سخنرانی شب پنجم محرم ۱۳۹۲
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب پنجم محرم | جمعه ۱۳۹۲/۰۸/۱۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح دعاى عرفه
اِلَهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَ صُنِّی بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ اِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أهْلِ الْجَذْبِ
اى خدا مرا از علم مخزون خود بیاموز و در سرا پرده خود محفوظ دار. اى خدا روانم را به حقایق مقربان درگاهت بیاراى و به مسلک و طریقه مجذوبان رهسپار ساز.
اِلَهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ؛ علم، بنا بر تقسیمى بر دو نوع است: علمى که با زحمت و ریاضت و کمخوابى و کمخوراکى و کمگویى به دست مىآید، و علمى که بدون عنایت خاص خداوند میسّر نیست.
علمی که از ناحیه نفس ظاهر می شود بر دو نوع است، نوع اول آن بر دو قسم می شود؛ قسم اول آن است که شخص، ولو کافر باشد، در اثر ریاضات غیر شرعی به آن علم دست می یابد که اثر آن اطلاع از خیالات و بعضی کارهای خارق العاده است و حتی ممکن است از گذشته و آینده هم خبر دهد، مانند مرتاضان هندی. این زحمت ها فقط اثر دنیوی دارد و برای آخرتشان فایده ای ندارد.
قسم دوم آن است که مومنین با رعایت احکام شرع و انجام ریاضات شرعی، صاحب کرامات شوند و اثر این آن است که از خیال خبر می دهند و گذشته و آینده را اطلاع دارند و می توانند با دعا، بیماران را شفا دهند. این زحمات و اثر آن هم برای دنیا و هم برای آخرت مفید است، همانند آیت الله نخودکی که بهره فراوانی از این علم داشت.
این نوع علم، مانند همهى صفات حسنا، از آن پروردگار است و ریاضت، وسیله و سببى است که رسیدن به آن را ممکن مىسازد؛ مثل سببیت نان براى سیرى. معمولا این سبب به اذن الله با آن اثر ملازم است و جز در موارد خاصى که خدا اراده فرماید، فاصلهاى میان سبب و اثر نیست.
امّا نوع دوم که مخصوص مؤمنین خاص است، به دو شاخهى «علم الیقین» و «عین الیقین» منشعب مىشود. علم الیقین را به «علم» تعبیر مىکنند و عین الیقین را به «معرفت» یا «وجد».
علم الیقین
معناى علم الیقین این است که مؤثریت پروردگار را به علم دریابد و کاملا معلومش شود که جز او مؤثر و مدبّر و محیى و ممیتى نیست. این علم، به تعبیر معراج السعاده مانند دیدن دود و پى بردن به وجود آتش است؛ یعنى از دیدن آیات پروردگار، علم به وجود و یکتایى او مىیابد.
براى تحصیل علم الیقین باید کاملا به شرعیات و احکام فقه مسلط و مقید بود و از همراهى و یارى کسانى که بدین علم نائل شدند، بهره جست.
اثر علم الیقین کراماتى از قبیل استجابت دعا است که از اولیاى خدا ظاهر مىشود. کسانى چون شهید آیت الله دستغیب در زمرهى این اولیا بودند.
عین الیقین : عین الیقین یا معرفت یا وجد، مشاهدهى پروردگار با چشم دل و با حقیقت ایمان است، که شبهاى گذشته توضیح آن داده شد. ظاهرآ منظور حضرت ابا عبدالله از «اِلَهِی عَلِّمْنِی مِنْ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ» همین علم است.
عین الیقین تحصیلى نیست؛ یعنى با زحمت و ریاضت نمىتوان بدان رسید و تنها راه نائل شدن به آن، عنایت خاص پروردگار است، هرجند مقدمات آن با مخالفت جدی با نفس همراه است. این مرتبه طبق تشبیه معراج السعاده، مانند دیدن خود آتش است.
اثر عین الیقین، شناخت خصوصیات نفس است. کسى که به این مرتبه مىرسد، مىفهمد که هر کس چه میزان آمادهى حرکت به سوى خداى تعالى است. به همین دلیل مىتواند مربّى راه معرفت باشد. حضرت آیت الله قاضى، آیت الله انصارى و آیت الله العظمى نجابت از معدود کسانى بودند که با عنایت خداى تعالى صاحب این مقام گشتند.
این را هم در پرانتز عرض مىکنیم که بنده این مطالب را آموختهام و خود اهل آن نیستم.
کسى که به توفیق الهى صاحب مقام معرفت مىشود، هیچ ادعایى ندارد و هرگز دم از من نمىزند، که اگر چنین کند، بسیار بیشتر از دیگران تنبیه مىشود و شاید بتوان آن را از جهتى شبیه ترک اولاى پیامبران دانست. از همین روى در روایت است که هفتاد گناه از جاهل بخشیده مىشود که یکى از آنها از عالم بخشیده نمىشود.
وَ صُنِّی بِسِتْرِکَ الْمَصُونِ؛ کسى که به عین الیقین مىرسد و مقام معرفت و وجد را درک مىکند، باید بسیار مراقب باشد که این سرّ الهى از دست سارقان محفوظ بماند و گنجى که به دست آورده، هویدا نشود. لذا ایشان با آن که در میان مردمند، خود را از مردم مىپوشانند و رفتارشان چنان عادى است که کسى متوجّه آنچه دارند نمىشود، مگر طالبان حقیقى پروردگار و کسانى که به راستى در پى یافتن مربّى و طى کردن مسیر معرفتند. این براى آن است که مبادا مردم عادى به خاطر کوچکى خود، ایشان را بسیار بزرگ و بزرگتر از آنچه هستند تصور کنند و نسبتهاى اغراقآمیز به آنها بدهند یا آن که آلودهى غفلتشان سازند یا مانع حرکت و پیشرفتشان شوند.
وقتى که على علیه السلام پیروزمندانه از خیبر به حضور رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم شرفیاب شد، پیامبر فرمود: اگر ترس آن نبود که گروهى از امّتم آنچه را که مسیحیان درباره عیسى گفتند، درباره تو بگویند، هر آینه در عظمت مقام تو چیزى مىگفتم که هر گاه بر جمعى از آنها بگذرى خاک قدمهایت را به رسم تبرک توتیاى چشم کنند و از قطرههاى آب وضوى تو خویش را مداوا نمایند!
البتّه ایشان نه تنها صاحب این مقامند، بلکه آن را به اذن الله به طالبان آن و کسانى که خدا اراده فرموده، عطا مىکنند.
اِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أهْلِ الْقُرْبِ؛ اهل قرب، مقرّبین درگاه پروردگارند؛ کسانى که حجابهاى میان خود و خدا را برداشتند. حجاب، اخلاق ناپسند و صفات نکوهیده و حبّ نفس و حبّ دنیا و محبّتهاى جزئى است که هر کس به هر میزان داشته باشد، به همان اندازه از خداى تعالى دور مىشود.
(أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ)[1]
«آنان را از جایى دور ندا مىدهند.»
مقرّبین، واقعیاتى را که در مرتبهى عالىتر از این عالم قرار دارد و نیز حقایق اشیا را متوجّهاند؛ به عنوان مثال رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله مىفرماید :
«الدُنیا جِیفَهٌ وَ طَالِبُها کِلابٌ»[2]
«دنیا مردار است و طالب آن سگانند.»
قرآن کریم نیز مىفرماید :
(وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا اِلّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ اِنَّ الدّارَ اْلآخِرَهَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ)[3]
«و این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازى نیست و زندگانى واقعى سراى آخرت است، اگر مىدانستند.»
مؤمنین عادى این حقایق را مىشنوند و قبول دارند، ولى اهل قرب از روى علم، حقّانیت آن را درک کردهاند.
معصیت بوى گند مىدهد و تاریکى مىآورد، مقرّبین بوى گند گناه و تاریکى آن را مىفهمند و مىبینند. هر صفت زشتى اثرى در نفس انسان بر جا مىگذارد؛ مثلا اثر غضب، سگى است. تکبّر صورت پلنگ دارد و کینه به شکل مار است. از آن طرف، صفات خوب، بوى عطر مىدهند؛ عمل خوب نورانیت دارد؛ اخلاق خوب آثار ملکوتى در پى دارند و هر خُلق خوبى، مَلَک زیبایى است. اینها حقایقى هستند ک مقرّبین از آن آگاهند و آثار آن را مىبینند و مىفهمند.
در رأس مقرّبین، حضرات معصومین علیهم السلام هستند که البتّه آنچه را از بدىهاى مردم مىدیدند به رویشان نمىآوردند و کسى را مفتضح نمىساختند، مگر در موارد معدودى، آن هم از روى مصلحتى.
وَ اسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أهْلِ الْجَذْبِ؛ جذب به معناى کشش است. جذب باید از ناحیهى پروردگار باشد. پس کسى که با سخن خوب و رفتار پسندیده، دیگران را به خداى تعالى فرا مىخواند، کارى جز دعوت انجام نمىدهد، جذب خدا شدن باید با عنایت خود او باشد. کسى که از خدا مىگوید، ولى به خود دعوت مىکند یا به گناه فرا مىخواند، هرگز نمىتواند کسى را به خدا جذب کند.
اهل جذب، رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله و ائمه اطهار علیهم السلام هستند که خود جذب خدا بودند و مردم را به اذن الله به سوى او مىکشاندند و افراد خاصى را نیز به طور خاص جذب خداوند کردند.
حضرت آیت الله قاضى در شب تاسوعا، پس از چهل سال تلاش و مجاهده، از برکت حضرت ابا الفضل العباس علیه السلام جذب خداى تعالى شد و درها به رویش باز شد. البتّه چون ایشان آمادگى کامل داشت، نور جذبهى الهى برایش ضررى نداشت و دیوانه نشد و به منیّت نیفتاد.
زهیر بن قین
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام به همهى یاران خود نظر عنایت داشت. این جذبهى امام بود که آنها را در روز عاشورا، چنین مستقیم قرار داد و همگى تا آخر ایستادند. مقدّمه و علّت این جذب، طلب خود آنان و امتحاناتى بود که هر کدام در طول عمر خود از سر گذراندند. یکى از این افراد زهیر بن قین بود.
زهیر عثمانى مذهب بود و امیرالمؤمنین را خلیفهى چهارم مىدانست و هرگز در صف شیعیان ایشان نبود، لکن شخص خوب و درستکردارى بود و به راستى روح تشنهاش تقاضاى هدایت و جذب داشت.
گروهى از قبیله فزاره و بجیله گویند: ما به همراه زهیر بن قین بجلى بودیم آن گاه که از مکه بیرون آمدیم و با قافله حسین علیه السلام همسفر بودیم و همچنان که او با همراهانش به سوى کوفه مىرفت ما نیز جداگانه به همراه زهیر مىرفتیم و از آنجا که از بنىامیه اندیشه داشتیم نمىخواستیم با او هم منزل شویم و چیزى نزد ما ناخوشتر از این نبود که در جایى با او هم منزل شویم، تا آن که حسین علیه السلام رفت و در جایى فرود آمد که ما نیز جز این چاره نداشتیم که در آنجا فرود آئیم، پس حسین علیه السلام در یک سو فرود آمد و ما نیز در سوى دیگر فرود شدیم، در این میان که ما نشسته بودیم و مشغول خوردن غذایى بودیم ناگاه مردى از طرف حسین علیه السلام نزد ما آمده سلام کرد سپس بر ما در آمده گفت: اى زهیر بن قین همانا اباعبدالله الحسین علیه السلام مرا به سوى تو فرستاده است که بگویم به نزد او بروى. پس هر که با ما نشسته بود آنچه در دست داشت انداخت و خموش نشستیم مانند این که پرنده بر سر ماست و هیچ جنبش نمىکردیم. زن زهیر به او گفت: سبحان الله! آیا پسر پیغمبر خدا به سوى تو مىفرستد و تو به سوى او نمىروى؟ چه مىشود که نزدش بروى و سخنش را بشنوى سپس باز گردى؟ زهیر بن قین نزد آن حضرت رفت و چیزى نگذشت که خوشحال برگشت بدانسان که صورتش مىدرخشید، و دستور داد خیمههاى او را بکنند و بارها و اسباب سفر او را به سوى حسین علیه السلام ببرند، آن گاه به زنش گفت: تو را طلاق دادم و آزادى. پیش کسان خود برو، زیرا من دوست ندارم به سبب من گرفتار شوى، سپس به همراهان خود گفت: هر کس از شما مىخواهد پیروى من کند، و گرنه اینجا آخرین دیدار ما است.[4]