سوره مومنون آیه ۳۲ تا ۳۸ | جلسه ۱۰
همۀ ما باید به خدا پناه ببریم! هرکس در معرض رجوع و توجه مردم است و جمعیتی اطرافش را گرفتهاند، باید همواره به خدا پناه ببرد و از او کمک بخواهد. مبادا در ظاهر مردم را به خدا دعوت کند، امّا در واقع آنها بهسوی خود بکشاند!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مومنون آیه ۳۲ تا ۳۸ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۷/۲۱ | جلسه ۱۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ (32)
در میان آنها پیامبری از خودشان فرستادیم تا بگوید: خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. آیا تقوا پیشه نمیکنید؟
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَهِ وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (33)
اشراف و سرکردگان قومش که کافر بودند و لقاء آخرت را تکذیب میکردند و در زندگی دنیا آنان را مرفه ساخته بودیم، گفتند: او جز بشری مانند خودتان نیست؛ از آنچه میخورید، میخورد و از آنچه مینوشید مینوشد.
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ (34)
اگر از بشری مثل خود اطاعت کنید، زیانکارید.
أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (35)
آیا به شما وعده میدهد هنگامی که مُردید و خاک و استخوان شدید، از قبر بیرون آورده میشوید؟
هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ (36)
هیهات هیهات از وعدههایی که به شما میدهند.
إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ (37)
جز همین زندگی دنیا خبری نیست. میمیریم و زندگی میکنیم و هرگز مبعوث نمیشویم.
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنینَ (38)
او مردی است که به خدا دروغ میبندد و ما به او ایمان نخواهیم آورد.
«فَأَرْسَلْنا فیهِمْ» فرستادیم در بین آنها «رَسُولاً مِنْهُمْ» پیامبری از خودشان «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» که خدا را بپرستید «ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه» معبود و الهی جز او برای شما نیست «أَ فَلا تَتَّقُونَ» آیا پرهیزکاری نمیکنید؟ (32)
«وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ» اشراف و سران قومش گفتند «الَّذینَ کَفَرُوا» همانها که کافر بودند «وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَهِ» و دیدار آخرت را تکذیب میکردند «وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» و در زندگی دنیا به آنها رفاه و نازونعمت داده بودیم «ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ» او جز بشری مثل شما نیست «یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ» میخورد از آنچه شما میخورید «وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ» و مینوشد آنچه شما مینوشید. (33)
«وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ» اگر اطاعت کنید «بَشَراً مِثْلَکُمْ» از بشری مثل خودتان «إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُونَ» زیانکارید. (34)
«أَ یَعِدُکُمْ» آیا به شما وعده میدهد «أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ» هنگامی که مُردید «وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً» و خاک و استخوان شدید «أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ» از قبرتان بیرون آورده میشوید؟ (35)
«هَیْهاتَ هَیْهاتَ» بعید است، دور است «لِما تُوعَدُونَ» وعدهای که به شما میدهند! (36)
«إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا» جز این زندگی دنیا چیزی نیست «نَمُوتُ وَ نَحْیا» میمیریم و زندگی میکنیم «وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثینَ» و هرگز برانگیخته نخواهیم شد. (37)
«إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ» او نیست جز مردی که «افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً» به خدا دروغ و افترا میبندد «وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنینَ» و ما هرگز به او ایمان نمیآوریم. (38)
فَأَرْسَلْنا فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُم؛ در میان کافران پیامبرانی از خودشان فرستادیم که به آنها گفتند: خدا را عبادت کنید؛ بندۀ اللّه جلّجلاله باشید که الهی جز او برای شما نیست. آنکه شما را خلق کرده، همهکارۀ شماست، فقط اوست.
بهطورِ کلی خدای تعالی برای بندگانش برعهده گرفته که افرادی را بهعنوانِ رسول برای هدایت آنها بفرستد. اولینِ آنها حضرت آدم و آخرینشان، حضرت محمّد مصطفی صلّیاللّهعلیهوآله بود. بعد از پیامبر خاتم نیز اوصیای او تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین بودند.
وظیفۀ انبیاء این است که غرض خلقت یعنی توحید و معرفت پروردگار را به بشر یادآوری کنند؛ این همان چیزی است که قبلاً در عالم ذر در فطرت آنها قرار داده شد؛ «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها».[1]
بدان که تو مخلوق خدا هستی؛ خدایی که مستجمع جمیع اسماء و صفات حسنیٰ است؛ عالم و قادر و حیّ است؛ عین علم، عین حیات و عین قدرت است؛ اوست که تو را خلق کرده، پس او را بپرست.
أَنِ اعْبُدُوا اللَّه؛ عبودیت خدای تعالی غایت خلقت است.
﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾[2]
«جن و انس را خلق نکردم مگر برای اینکه مرا بندگی کنند؛ بندۀ من باشند.»
«لِیَعْبُدُون» تفسیر شده به «لِیَعْرِفُون» یعنی مرا بشناسند، آنهم از راه بندگی؛ یعنی به دلشان رجوع کنند و بپذیرند که بیهوده خلق نشدهاند. این ساختمان بدن که از نطفه آغاز شد و به اینجا رسید، خالقی دارد که نامش «اللّه» جلّجلاله است؛ معبود و همهکارۀ آنها فقط اوست.
ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُه؛ پیامبران تأکید داشتند که الهی جز خدای یکتا ندارید.
«اله» یعنی کسی که میخواهی معشوقت باشد و دلت را به او وصل کنی. جز پروردگار یکتا کسی در این جایگاه نیست. هرکه و هرچه باشد، خیالات است. جز او هیچکس اساسی ندارد که بخواهی دلت را به او ببندی و خود را اسیرش کنی.
این بت که به آن دل میبندی، به تو نیازمند است؛ چون سنگ و چوب بود، تو آن را تراشیدی و به آن شکل دادی؛ پس دستنشاندۀ توست.
این پول که دلبستۀ آنی، خالق تو نیست؛ این ریاست که به آن چسبیدهای، خالق و مدبر تو نیست؛ این صورت و شکلی که به آن علاقهمند شدی و همۀ دلت را به او سپردهای، یکی مثل خود توست؛ چرا باید دلت را به دست او بدهی؟ بله، اگر شیعۀ علی ولیاللّه است و بدین جهت دوستش داری، حرف دیگری است.
آنکه باید دلت را ببرد؛ آنکه اتصال لاینقطع با او داری، هیچ گسستی بین تو و او نیست و هرآن با توست، خدای تعالی است؛ «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ»[3]، «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید».[4]
أَ فَلا تَتَّقُون؛ آیا پروا ندارید و دنبال غیر خدا میروید؟
پروا ندارید؛ یعنی آیا فکر نمیکنید؛ کمی به خود نمیآیید، نمیاندیشید؛ آیا واقعاً کار درستی میکنید؛ راه درستی میروید؟
وَ قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِه؛ «ملأء» یعنی آنها که چشمپرکن هستند؛ بهخاطرِ قدرت یا ثروتشان عدهای دوروبرشان جمع میشوند و میخواهند بر مردم سوار شوند.
در زمان هر پیامبری، این افراد نیز در میان قوم بودند و راه خدا را میبستند.
الَّذینَ کَفَرُوا؛ ملاء جز سران کفّار بودند و حق را میپوشاندند. کفر یعنی پا روی حق گذاشتن و نعمت خدا را پوشاندن. کَفَرَ یعنی سَتَرَ.
اولین مصداق حق خدایی است که همراه بشر است. لکن بیشتر مردم پا روی آن میگذارند و با آنکه درونشان است و هرآن توجهشان میدهد، آن را میپوشانند.
وَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ الآخِرَه: خصوصیت دیگر این سران و اشراف این بود که ملاقات خدای تعالی و آخرت را تکذیب میکردند، در حالی که فطرتشان میگفت سرانجام روزی باید حساب پس بدهید و هرچه کردهاید، در نامۀ اعمالتان میبینید.
﴿اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا﴾[5]
منظور از کتاب چیزی نیست که دست مردم بدهند و بخوانند، بلکه یعنی برای هرکسی آنچه را کرده و در نیّت داشته و دنبالش بوده، واضح میشود؛ لذا میگویند آنچه را کردهای ببین!
در یک آن همهچیز برای انسان واضح میشود و نیازی به چند روز و چند هفته مطالعه ندارد.
وَ أَتْرَفْناهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا؛ در دنیا دستشان باز بود و ثروتمند و قدرتمند بودند، امّا چه کسی این ثروت و قدرت را به آنها داد؛ آیاخودش جمع کرده بود؟
خیلی از مردم دنبال دنیا رفتند، امّا نصیب همه نشد؛ به برخی رسید و به برخی نرسید؛ پس اینطور نیست که بگویی خودم به دست آوردم! خداست که میدهد و میگیرد.
چرا خدا به کافران و مشرکان دنیا را میدهد؟
این نعمتی است که باید شکر آن را به جا آورند، امّا جای شکر، پشتپا به همهچیز میزنند و میگویند خودم زرنگی کردم و پولدار شدم؛ عقل خودم بود!
امّا خداوند میفرماید ما بودیم که به او نعمت دادیم، ولی او قدر ندانست.
ریشۀ کفر و تکذیب آنها این بود که جزء خوشگذرانهای دنیا بودند. با مال و قدرتشان و بهخاطرِ کسانی که گولِ پول و مقام آنها را خورده بودند و اطرافشان را گرفته بودند، دلبستۀ دنیا شدند و از خدا روگرداندند.
خداوند پیامبران را فرستاد تا مردم را از این طلا و نقرهپرستی نجات دهد. این طلا و نقره سنگ است، آیا بندۀ این سنگها شدید؛ این سنگ ها را تراشیدید و برایش سجده میکنید؛ آیا اینها شما را خلق کردند؟
پیامبران آمدند تا شما را از این خیالات نجات دهند؛ از صورتپرستی رهایی بخشند.زیبایی این صورتها همیشگی نیست. همین که معبودت شده، اگر تبی بگیرد یا نقصی عارضش شود یا کمی سنش بالا رود، میبینی چقدر زشت میشود.
ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُم؛ اشراف و سران کفر چیزهایی میگفتند که برای افراد کمفهم باورکردنی بود؛ مثلاً میگفتند: اینها که ادعای پیامبری دارند، بشری مانند من و شما هستند، چطور ممکن است پیامبر خدا باشند؟
یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُون؛ او هم همان چیزی میخورد که شما میخورید.
در واقع آنها خودشان را درست نمیشناختند و درک نمیکردند. تو هم بشری؛ مخلوق خدا هستی و او میچرخاندت. تو خود را گم کردی، این پیامبر که راه را پیدا کرده، میخواهد تو را از این سرگردانی بیرون آورد. خودت هم میدانی سرگردانی. میخواهد تو را از اوهام و خیالات بیرون بکشد.
تویی که هزاران نفر پشتسرت هستند و خدا را بنده نیستی، همین که مُردی، خاکت میکنند و آنجا، زیر آن خاکها میفهمی یک عمر در خیالات بودی. مگر سرنوشت همۀ شاهان و ثروتمندان این نبودند؟ از این به بعد هم همین است.
این پیامبری که از جنس توست، آمده تو را نجات دهد. میگوید خدا یکی است و فقط او را بپرستید!
اگر میگویی او هم مثل ماست؛ پس پیامبر نیست، دلیلش این است که خودت را نشناختی و نمیخواهی بشناسی. ملتفت نیستی که تو هم میتوانی به جایی برسی که جز خدا نبینی.
رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت
همین بشری که خوراک میخورد، پوشاک میپوشد، ازدواج میکند، میتواند خداشناس باشد.
پیامبران هم بشرند، امّا گرفتار خوراک و شهوات نیستند. خود را از این جزئیات بیرون کشیدند و اکنون آمدهاند تو را هم بهاذناللّه نجات بدهند. از طرف خدا دلیل هم دارند. حال میگویی بشری مثل ماست.
وقتی فکر انسان پایین باشد، با شبهۀ کوچکی فریب میخورد و نمیخواهد عقل خود را به کار اندازد؛ لذا همین که گفت این هم بشری مثل شماست، خود را کنار میکشد.
مشرکان مکه هم همین حرفها را به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله میزدند، میگفتند تو چه برتری بر ما داری؛ تو هم مثل مایی.
درست است که انبیاء هم بشرند، ولی آنها که به مردم نمیگویند بیایید بندۀ ما شوید، میگویند بندۀ خدایی شوید که شما را خلق کرده. ما فقط یک واسط هستیم.
اگر خدا را میشناختند، ملتفت میشدند خدای تعالی این مقام و مرتبه را به انبیاء بخشیده، چون خودشان خواستهاند.
وَ لَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَراً مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذاً لَخاسِرُون؛ سران و اشراف بتپرست همچنین میگفتند: ای مردم، اگر از پیامبران که بشری مانند خودتان هستند، اطاعت کنید ضرر میکنید و زیانکار میشوید!
این زیان چیست؟
حتماً این است که شما را از ثروت خود محروم میکنیم و دیگر اعتنایی به شما نخواهیم کرد.
امّا ملتفت نیستند که اگر مردم از انبیاء اطاعت کنند و عقلشان را جلو آورند، از دست این سران مستکبر نجات مییابند؛ از آنها که میخواهند مردم را بندۀ خود کنند.
در زمان شاه کمکم او را خدایگان میخواندند. کسانی که بهخاطرِ پول و دنیا دور او جمع شده بودند، باید هم اینطور بگویند و طبیعی است که او را بپرستند. امّا در همان وقت محمّدرضا داشت آنها را گدا میکرد و خزانه را به آمریکا و انگلیس منتقل میکرد و نفت و ثروت ما را به بیگانگان میداد.
زیان در نظر آنها این بود که از دنیا محروم شوند و لابد گمان میکردند از گرسنگی خواهند مرد.
امّا کیست که از این تهدیدها نترسد؟ آنکه بفهمد نجات در دنبالهروی از انبیاست، نه از آنکه میگوید من و این بتها را بپرستید. اگر کسی فهمش را میدان بیاورد، خدا هم کمکش میکند؛ مثل سحرۀ موسی.
اگر انبیاء بشرند و اطاعت از آنها زیان است، اطاعت از شما چرا زیان نباشد؟ میگویند چون ما ثروتمندیم. حال که ثروتمندید، آیا همه باید مطیع شما شوند و اگر بگویید خدا و آخرتی نیست، قبول کنند و اگر گفتید به این بتها سجده کنید، اطاعت کنند؟
پیامبر میگوید فکر کن؛ عقلت را میدان بیاور؛ در آسمان و زمین و بدن خودت فکر کن. او میخواهد عقل مردم را به کار بیندازد، امّا تو می خواهی عقلشان را بگیری.
أَ یَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذا مِتُّمْ وَ کُنْتُمْ تُراباً وَ عِظاماً أَنَّکُمْ مُخْرَجُون؛ گفتند آیا وقتی مردیم و استخوانهایمان پوسید و خاک شد، دوباره زنده میشویم؟
مگر خدای تعالی شما را از نطفه خلق نکرد؛ مگر خاک نبودید؟ همین خوراکهایی که پدر و مادر خوردند و نطفه تشکیل شد، همه از خاک بود. پس خاک بودید و نطفه شدید و به این شکل درآمدید.
همان نطفه هم چیزی جز قطرۀ آبی نبود که اینطور روح در آن دمیده شد و به این شکل درآمد. قبلاً که هیچ نبودید و انسان شدید، حال که چیزی هستید، آیا خدا نمیتواند شما را دوباره به این شکل برگرداند؟
یقیناً آنکه تو را از نطفه آفرید، میتواند بعد از این هم جمعت کند و زندهات سازد.
وقتی انسان نخواهد عقل خود را به کار ببندد، هر شبههای را باور میکند؛ لذا میگفتند مگر میشود بعد از اینکه خاک و استخوان شدیم، دوباره زنده شویم؛ چطور این خاکِ پراکنده، جمع میشود و انسان دوباره زنده میشود؟
اگر کمی فکر کند، میفهمد خدایی این وعده را میدهد که خالق اوست؛ قدرت مطلق است و هرکاری میتواند انجام دهد. هیچچیز از قدرت او بیرون نیست و هیچ عجزی در او راه ندارد.
امّا بیشتر مردم با حرفهای عوامفریبانه گول میخوردند، البته خودشان خواستند گول بخورند.
هَیْهاتَ هَیْهاتَ لِما تُوعَدُونَ؛ هیهات هیهات از آنچه وعده میدهند!
با تأکید بسیار قیامت را تکذیب میکردند و مردم هم تحتتأثیر قرار میگرفتند. خودشان خواستند تحتتأثیر اینها باشند. آنکه عقلش را به میدان میآورد و فکر میکند، خدا هم هدایتش میکند، ولی اینها نخواستند خالقشان کمکشان کند.
إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین؛ بعد هم آب پاکی روی دستشان ریختند و گفتند: هرچه هست در همین دنیاست. چیزی جز همین زندگی دنیا نیست؛ نسل به نسل زندگی میکنیم و میمیریم و نسل بعد جای ما را میگیرد. بعث و قیامت و حساب و کتابی وجود ندارد.
شخص عاقلی که خدای تعالی نورانیت به او داده، میفهمد این حرف بیاساس و بچگانهای است که میگویند نه حسابی است و نه کتابی؛ میمیرم و عدۀ دیگری میآیند و آنها هم میمیرند و همین طور، نه قیامتی وجود دارد، نه خالقی.
آیا این دستگاه خلقت؛ این آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان؛ این کوهها و درختان و سبزهزارها همه هیچ و پوچ است؟
وقتی انسان از خدا میخواهد و خدا هدایتش میکند، تعجب میکند از این حرفها و خندهاش میگیرد که چطور شما میگویید هیچ خبری نیست! آیا هرچه مردم بر سر هم بزنند، بیحساب و کتاب است؛ یکی حاکم و یکی محکوم میشود، بعد هم همه میمیرند و تمام؟
چقدر انسان پست میشود؟ حیوانات هم اینطور نیستند. آنها هم وقتی گرفتار میشوند، سری بلند میکنند و آهی میکشند؛ رابطهای با خدای خود دارند.
اینها هم دارند؛ همین کسانی هم که این حرفها را میزنند، وقتی در گرفتاریهای سخت میافتند، آه میکشند و از ته دل میگویند خدا! امّا بعد حاضر نیستند زیر بار بروند.
إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً وَ ما نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنین؛ چه عوامفریبیهایی میکردند! میگفتند: او به خدا افترا میبندد و دروغ میگوید. ما هرگز زیر بارش نمیوریم.
در عین حال که میگفتند: نه بعثی وجود دارد؛ نه قیامتی؛ ما آمدیم بخوریم و برویم، باز درونشان رهایشان نمیکرد و اسم «اللّه» را بهعنوانِ خالق خود میآوردند. معلوم میشود «اللّه» در دلشان بوده، امّا دست از فریبکاری برنمیداشتند.
معنای حرفشان این بود که ما خدا را بهتر میشناسیم! اگر خدا را میشناسی، بگو چه گفته؛ آیا خدا تو را خلق کرده یا خیر؛ آیا بیهوده خلق شدی؟ بر زبان اسم خدا را میآوردند، امّا در عمل مردم را به خود رجوع میدادند و میگفتند خودم همهکاره هستم.
همۀ ما باید به خدا پناه ببریم! هرکس در معرض رجوع و توجه مردم است و جمعیتی اطرافش را گرفتهاند، باید همواره به خدا پناه ببرد و از او کمک بخواهد. مبادا در ظاهر مردم را به خدا دعوت کند، امّا در واقع آنها بهسوی خود بکشاند!
ما طلبهها بیشتر در خطریم. برای همه خطر وجود دارد، مخصوصاً برای ثروتمندان و قدرتمندان، امّا خطر طلاب و علما بیشتر است و بیشتر در معرض خطر هستند؛ لذا دائم باید بگویند خدایا کمک کن غافل نشویم!
مردم به علما احترام میگذارند چون درس دین خواندهاند؛ حرفشان را میشنوند تا سعادتمند شوند. حال آیا عالمی که باطناً بندۀ خدا نیست؛ بندگی ندارد؛ در تعارض با پروردگار است و منمن میکند، نباید تنبیه شود؟
مردم چه گناهی کردهاند؟ آنها آمدند اطراف شما چون فکر میکردند آدمهای خوبی هستید. فرق آنها با شما چیست؟
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد همۀ ما را حفظ کن که خطر عالم بیشتر از سایر مردم است.
[1]. روم، ۳۰.
[2]. ذاریات، ۵۶.
[3]. حدید، ۴.
[4]. ق، ۱۶.
[5]. اسراء، ۱۴.