سخنرانی شب ششم محرم ۱۳۹۵
کسی چون امام حسین علیه السلام با آن قدرتی که خدا به او داده، هر کاری بخواهد، میتواند برای نجات خود و هلاک دشمن انجام دهد؛ بیشک هر ارادهای میکرد، خداوند میپذیرفت؛ چون او بندهی خاص خدا بود، امّا آن بندگی که خداوند میخواهد، این نیست؛ بندگی واقعی، تسلیم بودن در برابر خواست پروردگار و راضی شدن به رضای اوست.
سعی کنید در سینه زنیها و نوحه خوانیها تمام توجّهتان به امام حسین علیه السلام باشد. در پی تقلید از دیگران نباشید؛ همهی کارتان برای خدا باشد و برای مردم خستگی ایجاد نکنید.
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب ششم محرم | جمعه ۱۳۹۵/۰۷/۱۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
هُوَ اَلَّذِی بَعَثَ فِی اَلاُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ اَلْکِتٰابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ([1]
«او کسى است که در میان مردم امّى (بىسواد) پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنان بخواند و پاکیزهشان گرداند و به آنها کتاب و حکمت بیاموزد، گرچه پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.»
هدف بعثت انبیاء، تعلیم علم بود. پیامبران آمدند تا هم آیات خدای تعالی را برای مردم بخوانند و هم آنان را از صفات حیوانی تزکیه کرده، خلقیات و صفات رحمانی به جای آن بنشانند. به تعبیر دیگر اسماء و صفات خدای تعالی بتدریج در آنان ظاهر کنند.
«الکتاب» قرآن است که کتاب توحید و انسانسازی است و «حکمت» مراتب عبودیت پروردگار است که پیامبر به مردم تعلیم داد. بنابر این اساس بعثت پیامبر اکرم، تعلیم و تعلّم مردم بود.
قَالَ النَّبِیُّ صلّی اﷲ علیه و آله «اِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَهٌ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ وَ مَا خَلَاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ»[2]
پیامبر فرمود: «علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادلانه، سنت زنده و بر جا و غیراین فضل است.»
اساس خلقت انسان برای همین علم است. هنگامی که خدای تعالی آدم را آفرید، اسماء و صفات خود را به او تعلیم داد و آدم نیز آنها را به ملائکه عرضه نمود. این تعلیم منحصر به حضرت آدم نیست و تمام انسانها تا روز قیامت دارای چنین خصوصیتی هستند.
اسماء و صفات پروردگار برای طالبان فهم او، همان است که ائمه اطهار علیهم السلام به اذن اﷲ آن را به ظهور رساندند. اولین صفت، علم بود و خداوند همان ابتدا فرمود: «عَلَّمَ» یعنی تعلیم داد.
علم، طبق روایات بر دو قسم است؛علم احکام دین ـ که هر مسلمانی وظیفه دارد آن را بیاموزد ـ و علم توحید. دستیابی به این علم راهی جز عنایت پروردگار ندارد.
همهی پیامبران، همچنین پیامبر اسلام و اهل بیت گرامی ایشان علیهم السلام پیوسته در پی این علم بودند. تجلی واقعی آن در حضرت سید الشهدا بود و ظهور کامل آن در حضرت صاحب الزمان عجل اللّه تعالی فرجه است. مأموریت ایشان پس از ظهور، آشنا کردن مردم با خدای تعالی است و این ممکن نیست جز از راه علم؛ یعنی ایشان نیز مأمور تعلیم مردم هستند. در آن زمان، به عنایت خدای تعالی و از برکت آن حضرت، طلب در مردم ایجاد شده، همه طالب علم میشوند و بعد از آن، امام راه رسیدن به آن را به آنان نشان میدهد و کمکشان میکند؛ لذا هر جا باشند حضرت را میبینند؛ یعنی آن قدر علمشان به خدای تعالی قوی و دیدشان باز میشود که آن حضرت را همیشه نزد خود حاضر میبینند. کسانی هم که در زمان غیبت، طالب این علم هستند، خدای تعالی نصیبشان میفرماید، مثل زمان ظهور از حضرت بهرهمند میشوند و غیب و حضور برایشان یکسان است.
قیام حضرت سید الشهدا علیه السلام برای این بود که مردم را متوجه خدای تعالی کند.فرمود:
«وَ أنِّی لَمْ أخْرُجْ أشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أنْهَىٰ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أبِی عَلِیِّ بْنِ أبِی طَالِبٍ»
«من برای سرکشی و سرمستی و ستمگری خارج نشدم، بلکه به خاطر اصلاح در دین جدّم بپا خاستم و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرهی جدّم رسول اﷲ صلّی اﷲ علیه و آله و پدرم علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار نمایم.»
اصلاح واقعی، توجه دادن مردم به خدای تعالی است. همهی پیامبران برای همین آمدند. اصل و ریشه امر به معروف نیز خداشناسی است؛ لذا حضرت ابا عبد اﷲ علیه السلام در آن ساعت که بر زمین افتاد، هدف خود را بیان کرد:
«رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لِامْرِکَ لا مَعْبودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ»[3]
«به حکم تو راضی و به پذیرش فرمانت تسلیم محضم؛ جز تو معبودی نیست؛ ای فریادرس فریادخواهان!»
آن که قابل پرستش و اطاعت است و قابل این است که هر لحظه دم از او بزنند، فقط خدای تعالی است.
علم در کلام امام صادق علیه السلام
عنوان بصری، از دانشمندان فقه مالکی بود. در سن 94 سالگی خدمت امام صادق علیه السلام رسید تا از محضر ایشان بهرهمند شود. اولین چیزی که حضرت به او فرمود، این بود:
«لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْ یَهْدِیَهُ»
«علم و دانش به یادگیرى نیست، بلکه نورى است در دل کسى که خداى تعالی مىخواهد او را هدایت کند.»
گمان نکن علم توحید مثل سایر علوم به خواندن و آموختن است، بلکه نوری است که خداوند آن را در قلب کسی که بخواهد هدایتش کند، میاندازد.
«نور» یعنی آنچه به وسیله آن راه نمایان میشود و تحصیلش منوط به طلب خود شخص است؛ یعنی اگر انسان طالب نباشد، این نور نصیبش نمیشود. کسی که طالب دنیاست، بهرهاش همان دنیای فانی است، آن هم نه همهی آنچه که میخواهد، بلکه به هر اندازه خدا برایش رقم بزند.
)مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الآخِرَهِ نَزِد لَهُ فی حَرثِهِ وَ مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وَ ما لَهُ فِی الآخِرَهِ مِن نَصیبٍ([4]
«هر کس کشتزار آخرت را بخواهد، در کشت او مىافزائیم و هر کسى خواهانِ کشتزار دنیا باشد، بعضى از آن را به او مىدهیم و در آخرت بهرهاى نخواهد داشت.»
آموختن علم واقعی به زیر و رو کردن کتابها نیست، البته این کار بر طلّاب عزیز لازم است. آنان، اکنون که قدم در این راه گذاشتند، باید کتب فقه و اصول را بخوانند تا خود و دیگران را به گمراهی نکشانند. اگر طلبه در دنیاطلبی و ریاستطلبی افتاد، خود و دیگران را منحرف میکند. طلب دینا و ریاست، نزدیکترین راه برای سرنگونی انسان از طلب پروردگار است؛ لذا باید حتماً درسهای خود را برای خدا بخوانند و در عین حال طالب علم واقعی هم باشند. بگویند: «خدایا ما این علوم را میخوانیم، ولی از اولیا و ائمه شنیدیم و میدانیم که اینها مقدمه هستند. امیدواریم این مقدمات، وسیلهای باشد برای آن که در ورود به معرفت تو در گمراهی نیفتیم.»
کسی که طالب علم توحید است، اگر طلب خود را رها نکند. خدای تعالی به او عنایت میکند.
امام صادق علیه السلام در ادامه روایت، به عنوان فرمود:
«فَإِنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلا فِی نَفْسِکَ حَقِیقَهَ الْعُبُودِیَّهِ وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اسْتَفْهِمِ اللَّهَ یُفْهِمْکَ»
«اگر طالب علم هستى، ابتدا حقیقت بندگى را در خود به وجود آور و علم را براى عمل کردن بیاموز و از خدا فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند!»
علم را باید به کار بست. آنچه از معرفت پروردگار ملتفت شدی، به یاد بسپار و بدان ملتزم باش. در مجالس امام حسین علیه السلام و از برکت ایشان به تدریج میفهمیم که موثر واقعی فقط خدای تعالی است؛ او خالق، رازق، محیی، و ممیت است.
به کار انداختن این علم یعنی اگر برای کسی کاری کرد، منّت و اذیتی برای او ندارد؛ نمیگوید: «من بودم که این همه زحمت برای فلانی کشیدم؛ پولش دادم؛ اگر من نبودم چه میشد و چه میکرد.» خداست که اول تو را رزق داد و بعد تو را وسیله برای دیگری ساخت.
عنوان بصری پرسید: «حقیقت عبودیت چیست؟»
امام فرمود: سه چیز است؛
«أنْ لا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً لأنَّ الْعَبِیدَ لا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ»
«اول: بنده آنچه را خدا به او بخشیده، ملک خود نداند؛ زیرا بندگان مالک نیستند، بلکه مال را از آن خدا مىبینند و هر کجا خدا فرمان داد، مصرف مىکنند. دوم: بنده امور خود را تدبیر نمىکند. سوم: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او میکند.»
أنْ لا یَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً؛ آنچه از روح ، بدن، مال، اولاد، دوستان و همهی دنیا، آخرت و معانیای که درون انسان است، هیچ کدام از خود او نیست؛ چون «بنده» چیزی از خود ندارد. این فراز دعای عرفه، ترجمان همین سخن امام صادق علیه السلام است
«أنا الفقیرُ فی غِنای فکیفَ لا أکونُ فقیراً فی فَقری»
«من در حال بینیازی، فقیرم؛ پس چگونه در حال فقر، فقیر نباشم؟»
آدمی هر چه از دنیا داشته باشد، در برابر مِلک و مُلک خدای تعالی هیچ است، چه خواسته همان هم که دارد، مال خودش نیست و از خداست. از جهت باطنی، حتی علم و قدرت امام حسین علیه السلام در مقایسه با علم و قدرت خدای تعالی هیچ است؛ «انا الفقیر فی غنای» حال آن که همان هم از اوست و انسان فقیر محض است؛ «فَکیفَ لا أکونُ فقیراً فی فَقری».
تعبیر دیگر این عبارات را مولا علی علیه السلام در مناجات با پروردگار بیان میفرماید:
«مَوْلَایَ یَا مَوْلَایَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ، وَ هَلْ یَرْحَمُ الْفَقِیرَ إِلَّا الْغَنِیُّ»
«مولای من! تو غنی هستی و من فقیرم و جز غنی چه کسی بر فقیر رحم میکند؟»
پیامبر گرامی نیز میفرمود:
«الفَقْرُ فَخری و بِه افْتخر»[5]
«فقر، فخر من است و بدان افتخار میکنم.»
این را کسی میگوید که تمام بساط خلقت به برکت او پهن شده است؛ طبق بعضی روایات، اگر به خاطر ایشان نبود، خداوند هیچ چیز نمیآفرید و در شرافت، از اولین و آخرین، کسی به گرد پایش نمیرسد.
وَ لا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا؛ این همان تسلیمی است که امام حسین علیه السلام در لحظات آخر این گونه بر زبان آورد:
«رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لِامْرِکَ لا مَعْبودَ سِواکَ یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ»
کسی چون امام حسین علیه السلام با آن قدرتی که خدا به او داده، هر کاری بخواهد، میتواند برای نجات خود و هلاک دشمن انجام دهد؛ بیشک هر ارادهای میکرد، خداوند میپذیرفت؛ چون او بندهی خاص خدا بود، امّا آن بندگی که خداوند میخواهد، این نیست؛ بندگی واقعی، تسلیم بودن در برابر خواست پروردگار و راضی شدن به رضای اوست.
خداوند برای امام حسین علیه السلام چنین خواست که وقتی دید در جایگاه جدش رسول اﷲ، فاسقی چون یزید نشسته که هیچ کاری به دین و شرایع الهی ندارد و خود را امیر المؤمنین میخواند، سکوت و مصالحه نکند که اگر کند، به تعبیر خود حضرت، «و علی الاسلام السلام».
یزید مانند پدرش معاویه نبود. معاویه سیاستمدار عجیبی بود و در مقابل مکر او بهترین راهکار، همان بود که امام حسن علیه السلام انجام داد و شیعه را با صلح خود حفظ کرد. امّا یزید شخص شرابخوار و میمونبازی بود که علناً گناه میکرد و فسقش آشکار بود؛ لذا امام حسین علیه السلام از بیعت با او سر باز زد و مقابلش ایستاد. در این راه چه پیروز شود و چه بمیرد، تسلیم خداست.
کوفیان نامهها نوشتند و قول یاری به حضرتش دادند؛ پس به سوی کوفه رهسپار شد. درست است که با علم غیب میدانست کوفیان وفا ندارند و چه برسرش میآورند، ولی با وجود دوازده هزار نامه که هر کدام چندین و چند امضاء و درخواست پای آن بود، اگر نمیرفت، فردای قیامت در مقابل دادخواهی آنان حجتی نداشت. پس در آنچه خداوند برایش تدبیر کرده بود، تدبیر و ارادهای از خود نداشت.
وَ جُمْلَهُ اشْتِغَالِهِ فِیمَا أَمَرَهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاه عَنْه؛ امام حسین علیه السلام اصل قرآن و اصل دین است. می دانست در پیشگاه پروردگار چه تکلیفی دارد. در میان راه اخبار ناخوشایندی از کوفه میرسید، ولی به حساب ظاهر نمیتوان به خاطر چند خبر بد، آن همه نامه را نادیده گرفت. تکلیف امام این بود.
روز عاشورا، تا دشمن شروع به جنگ نکرد، حضرت آغازگر جنگ نشد و دائم لشکر دشمن را موعظه میکرد . درست است که با آن همه موعظه، کسی متنبّه نشد، جز حدود سی نفر در شب عاشورا و یک نفر در روز عاشورا، ولی همین هم خوب است. همان یک نفر، حرّ بن یزید ریاحی بود که آمدنش ارزش زیادی داشت.
امام حسین علیه السلام در دعای عرفه میگوید:
«أنا الجاهِلُ فی علمی فکیف لا أکونُ جَهولاً فی جهلی»
«من با داشتن علم، نادانم؛چگونه در حال نادانی، نادان نباشم؟»
امام میدانست اینها همه بندگان خدایند؛ به نحو شهود میدید همه چیز از خداست و برایش روشن بود اگر علمی دارد، نسبت به علم خدا، جهل است، حال آن که علمی از خود نمیدید؛ هم خود و هم آنچه درونش دارد، همه را از خدا میدید.
روز عاشورا جنّیان و ملائکه برای نصرت حضرت آمدند، امّا نپذیرفت؛ چون نیازی به آنها نبود. اگر یک دعای مختصر میکرد، همهی سپاه دشمن نابود میشد. همچنان که در همان روز چند نفر جسارتهایی کردند و حضرت برای عبرت دیگران، آنان را نفرین نمود؛ از جمله، اول صبح دستور داد میان خندقى که قبلاً اطراف لشکرگاه خود کنده بود، آتش روشن کردند. این دستور را بدین جهت داد که از یک طرف با دشمن بجنگد.
مردى از لشکر ابن سعد که او را ابن ابى جویریه مزنى میگفتند آمد و نظرش به آن آتش افتاد که شعلهور شده؛ پس کف زد و به امام حسین و یارانش گفت: بشارت باد شما را به آتش دوزخ! حقا که عجله کردید و آتش جهنم را در دنیا مشاهده نمودید. امام فرمود: این مرد کیست؟ گفته شد: ابن ابى جویریه مزنى است.
حضرت در حق وى نفرین کرد و فرمود: پروردگارا! آتش جهنم را در دنیا نصیب این مرد بگردان! ناگاه اسب آن نابکار رم کرد و او را در میان همان آتشها انداخت و سوخت.
پس از او مرد دیگرى از لشکر ابن سعد که او را تمیم بن حصین فزارى میگفتند خارج شد و به امام حسین و یارانش فریاد زد و گفت: این آب فرات را مىبینید که مثل شکم ماهىها میدرخشد، به خدا قسم قطرهاى از آن را نخواهید آشامید تا جرعه مرگ را با جزع و فزع بیاشامید!
امام علیه السلام فرمود: این شخص و پدرش اهل جهنم هستند. پروردگارا! این مرد را امروز از تشنگى نابود کن!
راوى میگوید: تشنگى به قدرى بر آن خبیث غلبه یافت که از بالاى اسب خود سقوط کرد و اسبها بدن او را پایمال نمودند و داخل جهنم شد.[6]
قرار بر این بود که این واقعه به حساب عادی انجام شود تا همهی مردم در آن روز و تا روزقیامت بدانند امام حسین علیه السلام برای امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح دین جدش آمد؛ آمد تا بگوید مثل یزید صلاحیت جانشینی پیامبر را ندارد. کسی میتواند جانشین رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام شود که رنگ و بوی ایشان را داشته باشد؛ رفتارش مانند ایشان باشد؛ دل از همهی تعلقات دنیا پاک کرده، همّ و غمّش این باشد که دین خدا را مستقر کند؛ هر چند خودش فدا شود. این درس حسین علیه السلام برای همهی آیندگان بود.
سعی کنید در سینه زنیها و نوحه خوانیها تمام توجّهتان به امام حسین علیه السلام باشد. در پی تقلید از دیگران نباشید؛ همهی کارتان برای خدا باشد و برای مردم خستگی ایجاد نکنید.
[1] ـ جمعه، ۲.
[2] _ کافی، 1، 32.
[3] ـ مقتل الحسین، مقرّم، 282
[4] . شورى، 20.
[5] ـ عدّه الداعی، ۱۲۳.
[6] _ بحار الأنوار، 44، 317.
.