تفسیر سوره مومنون

سوره مومنون آیه ۷۱ تا ۷۴ | جلسه ۱۸

صراط مستقیم همان بندگی خدا. هر روز در نماز می‌خوانیم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».

مصداق دیگر صراط مستقیم پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین هستند.

ایشان چنان در صراط مستقیم قرار گرفته، این راه را طی کردند و با کمک خدای تعالی با نفسشان مبارزه کردند که صراط مستقیم شدند.

حتی رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نیز مجاهده با نفس داشتند. ایشان هم بشرند، البته مورد نظر خاص خدای تعالی هستند.

فیلم جلسه
 
صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره مومنون آیه ۷۱ تا ۷۴ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۹/۱۷ | جلسه ۱۸ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 

 

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (71)

اگر حق تابع هوای نفس آنها می‌شد، آسمان و زمین و هرکه در آنهاست فاسد می‌شد. ما به آنها ذکرشان (قرآن) را دادیم، ولی آنها از ذکرشان روگرداندند.

 

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ (72)

آیا از آنها مزدی می‌خواهی؟ مزد پروردگارت بهتر است و او بهترین روزی دهندگان است.

 

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (73)

یقیناً تو آنان را به راه راست هدایت می‌کنی.

 

وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ (74)

آنها که به آخرت ایمان ندارند از راه راست منحرف‌اند.

 

«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ» اگر حق پیروی کند «أَهْواءَهُمْ» از هوای نفس آنها «لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» آسمان‌ها و زمین فاسد می‌شود «وَ مَنْ فیهِنَّ» و نیز هرکه در میان آنهاست. «بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ» ما آنچه را مایۀ ذکرشان بود (قرآن) به آنان دادیم «فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ» ولی آنان از ذکرشان روگردان‌اند. (71)

«أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً» آیا از آنان مزدی می‌خواهی؟ «فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْرٌ» مزد پروردگارت بهتر است «وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ» او بهترین روزی دهندگان است. (72)

«وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ» یقیناً تو آنها را دعوت می‌کنی «إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» به راه راست. (73)

«وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ» ولی آنها که به آخرت ایمان ندارند «عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ» از این راه روگردان‌اند. (74)

 

حق در مقابل باطل

وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض؛ حقّی که خدا می‌فرماید اگر تابع هوای نفس و خواسته‌های مشرکان و کافران گردد، آسمان و زمین و آنچه در آن است فاسد می‌شود، چیست؟

حق در مقابل باطل به‌معنای ثابت است و در اصطلاح یعنی آنچه صحیح و درست باقی است.

حق در قرآن به خدای تعالی، قیامت،‌ قرآن و پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله اطلاق شده، شامل ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هم می‌گردد.

هوای نفس مشرکان و آنچه در پی آن‌اند این است که خدای تعالی شریک دارد و بت‌ها شریک اویند. اگر این سخن درست باشد، مطابق آیات قرآن کریم، آسمان و زمین فاسد و تباه می‌شود؛ «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا»[1]

ادعای دیگر کافران این است که معاد و قیامتی در کار نیست. اگر قرار باشد حق تابع ادعای آنان شود و قیامتی در کار نباشد، باید بگوییم خلقت آسمان‌ها و زمین بیهوده و بی‌فایده بوده، خداوند کاری عبث انجام داده است.

یعنی انسان‌ها به این دنیا آمدند تا مدتی زندگی کنند و بخورند و تولیدمثل کنند، بعد هم بمیرند و همه‌چیز تمام شود!

آیا نتیجۀ این سخن چیزی جز فساد آسمان و زمین است؟ علاوه بر این عقلی هم که خدای تعالی به انسان داده و مطالب عالی که با آن می‌فهمد، بی‌فایده می‌ماند.

حق این استکه باید قیامتی در کار باشد؛ باید جای دیگر و عالمی غیر از این عالم وجود داشته باشد. خلقت انسان طوری است که فریاد می‌زند من فقط برای زندگی این جهانی خلق نشده‌ام. باید سرای دیگری در کار باشد.

در اینجا گروهی حرف حق را می‌شنوند و به آن عمل می‌کنند، امّا گروهی دیگر حق را نمی‌شنوند و هیچ اعتنایی به آن ندارند. باید جای دیگری باشد که جزای این دو گروه داده شود.

مصداق دیگر حق پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام صلوات اللّه علیهم اجمعین هستند.

اگر قرار باشد ایشان تابع خواست مشرکان گردند، باید بت‌ها را شریک خدا و صاحب اثر بدانند و مردم را به پرستش آنها دعوت کنند.

امّا خداوند انبیاء و ائمه علیهم‌السلام را مأمور کرده که بین حق و باطل جدایی افکنند و راه راست را نشان دهند. اگر ایشان کاری خلاف این مأموریت انجام دهند، به راه فساد رفته‌اند.

اولیاء بزرگ خدا نظیر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت که فهیم گشته،‌ چیزهایی ملتفت شده‌اند و می‌فهمند این بشر بیهوده خلق نشده؛ عوالمی درون اوست که می‌تواند از آنها استفاده کند؛ اسماء و صفات خدای تعالی در اوست و می‌تواند خلیفه خدا شود، اگر تابع هوای نفس مردم نادان شوند، ابتدا خود را فاسد کرده، چون پا بر همۀ مطالب حقی که فهیمده و لمس کرده، می‌گذارد، بعد هم عملا می‌گوید آنچه فهمیدم بیهوده است و عالم بی‌هدف و پوچ خلق شده. این نوعی فساد است.

بنابراین حق نمی‌تواند تابع باطل و هواهای نفسانی مردمِ بی‌دین شود.

وَ مَنْ فیهِنّ؛ اگر حق تابع هوای کفّار گردد، آنچه در آسمان و زمین است نیز فاسد می‌شود؛ چراکه خدای تعالی این‌همه نعمت در این دنیا آفریده و خود فرموده همه را برای بشر خلق کردم و بشر را برای خودم.

پس بشر چنین جایگاه رفیعی دارد، برعکس عقیدۀ کسانی که به هیچ‌چیز عقیده ندارند و حیات دنیا را منحصر در خوردن و خوابیدن و شهوت‌رانی می‌دانند و مرگ را پایان همه‌چیز می‌بینند.

این‌ها گمان می‌کنند تفاوتی با حیوانات ندارند. گاو از صبح تا شب می‌خورد و نشخوار می‌کند. هیچ‌وقت هم در ذهنش نمی‌آید آیا برای فردایم علف وجود دارد یا خیر. در فکر ذخیره کردن و اندوختن برای فرداهایش هم نیست، امّا بشرِ دور از خدا رزق امروزش را می‌خورد و نگران فردا و سال دیگر و سال‌های آینده است. همین طور همۀ عمر در فکر و خیال به سر می‌برد.

آیا فسادی از این بدتر برای بشری که می‌تواند صاحب مقام خلیفهاللهی شود وجود دارد؟

اگر حکومتی برای حفظ امنیت وجود نداشته باشد، قوی‌ترها برسر مردم بیچاره می‌افتند و به جان و مال و ناموس آنها تجاوز می‌کنند. پس حکومت مأمور کنترل امنیت مردم است. به همین ترتیب دین هم شخص مؤمن را کنترل و از فساد و تجاوز او جلوگیری می‌کند.

 

دلیل ارسال پیامبران

بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِم؛ ما این قرآن و پیامبر را فرستادیم تا آنان را تذکر دهند و مایۀ ذکر و توجه آنان شود.

ذکر یعنی فطرتی که درون انسان است؛ «فِطْرَتَ‏ اللَّهِ‏ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها».[2]

فطرتی که خدا انسان را بر آن خلق کرده، بر مبنای توحید پروردگار است؛ یعنی فطرت انسان اقرار دارد که این آسمان و زمین بیهوده و خودبه‌خود خلق نشده، خالقی حکیم و علیم و توانا دارد که از کار خود هدفی داشته است.

فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُون؛ کافران از این ذکری که خداوند برایشان فرستاده، روگردان‌اند؛ یعنی نمی‌خواهند در مسیر دین‌داری بیفتند؛ نمی‌خواهند قبول کنند برای جای دیگری خلق شده‌اند و می‌توانند خلیفۀ خدا شوند، اگر او را بندگی کنند!

﴿وَ ما خَلَقْتُ‏ الْجِنَ‏ وَ الْإِنْسَ‏ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ‏﴾[3]

«من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه مرا بپرستند.»

فایدۀ بندگی خدا بهره‌مندی از عنایات بی‌نهایت اوست.

برخی نیز گفته‌اند «لِیَعبُدون» یعنی «لِیَعرِفون» یعنی برای اینکه مرا بشناسند. ثمرۀ شناخت خدا خلیفۀ او شدن است. خداوند نعمت‌هایی به بندۀ عارفِ خود می‌دهد که نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده و نه حتی به قلب کسی جز اولیائش خطور کرده است.

کسی که اعتقادی به خدا ندارد به این حرف‌ها می‌خندد و اعراض می‌کند. لذت او در خواب و خوراک و شهوترانی و پول است.

أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجاً فَخَراجُ رَبِّکَ خَیْر؛ آیا گمان کرده‌اند از آنان مزدی می‌خواهی یا پول‌هایشان را طلب می‌کنی؟

اگر پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به دستور پروردگار می‌فرماید خمس و زکات بدهید، برای این است که خرج مسلمانان کند، نه اینکه برای خود بردارد.

روزى ابوذر بر عثمان وارد شد، در حالى که از فرط ناتوانى تکیه بر عصا زده بود. در مقابل عثمان صدهزار درهم گذاشته شده بود که از بعضى شهرها آورده بودند و یاران عثمان اطراف آن را گرفته، منتظر تقسیم بودند.

ابوذر گفت: اى عثمان! این مال، چیست؟

عثمان گفت: صدهزار درهم است که از بعضى نواحى آورده‌اند. مى‌خواهم به‌اندازۀ این مال به آن اضافه کنم تا ببینم کجا به مصرف برسانم.

ابوذر گفت: اى عثمان! آیا صدهزار درهم بیشتر است یا چهار درهم؟

عثمان گفت: صدهزار درهم!

ابوذر گفت: آیا به یاد دارى که من و تو شبى از شب‌ها خدمت رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله رسیدیم و او را اندوهناک دیدیم؟

ما سلام کردیم و او توجّه چندانى نکرد.

فردا صبح او را دیدیم که خندان و خوشحال بود.

به او گفتیم: پدران و مادران ما به قربانت! دیشب شما را اندوهگین دیدیم و امروز مى‌بینیم که شاد و خندان هستید!

فرمود: بله، از مال مسلمانان چهار درهم نزد من باقى بود که آن را قسمت نکرده بودم. ترسیدم مرگم برسد و آن مال نزد من مانده باشد، به همین دلیل غمگین بودم، ولى امروز آن را قسمت کردم؛ پس راحت شدم.[4]

مولا امیرالمؤمنین علیه‌السلام نیز چاه می‌زد و درخت می‌کاشت و در آخر همه را می‌فروخت و پول آن را میان فقرا تقسیم می‌کرد. وقتی همۀ سکه‌ها را می‌داد، جای آن را جارو می‌کرد و دو رکعت نماز می‌خواند.

وَ هُوَ خَیْرُ الرَّازِقین؛ خدای تعالی بهترین روزی‌رسان است.

 

صراط مستقیم کیست؟

وَ إِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ؛ صراط مستقیم کیست و پیامبر اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله به چه دعوت کرد؟

صراط مستقیم همان بندگی خدا. هر روز در نماز می‌خوانیم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ».

مصداق دیگر صراط مستقیم پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین هستند.

ایشان چنان در صراط مستقیم قرار گرفته، این راه را طی کردند و با کمک خدای تعالی با نفسشان مبارزه کردند که صراط مستقیم شدند.

حتی رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله نیز مجاهده با نفس داشتند. ایشان هم بشرند، البته مورد نظر خاص خدای تعالی هستند.

﴿قُلْ‏ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحىٰ‏ إِلَیَّ﴾[5]

«بگو من هم بشری مانند شما هستم که به من وحی می‌شود.»

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله بارها فرمود بعد از من علی علیه‌السلام است. در روز غدیر از مردم پرسید آیا من مولای شما و اولی به شما از خود شما نیستم؟

همه پاسخ دادند بله یا رسول اللّه.

سپس فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه».

بعد هم آیه نازل شد:

﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ‏ کَفَرُوا مِنْ‏ دینِکُمْ‏ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا﴾ [6]

«امروز کافران از دین شما ناامید شدند؛ پس از آنها نترسید و فقط از من بترسید! امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به‌عنوانِ دین شما برگزیدم.»

این مصداق صراط مستقیمی است که رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله مردم را به آن دعوت کرد.

وَ إِنَّ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَهِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُون؛ آنها که به آخرت ایمان ندارند از صراط مستقیم برکنار هستند.

آنان خود چنین انتخاب کردند، گفتند ما آمدیم که مدتی زندگی حیوانی داشته باشیم و برویم. اینان راهی به صراط مستقیم ندارند.

معتقدند فرق انسان با حیوان این است که آداب زندگی بهتری دارد؛ همه‌چیز هم خودبه‌خود ساخته شده؛ یعنی نطفه که نه ماه در رحم مادر قرار می‌گیرد، خودبه‌خود تبدیل به علقه و مضغه و استخوان‌بندی می‌شود و کودک شکل می‌گیرد.

آیا واقعاً خدایی در کار نیست؛ هیچ حساب و کتابی وجود ندارد؟

قطعاً راه راست این نیست. از ابتدای خلقت که خداوند این‌همه انبیاء با معجزات بی‌شمار و کتاب‌های آسمانی فرستاده، همه دروغ و یاوه نیست.

البته برخی به خدا ایمان می‌آورند و زندگی انسانی برمی‌گزینند، برخی هم می‌گویند ما با حیوانات فرقی نداریم. ما فقط زندگی قشنگ‌تری داریم؛ قانون برای خود وضع کرده‌ایم و به آن معتقدیم، در حالی که حتی حیوانات هم قوانینی دارند و به آن پایبندند.

اگر بگویی عقل چه نقشی دارد؟ می‌گویند: عقل برای این است که بهتر زندگی کنیم و غذاهای خوشمزه‌تر بخوریم و خانه‌های قشنگ‌تری بسازیم.

ولی این‌طور نیست. اگر پا بر عقل خود نگذاری، می‌فهمی بیش از این‌ها هستی؛ اگر دقت کنی می‌بینی چیزهایی داری که حیوانات ندارند. تو جامع همۀ محاسنی هستی که در حیوانات است.

صفاتی به تو هدیه داده شده؛ مثل رحم، مهربانی، قدرت، کرم، سخاوت و هزاران صفت خوب دیگر که منحصر به این دنیا نیست که بخواهی فقط برای اشیاء کار کنی. بیش از این‌ها در توست، کمی فکر کن!

[1]. انبیاء، ۲۲.

[2]. روم، ۳۰.

[3]. ذاریات، ۵۶.

[4]. تفسیر نورالثقلین، ۱، ۹۵.

[5]. کهف، ۱۱۰.

[6]. مائده، ۳.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است