تفسیر سوره یونس

سوره یونس آیه ۹۶ تا ۹۸ | جلسه ۶۴

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

تفسیر سوره یونس آیه ۹۶ تا ۹۸ | یکشنبه ۱۳۹۷/۰۸/۲۷ | جلسه ۶۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره یونس

 

متن تفسیر

 

 

إِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ (۹۶)

کسانی که کلمۀ پروردگارت (عذاب) بر آنان محقق شد، ایمان نمی‌آورند.

 

وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَهٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیمَ (۹۷)

هرچند همۀ آیات برایشان بیاید تا اینکه عذابِ دردناک را ببینند.

 

فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حینٍ (۹۸)

چرا مردمِ هیچ شهر و دیاری ایمان نیاوردند تا ایمانشان به آنها سود رساند، جز قومِ یونس که وقتی ایمان آوردند، عذابِ خوارکننده را در زندگی دنیا از آنها برداشتیم و تا مدتی بهره‌مندشان ساختیم.

 

«إِنَّ الَّذینَ» کسانی که «حَقَّتْ» محقق شد «عَلَیْهِمْ» بر آنها «کَلِمَتُ» کلمه، فرمان، عذابِ «رَبِّکَ» پروردگارت «لا یُؤْمِنُون» ایمان نمی‌آورند.

«وَ لَوْ» هرچند «جاءَتْهُمْ» بیاید برای آنها «کُلُّ آیَهٍ» هر آیه و نشانه‌ای «حَتَّى» تا اینکه «یَرَوُا» ببینند «الْعَذابَ الْأَلیم» عذابِ دردناک را.

«فَلَوْ لا کانَتْ» پس چرا نبودند، بنا نداشتند «قَرْیَهٌ» شهر و دیاری «آمَنَتْ» که ایمان آورند «فَنَفَعَها» تا نفع به آنها رساند «إیمانُها» ایمانشان «إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ» مگر قومِ یونس «لَمَّا» هنگامی که «آمَنُوا» ایمان آوردند «کَشَفْنا» برداشتیم «عَنْهُمْ» از آنها «عَذابَ الْخِزْیِ» عذابِ خوارکننده را «فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» در زندگی دنیا «وَ مَتَّعْناهُمْ» و آنان را بهره‌مند کردیم «إِلى‏ حینٍ» تا مدت زمانی.

إِنَّ الَّذینَ حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُون؛ مردم در یک تقسیم‌بندی سه دسته‌اند؛ یک دسته مؤمناند که شیطان و شیطان‌صفت‌ها هر کاری کنند، آنها دست از ایمانشان برنمی‌دارند؛ چون اعتقادِ قلبی یا بالاتر، علم به وجودِ خدای تعالی و حقانیتِ اسلام پیدا کردند.

دستۀ دیگر ایمان دارند، ولی در خطرند. ممکن است هر آن در اثر اتفاقاتی یا شبهاتی دست از ایمانشان بردارند. این‌ها که خودشان هم از وضعِ خود بی‌خبر نیستند، باید مراقب باشند و توکل بر خدا را رها نکنند و دائم بگویند «یا اللّهُ‌ یا رَحمانُ یا رَحیم یا مُقَلّبَ القُلوب ثَبِّتْ قَلْبی عَلی دینِک»

دستۀ سوم امّا کسانی هستند که به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند ایمان بیاورند. اگر خدای تعالی هم مستقیماً با آنها حرف بزند یا جبرئیل و ملائکۀ مقرّب جلویشان حاضر شوند، باز قبول نمی‌کنند. همان طور که در زمان همۀ پیامبران و بالأخص پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله این افراد بسیار بودند و با آنکه این‌همه معجزه دیدند، ایمان نیاوردند. برخی از آنها هم که ظاهراً ایمان آوردند، در باطن همچنان کافر ماندند؛ مثل ابوسفیان و معاویه و…

خدای تعالی در اینجا دربارۀ این گروه می‌فرماید «حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّک». کلمۀ پروردگار که برای ایشان ثابت و محقق شد، چیست؟

بعداز آنکه آدم به‌خاطرِ ترکِ‌اولی از بهشت رانده شد و به زمین هبوط کرد، خدای تعالی فرمود:

﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ ۞ وَ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون﴾[1]

«گفتیم: همگى از بهشت فرود آیید. پس هرگاه از جانبِ من هدایتى براى شما آمد، آنان که هدایتِ مرا پیروى کنند، ترسى نخواهند داشت و اندوهگین نمى‌شوند ۞ و کسانى که کافر شدند و آیاتِ ما را دروغ شمردند، همان‌ها اهلِ آتش‌اند و همیشه در آن خواهند ماند.»

از همان ابتدا به حضرت آدم فرمود گروهی از فرزندانِ تو کافر می‌شوند و آیاتِ ما را تکذیب می‌کنند. این‌ها اصحابِ آتش هستند. در اینجا هم می‌فرماید عذاب برایشان ثابت شده. چرا؟‌ چون بارها به آنها تذکر داده شد، امّا حاضر نشدند قبول کنند.

علتِ این قبول نکردن این است که دنیا دارِ اختیار است و جن و انس تا قیامت در کارِ خود مختارند. چون دارِ اختیار است، طبیعتاً عده‌ای پذیرای ایمان می‌شوند و عده‌ای آن را نمی‌پذیرند. آنها که قبول کردند، خداوند توفیقشان می‌دهد و ثابت‌قدم می‌مانند، البته خطرِ لغزش تا آخرِ عمر برای هر کسی به حسابِ خودش وجود دارد. آنها هم که قبول نکردند، این‌طور نیست که خدا نخواسته باشد، خودشان قبول نکردند.

آدمی وقتی به خودش نگاه می‌کند، می‌فهمد به اختیار خود نماز می‌‌خواند؛ روزه می‌گیرد و معاصی را ترک می‌کند. هیچ اجباری در کار نیست. چراکه فهمیده این کارها برایش خوب است. کسی هم که گناه می‌کند و ظلم می‌کند و مالِ مردم را می‌خورد، می‌گوید دلم می‌خواهد؛ می‌خواهم جهنّمی شوم! یعنی خودش این‌طور انتخاب کرده است.

آن‌که اهل ایمان است، اگر پول هنگفتی یا ریاستی نصیبش شود، آن‌طور که خدا گفته، عمل می‌کند، ولی کسی‌ که ایمانِ درستی ندارد، می‌گوید ما نماز می‌خواندیم که پول گیرمان بیاید و به ریاست برسیم، حالا دیگر احتیاجی به نماز نداریم. این هر دو به اختیارِ خود راهشان را انتخاب می‌کنند و هیچ اجباری در کار نیست. لذا اینجا که می‌فرماید «حَقَّت عَلیهم» نه این است که اختیار از دستِ خودشان خارج است و چه بخواهند و چه نخواهند باید کافر و جهنّمی شوند. اختیارِ خودشان آنها را به اینجا کشاند.

قرآن کریم می‌فرماید:

﴿لا إِکْراهَ‏ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[2]

«در پذیرشِ دین اجبار نیست. راه هدایت از گمراهى آشکار شده است.»

جبری در پذیرشِ دین نیست؛ چون راه رشد و غیّ معلوم است و هدایت و گمراهی روشن است. هم از درون و هم پیامبران از بیرون انسان را آگاه کردند. لذا از هرکسی بپرسی دزدی، دروغ، ظلم و… خوب است یا بد، کسی شکی در بد بودنش ندارد. کسی هم که این کارها را می‌کند، توجیهی برای خودش می‌تراشد؛ می‌گوید مجبورم؛ زن و بچه‌ام گرسنه‌اند، در حالی که خودش هم می‌داند این‌طور نیست و این حرف‌ها را می‌زند چون وجدانش دائم خطاب و عتابش می‌کند.

‌وَ لَوْ جاءَتْهُمْ کُلُّ آیَهٍ حَتَّى یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلیم؛ این افراد در زمان پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله هم زیاد بودند. ابوجهل در جنگ بدر زخمی شد. یکی از مسلمانان خواست سرش را جدا کند، گفت سرِ مرا از پایینِ گردن‌ بِبُر تا همه بفهمند بزرگِ قوم بودم. یعنی چنان نافهم است که دمِ مرگ هم دست از تکبر و سرکشی برنمی‌دارد. چرا؟ ‌چون از اول راه کج رفت و به ندای درون و دعوتِ پیامبر و معجزاتِ بی‌شمارش اعتنا نکرد. آن مسلمان هم کاملاً برعکس عمل کرد.

بعداز این آیه خدای تعالی صحبت از قومِ یونس می‌کند که بی‌مناسبت با آیاتِ قبل نیست.

فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَهٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها؛ اشاره به قومِ عاد و ثمود و فرعون و دیگر اقوامِ کافر است که عذاب برایشان نازل شد. می‌فرماید چرا ایمان نیاوردند که برایشان نافع باشد؟‌ پشت‌سرِ «حَقَّتْ عَلَیْهِمْ کَلِمَتُ رَبِّکَ» قومِ یونس را برای نمونه نقل می‌کند که در لحظاتِ آخر با اختیارِ خودشان ایمان را قبول کردند و عذاب از آنها دفع شد.

إِلاَّ قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ؛ یونس علیه‏السلام در ۳۰ سالگى به نینوا رفت و دعوتش را آغاز کرد. ۳۳ سال مردم را به خدا دعوت کرد، ولی کسی به او ایمان نیاورد، جز دو نفر؛ یکى از آنها «روبیل» دوستِ قدیمى یونس و از دانشمندان و از خاندانِ علم و نبوت بود و دیگرى عابد و زاهدى به نام «تنوخا» بود که از علم بهره‏اى نداشت.

جناب یونس بعداز ۳۳ سال از هدایتِ قومِ خود مأیوس و کاسۀ صبرش لبریز شد و شکایتِ آنها را به خدا برد و نفرینشان کرد. سرانجام بعداز اصرارِ یونس، خداوند فرمود عذابم را روز چهارشنبه، نیمۀ ماه شوال، بعداز طلوع خورشید بر آنها مى‏فرستم. این موضوع را به آنها اعلام کن!

یونس نزد تنوخا (عابد) رفت و ماجراى عذاب و وقتِ آن را به او خبر داد. سپس گفت برویم ماجرا را به مردم خبر دهیم.

تنوخا گفت آنها را رها کن تا ناگهان عذاب سخت الهى به سراغشان آید.

یونس گفت پس نزد روبیل برویم و در این مورد با او مشورت کنیم؛ زیرا او مردى حکیم و از خاندان نبوت است. آنها نزد روبیل آمدند و ماجرا را گفتند. روبیل از یونس خواست از خدا بخواهد عذاب را از قوم بردارد؛ زیرا خداوند از عذاب کردن آنها بى‌نیاز و با بندگانش مهربان است. ولى تنوخا یونس را به نزولِ عذاب تحریص کرد. روبیل به تنوخا گفت: ساکت باش تو عابدِ جاهلی هستى.

سرانجام یونس پیشنهادِ روبیلِ عالم را نپذیرفت و همراه تنوخا به‌سوى قوم رفتند و آنها را به رسیدن عذاب الهى در آن موعدِ مقرّر هشدار دادند، ولى مردم او را دروغگو خواندند و با تندى و خشونت او را از خود راندند. او نیز همراه تنوخا از شهر بیرون رفت، ولى روبیل که عالمى حکیم بود، در میان قوم باقى ماند.

هنگامى که ماه شوال فرا رسید، روبیل بالاى کوه رفت و با صداى بلند فریاد زد: اى مردم! موعدِ عذاب نزدیک شد. من به شما مهربان و دلسوز هستم. اکنون تا فرصت دارید، استغفار و توبه کنید تا خداوند عذابش را از شما برطرف کند.

مردم تحت تأثیر سخنان روبیل قرار گرفته، نزد او رفتند و گفتند ما مى‏دانیم که تو فردى حکیم و دلسوز هستى، به‌نظرِ تو اکنون چه کنیم تا مشمولِ عذاب نگردیم؟

روبیل گفت: کودکان را همراه مادرانشان به بیابان آورید و آنها را از همدیگر جدا کنید. همچنین حیوانات را بیاورید و بچه‌هاشان را از آنها جدا کنید. هنگامى که طوفانِ زرد را از جانب مشرق دیدید، همه از کوچک و بزرگ صدا به گریه و زارى بلند کنید و با التماس و تضرع، توبه نمایید و از خدا بخواهید شما را مشمولِ رحمتش قرار دهد.

همه سخنِ روبیل را پذیرفتند. هنگام بروزِ نشانه‏هاى عذاب همگی صدا به گریه و زارى و تضرع بلند کردند و از درگاه خدا طلب عفو نمودند. ناگاه دیدند هنگام طلوع خورشید طوفان زرد و تاریک و بسیار تندى وزیدن گرفت. صدای ناله و شیون و استغاثۀ انسان‏ها و حیوانات و کودکانشان از کوچک و بزرگ برخاست و آنها حقیقتاً توبه کردند. روبیل نیز شیونِ آنها را مى‏شنید و دعا مى‏کرد که خداوند عذاب را از آنها دور سازد. خداوند توبۀ آنها را پذیرفت و به اسرافیل فرمان داد طوفانِ عذاب را به کوه‏هاى اطراف بزند. وقتى مردم دیدند عذاب از آنها برطرف شد، به شکر و حمد خدا پرداختند.

روز پنجشنبه یونس و تنوخا جریان رفع عذاب را دریافتند. یونس اوقاتش تلخ شد. البته گناهی نکرد که با عصمتش معارض باشد، ولی ترکِ‌اولی کرد و با حال غضب از نینوا دور شد و به سمتِ دریا رفت. ﴿وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ‏ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ﴾[3]

یونس سوار کشتى شد و کشتى حرکت کرد. وسط دریا ناگاه ماهى بزرگى سر راه کشتى را گرفت، در حالى که دهان باز کرده بود، گویى غذایى مى‏طلبید. سرنشینان کشتى گفتند به‌نظر مى‏رسد گناهکارى در میان ماست که باید طعمۀ ماهى شود. بین سرنشینان قرعه زدند، قرعه به نام یونس درآمد. سه بار قرعه زدند و هر سه بار نام یونس درآمد. یونس را به دریا افکندند و ماهى او را بلعید.

دربارۀ اینکه یونس چند روز در شکم ماهى بود، روایات گوناگون وارد شده، از نُه ساعت و سه روز گفته شده تا چهل روز. در آن تاریکی شکمِ ماهی جناب یونس به‌یادِ خدا بود و توبۀ حقیقى کرد و مکرر مى‏گفت:

﴿لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ﴾[4]

«اى خداى بزرگ معبودى جز تو نیست. تو از هر عیب و نقصى منزهی. من از ستمگرانم.»

سرانجام خداوند دعاى او را اجابت کرد و توبه‌اش را پذیرفت و به ماهى فرمان داد یونس را کنار ساحل بیرون اندازد. یونس مانند جوجه‌ای ضعیف و بى بال و پر از شکم ماهى بیرون آمد، ولی توانِ حرکت نداشت. خداوند در همان ساحلِ دریا کدویى رویاند و یونس در سایۀ آن آرمید تا سلامتى خود را بازیافت.

خداوند کرمى فرستاد و ریشۀ آن درخت را خورد و درخت خشک شد. خشک شدنِ کدو براى یونس سخت آمد و او را محزون کرد. خداوند به او وحى کرد: چرا محزون هستى؟ عرض کرد این درخت به من سایه مى‏داد.

خداوند فرمود: تو از خشک شدن درختى که نه آن را کاشتى و نه آبش دادى، غمگین شدی، ولى از نزول عذاب بر صدهزار نفر یا بیشتر محزون نشدى؟ اکنون بدان که اهل نینوا ایمان آورده‏اند و راه تقوى پیش گرفته‌اند، به سوى آن‏ها برو!

منظور اینکه خدای تعالی به مردم مهربان است و نمی‌خواهد آنها را عذاب کند. اگر هم می‌خواست عذابی نازل کند، سال‌ها طول می‌کشید و مهلت می‌داد. همان هم معمولاً به نفرینِ پیامبران بود، وگرنه خدای تعالی عذاب نمی‌فرستاد، همچنان که پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نفرین نکرد و عذابی نیامد. در زمانِ ایشان جهاد عاملِ عذابِ کفّار بود. اگر هم گاهی مرض‌های سختی می‌آمد، وقتی مردم متوجه می‌‌شدند و به خدا رو می‌آوردند، برطرف می‌شد.

و بعضی مانند قوم لوط که خداوند حتی شفاعت حضرت ابراهیم علیه السلام را دباره آن ها قبول نکرد.

 

 

[1] ـ بقره، ۳۸ و ۳۹.

[2] ـ بقره، ۲۵۶.

[3] ـ انبیاء، ۸۷.

[4] ـ انبیاء، ۸۷.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است