سوره انفال آیه ۹ و ۱۰ | جلسه ۶
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۹ و ۱۰ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۱۱/۷ | جلسه ۶ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أنّی مُمِدُّکُمْ بِألْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفینَ (9)
به یاد آور هنگامى که از پروردگار خود فریادخواهى کردید و او شما را اجابت کرد. من با هزار فرشته که از پى هم مىآیند شما را یارى مىدهم.
وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَ مَا النَّصْرُ اِلّا مِنْ عِنْدِ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ (10)
و خدا این کار را نکرد جز براى بشارت شما و اینکه دلهایتان با آن آرام شود و یارى جز از سوى خدا نیست. خداوند عزیز و حکیم است.
اِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ؛ «تَستَغیثونَ» از غوث به معناى فریادخواهى است. از این عبارت وقتى استفاده مىشود که گرفتارىها انسان را احاطه کردهاند و مىخواهد از آنها نجات یابد. مشابه این واژه «استنصار» است یعنى یارى طلبیدن، و آن مخصوص وقتى است که شدت سختى کمتر است و امید پیروزى وجود دارد.
در جنگ بدر تعداد مسلمانان یک سوم کفّار بود، در حالى که فقط دو اسب داشتند و غذایشان نان و خرما بود، امّا در سوى دیگر، کفّار، سه برابر آنها یعنى نزدیک به هزار نفر بودند؛ اسبهاى زیاد داشتند و غذایشان گوشت شتر بود؛ از این رو چون خود را بسیار ضعیف دیدند، به استغاثه افتاده، با بیم و زارى به درگاه پروردگار فریادخواهى کردند.
کسانى چون پیامبر و امیرالمؤمنین علیهما السلام و گروهى از مسلمانان که ایمان عمیق به پیامبر داشتند، در آرامش کامل بودند و در عین حال دعا هم مىکردند.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله خلیفه و حجت خدا بر زمین بود؛ از خود چیزى نمىدید و ایمان کامل داشت که خدا آنان را یارى مىکند. امیرالمؤمنین و تعدادى از مسلمانان نیز مىدانستند پیامبر، بنده و تابع اراده پروردگار است؛ هر چه خدا بخواهد دنبال مىکند، نه خواست خود را.
گاه انسان خواستههایى دارد و از خدا مال، مقام، همسر، فرزند و چیزهاى دیگر مىخواهد، کارى هم به رضاى خدا ندارد. این بندگى خدا نیست. بندگى آن است که رضاى خدا و مصلحتى که او خواسته، بر خواستهها و دعاهاى انسان ترجیح یابد و شخص در همه حال بندهى مطیع او باشد؛ چه بدهد و چه ندهد. چون خدا فرموده، دعا مىکند و اگر دعایش مستجاب نشد، صبر مىکند. روش بندگى پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام این گونه است یعنى در برابر امر خدا کاملا تسلیمند و دعاهایشان همراه با تسلیم و رضاست.
فَاسْتَجابَ لَکُمْ؛ وقتى آدمى همهى درها را به روى خود بسته مىبیند و در حال اضطرار و ناامیدى از همه، خدا را مىخواند، خداوند اجابت مىکند و فرج حاصل مىشود؛
(أمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ)[1]
«یا چه کسى گرفتار را هنگامى که او را مىخواند، اجابت مىکند و بدى را برطرف مىنماید؟»
البته وقتى لحظهى مرگ فرا مىرسد و پیمانه پر مىشود، قهرآ استغاثه و درخواست به جایى نمىرسد و شخص باید به عالم دیگر سفر کند!
أنّی مُمِدُّکُمْ بِألْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفینَ؛ «مردفین» جمع «مُردِف» و مصدر آن «ارداف» است یعنى ردیف شدن و پشت سر هم آمدن.
خداوند مىفرماید: من شما را با هزار ملک که پى در پى مىآیند یارى مىکنم.
ملائکه، موجودات نورانى، شبیه روح هستند که بطور عادى با چشم دیده نمىشوند، ولى بخاطر اضطرار شدید مسلمانان، خداى تعالى چشم آنها را به دیدن فرشتگان باز کرد.
وَ ما جَعَلَهُ اللهُ اِلّا بُشْرى وَ لِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ؛ با دیدن ملائکه مسلح، مسلمانان شاد شدند و قلبشان آرامش یافت.
در میدان جنگ، وقتى گروهى تازه نفس به یارى یک طرف مىآیند، آنان قوت قلب گرفته، نیرویشان چند برابر مىشود. مسلمانان هم با دیدن ملائکه، روحیه گرفتند و بهتر جنگیدند. از ظاهر آیه هم این معنا استفاده مىشود.
گاه آدمى گرفتار مشکلاتى مىشود و خدا را با حال زارى و بیچارگى مىخواند. ناگهان خداى تعالى از راهى که گمان نمىکرد و بدون آنکه بفهمد چه شده، مشکلاتش را حل و وضع زندگىاش را خوب مىکند. این گشایش، در واقع جواب استغاثهها و نالههاى او بدرگاه خداست. این اتّفاق بارها در زندگى بسیارى از ما افتاده است. شاید هم گاهى به ظاهر، گشایشى نشود، ولى این طور نیست که خدا بندهاش را رها کند. اگر بعضى اوقات دیر جواب مىدهد، نباید دلسرد و ناامید شد، على الخصوص کسانى که در پى رضاى خدا و معرفت او هستند، نباید از راهى که در پیش گرفتهاند پشیمان شوند!
بگویید: «خدایا معرفت و محبّت تو را مىخواهم و در عین حال مىدانى که ضعیف هستم؛ پس خودت بتدریج آنچه را مىخواهم نصیبم کن!» مراقب باشید رضاى خدا را فداى دنیا نکنید؛ طلب او را فداى خوشى و راحتى زودگذر دنیا نکنید!
وَ مَا النَّصْرُ اِلّا مِنْ عِنْدِ اللهِ اِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکیمٌ؛ همهى آنچه در جنگ بدر رخ داد، براى همین بود که مسلمانان معناى این قسمت آیه را بفهمند. «یارى جز از جانب خدا نیست».
درست است که ملائکهى مردفین به نصرت آمدند؛ درست که در جبهههاى جنگ، رزمندگان عزیز ما امتحان خوبى دادند و جانفشانىها کردند، امّا نباید فراموش کرد که یارى، فقط از جانب خداست. این را بسیارى از دوستان رزمنده ما فهمیدند و این فهم بسیار ارزشمند است. جا دارد که انسان یک عمر طاعت و عبادت کند؛ واجب انجام دهد و حرام را ترک کند و دائم بگوید: «خدایا معرفت خودت را نصیبم کن!» براى رسیدن به این فهم. حتّى اگر در لحظات آخر عمر هم معرفت خدا نصیبش شود، خوب است.
معرفت یعنى اینکه بفهمد فقط خدا یاور و کمک کار است؛ خداست که همه کاره است و هر کس هر چه مىکند، از جانب او است. اگر فهمید خدا او را از «هیچ» خلق کرد، مىفهمد که الان هم در مقابل او هیچ است؛ مىفهمد که خالقِ خودش نیست و سر تا پایش را خدا آفریده و اداره مىکند؛ در این صورت چرا باید دم از «من» بزند؟ در مقابل خالقى که جان داده و جان مىگیرد، «من» گفتن، یعنى چه؟
همهى ما باید ملتفت شویم! همه مىگویند «خدا خالق ماست» ولى خیلى مانده که این حرف، فهم شود و در جانشان قرار گیرد. باید بفهمیم خداى تعالى ما را خلق کرده، همهى سلولهایمان دست او است؛ گردش خون، تنفس، زندگى و حرکت ما دست او است؛ روح و بدن ما متعلّق به او است؛ فهم و عقل از او است؛ اعمالى که انجام مىدهیم، با اعضاء و جوارج و قدرتى است که او عطا فرموده است؛ وقتى کار خوبى مىکنیم، همهى اسباب این عمل، به علاوه توفیق آن، از خداست.
همهى مردم در ضعف و کوچکى، مثل هم هستند و قوى مطلق و یارى کننده واقعى فقط خداست. وقتى خداى تعالى یاور انسان باشد، دیگر از که باید ترسید؟ اصلا کسى غیر از او باقى نمىماند.
خلقت انسان از نطفه، پرورش و بزرگ شدن او تا مرگ و رفتن از این دنیا، همه دست خداست. سلولهاى بدن، میکروبهایى که باعث مرگ مىشوند و تمام ذرات عالم، همه لشکریان خدا هستند. چه کسى مىتواند با لشکر خدا طرف شود؟ کسى که این معنا را ملتفت شود، صاحب زندگى خدایى شده، آرام آرام بسوى معرفت خداى تعالى مىرود.
نصرت شکلهاى مختلف دارد؛ یکى هم التفات به همین معناست. همین فهمیدن، نصرت خداست و جاى شکر دارد و دین همین است.
استقامت در طلب
براى اینکه فهم زیاد شود، باید زحماتى کشید؛ ابتدا باید طالب شد و بعد از آن در ناراحتىهایى که پیش مىآید از خود خدا کمک خواست؛ باید دانست که در عوض گرفتارىها و ناراحتىها، خداوند فهم جدیدى عنایت مىکند.
قضایایى که در جریان پیروزى انقلاب اسلامى و بعد از آن پیش آمد، براى این بود که گلهایى پرورش یابند که فهیم شوند، و شدند. بسیارى از جوانها، همهى آرزوهاى خود را کنار گذاشتند و جان خود را فداى خداى تعالى کردند؛ عشق خداى تعالى بر سرشان زد که همه چیز را رها کردند و رفتند. خداى تعالى این گلها را از دل پاک مردم ایران انتخاب کرد؛ مردمى که زمینه کافى داشتند و ناگهان درون پاک خود را ظاهر کردند. این دلهاى پاک در همان بىبند و بارىها و آلودگىهاى زمان طاغوت پرورش یافته بود. بدون آنکه خودشان متوجّه شوند.
درست است که دیگر جنگى نیست، امّا میدان جهاد اکبر همیشه باز است. گاه انسان به نظر خودش مىخواهد جنب و جوشى کند و حرکتى انجام دهد، امّا باید خود رانگه دارد و به خداى تعالى توجّه کند. گاه لازم است حرف حق را بدون ترس بر زبان آورد؛ گاهى هم باید سکوت کرد و خویشتندار بود!
[1] ـ نمل، 62.