سوره نور آیه ۳ جلسه ۲ | شهادت امام جواد علیهالسلام
«الثِّقَهُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى کُلِّ عَالٍ»[1]
«تکیه و اطمینان به خدای تعالی بهای هر چیز گرانبها و نردبانِ هر مقصد بلندی است.»
ثقه و اطمینان به خداوند باید در تمام طول عمر و در همۀ شبانهروز باشد. در هر کاری باید توکل به خدا داشت و مطمئن بود که او هرچه صلاح و خیر باشد، انجام میدهد. گاهی هم خیر در کم شدن سود یا رسیدن زیان یا ناراحتیهای ظاهری است.
ثقه به خدای تعالی به این معنا نیست که همیشه آنچه میل انسان است فراهم شود.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره نور آیه ۳ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۴/۰۸ | جلسه ۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
الزَّانی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً وَ الزَّانِیَهُ لا یَنْکِحُها إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ (3)
مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نکند و زن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک به ازدواج درنیاورد. این کار بر مؤمنان حرام است.
«الزَّانی» مرد زناکار «لا یَنْکِحُ» ازدواج نکند «إِلاَّ زانِیَهً أَوْ مُشْرِکَهً» جز با زن زناکار یا مشرک «وَ الزَّانِیَهُ لا یَنْکِحُها» و زن زناکار را به همسری نگیرد «إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ» جز مرد زناکار یا مشرک «وَ حُرِّمَ ذلِکَ» این امر حرام است «عَلَى الْمُؤْمِنینَ» بر مؤمنان. (3)
الزَّانی لا یَنْکِحُ إِلاَّ زانِیَهً أَوْ مُشْرِکَه…؛ مرد مسلمان و مؤمن نباید با زن فاحشهای که شغل و شهرت او به زناست ازدواج کند. چنین زنی با مردانی تماس دارد که مثل خود اویند و ازدواج با مردان پاک و مؤمن برایش معنا ندارد. همچنین مردی که به جای ازدواج در پی ارضاء غرایزِ خود از طریق زناست نباید با زن مؤمن عفیف ازدواج کند. او با فاحشهها رابطه دارد و به همین رابطه ادامه میدهد، مگر اینکه توبه کنند.
در زمان جاهلیت زنانی در مکه معروف به فاحشهگری بودند و پرچمهایی بالای منزل خود نصب کرده بودند که هرکس میخواست پیدایشان میکرد و نزدشان میرفت. این زنان را علمدار میگفتند. مردانی هم که با آنان رابطه داشتند مشخص بودند.
بعضی از این زنان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و مسلمانان را هم مسخره میکردند. با نزول این آیه خداوند به مسلمانان دستور داد با چنین زنانی ازدواج نکنند و دختران خود را به مردانی که نزد این زنان رفتوآمد دارند، ندهند. این زنان و مردان فاسد باید با کسانی مثل خود یا با مشرکان ازدواج کنند.
در زمان پهلوی نیز مکانهایی بهعنوانِ فاحشهخانه وجود داشت که زنان بدکاره آنجا کار میکردند و شغلشان همین بود. مردان فاسد نیز پول میدادند و با آنها همبستر میشدند.
چنین زنانی که بنا ندارند دست از کار خود بکشند و شغلشان همین است نمیتوانند با مردان سالم ازدواج کنند. این زنان و مردان باید با کسانی مثل خود ازدواج کنند و یقیناً پس از ازدواج هم دست از کارهای خود برنمیدارند.
امّا اگر زنی از سر ناچاری و فقر دست به این کار میزند و به این وسیله امرار معاش میکند، اشکالی ندارد اگر مردی پیدا شود و با او ازدواج کند تا از این منجلابی که در آن است نجاتش دهد.
امام جواد علیهالسلام
امام محمّد تقی علیهالسلام امام نهم ما شیعیان هستند. وقتی امام رضا علیهالسلام در سن ۵۵ سالگی به زهر مأمون به شهادت رسیدند، امام جواد علیهالسلام ۹ ساله بودند.
چون امام رضا علیهالسلام از نزد مأمون به خانه آمدند، به حاجب گفتند: درها را ببند و هیچکس را راه نده، امّا حاجب دید شخص نوجوانی وارد خانه شد.
حضرت جواد علیهالسلام با طیالارض از مدینه به طوس آمدند و پس از شهادت امام رضا علیهالسلام کار غسل و کفن حضرت را انجام دادند و همان وقت به مدینه بازگشتند.
در تاریخ ولادت آن حضرت اختلاف است. برخی ۱۹ رمضان یا نیمۀ آن گفتهاند و برخی نیز در دهم ماه رجب سال ۱۰۵. در دعاى ناحیه مقدسه نیز میخوانیم: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فى رَجِبٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِىٍ الثّانى و ابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمُنْتَجَبِ» که موید قول آخر است.
شهادت ایشان در آخر ذیقعده سال ۲۲۰ در سن ۲۵ سالگی و به دستور معتصم واقع شد که از همۀ امامان در وقت شهادت جوانتر بودند.
نمونهای از معجزات امام جواد علیهالسلام
شیخ عباس قمی در منتهیالآمال مینویسد:
چون مأمون را بعد از شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام مردم بر زبان داشتند و او را هـدف طعن و ملامت مىساختند، خواست به ظاهر خود را از آن جرم و خطا بیرون آورد. وقتی از سفر خراسان به بغداد آمد نامهاى خدمت امام محمّدتقى علیهالسلام نوشت به اعزاز و اکرام تمام آن جناب را طلبید.
هنگامی که آن حضرت به بغداد تشریف آورد، پیش از آنکه مأمون آن جناب را ملاقات کند روزى به قصد شکار سوار شد در اثناء راه به جمعى از کودکان رسید که در میان راه ایستاده بودند و حضرت جواد علیه السلام نیز در آنجا ایـسـتـاده بـود. چون کودکان کوکبۀ مأمون را مشاهده کردند پراکنده شدند، مگر آن حضرت کـه از جـاى خـود حـرکـت نـفـرمود و با نهایت تمکین و وقار در مکان خود قرار داشت.
مأمون بـه نزدیک آن حضرت رسید و از مشاهدۀ انوار امامت و جلالت و ملاحظه اثر متانت و مهابت آن حضرت متعجب شد و عنان کشید و پرسید: چرا مانند کودکان دیگر از سر راه دور نشدى و از جاى خود حرکت ننمودى؟
حضرت فرمود: اى خلیفه! راه تنگ نبود کـه بر تو گشاده گردانم و جرم و خطایى نداشتم که از تو بگریزم و گمان ندارم که بى جرم کسى را در معرض عقوبت درآورى.
از شنیدن ایـن سخنان تـعـجـب مأمون بیشتر شد و از دیدن حسن و جمال او دل از دسـت داد. پـرسید: چه نام دارى؟
فرمود: محمّد نام دارم.
گـفت: پسر کیستى؟
فرمود: پسر على بن موسى الرضا علیهالسلام.
مأمون چون نسب شریفش را شنید تعجبش از بین رفت و از شنیدن نام آن امام مظلوم که او را شهید کرده بود منفعل گشت و صلوات و رحمت بر آن حضرت فرستاد و روانه شد.
چـون به صحرا رسید نظرش بر پرندهای افتاد باز شکاری خود را از پى او رها کرد. بـاز مدتى ناپیدا شد، چون برگشت ماهى کوچکى در منقار داشت که هنوز بقیۀ حیاتى در آن بود.
مأمون از مشاهده آن در شگفت شد و آن ماهى را در کف گرفت و چون به همان موضع رسید که در هنگام رفتن حضرت جواد علیهالسلام را ملاقات کرده بود، باز دید که کودکان پراکنده شدند و حضرت از جاى خود حرکت نکرد.
مأمون گفت: اى محمّد! این چیست که در دست دارم؟
حضرت به الهام ملک علام فرمود: حق تعالى دریایى چند خلق کرده است که ابر از آن دریاها بلند مىشود و ماهیان ریزه با ابـر بالا مىروند و بازهاى پادشاهان آن را شکار مىکنند و پادشاهان آن را در کف مىگیرند و سلالۀ نـبـوت را به آن امتحان مىنمایند.
مأمون از مشاهده این معجزه تعجبش بیشتر شـد و گفت: حقا کـه تـویـى فرزند امام رضا علیهالسلام و از فرزند آن بزرگوار این عجایب و اسرار بعید نیست. سپس آن حضرت را طلبید و بسیار گرامی داشت و اراده کرد دختر خود، امالفضل را به تزویج ایشان درآورد.
کلمات حکمتآمیز امام جواد علیهالسلام
«الثِّقَهُ بِاللَّهِ ثَمَنٌ لِکُلِ غَالٍ وَ سُلَّمٌ إِلَى کُلِّ عَالٍ»[1]
«تکیه و اطمینان به خدای تعالی بهای هر چیز گرانبها و نردبانِ هر مقصد بلندی است.»
ثقه و اطمینان به خداوند باید در تمام طول عمر و در همۀ شبانهروز باشد. در هر کاری باید توکل به خدا داشت و مطمئن بود که او هرچه صلاح و خیر باشد، انجام میدهد. گاهی هم خیر در کم شدن سود یا رسیدن زیان یا ناراحتیهای ظاهری است.
ثقه به خدای تعالی به این معنا نیست که همیشه آنچه میل انسان است فراهم شود.
«عِزُّ الْمُؤْمِنِ غِنَاهُ عَنِ النَّاسِ»[2]
«عزّت مؤمن در بینیازی از مردم است.»
اگر عزّت میخواهید، چشم از مال مردم ببندید و فقط متوجه خدای تعالی باشید. بگویید: خدایا تو بده؛ تو کمک کن!
[1]. بحارالأنوار، ۷۵، ۳۶۴.
[2]. بحارالأنوار، ۷۲، ۱۰۹.