سوره انفال آیه ۵۹ و ۶۰ | جلسه ۴۱
بسم ﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۵۹ و ۶۰ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۵/۱۰ | جلسه ۴۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا اِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ(۵۹)
کافران هرگز گمان نکنند پیش افتادند. آنان نمىتوانند ما را عاجز کنند.
وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُمْ وَ أنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ(۶۰)
و هر چه مىتوانید از نیرو و اسبان ورزیده در برابر آنان آماده کنید تا به وسیله آنها دشمن خدا و دشمن خود و کسان دیگرى غیر از اینها را که نمىشناسید و خدا آنها را مىشناسد، بترسانید و آنچه در راه خدا ببخشید، به طور کامل به شما باز گردانده مىشود و بر شما ستم نخواهد شد.
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام «نَزَلَتْ فِی بَنِی اُمَیَّهَ فَهُمْ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی بَاطِنِ الْقُرآنِ فَهُمْ لا یُوْمِنُون فِی قَولِهِ اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ»[1]
امام باقر علیه السلام درباره آیه «إنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُوْمِنُونَ» فرمودند: «این آیه درباره بنى امیه نازل شده است که آنان بدترین خلق خدایند. آنان کسانى هستند که بر باطن قرآن کافر شدند و ایمان نمىآورند.»
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه و آله: «ثَلاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ کَانَ مُنَافِقاً وَ اِنْ صَامَ وَ صَلّى وَ زَعَمَ أنَّهُ مُسْلِمٌ مَنْ اِذَا ائْتُمِنَ خَانَ وَ اِذَا حَدَّثَ کَذَبَ وَ اِذَا وَعَدَ أخْلَفَ اِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فِی کِتَابِهِ (اِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ ) وَ قَالَ (أنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیْهِ اِنْ کانَ مِنَ الکاذِبِینَ ) وَ فِی قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- (وَ اذْکُرْ فِی الکِتابِ اِسْماعِیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیّاً)[2]
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «سه خصلت در هر کس باشد، منافق است، گرچه اهل نماز و روزه باشد و خود را مسلمان پندارد؛ کسى که چون امانت به او سپارند، خیانت کند؛ کسى که چون خبرى دهد، دروغ گوید و کسى که هر گاه وعده دهد، بدعهدى کند. خداى عزّ و جلّ در کتابش فرموده است: «خدا خیانتکاران را دوست ندارد» و فرمود: «لعنت خدا بر او اگر از دروغگویان باشد» و نیز فرمود: «اسماعیل را در کتاب یاد کن، او درست وعده و رسول و پیغمبر بود.»
«خیانت» اقسام مختلف دارد؛ از جمله خیانت در مال، جان، آبرو، ناموس و اسرار مردم. «دروغ» گاه خبر نادرست دادن است؛ این کار خوبى نیست امّا بدتر از این، مطابق نبودن گفتار با عمل است؛ یعنى با آنکه مردم را به دروى از حسد، کینه، کبر و… دعوت مىکند، خود این صفات بد را دارد.
«وعده» گاه قرار گذاشتن با مردم و تخلّف کردن از آن است؛ این بدقولى چندان مورد نظر فقها نیست، امّا گاهى صحبت از وعدههاى مهم است؛ مثل پیمانى که یهودیان با پیامبر بستند که علیه ایشان فعالیت نکنند، امّا این کار را کردند و با کفّار براى دشمنى با مسلمانان همدست شدند.
وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَبَقُوا؛ «سبقوا» از سبقت، به معناى پیشى گرفتن در مسابقه است. در اینجا به معناى سبقت گرفتن بر حق آمده است.
وجود همهى مخلوقات، چه مؤمن و چه کافر، از خداست؛ چون او واجب الوجود است. همهى اعضاى بدن، لشکریان اویند. اگر خدا بخواهد چشم یا یکى از دندانها یا یک انگشت درد بگیرد، چه بر سر انسان مىآید؟ این بشر ضعیف چگونه مىتواند بر خدا پیشى بگیرد یا با گناهانش او را عاجز کند؟ فرعون این همه مهلت یافت و هر کار خواست، کرد، امّا سرانجام هلاک شد و جز بدنامى چیزى از او باقى نماند.
هیچ کس نباید گمان کند اگر خدا در مقابل گناهان، مهلتش مىدهد، از او غافل شده است یا هیچ خبرى نیست. باید براى هر گناه به درگاه او عذرخواهى و استغفار کرد؛ بندهى خدا باید اطاعت خدا کند؛ در برابر نعمتها، شاکر او باشد و اگر کار بدى کرد، توبه کند.
البته اگر ناراحتىهایى در دنیا به انسان رسید، به این معنا نیست که آدم بدى است و خدا او را کیفر کرده. ناراحتىهاى دنیا، سه قسم است؛ یک قسم براى بالا بردن درجات است؛ مثل بلاهایى که بر انبیاء، اوصیاء و اولیاء مىآمد. قسم دوم براى مؤمنان عادى است تا کفّاره گناهانشان باشد و پاک از دنیا بروند. قسم سوم براى کفّار و گناهکارن است تا هم در دنیا عذاب شوند و هم در آخرت.
وَ أعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه؛ خداوند به مسلمانان دستور مىدهد هر چه مىتوانید نیرو و اسبان ورزیده در برابر دشمنان آماده کنید؛ زیرا صرف داشتن آمادگى دفاعى و قدرت نظامى، دشمنان را وحشتزده مىکند و آنان را عقب مىراند.
وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُون؛ «رِباط» یعنى ربط دادن. «خیل» یعنى اسب. «رباط خیل» یعنى اسبان تیزرو و آمادهاى که با آن به سرعت از نقطهاى به نقطهى دیگر مىرفتند. «تُرهِبون» از ارهاب به معناى ترساندن است.
وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللهُ یَعْلَمُهُم؛ خداى تعالى سه نوع دشمن براى مسلمین برمىشمارد؛ دشمنان خدا، دشمنان شما و کسان دیگرى غیر از اینها که شما آنها را نمىشناسید و خدا به آنان آگاه است. این قسم آخر، اشاره به منافقانى است که مخفیانه و هوشمندانه منتظر فرصت بوند تا دین خدا را از بین ببرند.
وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فی سَبیلِ اللهِ یُوَفَّ اِلَیْکُم؛ روشن است که آماده کردن نیرو و تجهیزات جنگى، نیازمند منابع مالى و انسانى است؛ به همین جهت خداوند مىفرماید: هر چه از جان ومال، در این راه انفاق کنید، خداوند به طور کامل به شما باز مىگرداند و هرگز ستمى به شما نمىشود.
تشریع حکم جهاد
در هر زمان خداى تعالى، پیامبرى به سوى قومى فرستاد، عدهاى پیرو او شدند و عدهى دیگرى در مقابشل ایستاند. معمولاً چنین بود که پیامبران مردم را نصیحت مىکردند و براى هدایت آنها زحمات بسیار مىکشیدند، امّا با گذشت سالیان دراز، مردم ایمان نمىآوردند و در نتیجه به نفرین انبیاء، عذاب الهى نازل مىشد و قوم ستمکار و کافر هلاک مىشدند؛ به همین دلیل صحبت از جهاد مؤمنان با کافران نبود تا زمان حضرت موسى.
در زمان حضرت موسى حکم جهاد بر بنى اسرائیل نازل شد و خداوند دستور داد به بیت المقدّس بروند و با مردم ستمگر آنجا جهاد کنند، ولى آنها زیر بار نرفته، گفتند: تا آنان از آن بیرون نروند، ما آنجا نخواهیم رفت. بعد هم گفتند: اى موسى! تو و پروردگارت بروید و با آنها بجنگید، ما همین جا نشستهایم.
(قالُوا یا مُوسى اِنّا لَنْ نَدْخُلَها أبَدآ ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا اِنّا هاهُنا قاعِدُونَ )[3]
«گفتند: اى موسى! تا آنان در آنجایند ما هرگز وارد نخواهیم شد. تو و پروردگارت بروید و بجنگید، ما همین جا نشستهایم.»
حضرت موسى از سرپیچى آنان سخت ناراحت شد و به درگاه خداوند شکایت کرد. خدا بر بنى اسرائیل غضب کرد و فرمود: در این بیابان (صحراى سینا) چهل سال سرگردان بمانید. آنها از صبح تا شب راه مىرفتند و فردا خود را در جاى اول مىدیدند.
بعد از آن دیگر حکم جهاد نیامد تا زمان رسول گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله. در زمان ایشان حکم جهاد نازل شد تا به وسیله آن مردم مورد امتحان قرار گیرند و از نظر معنوى بالا روند. باید معلوم مىشد چه کسى حاضر است جان خود را در راه خدا فدا کند و شجاعت خود را در میدان جهاد فى سبیل الله خرج کند. برخى در این امتحان سربلند بیرون آمدند؛ برخى مردود شدند و برخى دیگر بینابین قرار گرفتند.
سؤال: آیا اسلام دینى است که سوداى کشورگشایى در سر دارد؟
جواب: خیر. اسلام مقیّد به دفاع است، نه جنگستیزى. یعنى مىخواهد مردم را به سوى خدا دعوت کند و از آنان که با اختیار، دین خدا را پذیرفتند، دفاع و حمایت کند؛ چراکه دشمنان این دین بسیارند و چارهاى جز دفاع نیست.
بنابر این جهاد در اسلام جهاد دفاعى است و آمادگى نظامى، جنبهى بازدارندگى دارد تا دشمنان بدانند مسلمین قدرتمند هستند و از تعرض به آنها بترسند.
به قول المیزان همهى جنگهاى زمان پیامبر جنبه دفاعى داشت؛ یهودیان و مشرکان دست به دست هم دادند و جنگ خندق را به راه انداختند؛ یهودیان نقض عهد کردند یا مستقیماً وارد جنگ با پیامبر شدند و غزوهى بنى النضیر و جنگ خیبر به وجود آمد؛ اصرار مشرکان موجب جنگ بدر شد و سال بعد براى حمله به مدینه آمدند و جنگ احد را رقم زدند؛ فقط در فتح مکه، پیامبر دست به اقدام نظامى زد که آن هم به خاطر آن بود که بسیارى از مردم مکه اسلام را دوست داشتند، امّا سران قریش مانع آنها مىشدند. بعد از تصرف مکه هم رسول خدا همه را بخشید.
در زمان عمر، مسلمانان به کشورها و سرزمینهاى دیگر حمله کردند، امّا در زمان پیامبر و امیر المؤمنین چنین نبود. جنگهاى سهگانه مولا على علیه السلام هم دفاعى بود؛ به عنوان مثال معاویه عدهاى را گماشته بود تا در شهرهاى مختلف آشوب و ناامنى ایجاد کنند. بارها على علیه السلام به او تذکّر دادند، امّا آن شقى دست بر نداشت و جنگ صفین را رقم زد. در زمان ما هم جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، براى ما جنبهى دفاعى داشت.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در پنج سال حکومت خود، احکام اسلام را به خصوص در زمینه حکومتدارى، تعلیم دادند. نامه مولا به مالک اشتر یک نمونه از این تعلمیات است و مطالعه آن به همهى دوستان عزیز سفارش مىشود.
بنابراین اسلام دین جنگطلبى و کشورگشایى نیست؛ دین انسان ساز است و سرلوحهى برنامههایش (لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[4] یعنى کسى را به زور مجبور به پذیرش دین نمىکند، در
عین حال آن قدر نشانههاى آشکار و دلیلهاى روشن دارد که هر کس بشنود، مىپذیرد.
ابزارهاى دفاعى
مؤمنانى که مورد تهدید دشمنان سرسخت، از جمله یهودیان قرار دارند، باید بنیهى دفاعى خود را تقویت کنند، امّا دفاع فقط با اسلحه حاصل نمىشود و باید مقدمات دیگرى را هم فراهم کرد؛ مقدماتى که همه در یک سطح از اهمیّت قرار دارند و هیچ کدام مقدم بر دیگرى نیست؛ از جمله اینکه باید مردم و مسؤلانى که خدمتگذار آنها محسوب مىشوند، در کنار هم باشند؛ مثل دوستانى که فداى هم مىشوند. پیامبر و امیر المؤمنین علیهماالسلام با مردم خود چنین بودند و مردم هم با آنان همنین طور بودند. مسؤلان باید به راستى خود را خادم مردم بدانند و مردم هم باید گوش به فرمان آنها باشند و یاریشان کنند.
دیگر اینکه جامعه اسلامى باید در همهى علوم روز پیشرفت کند و همهى دانشها را در حد اعلى بیاموزد. منظور از علم، فقط فقه و اصول نیست؛ آن هم لازم است، امّا جامعه اسلامى باید در همهى رشتهها پیشرفت کند. این منوط به ایجاد دانشگاههایى است که جوانان مؤمن و مسلمان، همدل با مسؤلان، در آن تحصیل کنند. در کنار اینها باید کشور به سلاحهاى مدرن هم مجهز باشد. امروزه دیگر صحبت از توپ، تانک و تفنگ نیست، امروز صحبت از جنگافزارهاى جدید است؛ چیزهایى که مىتواند بر روان و بدن مردم تأثیر بگذارد و آنها را قبل از جنگ، ضعیف کند؛ صحبت از بمبهاى هیدروژنى است.
حکومت اسلامى باید در همهى علوم پیشرفت کند، نه فقط در یک علم یا یک موضوع خاص. در مکتب اهل بیت دانشمندانى که غیر از فقه و فلسفه مىدانستند، کم نبودند؛ امثال جابر بن حیّان که از مفاخر علم شیمى است یا محمّد بن زکریاى رازى یا ابن سینا که علاوه بر فلسفه، حکمت و فقه در سایر علوم زمان خود سرآمد بود.
وقتى حکومتى چنین باشد، دشمنان از آنها حساب مىبرند. وقتى ببینند در همه چیز پیشرفت کردند و ملت و حکومت با هم دوست هستند، از آنها مىترسند، ولى اگر دائم هر گروه بر سر گروه دیگر بزند، ضعیف شده، دشمن بر آنان جرأت مىکند.
[1] ـ تفسیر قمى، 1، 279.
[2] ـ کافى، 2، 290.
[3] ـ مائده، 24.
[4] ـ بقره، 256.