سخنرانی شب ششم محرم ۱۳۹۰
دانلود فایلهای صوتی محرم ۱۳۹۰
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
سخنرانی شب ششم محرم | پنجشنبه ۱۳۹۰/۰۹/۱۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
قُلْ إنَّنی هَدانی رَبّی إلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ دینآ قِیَمآ مِلَّهَ إبْراهیمَ حَنیفآ وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ(161)
بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده، به سوى دینى استوار، آیین پاک ابراهیم که میل به باطل ندارد و او هرگز از مشرکان نبود.
ابرهیم خلیل الله
حضرت ابراهیم پیامبر بزرگ پروردگار است که بعد از پیامبر اسلام و ائمه اطهار علیهم السلام عالىترین درجه تقرّب را نزد پروردگار دارد. او از کسانى است که مصداق «أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ» گشته. خداى تعالى در این آیه و بعضى آیات دیگر، پیامبر اکرم را رهرو راه ابراهیم معرّفى فرموده است.
امتحانات ابراهیم
شکستن بتها
جناب ابراهیم به عنوان پرچمدار توحید، امتحانات متعدّد و دشوارى را پشت سر گذاشت و در همهى آنها سرافراز بیرون آمد. در جوانى هنگامى که سجدهى آدمیان براى بتها را دید تصمیم گرفت آنها را متوجّه اشتباهشان کند لذا در روزى که شهر از ساکنانش خالى شد، به بتکده رفت و همه بتها را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت.
ممکن است بعضى به ظاهر روشنفکر، شبهه اندازند که این عمل ابراهیم توهین به مقدّسات مردم بود و صحیح نبود. اما در حقیقت جناب ابراهیم دلسوز مردم زمان خویش بود و قصدى جز یارى کردن آنها و بیرون آوردنشان از منجلاب جهل و نافهمى نداشت. او از سر محبّت و خیرخواهى و علاقه به نجات آنها از ظلم و جهل دست به این کار زد.
چون در مقام محاجّه با مردم بر آمد به آنها گفت: شاید این کار را بت بزرگ انجام داده پس از خود آنها بپرسید، اگر سخن مىگویند. اما آنها پاسخى نداشتند جز آنکه سر به زیر انداخته گفتند: تو خود مىدانى که اینها سخن نمىگویند. به هر حال ابراهیم به زیبایى حقیقت حال بتها را به مردم نشان داد و آنها به روشنى به اشتباه خویش پى بردند لکن دست ستم استثمار و استعمار نمرودیان سنگینتر از آن بود که مردم بتوانند خود را از این نافهمى آشکار نجات دهند فلذا بجاى اطاعت از نداى حق فطرت، به محاکمهى آن پرداختند و ابراهیم محکوم به سوختن درآتش قهر خدایان شد!
دریایى از آتش برافروختند و پیامبر خدا را با منجنیق به میان آن پرتاب کردند. جناب ابراهیم آمادهى سوختن شد و باکى نداشت از اینکه در راه بیدارى انسانها جان خود را فدا کند و این تسلیم شدن در مقابل مشیّت پروردگار، خود امتحانى دیگر براى او بود.
دل کندن از اسماعیل و هاجر
چون به فلسطین هجرت کرد و در سنین کهولت از هاجر صاحب پسرى به نام اسماعیل شد، از جانب پروردگار فرمان یافت که این فرزند نورسیده و مادرش را به سرزمین خشک و بى آب و علفى ببرد و در میان کوهها و درّههاى سوزان، یکّه و تنها رها کند و ابراهیم به عشق پروردگار، از محبّت فرزند و همسر چشم پوشید و همان جا که خداوند فرمان داده بود آنها را بى هیچ توشه و تضمینى رها کرد و بازگشت در حالى که گریه و نالهى آنها را مىدید. این شرط سر سپردن به محبوب و تسلیم فرمان او بودن است.
ذبح فرزند
سالها گذشت و به لطف پروردگار هاجر و اسماعیل نجات یافتند و محل زندگیشان محلّ توجّه مردم قرار گرفت و ابراهیم گهگاه به عزیزان خود سر مىزد تا آنکه در دوران نوجوانى اسماعیل، باز مأموریتى دیگر یافت. در عالم رؤیا دید که باید اسماعیل را در راه خدا ذبح کند. اسماعیل فرزندى دلبند بود که آثار حسن در ظاهر و باطنش موج مىزد و نور توحید در جبین چون ماهش تلألو داشت اما ابراهیم جز رضاى محبوب چیزى نمىخواست و جز اطاعت امر او، کارى نمىکرد و اسماعیل رهرو راه پدر بود و در مسیر امتثال امر پروردگار صبر پیشه کرد و خود را به تیغ مشیّت الهى سپرد خداى تعالى در مقابل چنین اظهار محبّت جناب ابراهیم و گذشتن او از هر آنچه داشت و دوست مىداشت، در راه تکلیف، او را پرچمدار توحید خویش ساخت و به اشرف مخلوقات، محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله فرمود که خود را تسلیم همان دینى بداند که ابراهیم بر آن بود.
خلیل خدا چون کارد بر گلوى فرزند گذاشت، آن را بى اثر دید، هر چه تلاش کرد، کارد نبرّید، چون با غضب آن را بر زمین زد، کارد به سخن آمد که «الخَلیلُ یَأمُرُنی و الجَلیلُ یَنْهانی» (خلیل خدا فرمان مىدهد و خداى جلیل نهى مىکند).
جناب ابراهیم رو به درگاه پروردگار نموده از عدم توفیق ذبح فرزند اظهار نگرانى کرد. جبرئیل نازل شد و روضه حضرت سید الشهداء علیه السلام و على اکبر علیه السلام را براى او خواند و گریه ابراهیم به حسین بن على علیهما السلام و على بن حسین علیهما السلام، ثواب ذبح فرزند را به او ارزانى کرد.
ابتلائات اجتماعى دوران امام حسین علیه السلام
در دوران امام حسین علیه السلام دین خدا که رسول مکرم اسلام بیست و سه سال جانفرساترین زحمات را براى استقرار آن کشید، تبدیل به ملعبهى دست یزید و آل ابى سفیان گشت و به تدریج مىرفت که کلمه «لا اله الا الله» از رونق بیفتد و مردم جملگى برده و بندهى حاکمان اموى خویش گردند ـهمچنان که پس از جنایت خونین یزید در مدینه، مردم مجبور شدند اقرار به بردگى خود براى یزید و عمّال فاسد او نمایندـ.
وقتى حاکمیت جامعه در دست کسانى قرار گیرد که از درون بویى از توحید نبردهاند و با «لا اله الا الله» بیگانهاند. مردم نیز از توحید تهى مىشوند و از پروردگار یکتا کناره مىگیرند چرا که مأموم هر چه کند نمىتواند از امام خود پیش افتد.
در چنین فضایى بود که امام حسین علیه السلام خود را آماده کرد براى آگاه سازى مردم و تن دادن به هزینهها و لوازم آن. لکن این کار چیزى بالاتر از عمل به تکلیف بود و در دایرهى عشق پروردگار وارد مىشد.
ظهور عشق حسینى
هنر جاوید حسین بن على علیهما السلام این بود که در میان تمام انبیا و اولیا، بالاترین درجهى عشق به پروردگار را به منصهى ظهور رساند. عشقى که ابراهیم ظاهر نکرد و حتى رسول خدا با آنکه بیشتر از هر پیامبر دیگرى در راه دین خدا آزار دید، ظاهر نساخت، نه آنکه عشق حسین علیه السلام از عشق پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر باشد، بلکه ظهور عشق ایشان بیشتر از ظهور عشق جدّشان بود. آن همه مصیبت که در یک نیمروز بر حسینعلیه السلام وارد شد و آن همه اظهار رضایت و تسلیم از جانب ایشان و بالاتر از این، شادابى و افروختگى هر چه افزونتر امام تا لحظه شهادت، حکایت همان ظهور عشقى است که براى هیچ یک از ائمه علیهم السلام، حتى مولا على علیه السلام و امام مجتبى علیه السلام نیز ظاهر نگشت.
مسلمآ کسى با چنین ظهور عشقى، چنان مورد محبّت خداى تعالى قرار مىگیرد که خداوند قصّه او را براى تمام پیامبران مقرّبش بازگو مىنماید و گریهى آنها براى او را سبب تقرّبشان قرار مىدهد اشک ریختن انبیاى الهى براى حسین بن على علیهما السلام ظاهر کنندهى عشق خداى تعالى بر آنان بود.
شرکت در مجالس امام حسین علیه السلام و گریه و اشک و اظهار محبّت به حضرت موجب توسعهى عشق ما به خداى تعالى مىشود.
حسین علیه السلام یعنى توحید؛ یعنى نمودار لا اله الا الله، نمودار محمّد رسول الله و نمودار همه امامان معصوم.
باید توجه داشته باشیم که عزادارى و مرثیه سرایى براى حسین بن على علیهما السلام در حقیقت اظهار محبّت به ساحت کسى است که همه انبیا و اولیا و بلکه همه موجودات عالم در مقابلش تعظیم مىکنند؛ کسى که خداوند معشوق او است پس باید شأن او را در همه حال حفظ کنیم و بر آنچه مىگوییم مراقب باشیم.
امام صادق علیه السلام فرمود :
«روزى رسول خدا در منزل حضرت فاطمه علیها السلام تشریف داشتند در حالى که حضرت امام حسین صلی الله علیه و آله در دامن آن جناب بود. رسول خدا گریستند و به سجده افتادند سپس فرمودند: اى فاطمه! در این ساعت و در همین مکان خداوند علىّ اعلى بهترین صورت و زیباترین شکل خود را به من نشان داد و گفت: اى محمّد صلی الله علیه و آله آیا حسین علیه السلام را دوست دارى؟ گفتم: بلى نور دیده و گل خوشبو و میوه دل و پرده ما بین دیدگان من است. خداوند در حالى که دست بر سر حسین علیه السلام نهاده بود به من فرمود: اى محمّد صلی الله علیه و آله برکت حاصل شود از مولودى که بر او برکات و رحمت و رضوان من باشد و لعنت و غضب و عذاب و ذلّت و عقوبت من بر کسى که او را کشته و نصب عداوتش نموده و با او دشمنى کرده و با وى به حرب برخاسته است. بىشک او سرور شهدا، از اولین و آخرین در دنیا و آخرت است و آقاى جوانان اهل بهشت است و پدرش از او برتر است پس سلام من را به او برسان و بشارتش ده که او علامت هدایت و نشانهى دوستان من و نگهبان و شاهد بر خلق من و خزینهدار علم من، و حجّت من بر اهل آسمانها و زمین و جن و انس است». (کامل الزیارات، ص70)
هیچ شکى نداشته باشید که اگر در صحنه کربلا بودید و از امام حسین علیه السلام مىخواستید جزو یارانشان باشید، این توفیق را مىیافتید. به جاى ترسیدن از لغزش در راه حسینى چنین بگویید که اگر بودیم از او طلب استقامت مىکردیم و هر آنچه داشتیم فداى او مىساختیم، پس با این امید بگویید: «یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأفوزَ فَوزآ عَظیمآ» که در این صورت، به میزان معرفتى که دارید اجر شهادت در رکاب او را خواهید برد.
یقینآ نظر لطف حسین علیه السلام به هر کس افتد، آتش عشق خداوند را در جانش مىافکند و هر چه غیر خدا در وجودش باشد را مىسوزاند.