سخنرانی شب هشتم محرم ۱۳۹۰
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب هشتم محرم | شنبه ۱۳۹۰/۰۹/۱۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
«الْحَمْدُ لِلَّهِ ما شاءَ اللّهُ وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِاللّهِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ وَ مَا أوْلَهَنِی إِلَى أسْلَافِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أنَا لاقِیهِ کَأَنِّی بِأوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أکْرَاشآ جُوفآ وَ أجْرِبَهً سُغْبآ لا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أهْلَ الْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلَى بَلائِهِ وَ یُوَفِّینَا أجْرَ الصَّابِرِینَ».
«حمد و سپاس از آن خداست و آنچه خدا خواهد همان است. حول و نیرویى جز در اتّکا به ذات پاک خدا نیست و درود و سلام خدا بر رسولش. مرگ چون گردنبند بر گردن دختران جوان، گریبانگیر فرزندان آدم است و علاقه و اشتیاق من به ملاقات گذشتتگانم همچون اشتیاق یعقوب به یوسف است و در محلّ معیّنى که برایم انتخاب گشته به آن خواهم رسید. گویا مىبینم گرگهاى بیابان در زمینى بین «نواویس» و «کربلا» اعضاى بدنم را پاره پاره کرده تا شکمهاى گرسنهى خود را از من سیر کنند و انبانهاى خالى خود را پر نمایند. آرى از روزىاى که مقدّر شده نمىتوان فرار کرد. رضایت خداى متعال رضاى ما اهل بیت است. بر بلاى او صبر مىکنیم و او پاداش صابران را به ما مىدهد».
این خطبهاى است که امام حسین علیه السلام در مکه معظمه پیش از حرکت به سوى کوفه ایراد فرمودند.
الْحَمْدُ لِلَّهِ؛ حمد و سپاس مخصوص خداست و هر کس در این عالم، هر چه را بستاید در حقیقت ستایش خدا را کرده، چه بفهمد و چه نفهمد. هر صفت خوب و هر کار خیرى که از کسى صادر شود، صفت و قوّت خود را از خدا گرفته پس حمد و سپاس او در حقیقت سپاس از خداست.
در روایت است که هر کلامى که با حمد خدا آغاز شود، ابتر (بى سرانجام) نخواهد ماند.
ما شاءَ اللّهُ؛ گاه انسان از سر عادت یا تعارف مىگوید: «ما شاءَ اللّهُ» این هیچ. اما گاهى خود را بطور کامل به خدا مىسپارد و اراده او را حاکم بر خواست و اراده خود مىداند و راضى به رضاى پروردگار مىشود و در این حال و با این معرفت «ما شاءَ اللّهُ» مىگوید.
چنین کسى اگر برخوردار از نعمت شود یا نعمتش گرفته شود، به مقصودش برسد یا نرسد یا آنکه بمیرد و تکه تکه شود یا بماند هیچ تفاوتى برایش ندارد و در همه حال راضى به رضاى پروردگار است.
کسى که به صاحبدلى رسید و حالش را پرسید. گفت: بهترین حال را دارم. همه آسمان و زمین و تمام امور عالم مطابق میل و رضاى من است. پرسید: چگونه؟ گفت : گردش تمام کائنات و جریان همه کارهاى عالم مطابق اراده پروردگار من است و من راضى به رضاى اویم پس همه چیز مطابق رضاى من است.
وَ لا قُوَّهَ إِلّا بِاللّهِ؛ حسین علیه السلام ولىّ اعظم پروردگار است و همهى کرد و گفت خلق تحت اراده و احاطهى او است لکن این اراده ارادهى خداى تعالى و قوّت و نیروى جملهى جنبندگان از ذات اقدس او است و حسین علیه السلام بندهى کامل خداوند است و هیچ ادّعایى در مقابل او ندارد.
وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ؛ پس از توحید پروردگار، رسالت پیامبر خاتم است که اشرف مخلوقات و نور و صادر اوّل است. همان کسى که آسمانها و زمین به نور شریفش خلق شد.
خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ؛ هر کس پاى در این عالم گذاشت. روزى رخت از آن خواهد بست، چه عمرش کوتاه باشد چه طولانى.
«أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ».(انبیا/34)
«آیا اگر تو (پیامبر) بمیرى آنان (کفار) جاودان خواهند بود؟».
البته مرگ به معناى خارج شدن از ملک خدا نیست. این سرا و آن سرا، همه از آن پروردگار است و مرگ جابجا شدن از خانهاى به خانهى دیگر است و براى مؤمن بسان دور کردن کثافات و داخل شدن در نور و پاکى است؛ بیرون آوردن لباسهاى کهنه و مندرس و سنگین و پوشیدن لباسهاى فاخر و لطیف است.
مَخَطَّ الْقِلادَهِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاهِ؛ مرگ همچون گردنبند دختران جوان که در هر کجا باشند به گردنشان آویخته، با ایشان همراه است و ابدآ از او دور نیست.
لکن برخى در هر لحظه براى ملاقات با مرگ آمادهاند و برخى دیگر هیچ گاه بار سفر نمىبندند و آماده رفتن نمىشوند، آخر کار نیز با هزار کار نکرده و تکلیف بر زمین مانده به سراى دیگر در مىآیند.
وَ مَا أوْلَهَنِی إِلَى أسْلَافِی اشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَى یُوسُفَ؛ آنکه خود را آماده مرگ کرده براى آمدنش واله و مشتاق است، آنچنان که یعقوب مشتاق یوسف بود.
وسعت روح حسین بن على علیهما السلام چنان است که این دنیا و دنیاى دیگر همه تحت احاطه اویند او همواره و هر لحظه همراه خداست و همراه رسول خدا صلی الله علیه و آله و علىّ مرتضى علیه السلام است لکن تا در این دنیاست اسیر زندان تن است و این تن میان او و گذشتگانش حاجب شده لذا دوست مىدارد هر چه زودتر از این قفس رها شود و به روضهى رضوان بال گشاید. هر چه درجه شخص مؤمن بیشتر باشد، شوق به مرگ در او بیشتر است؛ «مُشتاقَهً الى فَرْحَهِ لِقائک».[3]
مرگ، تجرّد کامل از نفس است و حسین علیه السلام هیچ باکى از آن ندارد پس هر آن کس که حسینى است از مرگ هراسش نیست.
وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أنَا لاقِیهِ؛ «خُیِّرَ» به معناى انتخاب شده است یعنى این جمله، هم مىتواند به معناى انتخاب شدن محل شهادت حضرت توسط خداوند باشد و هم مىتواند اشاره به انتخاب آن بوسیله شخص اباعبدالله علیه السلام باشد از آن جهت که خداوند آن را تعیین کرده و حضرت با رضا و انتخاب، به آن سر سپرده است چرا که این شهادت بى نهایت به نفع حضرت است همچنان که رسول خدا به ایشان فرمودند: «درجهاى نزد خدا دارى که جز با شهادت به آن نخواهى رسید». این درجه براى افراد عادى که در درجات پایین ایمان قرار دارند قابل فهم نیست. حسین علیه السلام نه تنها در اوج کمال ایمان است بلکه به اذن الله ایمان را به دیگران مىبخشد.
کَأَنِّی بِأوْصَالِی تَتَقَطَّعُهَا عَسَلانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلاءَ؛ «کأنّی» در اینجا به معناى «مشاهده مىکنم» است. «أوصال» به تکههاى استخوان مىگویند که به بدن متّصل است. «فَلَوات» از فلات به معناى صحراست. «نواویس» نام محلّى نزدیک نینوا که قبلا مقبره عمومى مسیحیان بود.
فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أکْرَاشآ جُوفآ وَ أجْرِبَهً سُغْبآ؛ آنها که به جنگ با حضرت اباعبدالله علیه السلام آمدند مانند گرگهاى گرسنه، گرسنهى دنیا بودند و قصدشان از جنگ با پسر رسول خدا، پر کردن شکمها و انباشته ساختن کیسههاى طمعشان بود؛ آنها در قتل حسین علیه السلام، رسیدن به پول و ریاست خود را مىدیدند.
لا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ؛ «لا مَحِیصَ» یعنى چارهاى نیست. «خُطَّ» به معناى نوشته شده است. قبلا نیز توضیح داده شد که اگر وقایع عاشورا از روز ازل با قلم تقدیر پروردگار نگاشته شده، به معناى اجبار امام حسین علیه السلام و یزید نیست. این نگاشته شدن به معناى آن است که خداوند از ابتدا مىدانست که امام حسین علیه السلام با اختیار خود چه راهى را انتخاب مىکند و قوم اشقیا با اختیار خود، چه راهى را، به همان بیان که پیش از این ذکر شد.
این سخن حضرت اشاره به تکلیف ایشان از جهت ظاهرى و معنوى است. از جهت ظاهرى، تکلیف امام حسین علیه السلام قیام در مقابل ظلم است چرا که ایشان به عنوان امام معصوم وظیفه دارند دین خدا را حفظ کنند و از همه در این جهت مقدّمترند.
معاویه در طول چهل سال زمامدارى (20 سال به عنوان حاکم شام و 20 سال به عنوان خلیفه) چنان القا کرده بود که انگار هیچ کس با او مخالفتى ندارد و به واقع خلیفه بر حقّ پیامبر است و پس از او همین تصوّر نیز درباره یزید وجود داشت در حالى که معاویه لااقل ظواهر اسلام را حفظ مىکرد اما یزید هیچ چیز از دین را محترم نمىشمرد و هیچ حرامى در نزد او قبیح نبود.
لذا اگر پاى بیعت گرفتن هم در میان نبود، امام حسین علیه السلام وظیفه داشت قیام کند و اگر هیچ کس یاریش نمىکرد باید به تنهایى بر این کار همّت مىگماشت، چه خواسته که عدهاى دعوتش کردهاند و هر چند به دورغ اعلام یارى نمودهاند.
اما از جهت باطنى، خداوند درجهاى براى حضرت خواسته که منوط به شهادت است، چگونه ممکن است امام، درجهاى بس رفیع که خبر آن را به ایشان دادهاند و بلکه مقامات آن را نشانشان دادهاند، رد کند و نپذیرد. هرگز دنیا و زندگى فانى آن قابل مقایسه با مقامات و درجات معنوى نیست.
رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أهْلَ الْبَیْتِ؛ مقدّمهى همهى مراحلى که باید در صفات پروردگار طى شود، رضاى خداست. هر کسى مىخواهد پس از سلوک الى الله وارد سیر شود، باید به مقام رضا بار یافته باشد و اگر این کلید دست کسى نباشد قادر به حرکت به سوى خدا نیست.
نَصْبِرُ عَلَى بَلائِهِ وَ یُوَفِّینَا أجْرَ الصَّابِرِینَ؛ امام حسین علیه السلام، امام صابرین است و خداوند اجر صابرین را به تمامه به ایشان مىدهد.
حضرت على اکبر علیه السلام
در میانهى راه ناگهان صداى امام بلند شد که مکرّر مىفرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و الحمد لله رب العالمین». جناب على اکبر علیه السلام علت استرجاع را پرسید. حضرت فرمود: سر به زین اسب گذاشته بودم که خواب مختصرى بر من عارض شد در آن حال، سوارى را دیدم که مىگفت: این کاروان در حرکت است و مرگ آنها را تعقیب مىکند، بر من معلوم شد که او خبر مرگ ما را مىدهد. على اکبر علیه السلام عرض کرد: مگر ما بر حق نیستیم؟ امام فرمود: بلى به خدا سوگند که ما بر حقّیم. جناب على اکبر علیه السلام گفت: «اذآ لا نُبالی أنْ نَموتَ مُحِقّین»: بنابراین باکى نداریم که در راه حق بمیریم. امام براى او دعاى خیر کرد و فرمود :
«جَزاک الله مِنْ وُلْدٍ خَیْرَ ما جَزى وَلَدآ عَن والِدِه».
«خداوند براى تو بهترین پاداش پدر و فرزند ى را عنایت فرماید».
شیخ شوشترى؛ گوید همواره در طول سفر اذانهاى نماز را دیگران مىگفتند اما در روز عاشورا اذان نماز ظهر را جناب على اکبر علیه السلام گفت و این خود مقامى بود براى آن جناب.
در میان شهداى کربلا مقام جناب ابالفضل العباس علیه السلام، پس از امام حسین علیه السلام از همه رفیعتر است لکن شکستگى که پس از شهادت جناب على اکبر علیه السلام بر حضرت سید الشهدا علیه السلام عارض گشت، در هنگام شهادت اباالفضل العباس علیه السلام عارض نشد. شاید یکى از دلایل آن این باشد که جناب على اکبر علیه السلام فرزند زادهى حضرت زهرا علیها السلام و رسول خداست و این مقام را اباالفضل العباس علیه السلام نداشت. گذشته از این، جناب على اکبر علیه السلام بهرهمند از خصوصیات رسول خداست. ایشان خَلقآ و خُلقآ شبیهترین افراد به پیامبر صلی الله علیه و آله بود و هر گاه امام مشتاق دیدار جدّ شریف خود مىشد به على اکبر علیه السلام مىنگریست.