورد ترحّم خود قرار ده و نیز صورت‏هایى را که روى قبر ابى عبداﷲ الحسین علیه السلام مى‏ گذارند و برمى‏دارند، مشمول لطف و رحمتت قرار ده و به چشم‏ هایى که از باب ترحّم بر ما اشک ریخته ‏اند، نظر عنایت فرما و دل‏هایى را که‏ براى ما به جَزَع آمده و به خاطر ما سوخته ‏اند، ترحّم فرما!

بار خدایا! به فریادهایى که به خاطر ما بلند شده، برس. خداوندا! من این بدن‌ها و این ارواح را نزد تو امانت قرار دادم تا در روز عطش اکبر که بر حوض کوثر وارد مى‏شوند، آنها را سیراب نمایى.

پیوسته امام علیه السلام در سجده این دعا را مى ‏خواندند. هنگامى که از آن فارغ شدند، عرض کردم: فدایت شوم! این فقرات و مضامین ادعیه‏اى که من از شما شنیدم، اگر شامل کسى شود که خداوند عزّ و جلّ را نمى ‏شناسد، گمانم آتش دوزخ هرگز بر او فائق نیاید! به خدا سوگند آرزو دارم آن حضرت (امام حسین علیه السلام) را زیارت کرده، ولى به حج نروم.

امام علیه السلام فرمودند: چقدر به قبر آن جناب نزدیک هستى! چه چیز تو را از زیارتش باز مى‏دارد؟ سپس فرمودند: اى معاویه، زیارت آن حضرت را ترک مکن!

عرض کردم: فدایت شوم! نمى‏دانستم ثواب آن این مقدار است.

حضرت فرمودند: اى معاویه! کسانى که براى زائرین امام حسین علیه السلام در آسمان دعا مى‏کنند، به مراتب بیشتر از آنان هستند که در زمین براى ایشان دعا و ثنا مى‏نمایند.[6]

اگر ما کربلا بودیم، به طور حتم به یاری امام حسین علیه السلام می‌‌شتافتیم. نگویید شاید نمی‌‌رفتیم؛ شاید گول شیطان را می‌‌خوردیم. هیچ شک و شبهه‌ای در خود راه ندهید و با ضرس قاطع بگویید:

«یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم فَنَفوزُ فُوزَاً عظیما»

«کاش با شما بودیم و به رستگاری بزرگ نائل می‌‌شدیم.»

پیر و جوان، زن و مرد با قاطعیت بگویید: اگر بودیم، شما را رها نمی‌‌کردیم و جان بی‌مقدار خود را فدای شما می‌‌کردیم. مگر ما چه داریم؛ دنیا را برای چه می‌خواهیم؟ عمرمان را برای شما می‌‌خواهیم و می‌‌خواهیم به شما نزدیک شویم.

 

 

 

[1] ـ حدید، 3.

[2] ـ صافات، 83.

[3] ـ داستان‌های شگفت، حکایت 40، «عنایت حسینی».

[4] ـ کامل الزیارات، 111.

[5] ـ کامل الزیارات، 115.

[6] ـ کامل الزیارات، 116.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است