سوره نور آیه ۶۲ تا ۶۴ | جلسه ۳۳ (آخر)
تفسیر سوره نور آیه ۶۲ , ۶۳ , ۶۴ | چهارشنبه ۱۴۰۲/۶/۸ | جلسه ۳۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَهَ»[1]
«ای مردم، بیشترین چیزی که بر شما میترسم دو چیز است؛ تبعیت هوای نفس و آروزی دراز. تبعیت هوا انسان را از حق بازمیدارد و آرزوی دراز آخرت را از یاد میبرد.
تبعیت هوای نفس یعنی هرچه دلش خواست انجام دهد، مخصوصاً در ترک واجب و انجام حرام؛ میگویی چرا این کار را کردی؛ چرا دروغ گفتی؛ چرا غیبت میکنی؟ میگوید دلم میخواهد.
تبعیت هوای نفس انسان را از حق دور میکند و مانع حق میشود. دیگر نمیخواهد حقی از او صادر شود. کلامش، فعلش، چشمش، گوشش، دستش، زبانش و همۀ اعضاء و جوارحش از حق روگردان و به دنبال باطل است.
آخرت را هم از یاد میبرد و گمان میکند همیشه در این دنیا میماند.
تفسیر سوره نور آیه ۶۲ , ۶۳ , ۶۴
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (62)
مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردند و چون با او در کاری اجتماع کردند، بدون اجازه نمیروند. آنان که از تو اجازه میگیرند به خدا و رسولش ایمان دارند. پس چون برای بعضی کارهایشان اجازه خواستند، به هرکه خواستی اجازه ده و برای آنان استغفار کن. خداوند آمرزنده و مهربان است.
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (63)
آنطور که همدیگر را صدا میزنید پیامبر را صدا نزنید. خدا میداند چه کسانی پشتسر دیگران پنهان میشوند و مخفیانه میگریزند. آنان که از فرمان او سرپیچی میکنند بترسند از اینکه بلایی بر سرشان بیاید یا به عذاب دردناکی گرفتار شوند!
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ (64)
بدانید که هرچه در آسمانها و زمین است ازآنِ خداست. او پیوسته میداند شما بر چه حالی هستید و روزی که بهسوی او بازمیگردند آنها را از آنچه کردند آگاه میسازد و خداوند بر همهچیز داناست.
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» مؤمنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردند «وَ إِذا کانُوا مَعَهُ» و هنگامی که با او «عَلى أَمْرٍ جامِعٍ» بر سر کار مهمی اجتماع کردند «لَمْ یَذْهَبُوا» نمیروند «حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» مگر اینکه اجازه بگیرند. «إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ» کسانی که از تو اجازه میگیرند «أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» آنان به خدا و رسولش ایمان دارند. «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ» هنگامی که از تو اجازه میگیرند «لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ» برای بعضی کارهایشان «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ» به هرکس خواستی اجازه بده «وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّه» و برایشان استغفار کن. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» خداوند آمرزنده و مهربان است. (62)
«لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ» صدا نزنید پیامبر را در بین خود «کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» مانند صدا زدن همدیگر «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ» خدا میداند «الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذاً» چه کسانی پشتسر دیگران پنهان میشوند و میگریزند «فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ» پس بترسند کسانی که با امر او مخالفت میکنند «أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَهٌ» که بلایی به آنها رسد «أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ» یا به عذاب دردناکی گرفتار شوند! (63)
«أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» بدانید که هرچه در آسمانها و زمین است متعلق به خداست «قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ» همواره میداند شما در چه حالی هستید «وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ» و روزی که بهسوی او بازمیگردند «فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا» آنها را از آنچه کردند آگاه میسازد «وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ» خداوند بر همهچیز داناست. (64)
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ «انما» حصر است یعنی مؤمنان واقعی فقط کسانی هستند که این خصوصیت را دارند. اولاً: به خدا و رسولش ایمان دارند و تبعاً عدل و معاد و امامت را هم قبول دارند.
کسی که به خدا و رسول ایمان دارد، وصی رسول خدا را هم که از طرف خدا و بهوسیلۀ پیامبر معیّن شده، قبول دارد.
وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوه؛ ثانیاً: هنگامی که به امر پیامبر در کار مهمی -مثل جهاد- جمع شدند، بدون اجازه ایشان جایی نمیروند. اگر هم کار مهمی دارند که لازم است حتماً بروند، اجازه میگیرند.
إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ کسانی که از تو اجازه میگیرند کارشان را انجام دهند و برگردند، به خدا و رسولش ایمان دارند.
فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ؛ هنگامی که برای پارهای از کارهایشان از تو اجازه خواستند، به هرکدامشان خواستی اجازه بده.
وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ؛ از خدا برایشان طلب آمرزش کن که خداوند آمرزنده و مهربان است.
جناب فیض کاشانی در جلد سوم تفسیر صافی روایتی دربارۀ شأننزول این آیه آورده که از این قرار است:
«نزلت فی حنظله بن أبی عیّاش و ذلک انّه تزوّج فی اللّیله التی کان فی صبیحتها حرب احد فاستأذن رسول اللّه صلّى اللَّه علیه و آله ان یقیم عند اهله فأنزل اللّه عزّ و جلّ هذه الآیه فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ فأقام عند اهله ثم أصبح و هو جنب فحضر القتال و استشهد فقال رسول اللّه صلّى اللَّه علیه و آله رأیت الملائکه تغسل حنظله بماء المزن فی صحائف فضّه بین السماء و الأرض فکان سمّی غسیل الملائکه»
این آیه دربارۀ حنظله بن ابیعیاش نازل شده. او در شبی که فردایش جنگ احد درگرفت ازدواج کرد. پس از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله اجازه خواست که یک شب را نزد همسرش باشد.
خداوند این آیه را نازل کرد و طی آن به پیامبر فرمود به هرکس خواستی اجازه بده!
او با اجازۀ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله شب نزد همسرش ماند و صبح در حالی که جنب بود در جنگ حاضر شد و به شهادت رسید.
رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند: من ملائکه را در میان زمین و آسمان میبینم که حنظله را با آبی در نهایت سفیدی و در ظرفهای نقرهای غسل میدهند.
از آن زمان او را غسیل الملائکه نامیدند.
انطباق آیه بر زمان حال
ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم اوصیاء پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هستند و اگر اعلام کردند مؤمنان در امری جمع شوند، باید همه اطاعت کنند و بدون اجازه عذری پذیرفته نیست.
امّا امروز که زمان غیبت حضرات معصومین علیهمالسلام است، مراجع عظام تقلید که مورد وثوق و اطمینان مردم هستند همین حکم را دارند و اگر دستوری دهند لازم است مردم اطاعت کنند، همچنان که در طول تاریخ این اتفاق بارها تکرار شده است.
در عصر کنونی امام خمینی رحمهاللّه دستور قیام علیه شاه داد و مردم به او لبیک گفتند و با حمایت دیگر علما و بزرگان از جمله شهید آیتاللّه دستغیب و حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در فارس، سلطنت ظالمانۀ پادشاهی را از بین بردند.
در زمان جنگ هم همین اتفاق افتاد و باز مردم به فرمان امام خمینی در برابر صدام ایستادند و از کشور و دین خود محافظت کردند.
در زمان میرزای شیرازی نیز نهضت تحریم تنباکو رخ داد. ناصرالدین شاه امتیاز همۀ معاملات توتون و تنباکو را در حصر یک شرکت انگلیسی درآورد. مردم از شنیدن این خبر ناراحت شدند و علما نارضایتی مردم را به گوش جناب میرزا که در آن زمان مرجع بزرگ شیعیان بود رساندند و از ایشان خواستند وارد عمل شود.
وقتی امر بر جناب میرزا قطعی شد، ایشان فتوای تاریخی خود را صادر و در یک جمله فرمودند: «الیوم استعمال توتون و تنباکو بای نحو کان در حکم محاربه با امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه است.»
بعد از انتشار خبر این حکم همۀ مردم اطاعت کردند و حتی نقل شده در دربار ناصرالدین شاه هم قلیانها را شکستند و از استعمال تنباکو خودداری کردند. در نتیجه قرارداد مذکور لغو گردید.
لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضا؛ «دعاء» در اینجا یعنی صدا زدن و ندا دادن.
مسلمانان وقتی میخواستند با پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله سخن بگویند طبق عادت گذشته ایشان را به نام یا با کنیۀ اباالقاسم خطاب میکردند. خداوند میفرماید همان طور که همدیگر را صدا میزنید، پیامبر را صدا نزنید، بلکه ایشان را با عنوان یا رسولاللّه و یا نبیاللّه صدا کنید.
از امام باقر علیهالسلام روایت شده:
«لَا تَقُولُوا یَا مُحَمَّدُ وَ لَا یَا أَبَاالْقَاسِمِ وَ لَکِنْ قُولُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ یَا رَسُولَ اللَّهِ»[2]
«نگویید ای محمّد و ای ابا القاسم! بلکه بگویید: ای نبی خدا، ای رسول خدا!»
در مناقب از امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«قَالَتْ فَاطِمَهُ لَمَّا نَزَلَتْ «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضا» هِبْتُ رَسُولَ اللَّهِ أَنْ أَقُولَ لَهُ یَا أَبَتِ فَکُنْتُ أَقُولُ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَعْرَضَ عَنِّی مَرَّهً وَ اثْنَتَیْنِ أَوْ ثَلَاثاً ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَیَّ فَقَالَ یَا فَاطِمَهُ إِنَّهَا لَمْ تَنْزِلْ فِیکِ وَ لَا فِی أَهْلِکِ وَ لَا فِی نَسْلِکِ أَنْتِ مِنِّی وَ أَنَا مِنْکِ إِنَّمَا نَزَلَتْ فِی أَهْلِ الْجَفَاءِ وَ الْغِلْظَهِ مِنْ قُرَیْشٍ أَصْحَابِ الْبَذَخِ وَ الْکِبْرِ قُولِی یَا أَبَتِ فَإِنَّهَا أَحْیَا لِلْقَلْبِ وَ أَرْضَى لِلرَّب[3]
حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها فرمود: «هنگامى که آیه «لا تَجْعَلُوا دُعاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضاً» نازل شد، من از اینکه به رسول خدا پدر بگویم خوددارى مىکردم و ایشان را با عنوان «رسول اللَّه» مخاطب قرار مىدادم. ایشان سه مرتبه از من اعراض نمود و دفعه بعد خطاب به من فرمود: اى فاطمه! این آیه دربارۀ تو و اهل تو و نسل تو نازل نشده، تو از منی و من از تو هستم. این آیه دربارۀ ستمکاران و متکبّران قریش نازل شده. تو همچنان مرا با لفظ «پدر» خطاب قرار بده؛ زیرا قلب من به این کلمه خشنود و زنده مىشود و خداوند نیز آن را بیشتر دوست مىدارد.
قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنْکُمْ لِواذا؛ «تَسَلُّل» از ریشۀ سلّ است؛ یعنی بهآرامی از زیر بار تکلیف گریختن. «لواذ» یعنی به دیگری پناه بردن و پشتسر او پنهان شدن.
زمانی که پیامبر اکرم حکم جهاد میداد یا مردم را برای کاری جمع میکرد، برخی منافقان پشتسر اینوآن مخفی میشدند و آرام بیرون میرفتند.
خداوند میفرماید این افراد گمان نکنند که ما از حال و کار آنها بیخبریم! در ادامه نیز به آنان هشدار میدهد بترسید از بلایی که دامنگیرتان شود یا عذابی که به سراغتان آید! «فَلْیَحْذَرِ الَّذینَ یُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصیبَهُمْ فِتْنَهٌ أَوْ یُصیبَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ».
خدای تعالی میفرماید وقتی پیامبر اکرم را خطاب میکنید، آنگونه که خود را صدا میزنید ایشان را صدا نزنید.
این دستور شامل مراجع بزرگوار تقلید نیز میشود. وقتی خدمت ایشان میرسید نباید نام کوچکشان را صدا بزنید، بلکه باید با نهایت ادب فامیلی ایشان را بگویید و احترام بگذارید.
هرکدام از ائمه یا امامزادگان را که صدا میزنیم و سلام میدهیم، تجلیل میکنیم و به بزرگی از ایشان یاد میکنیم و کنیهشان را میگوییم.
وقتی هم امام زمان علیهالسلام تشریف میآورند همه مثل پیامبر اکرم ایشان را خطاب میکنند و احترام میگذارند.
این احترام باید میان شاگرد و استاد هم باشد. باید احترام استاد را نگه داشت و فامیلی او را صدا زد. اگر با هم صمیمی هستید و اسم کوچکش را صدا میزنید، کلمۀ احترامآمیزی ضمیمه کنید.
دربارۀ پدر و مادر هم همین طور. نباید آنها را به نام کوچکشان صدا بزنید. اگر هم فامیلی میگوید، باید با احترام باشد، امّا بهتر از همه همان پدر و مادر و الفاظ مشابه است.
أَلا إِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ آگاه باشید که آنچه در آسمان ها و زمین است ازآنِ خداست.
قَدْ یَعْلَمُ ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ وَ یَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا؛ خدا میداند شما در هر لحظه در چه حال و چه فکر و چه کاری هستید. هرچه ظاهر کنید یا پیش خود مخفی دارید، خداوند از آن باخبر است و در روزی که بهسوی او بازمیگردید شما را از آنچه کردهاید آگاه میسازد.
خوب است گاهی کمی با خود فکر کنیم که ما که هستیم؛ چه بودیم و چه خواهیم شد!
اول که خاک بودیم؛ بعد از آن بهواسطۀ خوراکهایی که پدر خورد، نطفه شدیم و پس از انتقال به رحم مادر تبدیل به علقه و مضغه شدیم و الی آخر.
اگر کمی فکر کنیم میبینیم ما هیچ دخالتی در آفرینش خود نداریم، امّا یکی هست که ما را درست کرده. نمیتوانیم بگوییم همۀ این بدن با سیستمها و دستگاههای هوشمندش خودبهخود به وجود آمده.
عجیبتر از این بدن، روح ماست. اینهمه علوم و فنون و تکنولوژی که از انسان سر میزند آیا جای تعجب ندارد؛ آیا میتوان گفت هیچ خبری نیست؛ هیچ خدایی نیست؟
خدایی که خودش میگوید همراه ماست و به این زیبایی خود را نشان داده، آیا جای آن ندارد کمی از عمر خود را صرف آشنایی و شناخت او کنیم؟
حیف است جوانی بگذرد و عمر سپری شود و از خدایی که میفرماید من از رگ گردن به شما نزدیکترم بیخبر بماند!
خوب است اوقاتی از شبانهروز را به تلاوت قرآن اختصاص دهید و چند دقیقهای برای توجه در آیات و مطالعۀ تفسیر آن بگذارید.
جوانی مثل طلا ارزشمند است. جوانها قدر خود را بدانند و مراقب باشند روزگارشان بیثمر نگذرد. حیف است جوانی بگذرد و آدم کاری نکرده باشد! اگر برسد به پیری دیگر فایدۀ چندانی ندارد.
عبادت جوان چندین برابر عبادت پیر ارزش دارد. گناه نکردن و نگه داشتن نفس در جوانی ارزشمند است.
خدا بهحق محمّد و آل محمّد از همۀ ما راضی باشد؛ به بچهها و جوانهای ما طول عمر و ایمان کامل بدهد و ما را عاقبتبهخیر فرماید!
[1]. نهجالبلاغه، خطبه ۴۲.
[2]. تفسیر قمی، ۲، ۱۱۰.
[3]. مناقب آلابیطالب، ۳، ۳۲۰.