سخنرانی شب ششم محرم ۱۳۹۷
همۀ ما در بساط حسین علیهالسلام هستیم و امیدمان به ایشان است. درخواستمان این است که بتوانیم از عمرِ خود استفاده کنیم و خدا و اولیای او از ما راضی باشند. میخواهیم فرزندانمان در سلامت و عافیت باشند و به آرزوهای خوبشان برسند. همۀ ما دوست داریم هنگام مرگ ذکر خدا و اهلبیت بر زبانمان جاری باشد و بگوییم «اشهد انْ لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمدا رسول اللّه و اشهد انّ علیا و اولاده حجج اللّه». اینها را میخواهیم و یقین داریم از برکت حسین بن علی علیهالسلام این آرزوها محقق میشود.
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب ششم محرم | شنبه ۱۳۹۷/۰۶/۲۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
کلام امام حسین علیهالسلام
«غَیْرَ أَنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنْیا لِلفناءِ فَجَدیدُها بالٍ وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکْفَهِرٌّ وَ الْمَنْزِلُ تَلعهٌ وَ الدّارُ قَلْعَهٌ فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى، فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».
«خدا دنیا را براى فنا و زوال آفریده است. تازههاى آن کهنه مىشود و نعمتهایش نابود مىگردد و شادمانى آن آمیخته با غم است. دنیا منزلى است ناپایدار و خانهاى است که بهناچار باید از آن رخت بربست. پس توشه بردارید و بهترین توشه، تقواست. تقواى الهى پیشه کنید تا رستگار شوید!»
غیر أَنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنْیا لِلفناءِ؛ خدای تعالی دنیا را برای فنا خلق کرده است. هرکسی در این دنیا عمر معینی دارد. از رسول خدا روایت شده: «أکثر أعمار أمّتى ما بین السّتّین الى السّبعین» یعنی بیشترین عمرهای امّت من بین شصت و هفتاد است. عدۀ کم بیش از این مقدار عمر میکنند.
آدمی چرا به این دنیا آمد؟ برای اینکه رحمت خدای تعالی شامل حالش شود و خداوند نعمتهای تازهای نصیبش کند، بهشرط آنکه طلب در او ایجاد شود و بخواهد خدا را بشناسد. در حدیثِ قدسی است:
«کنتُ کنزاً مَخفیّاً فأحببتُ أن اُعْرَف، فَخَلَقْتُ الخَلْقَ لِکَی أُعْرَف»
«من گنجی پنهان بودم که خواستم شناخته شوم؛ پس خلق را آفریدم تا شناخته شوم.»
نه اینکه احتیاج داشته باشد به شناخته شدن، بلکه میخواهد رحمتش را ظاهر کند و ظهورِ رحمتِ خدای تعالی منوط به ایجاد خلق است. او جلّجلاله میخواهد عدهای را که خیلی طالباند به درجات بسیار بالا برساند؛ کسانی را که کمتر طلب دارند، پایینتر قرار دهد و حتی گناهکاران را هم به بهانهای ببخشد و رحمتش را شاملِ حالِ آنها کند؛ این کار خداست.
حال اگر کسی بگوید من دلم نمیخواست بیایم، چرا مرا آوردید؟! این از نادانی اوست؛ مثل اینکه کسی را به میهمانی مهمی دعوت کنند و انواع غذاهای خوشمزه و اسبابِ پذیرایی و هرآنچه لازمۀ تشریفاتش بود، آنطور که آرزوی خیلیهاست، برایش مهیّا کنند، امّا بگوید من نمیخواستم دعوتم کنید؛ این خیلی بیاحترامی و ناشکری است.
وقتی کسی نعمتهای معنوی عالی پروردگار را میبیند و پشتِپا به آنها میزند؛ میگوید نمیخواهم، معنایش این است که میخواهم در پستی زندگی کنم و در کثافت بغلتم. نمیفهمد و این حرف را میزند.
فَجَدیدُها بالٍ؛ هر چیزِ تازه و جدیدی، عاقبت کهنه میشود؛ خانۀ نو، لباسِ نو حتی آدمهای نو هم کهنه میشوند. به بچهها نگاه کنید؛ اینها هم روزی پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ میشوند. همهچیزِ دنیا رو به کهنگی میرود.
وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ؛ نعمتهای ظاهری از بین میروند. این هم عبارت دیگری از جملۀ قبل است. جوانی و سلامتی دو نعمتِ مهمی هستند که باید قدرشان را دانست. انسان همیشه سالم و جوان نیست. چه بسیار افرادی که سالها گرفتار مرضهایی مثل سرطان هستند. در قدیم سل و حصبه و وبا بود و امروز سرطان و بیماریهای دیگر است. شکر خدا کنید که سالم هستید و در مسجد و مجلس امام حسین علیهالسلام رفت و آمد میکنید و کیف میکنید، امّا این نعمتها همیشه نمیماند!
ایام عاشورا که یاد امام حسین میکنید و گریه و ناله می کنید، نعمت است؛ ماه رمضان و شبها و روزهای خوبی که خدا در طول سال قرار داده، نعمتاند؛ قدرِ آنها را بدانید.
وَ سُرُورُها مُکْفَهِرٌّ؛ شادیهای دنیا آمیخته با غم و اندوه است. گاهی باوجودِ خوشحالی، مصیبتهایی درون انسان وجود دارد که از او مخفی است و اگر بداند غمگین و ناامید میشود. گاهی بزرگترین مصیبت این است که انسان عیبهای خود را ببیند.
هرگاه رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله کمی صدایشان به خنده بلند میشد، میفرمود «الهی لا تُمْقِتْنی» یعنی خدایا مرا دشمن مدار. مبادا مبغوض شوم و بیفتم! با اینکه خندۀ پیامبر عبادت بود و هیچ کراهت و ترک اولای برایشان نبود، همین را هم نسبت به ظهور پروردگار برای خودشان نقص میدانستند.
بعضی با همۀ عیبهایی که دارند، خندههای قهقهه میزنند. این کار کراهت دارد، بهخصوص وقتی از ته دل میخندد. درست است که مؤمن «حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ وَ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ» (اندوهش در دل و شادیاش در صورت است) امّا معنای بُشر، تبسم است نه قهقهه.
وَ الْمَنْزِلُ تَلعهٌ وَ الدّارُ قَلْعَهٌ؛ دنیا منزلى ناپایدار و خانهاى است که بهناچار باید از آن رخت بربست. باید روزی از اینجا کوچ کرد! ولی معنای این حرف این نیست که زن و زندگی و جامعه را ترک کنیم و در کوهها و غارها روزگار بگذرانیم. اسلام این را نخواسته. در زمان پیامبر عدهای ترک لذات کردند. رسول خدای تعالی صلّیاللّهعلیهوآله وقتی شنیدند، منبر رفتند و آنها را از این کار منع کردند و فرمودند من که پیامبر شما هستم این کار را نمیکنم. این یعنی اسلام یک دین اجتماعی است، ولی آدابی هم دارد که باید رعایت کرد.
بههرحال بخواهید و نخواهید روزی باید از این دنیا بروید، امّا خوشا به حال کسیکه آمادگی دارد؛ یعنی از گناهانش توبه کرده؛ عباداتش را انجام داده؛ به پدر و مادرش احترام گذاشته؛ حقوقی که از زن و فرزند بر عهده داشته، ادا کرده؛ خوشرو و خوشاخلاق بوده؛ خلاصه واجباتش را انجام داده و حرام را ترک کرده، حالا هم آماده و خوشحال است؛ میداند خدای تعالی به لطف و احسانِ خود در بهترین منزلگاه جایش میدهد.
فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقْوى؛ توشه جمع کنید و بدانید بهترین توشه تقواست. تقوا در درجۀ اول انجام واجبات و ترک محرمات است که باید همیشه آن را رعایت کرد. نماز تا لحظۀ آخر از انسان ساقط نمیشود، حتی اگر در حال غرق شدن باشد، اللّه اکبر بگوید و شروع به خواندن کند تا وقتی که زیر آب رود. همین اللّه اکبر کافی است.
نوجوانانی که به سن تکلیف رسیدهاند واجب است نماز بخوانند. خوب است در سنین کمتر شروع به خواندن نماز کنند، حتی در روایت است کودکانتان را از هفت سالگی به نماز دعوت کنید، البته با نرمی و محبّت، تا وقتی نهسال و دهسالشان شد عادت کنند. این کار توشهای است برای زمانِ بلوغشان. نوجوانهایی که هنوز به بلوغ نرسیدهاند، حتماً خود را از گناه دور نگه دارند و در مدرسه یا جاهای دیگر با بچههای بد معاشرت نکنند.
فَاتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ تقوا پیشه کنید تا رستگار شوید. فلاح یعنی رسته شدن از گناه، از خلقیات بد و از عذابهایی که اثرِ این خلقیات است؛ مثل تاریکی قبر.
شرح دعای عرفه
وَ بِبَابِکَ أَقِفُ فَلَا تَطْرُدْنِی
به درِ رحمت تو ایستادهام؛ مرا دور نکن!
یکی از درهای رحمت پروردگار برای ما همین مجالس اهلبیت است. امروز همۀ ما در رحمت خدا هستیم. این در به برکت امام حسین علیهالسلام همیشه باز است، [اگر خودمان بخواهیم]. وقتی کسی میخواهد وارد خانهای شود، ابتدا در میزند و منتظر میایستد تا در را باز کنند. وقتی درِ رحمتِ خدا باز شد، وارد مهمانخانه میشویم.
آثار ورود در رحمت خدا چیست؟
﴿إِنَ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ﴾ (اعراف، ۵۶)
«رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.»
نیکوکاری یعنی از هماکنون تصمیم بگیریم وضعمان بهتر از گذشته شود؛ یعنی اگر کراهاتی انجام میدادیم، دیگر انجام ندهیم؛ اگر از بعضی مستحبات تخلف میکردیم، دیگر نکنیم. هرکس در هر مرتبه و منزلتی است، از امروز تصمیم بگیرد و از خدا بخواهد حال دیگری نصیبش شود؛ این میشود ورود در رحمت پروردگار. چنین کسی «محسن» است.
ما مقابلِ درِ رحمتِ پروردگار ایستادهایم و ورود به آن ابتدا وابسته به تصمیمِ ما و از خدا خواستنمان است و بعد هم خدای تعالی میگوید بفرمایید.
وقتی وارد مسجد میشوید، وارد بساط پروردگار میشوید؛ اینجا خانۀ خداست؛ «المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء» (مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است) خوشحال است که وارد مسجد شده؛ چون از برکت ائمۀ اطهار علیهمالسلام علم میآموزد؛ روحش باز میشود و طراوت دیگری پیدا میکند.
وقتی میخواهد وارد مسجد شود، میگوید: ﴿رَبِ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ﴾ یعنی خدایا مرا با صدق و نیت پاک وارد کن. من جز تو کسی را نمیخواهم. واردِ این مکان شریف نشدم برای مقاصد دنیوی. مرا با دست پر از اینجا بیرون کن!
«وَ بِبَابِکَ أَقِفُ فَلَا تَطْرُدْنِی» برای حسین بن علی علیهالسلام چگونه است؟ ایشان خود بابِ رحمتِ پروردگار است. هرکس به او متوسل شود، وارد این رحمت میشود. خدای تعالی از لسانِ ائمۀ اطهار علیهمالسلام قول داده هرکس برای ایشان محزون و گریان شود، گناهانش بخشیده میشود. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت چهل روایت در این باره از جهت فقهی و اصولی منظم کردند.
شیخ شوشتری در خصائص الحسینیه مینویسد نهتنها گناهان گذشته را خدای تعالی از برکت حسین بن علی علیهالسلام میبخشد، بلکه گناهان آیندهاش را هم میبخشد. اینها همه از عنایت حسین بن علی علیهالسلام است و کاری به ما ندارد. مگر ما که هستیم و قطرۀ اشکمان چیست؟
امّا صحبت در این است که آیا ما بندۀ خدا هستیم یا نه؟ شما از حسین بن علی علیهالسلام چه میخواهید؟ ملاقات با خودش را میخواهید و میخواهید فدایش شوید. اینجا نمیآیی که گناهانت بخشیده شود؛ آن را خدا درست میکند. بگو یا حسین من عشق تو را میخواهم. آنکه عاشق حسین است، مثل اصحابش میشود؛ آنها چطور عاشق او بودند!
إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاکَ أَنْ تَکُونَ لَهُ عِلَّهٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّهٌ مِنِّی
خدایا خشنودی تو از طرف خودت نقص و عیب پیدا نمیکند، کجا از طرف من نقص و عیب پیدا کند؟
ای خدا خشنودی و محبّتِ تو پاکتر و منزهتر از آن است که از طرف تو نقص و عیب یابد، چگونه از طرف من تواند یافت (کجا گناهانِ من موجب تغییرِ محبّتت خواهد شد؟) رضای تو بالاتر از این است که حتی از ناحیۀ خودت آسیبی ببیند، چه خواسته از ناحیه من.
ذات پروردگار منزه است از اینکه تحت تأثیرِ کارهای بد و عیوب بندگان یا کارهای خوبِ آنها قرار گیرد. چنین نیست که خداوند بهخاطرِ گناهانِ میلیاردها بشرش خسته و غضبناک شود و هر روز شمشیر دست بگیرد و آنها را تهدید کند یا بهخاطرِ کارهای خوبشان ذاتش تغییر کند و تأثیر ببیند. خدای تعالی محل حوادث قرار نمیگیرد.
سؤال: با توجه به آنچه گفته شد، معنای این آیه چیست؟
﴿فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ﴾ (زخرف، ۵۵)
«هنگامی که ما را بهخشم آوردند، از آنها انتقام گرفتیم.»
«آسَفُونا» در اینجا یعنی خشم و غضب.
جواب: امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمودند: خداى عزّوجلّ مانند ما افسوس نخورد، لکن دوستانى براى خود آفریده که آنها افسوس خورند و خشنود گردند. ایشان مخلوق و دستپروردۀ اویند و او جلّجلاله خشنودى آنها را خشنودى خود و خشمِ آنها را خشمِ خود قرار داده است؛ زیرا ایشان را مبلغین خود و دلالتکنندگان بهسوى خود مقرر داشته و از این جهت است که آن مقام را دارند؛ پس معنى آیه این نیست که افسوس دامن خداى تعالى را گیرد، چنانکه دامنگیر مخلوق شود. (کافی، ۱، ۱۴۴.)
خدای تعالی میفرماید: ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ﴾ هرکس پیامبر را اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده؛ چون هرچه پیامبر میگوید، از خداست. خشنودی پیامبر خشنودی خداست. آنکه محل حوادث است و خشنود و ناراحت میشود رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هستندلذا در روایت است که وقتی شما خوبی انجام میدهید، ما خوشحالیم و وقتی بدی انجام میدهید، ناراحت میشویم. در بعضی روایات هم داریم که برایتان استغفار میکنیم.
ما به پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام میگوییم شما اولیای خدا هستید. امام هادی علیهالسلام در زیارت جامعه کبیره خصوصیات حضرات معصومین علهیمالسلام را برشمرده است. در آنجا به ایشان میگوییم رضای شما رضای خداست؛ غضب شما عضب خداست. خدای تعالی فرموده خوشحالی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله خشنودی من است. اگر رضای مرا میخواهید، باید ایشان را خوشحال کنید.
ذات پروردگار بر همهچیز احاطه دارد و همهجا هست. امام رضا علیهالسلام میفرماید: «إِنَّهُ شَیْءٌ لَا کَالْأَشْیَاءِ» با ایمان او را میشناسیم، ولی اگر بخواهی با این چشم او را ببینی، میشود جسم و او جسم نیست. بهقول امام صادق علیهالسلام شما نمیتوانید خیره به خورشید بنگرید، درحالی که خورشید مخلوق اوست و نورش ذرهای از نور پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است و آنها نورشان از خدای تعالی است. پروردگار عالم نور است، ولی نه این نوری که میبینید. همۀ عالم جلوۀ نور پروردگار است؛ یعنی ظهور خداست. مخلوقات، ظهورات خدا هستند. خودِ خدای تعالی کجاست؟ در قلبت. یعنی بهاندازۀ ایمانی که به او داری، با او مرتبط میشوی. همینکه میگویی «اشهد انْ لا اله الا اللّه» اینکه در نماز میگویی «اللّه اکبر» میگویی «ایاک نعبد و ایاک نستعین» این ارتباط شما با خداست که از قلب و روح شماست.
وقتی در سختیهای شدید میافتید و از ته دل آه میکشید و او را میخوانید؛ این توجه به خداست. وقتی از همهجا ناامید میشوید، کمی خدای تعالی را در قلبِ خود حس میکنید. وقتی هم بزرگتر میشوید و حواستان جمعتر میشود، میفهمید پیش خدای تعالی هیچ هستید. این فهم اگر نصیب شود بسیار ارزشمند و لذتبخش است.
عنایت حسین بن علی علیهماالسلام
همۀ ما در بساط حسین علیهالسلام هستیم و امیدمان به ایشان است. درخواستمان این است که بتوانیم از عمرِ خود استفاده کنیم و خدا و اولیای او از ما راضی باشند. میخواهیم فرزندانمان در سلامت و عافیت باشند و به آرزوهای خوبشان برسند. همۀ ما دوست داریم هنگام مرگ ذکر خدا و اهلبیت بر زبانمان جاری باشد و بگوییم «اشهد انْ لا اله الا اللّه و اشهد انّ محمدا رسول اللّه و اشهد انّ علیا و اولاده حجج اللّه». اینها را میخواهیم و یقین داریم از برکت حسین بن علی علیهالسلام این آرزوها محقق میشود.
نترسید از اینکه بگویید: «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکَ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً» کاش همراه شما بودیم و به فوز عظیم دست مییافتیم. یقیناً خدای تعالی این را از ما قبول میکند. دوستان عزیز ما در زمان جنگ به جبهه رفتند و شهید شدند، شما هم مثل آنها هستید و اگر امروز در راه امام حسین علیهالسلام فریادی بلند شود، حاضرید جانتان را فدا کنید.
در جنگ صفین شخصی به امیرالمؤمنین گفت کاش فلانی هم با ما بود. حضرت فرمود آیا دلش میخواست با ما باشد؟ گفت بله. فرمود در راهی قدم نگذاشتیم و با دشمنی نجنگیدیم جز اینکه او نیز شریک ما بود.
قاسم بن الحسن علیهماالسلام
شبها و روزها تندتند از پی هم میگذرند، امّا برای ما تند میگذرند، نه برای حسین بن علی علیهالسلام و فرزندان و یارانش که دیگر کسی به یاریشان نیامد.
شاهزاده قاسم بن حسن در کربلا سیززده ساله بود و با برادر کوچکش جناب عبدالله در دامان امام حسین علیهالسلام بزرگ شده بودند و گویی پدرشان حسین بن علی علیهالسلام بود. سلام خدا به همۀ آنها! ایشان هم یتیم بود و هم یادگار برادر؛ لذا امام حسین علیهالسلام ابتدا اجازه نداد حضرت قاسم به میدان رود. در فرسان الهیجاء آمده که او بعداز علیاکبر علیهالسلام اذن میدان گرفت.
شب عاشورا وقتی حسین بن علی علیهالسلام از یارانش بیعتِ تازه گرفت، فرمود فردا همۀ شما کشته میشوید و جز زینالعابدین کسی از مردان باقی نمیماند. قاسم بن حسن برخاست عرض کرد ای عمو جان آیا من هم جزء شهدا هستم؟
امام فرمود: فرزندم مرگ در نزد تو چگونه است؟
گفت: شیرینتر از عسل.
امام فرمود: آری تو نیز به شهادت میرسی، امّا بعداز گرفتار شدن به بلایی بزرگ.