سخنرانی شب ششم محرم ۱۳۹۱
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب ششم محرم | سه شنبه ۱۳۹۱/۰۸/۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
«اِلَهِی حُکْمُکَ النَّافِذُ وَ مَشِیَّتُکَ الْقَاهِرَهُ لَمْ یَتْرُکَا لِذِی مَقَالٍ مَقَالاً وَ لاَ لِذِی حَالٍ حَالاً»
«اى خدا! فرمان نافذ و مشیت غالبت نه جاى سخن بر گوینده باقى گذارد و نه حال ثابتى بر صاحب حالى.»
هیچ کس در مقابل حکم نافذ و مشیت غالب خداى تعالى قدرت چون و چرا کردن ندارد و هر کس چنین کند، به خود ضرر زده است.
خداى تعالى عالم وجود را براى انسان آفرید و انسان را براى خودش؛
«خَلَقْتُ الأشْیاءَ لاِجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ لاِجْلِى» (جواهر السّنیه فى الاحادیث القدسیه، 710)
«همه چیز را براى تو آفریدم و تو را براى خودم خلق کردم.»
این ارادهى خداى تعالى است و جاى هیچ گفتگویى در آن نیست؛ «لَمْ یَتْرُکَا لِذِی مَقَالٍ مَقَالاً» تحقیق کردن براى فهمیدن، هیچ اشکالى ندارد، امّا اگر کسى بخواهد بر جهل خود اصرار کند، جز عقب ماندگى، عایدش نمىشود.
در بیان چرایى این مسئله مىتوان چنین گفت که بشر خاصیتى دارد که مىتواند اسما وصفات پرودگار را ظاهر کند. این خاصیت را نه حیوانات دارند و نه ملائکه، بلکه همهى انسانها هم از آن به طور کامل استفاده نمىکنند؛ چراکه خداوند بشر را مختار آفرید و دو راه در پیش روى او قرار داد: راه نجات و رستگارى و راه هلاکت و گرفتارى؛
(فَألْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) (شمس، 8)
«سپس راه شرّ و خیر را به او شناساند.»
راه فجور، مسیر اطاعت از نفس اماره و شیطان است و راه تقوا، نفس لوامه و راضیه و مرضیه. هر کس تسلیم امر پروردگار و راضى به رضاى او شود، مىتواند به تدریج به هدف خلقت نزدیک شود.
هر کس به درون خود رجوع و وساوس شیطان را از خود دور کند، به روشنى درمىیابد که این بساط گستردهى خلقت و از جمله انسان، خالقى توانا دارد که مولا و مدبّر همهى عالمیان است. اگر کسى نمىتواند او را ببیند یا درک کند، تقصیر خودش است امّا نمىتوان وجودش را انکار کرد و ندید.
انسان خلق شده تا راهى به سوى خالق خود پیدا کند و به او نزدیک شود. این راه «صراط مستقیم» است و پیدا کردن آن، بدون کمک هادى و راهنما ممکن نیست. از آن جهت که این راه مخصوص پروردگار است، راهنمایان به سوى او نیز باید از جانب او منصوب و مشخص شوند و این نیز حکم نافذ و ارادهى غالب او است.
کسى نمىتواند دربارهى ارسال رسل و انزال کتب، با خداى تعالى چون و چرا کند؛ که چرا دیگرى را رسول نگرداند و چرا به من وحى نکرد. اگر کسى چنین گوید، خودش سقوط مىکند، مگر آنکه پرسیدنش، نه به جهت اعتراض، بلکه براى فهمیدن باشد که در این صورت خداى تعالى به او خواهد فهماند.
باید قبول کرد که از میان بشر، فقط تعداد انگشتشمارى مورد نظر خاصّ پروردگار قرار گرفتند و صلاحیت دریافت وحى را دارا شدند. غیر از آنها، کسى این لیاقت را ندارد و نباید بدین جهت به خدا اعتراض کند؛
(اللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ)(انعام، 124)
«خدا بهتر مىداند که رسالتش را کجا قرار دهد.»
همچنین کسى نمىتواند دربارهى چرایى ختم رسل به پیامبر گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله اعتراض نماید. البتّه مىتوان استدلالاتى در این باره بیان کرد، از جمله آنکه خداى تعالى آنچه را لازمهى سعادت بشر بود، به رسول خاتم وحى فرمود. اگر کسى نمىفهمد که چرا خداى تعالى چنین کتابى (قرآن) و چنین پیامبر و امامانى را قرار داد، باید با عبادت و تقوا تلاش کند که بفهمد. مىتوان فهمید که چرا خداى تعالى امروز حضرت صاحب الزمان را واسطهى میان خود و مردم قرار داده، بدون آنکه اختیار از دست خودش خارج باشد.
عالم اکبر و شکوفا شدن آن
مشیت نافذ و ارادهى غالب پروردگار بر این قرار گرفته که درون این بشر عوالمى قرار دهد که به تعبیر امیرالمؤمنین «عالم اکبر» است؛
«أ تَزْعَمُ أنَّکَ جِرْمٌ صَغیر وَ فِیکَ آنْطَوَى العَالَمُ الأکْبَرُ»
«آیا تو گمان کردهاى همین جرم کوچکى؟ در حالی که عالم بزرگ در تو گنجانده شده»
منظور از عالم اکبر، این فضا و آسمان نیست، اینها همه عالم مادهاند؛ سخن بالاتر از این است. براى کشف این عالم عظیم باید تلاش و کوشش کرد و هر کس بیشتر استقامت کند و بیشتر از عالم مادّه و بدن مادّى آزاد شود، بیشتر مىفهمد.
شکوفا شدن استعدادهاى معنوى، منوط به تسلیم شدن انسان در مقابل پروردگار و اطاعت از اوامر الاهى است. نماز معراج مؤمن است؛ یعنى او را بالا مىبرد. امّا این که این «بالا» کجا است و این سیر چگونه است، خدا داند. فعلا باید به همین نماز مقیّد بود و آن را به شکل صحیح و کامل، در سر وقت به جا آورد. در این صورت خداى تعالى انسان را بلند مىکند و بیرون مىکشد. حتّى اگر کسى نتواند حواس خود را جمع کند، کافى است از خدا بخواهد و آداب آن را به جا آورد؛ یعنى کمى قبل از نماز سکوت کند؛ در طول روز مراقب زبان و چشم و گوشش باشد، در این صورت خداى تعالى به تدریج کمک مىکند نماز خوبى بخواند، به شرط آنکه پس از آن فخر نفروشد و عجب نگیردش. حتّى اگر خواندن چنین نمازى میسّر نشد، همان نماز معمولى، انسان را از گرفتار شدن به عذاب الاهى حفظ مىکند؛
(اِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللهِ أکْبَرُ)(عنکبوت، 45)
«نماز از کار زشت و ناپسند باز مىدارد و ذکر خدا بزرگتر است.»
حقیقت نماز این است که خداى تعالى بندهاش را به این وسیله یاد مىکند.
خداى تعالى استغفار را سبب آمرزش گناهان قرار داده است؛ کافى است کسى رو به خدا کند و از او عذرخواهى نماید تا خداوند ببخشدش. این از رحمت بىانتهاى خدا است و هم آیات قرآن و هم روایات اهل بیت، مؤید آن است و عقل نیز انکارى نسبت به آن ندارد. این فرمان نافذ و مشیت غالب پروردگار است و جاى هیچ گفتگویى در آن نیست. چه بسیار کسانى که عمر خود را به پرستش غیر خدا و سجده براى بت گذراندند و با یک شهادتین، مسلمان شدند واسلام گذشتهى آنان را جبران کرد و اهل بهشت شدند؛ «الإسلام یَجُبُّ مَا سَبَق». کم نبودند کسانى که عمر خود را به گناه و غفلت گذراندند، امّا با یک توجّه ، بیدار شدند و رو به سوى پروردگار آوردند و پذیرفته شدند؛ یا در مجلس امام حسین علیه السلام وارد شدند و به سبب دل شکستگى و گریه بر آن حضرت مورد آمرزش خداى تعالى قررار گرفتند.
اگر کسى بخواهد بر رحمت واسعهى او اعتراض کند، نافهمى کرده و به خودش ضرر زده است. اگر بخواهد خود را با چنین اشخاصى مقایسه کند و بگوید «پس من چطور که عمرى عبادت کردم و درس دین خواندم و کتاب نوشتم؟» معلوم مىشود که عباداتش او را بنده خدا نکرده است، که اگر کرده بود، خود و اعمال و عبادات خود را نمىدید و به خدا اعتراض نمىکرد و مىفهمید که هیچ نمىفهمد؛
تا به آنجا رسد دانش من که بدانم همى که نادانم
فهمیدن این مسئله کار سختى نیست که چون امام حسین علیه السلام همه چیز خود را در راه خدا فدا کرد، خداوند دوستان و عزادارانش را حتّى اگر هزاران و ملیونها نفر باشند، مورد رحمت خاص خود قرار مىدهد و گناهانشان را مىآمرزد و اگر طالب باشند، به مقامات بلند معنوى مىرساند. آن گذشتى که او در راه خدا کرد و با علم کامل به سرنوشت خویش، به رضاى خدا تن داد و از دین خدا پاسدارى کرد، سبب شد که خداوند رحمت خود را به واسطهى ایشان ظاهر کند. این حکم نافذ خداوند است و کسى را نرسد که در آن دخالتى کند.
امیرالمؤمنین علیه السلام پنج خروار خرما براى کسى فرستاد که او به نیازمندان کمک مىکرد و از کسى چیزى نمىخواست. مردى به ایشان گفت: فلان شخص از تو چیزى نخواست و از آن پنج خروار، یکى برایش کافى بود. امیرالمؤمنین فرمود: خدا مثل تو را در میان مسلمانان زیاد نکند. من مىبخشم و تو بخل مىکنى؟ (من لا یحضره الفقیه، 2، 71)
در روایت است که هر کس دو رکعت نماز، بىهیچ خیالى بخواند، خداى تعالى بهشت را بر او واجب مىکند. آیا کسى مىتواند مانع این رحمت و آمرزش شود یا در آن بخل ورزد؟
هر کس بخواهد از مادّیات کنده شود و به مقامات معنوى دست یابد، باید در این روزها و بلکه در تمام طول سال، دست از دامان امام حسین علیه السلام برندارد و البتّه هر چه طلبش بیشتر باشد، باید اصرار بیشترى بکند و گاه باید مانند آیت الله قاضى چهل سال ـ بیشتر یا کمتر ـ زحمت بکشد و استقامت کند تا وسعت یابد و بتواند آنچه را که اولیاى خدا دیدند، ببیند، والّا اگر کسى با این وضع کوچکى خود، ناگهان بفهمد که همهى عالم ظهور پروردگار است، از هم مىپاشد یا دیوانه مىشود. باید سالها زمان بگذرد، تا آن فهم حاصل شود حتّى اگر در این عالم نشد، در عالم برزخ، خدا عنایت مىکند و عنایات خداوند تمامى ندارد. مهم این است که آن طلب وجود داشته باشد. مگر خود ائمه علیهم السلام ساکن هستند؟ بارها گفتهایم که خداى تعالى انتها ندارد و حتّى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام همچنان در حال سیرند. سیر؛ یعنى حرکت سریع و برقآسا به سوى خداى تعالى. هر صلواتى که هر مؤمنى مىفرستد، هم براى خودش نافع است و هم موجب تعالى محمد و آل محمد صلوات الله علیهم اجمعین مىشود.
«اللّهم صلّى على محمّد و آل محمّد»
بنابراین هیچ کس نباید از لطف و رحمت خدا ناامید باشد، مگر آن که بخواهد در را به روى خود ببندد و با افکار روشنفکرمآبانه، منکر همه چیز شود، یا آنکه در لجبازى بیفتد و بگوید: چون فلان کس فلان کار را کرد، من نیز همه چیز را رها مىکنم.
در ایام محرم رحمت واسعهى حسین بن على علیهما السلام فراگیر شده، باید قدر آن را دانست و از آن استفاده کرد.
وقتى امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خود مىفرماید: «هر یک از شما تاریکى شب را پردهى خویش سازد و از این صحرا بگریزد که این قوم مرا مىخواهند و چون به من دست یابند، دست از شما بردارند»، به خاطر آن است که آنها را امتحان کند؛ چراکه او مىخواهد آنها را به جایى ببرد که مقام پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله است؛ آنها قرار است به همراه حسین بن على علیهما السلام در سیر قرار گیرند لذا باید امتحان شوند. اینجا بود که هر یک برخاستند و چیزى گفتند و با عنایت امام حسین علیه السلام تا آخر ثابت قدم ماندند و با حسین علیه السلام یکى شدند. محال است کسى بدون نظر عنایت آن حضرت بتواند استقامت کند و از عهدهى امتحانات بر آید.