سوره مومنون آیه ۷۵ تا ۷۷ | جلسه ۱۹
این آرزوی هر مؤمنی است که خود و خدای تعالی را بیشتر بشناسد و بهتدریج، به لطف خدا این آرزو برآورده میشود و میفهمد عجب؛ چقدر خدای تعالی به انسان نعمت داده! لذا دیگر وحشتی از مرگ ندارد؛ وحشتی برای از دست دادن چیزی ندارد. میگوید: رفت که رفت.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مومنون آیه ۷۵ تا ۷۷ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۹/۲۴ | جلسه ۱۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75)
اگر به آنها رحم کنیم و بلا را از آنان برداریم، در طغیان و سرکشی خود لجاجت میکنند و کور و سرگردان میمانند.
وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ (76)
ما آنان را به عذاب گرفتار کردیم، امّا نه برای پروردگارشان تواضع کردند و نه به درگاهش زاری میکنند.
حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ باباً ذا عَذابٍ شَدیدٍ إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ (77)
تا آن زمان که دری از عذاب سخت به رویشان بگشاییم و ناگهان ناامید شوند.
«وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ» اگر به آنها رحم کنیم «وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ» و بلا و گرفتاری را از آنها برداریم «لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ» در سرکشی خود لجاجت میکنند و «یَعْمَهُون» سرگردان میمانند. (75)
«وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ» ما آنان را گرفتار عذاب کردیم «فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ» امّا برای پروردگارشان تواضع نکردند «وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» و به درگاه او زاری نکردند. (76)
«حَتَّى إِذا فَتَحْنا عَلَیْهِمْ» تا اینکه بر آنها باز کردیم «باباً ذا عَذابٍ شَدیدٍ» دری از عذاب شدید «إِذا هُمْ فیهِ مُبْلِسُونَ» در این زمان کاملاً ناامید شدند. (77)
بى ایمانى کفار به آخرت
در آیۀ قبل فرمود آنها که به آخرت ایمان ندارند، از صراط مستقیم برکنارند. تفسیر المیزان در ذیل این آیه مینویسد:
«و اگر از میان همه صفاتى که کفار دارند تنها مساله بى ایمانى به آخرت را یاد آور شده و به همان یکى اکتفاء نموده، بدین جهت است که اصل اساسى دین حق، بر این مسأله استوار است که آدمى داراى حیاتى جاودانه است و زندگى او با مرگ خاتمه نمىپذیرد و در آن حیات جاوید، سعادتى دارد که باید آن سعادت را با اعتقاد حق و عمل حق به دست آورد، همچنان که در آن حیات جاوید شقاوتى دارد که بایستى از آن بپرهیزد، و معلوم است که وقتى مردمى به این چنین حیاتى معتقد نباشند، دیگر گفتگو با آنان از سایر اصول دین و فروع عملى آن، اثرى ندارد.
به بیانى دیگر: دین حق عبارت است از مجموعهاى از تکالیف اعتقادى و عملى و این تکلیفها جز با مسأله حساب و جزاء تمام نمىشود، (چون اگر بنا باشد به نیکوکار مزد و به بدکار کیفر داده نشود، او امیدى به کار نیک و ترسى از کار زشت خود ندارد، و در نتیجه تکلیف به کار نیک و اجتناب از کار زشت لغو و بیهوده مىشود) و قرآن کریم روز قیامت را براى پاداش و کیفر معین فرموده و چون کفار به روز قیامت ایمان ندارند دیگر دین در نظر آنان مفهومى ندارد و آنها حیاتى جز حیات مادى دنیا براى خود سراغ ندارند، در نتیجه سعادت و خوشبختى را جز رسیدن به لذائذ مادى و تمتع به لذات شکم و پایین شکم نمىبینند و لازمه آن همین است که جز هوى و خواهش نفس را پیروى نکنند، حالا این خواهش نفسانى موافق با حق باشد یا مخالف با آن.»[1]
کسی که بنا ندارد دست از کفر خود بردارد و میگوید ما به این دنیا آمدهایم که بخوریم و بخوابیم و خوش باشیم، اگر به او بگویی آخرتی هم وجود دارد، مسخره میکند و رو میگرداند. برای چنین کسی صحبت از توحید و نبوت و عدل و امامت «یاسین در گوش خر خواندن» است.
وَ لَوْ رَحِمْناهُمْ وَ کَشَفْنا ما بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُون؛ آنها که هیچ اعتقادی به خدا و آخرت ندارند، اگر پس از رنج و گرفتاری، به آنها رحم کردیم و بلا را رفع نمودیم، در طغیان و سرکشی خود لجاجت بیشتری میکنند و در نتیجه کور و سرگردان میشوند.
به هر حال هر انسانی، چه مؤمن و چه کافر، در این دنیا گرفتار ناراحتیهایی میشود، لکن از میان آنها که ایمانی ندارند، برخی وقتی از فقر و مصیبت و گرفتاری نجات مییابند و بلاها از آنان رفع میشود، در کفر خود لجاجت بیشتری میکنند و در نتیجه کور و سرگردان میشوند.
در آیات مختلف قرآن میفرماید اینها کور و کرند و قلبشان منحرف است. در جای دیگر میفرماید وقتی گرفتار میشوند خدا را از صمیم قلب میخوانند، امّا همین که خداوند تجاتشان میدهد، اسباب را مؤثر میبینند و خدا را فراموش میکنند.
دوستی میگفت در یک سفر خارجی، همین که سوار هواپیما شدیم، بیشتر خانمها روسریشان را درآوردند.
مدتی بعد خلبان اعلام کرد با یک خطر جدی مواجه شدیم. همه شروع کردند به «یا اللّه» گفتن و خانمها هم روسریهایشان را پوشیدند، امّا همین که خطر برطرف شد، دوباره درآوردند.
آنها که بنا ندارند چشمشان را به روی حقایق باز کنند، باطناً کورند و این کوری برایشان ملکه شده، قادر به دیدن آخرت نیستند.
شاید سؤال شود چه کسی آخرت را دیده؟ اینهمه انبیاء از طرف خدا آمدند و گفتند؛ اینهمه ائمۀ اطهار علیهمالسلام فرمودند، امّا از کجا اعتقاد راسخ پیدا کنیم که آخرتی وجود دارد؟
پاسخ این است که هرکس به درون و فطرت خود که رجوع کند میفهمد خلقتش بیعلت نیست.
پدر و مادر نمیتوانند علت تامۀ خلقت ما باشند. آنها فقط با هم ازدواج کردند و همبستر شدند، امّا هیچ نقشی در ساختن اعضاء و جوارح و رشد فرزند خود نداشتهاند.
این فکر را چه کسی در انسان قرار داده است؟ چطور هر کاری که آدمی در این دنیا انجام میدهد باید نتیجهای داشته باشد و طبق حساب و کتاب خود باشد، امّا خلقت بشر بینتیجه و بی هدف بوده است؟!
این بشر و این ساختمان بدن علتی دارد و آن علت خدای تعالی است. اینکه خدا کجاست، باید به قلب خود نگاه کرد. در کوران سختیها قلب گواهی میدهد که به زودی کسی او را نجات خواهد داد.
هر کودکی وقتی از همهجا حتی از پدر و مادر خود قطع امید میکند، سر به آسمان میکند. حتی حیوانات هم وقتی به اضطرار میافتند، نگاهشان به بالاست.
بیشک خدایی که بشر را خلق کرده، کار بیهوده نمیکند. او را نیاورده که فقط بخورد و بخوابد و بعد هم بمیرد و همهچیز تمام شود. باید آخرتی در کار باشد؛ باید جایی باشد که آدمی مطابق کردار خود جزا ببیند، والّا خلقت همۀ این آسمان و زمین و کهکشانها و از همه مهمتر خلقت بشر که از همۀ آنها بالاتر است، پوچ و بیهوده میشود. کدام عقل سلیم این را میپذیرد؟
وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُون؛ ابو سفیان نزد رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله آمد و گفت: اى محمّد! تو را به خدا و به خویشاوندى سوگند مىدهم که به فریاد ما برس که از شدت قحطى کار به جایى رسید که عِلهِز (کرک آغشته به خون است) میخوریم.
اینجا بود که آیه شریفه «وَ لَقَدْ أَخَذْناهُمْ بِالْعَذابِ فَمَا اسْتَکانُوا لِرَبِّهِمْ وَ ما یَتَضَرَّعُونَ» نازل شد.[2]
عذاب آمد ولی مشرکان حاضر نشدند به درگاه خدا تضرع کنند تا اینکه عذاب شدیدتر شد و بهطورِ کامل از همهجا ناامید شدند، حتی از رحمت پروردگار.
بشر اگر حاضر نشد زیر بار حق رود، گرفتار ناراحتیهای شدید میشود در این میان برخی به خدا و پیامبر و اهلبیت بدبین میشوند و هرروز که میگذرد بدتر و دورتر میشوند.
برخی دیگر با ابتلا به سختیها متنبّه شده، استغفار میکنند و به اصلاح خویش میپردازند.
رحمت واسعۀ خدای تعالی چنین اقتضا میکند که حتی آنها که بتپرست یا هرهریمذهب هستند اگر در ناراحتیها به او متوسل شوند و بهسوی او بازگردند و صادقانه به درگاهش تضرع و زاری کنند، قبولشان میکند و گرفتاری را رفع میفرماید.
ما نیز اولاً: باید شکر خدا کنیم که مؤمن و شیعیۀ علی ولیاللّه هستیم.
ثانیاً: وقتی خدای تعالی از برکت امیرالمؤمنین علیهالسلام چیزی به ما فهماند، باید بر این فهم بمانیم و آن راعقب نزنیم و زیرپا گذاریم.
همین که فهمیدیم کسی ما را خلق کرده که اللّه جلّجلاله نام دارد و خودش میفرماید من همراه شما و از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم، این فهم را دنبال کنیم.
اگر هم هنوز به این فهم نرسیدهایم، لااقل اعتقاد داشته باشیم و از خودش بخواهیم به ما بفهماند.
در این صورت خداوند ذرّهذرّه میفهماند و در صورت طلبِ بیشتر کمکم به آنجا میرسیم که کاملاً بفهمیم خداوند همهکارۀ ما و دوستدار ماست؛ بنایش بر این نیست ما را عذاب کند. او عین رحمت است و «کتب علی نفسه الرحمه».
پیامبرش هم برای همۀ عالم رحمت است؛ «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ رَحْمَهً لِلْعالَمینَ».[3]
این آرزوی هر مؤمنی است که خود و خدای تعالی را بیشتر بشناسد و بهتدریج، به لطف خدا این آرزو برآورده میشود و میفهمد عجب؛ چقدر خدای تعالی به انسان نعمت داده! لذا دیگر وحشتی از مرگ ندارد؛ وحشتی برای از دست دادن چیزی ندارد. میگوید: رفت که رفت.
ممکن است بهخاطرِ بعضی چیزها دلشکسته و اشکش جاری شود، امّا در عین حال خدا به او میفهماند که همین هم برایش خیر است و موجب پیشرفت و سعادتش میشود، اگر صبر کند.
اگر هم نعمتی به او داد، چنان خوشحال نمیشود که فکر کند نیازی به خدای تعالی ندارد و این نعمت همیشه برایش میماند.
در همهحال به خدای تعالی رجوع میکند و همواره در نعمتها شکر میکند و در ناراحتیها صبر پیش میگیرد.
[1]. ترجمه المیزان، ۱۵، ۶۷.
[2]. تفسیر المیزان، ۱۵، ۵۱.
[3]. انبیاء، ۱۰۷.