سوره توبه آیه ۱ و ۲ | جلسه ۱
تفسیر سوره توبه آیه ۱ و ۲ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۶/۱۰ | جلسه ۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بَرائهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ (۱)
[این اعلام] بیزاری [و لغو پیمان] از سوی خدا و پیامبرش به کسانی از مشرکان است که با آنان پیمان بستهاید.
فَسیحُوا فِی الاْرْضِ أرْبَعَهَ أشْهُرٍ وَ اعْلَمُوا أنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَ أنَّ اللّهَ مُخْزِی الْکافِرینَ(۲)
پس چهار ماه در زمین بگردید و بدانید که شما نمی توانید خدا را به ستوه آورید و خداوند خوار کننده کافران است.
سوره برائت یا توبه ۱۲۹ آیه دارد و در سال نهم هجرت بر پیامبر نازل شد. مقداری از آن قبل از جنگ تبوک و مقداری، بعد از آن نازل گردید.
بعد از فتح مکه در سال هشتم، رومیان به خاطر ترس از گسترش اسلام یا غروری که داشتند، لشکری فراهم کرده، به مرزهای اسلام نزدیک شدند. پیامبر، مولا علی علیه السلام را جانشین خود در مدینه ساخت و با سپاهی به سوی مرزهای روم حرکت کرد. رومیان با توجه به شجاعتهایی که از مسلمین شنیده بودند، عقبنشینی کرده، مسلمانان بدون هیچ جنگ و درگیری بازگشتند. این سفر گرچه مشقات زیادی همراه داشت، نتایج فراوانی به ارمغان آورد و خود یک پیروزی برای پیامبر و مسلمانان محسوب میشد.
در این جنگ منافقان فعالیتهای زیادی کردند و با بهانه کردن فصل برداشت محصول، خواستند مؤمنان را از همراهی پیامبر باز دارند. برخی نیز در این کارتعلل کردند، اما بعد توبه کرده، توبهشان پذیرفته شد.
این سوره در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شد و جز دو آیهی آخر، مابقی در مدینه نازل شد.
تفاسیر المیزان و مجمع البیان ده اسم برای این سوره برشمردهاند و تا دوازده اسم نیز ذکر شده است، ولی معروفترین نامها؛ توبه، برائت و فاضحه است. نام توبه، به خاطر آن است که در سه آیهی آن صحبت از توبه و پذیرش آن شده است. برائت نیز به خاطر آن است که آیات آغازین سوره، درباره بیزاری خداوند و رسولش از مشرکان است و فاضحه از آن جهت است که علامات منافقان را برشمرده، آنان را مفتضح و رسوا ساخته است.
این سوره تنها سورهی قرآن است که «بسم اﷲ الرحمن الرحیم» در ابتدای آن نیامده است. درباره علت آن، آراء و نظرات مختلفی مطرح شده است؛ از جمله گفتهاند این سوره، بیانگر غضب پروردگار است و با بسم اﷲ منافات دارد. همچنین گفته شده این سوره، تتمه سوره انفال بوده، خود سورهی مستقلی نیست. المیزان این رأی را پسندیده، اما به نظر میرسد این سوره، سورهای مستقل است و خوب است ابتدای آن گفته شود «اعوذ بالله من غضب الجبار و العزه ﷲ الواحد القهار».
در ثواب قرائت این سوره وارد شده است هر کس هر ماه این سوره و سوره انفال را بخواند، از منافقان شمرده نمیشود و با دوستی علی علیه السلام و فرزندانش از دنیا میرود. همین که دوستان موفق به خواندن روزانه یک جزء قرآن باشند، قهراً این مطلب نیز حاصل میشود. سعی کنید ماهیانه یک ختم قران داشته باشید. قرائت روزی یک جزء قرآن بیش از نیم ساعت وقت نمیگیرد. غیر از این، وقت دیگری برای تفکر در آیات قرآن نیز اختصاص دهید. شرکت در جلسات هفتگی تفسیر نیز نوعی تفکر در قرآن است.
مطالب مختلفی در این سوره بیان شده است؛ از جمله بیزاری خدا، پیامبر و مؤمنان از مشرکان؛ تحریک مسلمانان بر جهاد با کفار؛ توبه و پذیرش آن، زکات و نیز موضوعات دیگر.
هنگامی که آیات نخست این سوره نازل شد، رسول خدا صلّی اﷲ علیه و آله آن را به ابوبکر داد تا به مکه ببرد و در منى، در روز عید قربان براى مردم قرائت کند. ابوبکر به راه افتاد، اما بلافاصله جبرئیل نازل شد و دستور آورد این مأموریت را از جانب تو، مردى جز از خاندانت نباید انجام دهد.
رسول خدا صلّی اﷲ علیه و آله امیر المؤمنین علیه السلام را به دنبال ابى بکر فرستاد. آن جناب در محل «روحاء» به وى رسید و آیات نامبرده را از او گرفت و روانه شد. ابى بکر به مدینه بازگشت و عرض کرد: یا رسول اﷲ! چیزى درباره من نازل شد؟
فرمود: نه؛ لکن خداوند دستور داد این مأموریت را جز خودم یا مردى از خاندانم نباید انجام دهد.[1]
شاید این مسأله خود مقدمهای بود برای آینده تا مردم ملتفت شوند. به همراه همهی علائم دیگر که به هیچ کدام اعتنانکردند.
در زمان نزول این سوره، تمام عربستان تحت تصرف پیامبر در آمده بود، اما مکه با آنکه مرکز عربستان به حساب میآمد و امّ القری خوانده میشد، هنوز از توطئه مشرکان خالی نشده بود. با وجود عهدهای مکرر با پیامبر، با یهودیان اطراف مدینه، علیه پیامبر همپیمان میشدند و عهد خود را میشکستند. برخی مشرکان اطراف مکه هم با توطئهگران مکه ارتباط داشتند؛ لذا لازم بود مرکز توحید از لوث مشرکان پاک و تکلیف عهد و پیمانهای مسلمانان با آنان مشخص شود. به دستور خداوند در این سوره عهدهای مشرکان به خاطر نقض عهدهای مکرر آنان لغو شد و خداوند از آنان اعلام انزجار نمود، اما چهار ماه به آنها مهلت داد تا آزادانه در زمین حرکت کنند. قرار شد بعد از این مهلت، اگر اسلام را نپذیرفتند، حکم جهاد علیه آنان صادر شود.
بَرائهٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلَى الَّذینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکینَ؛ «برائت» یعنی بیزاری جستن و اعلام جدایی کردن از چیزی.
فَسیحُوا فِی الاْرْضِ أرْبَعَهَ أشْهُر؛ «سیحوا» به معنای آزادانه حرکت کردن است. کسی که به طور پیوسته در موضوعی حرکت کند، سائح نامیده میشود. به جهانگرد یا آبی که پیوسته میآید نیز سائح میگویند.
درباره چهار ماهی که در آیه بدان اشاره شده، اختلاف نظر وجود دارد، ولی بیشتر، آن را ده روز از ذی القعده، تمام ذی الحجه، محرم، صفر و بیست روز ربیع الاول دانستهاند. برخی دیگر گفتهاند: شوال، ذی القعده، ذی الحجه و محرم. ضمناً چهار ماه حرام که جنگ در آنها حرام است، عبارتند از ذی القعده، ذی الحجه، محرم و رجب.
اگر روز حج اکبر را دهم ذی الحجه بگیریم و آغاز چهار ماه را از زمان نزول آیه بدانیم، چهار ماه مذکور عبارت میشود از بیست روز از ذی الحجه، محرم، صفر، ربیع الاول و ده روزه از ربیع الثانی.
آموزههای آیه
همهی ما از ابتدای تکلیف، با شیطان و نفس خود در نزاع و کشمکش هستیم؛ گاه این دو غلبه پیدا میکنند و گاه مغلوب میشوند، اما بیشتر افراد، آن طور که باید، دشمن واقعی خود را نمیشناسند. ممکن است برخی حتی از پیش از سن تکلیف، نماز بخوانند؛ روزه بگیرند و از کارهای بد دوری کنند، اما شناخت درستی از شیطان و نفس که دشمنان واقعی هستند، ندارند.
به تدریج خدای تعالی از درون و بیرون، انسان را متذکر و هدایت میکند. هدایت الهی به گوش همه میرسد که اگر نرسد، نزد خداوند معذور است. حتی کسانی که از همه چیز دورند، خداوند از درون رهایشان نمیکند و چیزهایی از توحید خویش به صورت فی الجمله به آنان میفهماند. این که هر کس چقدر اعتنا کند، بستگی به خودش دارد؛ برخی آن قدر مشغول اطراف هستند که خیلی کم از درون خود متأثر میشوند.
بنابراین فطرت اولیه، انسان را رها نمیکند. ممکن است برخی افراد و جوامع از پیامبران الهی دور باشند یا تبلیغ و هدایت بیرونی به گوششان نرسد ـ از آیات قرآن چنین استفادهای میشود ـ اما خداوند از درون رهایشان نمیکند؛ لذا خوب و بد را میفهمند و گاه قوانینی طبق همین فهم، وضع میکنند.
وقتی مقداری از بلوغ انسان میگذرد، میفهمد شیطان و نفس، دشمنان اصلی اویند. رسول گرامی اسلام صلّی اﷲ علیه و آله فرمود:
«أَعْدیٰ عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»[2]
«دشمنترین دشمنانت نفس توست که همیشه همراهت است.»
﴿وَ ما أُبَرِّىُ نَفْسی اِنَّ النَّفْسَ لَأمّارَهٌ بِالسُّوءِ اِلّا ما رَحِمَ رَبّی اِنَّ رَبّی غَفُورٌ رَحیمٌ﴾[3]
«من نفس خود را تبرئه نمىکنم. به راستى نفس، پیوسته به بدىها دستور مىدهد، مگر کسى را که خدا بر او رحمت آورد.»
﴿أ وَ لَمْ یَرَ الإنسانُ أنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَهٍ فَإذا هُوَ خَصیمٌ مُبینٌ﴾[4]
«آیا انسان ندید که ما او را از نطفهاى گندیده خلق کردیم و او اینک دشمنى آشکار گردیده است.»
ویژگی مهم نفس این است که نمیتواند از خود صرفنظر کند؛ لذا دائم دم از «من» میزند؛ «من این کار را کردم»؛ «من این طور هستم» یعنی خود را مستقل و مؤثر میداند. اگر خدا را هم قبول داشته باشد، میگوید: «من یکی، خدا هم یکی». اطاعت خدا میکند، اما خود را مستقل از او میداند. وقتی هم در سختی میافتد، داد و فریادش بلند میشود و به خدا اعتراض میکند که چرا با من چنین میکنی؛ چرا دعایم را مستجاب نمیکنی؛ چرا، چرا، چرا؟! گاه میگوید: خدایا چرا نگذاشتی به کسی که دوستش دارم، برسم؟ یا میگوید: حتی اگر این برای من بد باشد، آن را میخواهم. این وضع بیشتر کسانی است که اهل دین و ایمان هستند و خود را بنده خدا میدانند. این شرک است.
بنابراین مهم ترین شرک، خود ما هستیم که در برابر خداوند خود را کسی میدانیم. آدمی باید ملتفت شود که همهی ظاهر و باطنش از خداست؛ باید ملتفت شود کارهای نیست و نمیتواند خدا را عاجز کند یا چیزی به او یاد بدهد.
شیطان قسم خورده که هرگز دست از انسان بر ندارد. آن پلید زوری ندارد و فقط میتواند وسوسه کند.
﴿قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَنَّهُمْ أجْمَعینَ اِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ﴾[5]
«گفت: به عزّتت سوگند همهى آنان را گمراه مىکنم، جز بندگان مخلَص از میان آنان را.»
خدا، پیامبر، ائمه اطهار و اولیای خدا از این دو دشمن بیزارند. پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام شیطان و نفس خود را مسلمان کردهاند؛ یعنی ملتفت شدند که خودشان کارهای نیستند و همه کاره خداست. این فهم و التفات در تمام دعاها و مناجاتهایشان پیداست.
شیطان هم نمیتواند بر آنان تأثیر بگذارد؛ چراکه به تعبیر شهید آیت اﷲ دستغیب، ایشان علامت و مهر مخصوص خدای تعالی را دارند و مزیّن به مدال «مخلَصین» گشتهاند. خداوند ایشان را خالص کرده، وارد منطقهی ممنوعهای شدهاند که شیطان اجازه ورود ندارد.
تکلیف ما چیست؟
همیشه گفتهایم بهترین کار برای نوجوانان و جوانان، انجام واجبات و ترک محرمات، بعد از آموختن آنهاست. اگر هم واجبی فوت شد یا حرامی سرزد، خیلی زود استغفار کنند و با خود قرار بگذارند دیگر تکرار نکنند . توبه واقعی آن است که همراه با عزم ترک گناه باشد. بیش از این لازم نیست خود را در سختی بیندازند. این رویه باید ادامه داشته باشد تا به تدریج خدای تعالی عنایتی فرماید. باید دائم ازخدا بخواهد و شبانه روز بگوید: خدایا میخواهم تو را بشناسم ؛ بفهمم تو همه کاره من هستی و خودم هیچ کارهام.
بیشتر مردم سبب را مؤثر میدانند و به آن چسبیدهاند؛ یعنی وقتی درباره اهل معرفت و مراتب ایمان صحبت میکنید، میگویند: شکم گرسنه ایمان ندارد؛ لابد شما مشکل نان و آب ندارید؛ این حرفها برای ما نان نمیشود.
چنین کسانی به حساب خودشان درست میگویند؛ چراکه هنوز نتوانستهاند اسباب را کنار بگذارند؛ گمان میکنند به دنیا آمدهاند تا شکمشان را سیر کنند و تمام وسایل راحتی فراهم باشد؛ نمیفهمند آمده تا خدا را بشناسند.
مگر انسان چقدر فرصت دارد؟ اگر صد سال هم عمر کند، مهم، تا چهل سالگی است و بعد از آن را نمیتوان عمر نامید. بعد از چهل سال تمرین است بر چیزهایی که آموخته. نه این که چهل سالهها ناامید شوند؛ منظور این است که مهم، جوانی است که خیلی زود میگذرد.
کسی که اعتقاد به معاد، عالم قیامت، بهشت و جهنم دارد، نباید بگوید شکم گرسنه ایمان ندارد! همان طور که اینجا نان، آب، خانه، چراغ، فرش، زن و اسباب دیگر میخواهید، آنجا هم میخواهید، با این تفاوت که اینجا دار فناست و آنجا سرای بقا؛ پس اسباب آن عالم را باید در اینجا تهیه کرد. حرف از میلیاردها سال است؛ برای میلیاردها سال، همین نماز و روزه کافی نیست؛ باید بیشتر در فکر باشید؛ بیشتر یاد خدا باشید؛ باید در این مدت کوتاه جوانی که قرار است برای ابدالاباد آماده شوید، بیشتر با نفس و شیطان مبارزه و مجاهده کنید. لازم نیست کسب و کار و تحصیل را رها کرد، بلکه باید بیشتر در یاد خدا بود. باید از او بخواهیم تا خودش کمک کند آنچه را به خاطر آن خلقمان کرده، بفهمیم و کمک کند در این راه حرکت کنیم.
حضرت آیت اﷲ العظمی نجابت از آیت اﷲ میلانی نقل میکرد که هیچ شبی نمیخوابم، مگر این که امیدوارم صبح که بر میخیزم، خداوند در تازهای از معنویات به رویم بگشاید.
مرجع تقلیدی که عمری قال الباقر و قال الصادق گفته، چنین میگوید. قرارش هم همین است؛ چون زحمت کشیده، متوجه است که موقع مرگ، همین آشنایی با خدای تعالی به کارش میخورد.
پس باید جوان ها و نوجوان ها در کنار انجام واجبات و ترک محرمات، از خدا بخواهند کمکشان کند بفهمند برای چه خلق شدهاند و چه باید بکنند تا به مقصود برسند.
امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«رحم اللَّه امرء أعد لنفسه و استعد لرمسه و علم من أین و فی أین و إلى أین»[6]
«خدا رحمت کند کسی را که نفس خود را آماده کند و بداند از کجا آمده ؛ در کجاست و به کجا میرود.»
[1] – تفسیر قمى، 1، 281.
[2] – بحار الأنوار، 67، 64.
[3] – یوسف، ۵۳.
[4] – یس، ۷۷.
[5] – ص، ۸۲ و ۸۳.
[6] – وافی، 1، 116.