سوره انفال آیه ۴۷ | جلسه ۳۳
بسم ﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۴۷ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۳/۰۲ | جلسه ۳۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرآ وَ رِئاءَ النّاسِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللهِ وَ اللهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیطٌ(۴۷)
و مانند کسانى نباشید که در حال سرمستى و براى خودنمایى از دیارشان بیرون شدند و از راه خدا باز مىداشتند و خدا به آنچه مىکنند احاطه دارد.
آیه اشاره به خروج قریش از مکه، براى جنگ بدر دارد. بعد از آنکه ابوسفیان مطلع شد مسلمانان در کمین قافلهى تجارى اویند، از قریش درخواست کمک کرد و در پى آن، هزار نفر مسلح از مکه بیرون آمدند. ابوسفیان کاروان خود را به سلامت به نقطهى امنى رساند و به مشرکان پیغام داد بازگردند؛ زیرا از دسترس مسلمانان خارج شده است و دیگر نیازى به جنگ نیست، امّا ابوجهل که از سران سپاه مکه بود، حاضر به بازگشت نشد و عزم خود را براى جنگ با مسلمین جزم کرد. برخى، ابوجهل را از این کار منع کردند، ولى او آنها را ترسو خواند و با سخنان تند و ناسزا پاسخشان را داد. مشرکان در کنار چاههاى بدر که بین مکه و مدینه قرار دارد، اردو زدند و مشغول لهو و لعب و رقص و آواز شدند تا شکوه و هیبت خود را به رخ مسلمانان و دیگر قبایل عرب بکشند.
خداى تعالى در این آیه برخى صفات ناپسند مشرکان را که ممکن است در مسلمانان نیز باشد، برشمرده، درباره آنها هشدار مىدهد.
وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرآ وَ رِئاءَ النّاس؛ ابتدا مىفرماید: شما مسلمانان مانند کافران نباشید که با حال سرمستى، غرور و خودنمایى از خانه خارج مىشوند.
«بَطَر» یعنى فرح و سرخوشى بیش از حد، آن هم به خاطر اتکاء به دنیا و امکانات مادى، منهاى خداى تعالى. انسان مؤمن همواره به فضل خدا، شاد و فرحناک است و هر چه دارد، از او مىداند؛
(قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمّا یَجْمَعُونَ )[1]
«بگو به فضل خدا و به رحمتش شادمان باشند که این، از آنچه جمع مىکنند بهتر است.»
تکیه، اعتماد و توکّل مؤمن فقط به خداست و خود را به حول و قوه او قوى مىداند.
«رئا» یا ریا؛ یعنى خودنمایى و نشان دادن به مردم. کسى که براى ریا و خودنمایى، عبادت مىکند، اثرى از خداى تعالى در قلب و در عباداتش نیست؛ چراکه از درون، با خداى تعالى قطع است.
کسى که براى دفاع از حریم اسلام به جبهه مىرود، اگر بخواهد شجاعت خود را به رخ بکشد تا دیگران تعریفش کنند، ریا کرده است. خداوند این صفت را ویژگى کفّار و مشرکان مىداند و سزاوار است شخص مؤمن از آن دور باشد. مؤمن هر کارى را فقط براى خدا انجام مىدهد؛ اگر او خواست مشهورش مىکند و اگر نخواست، نمىکند.
وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ الله؛ بناى مشرکان بر جلوگیرى از دین خداست و این دو کار؛ یعنى سرمستى و ریا موجب «صدّ عن سبیل الله» مىشود؛ یعنى راه خدا را مىبندد. بنابراین آن که قرار است مدافع حریم اسلام باشد، باید هدفش یارى دین و نشان دادن قدرت خدا باشد، نه قدرت شخص خود. اگر بخواهد خود یا اطرافیانش را مطرح کند، صدّ عن سبیل الله کرده، راه خدا را بسته است و گویى هیچ کارى نکرده است.
مجاهد فى سبیل الله، خود را تربیت یافته دین و نماز مىداند؛ اعتقاد به خدا و قیامت دارد و جلودارش رسول خدا و ائمه اطهار علیهم السلام است؛ لذا از مرگ نمىترسد و قدرتش از خداست.
وَ اللهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحیط؛ علم خدا از ذاتش جدا نیست. خداى تعالى عین علم، عین قدرت و عین حیات است؛ «علمٌ کُلُه حیاتٌ کُلُه و قدرتٌ کُلُه» او احاطهى علمى دارد؛ یعنى وجود شریفش بر همهى مخلوقات مسلط است؛ چون وجود همه از اوست.
مصادیق دیگر آیه
این هشدار پروردگار در قالب جنگهاى سه گانه امیر المؤمنین علیه السلام به وقوع پیوست.
جملیان با غرور و ریا و به منظور صدّ عن سبیل الله از مدینه خارج شدند. مولا على علیه السلام مصداق قطعى «سبیل الله» و «صراط مستقیم» بود. آنها به سرکردگى عایشه، طلحه و زبیر جمع شدند و در مقابل مولا ایستادند.
در جنگهاى صفین و نهروان هم همین طور بود. همهى آنها با حال بطَر و ریا از خانه خود خارج شدند؛ چراکه مقابل على علیه السلام ایستادند؛ کارى به خدا نداشتند و اگر نامى از خدا مىبردند، فقط براى ریا بود؛ به همین منظور قرآنها را بر سر نیزه کردند و خود را مسلمان نشان دادند.
معاویه در زمان امام حسن علیه السلام به مدینه آمد و بر منبر پیامبر گفت: من براى نماز و روزه و دین با شما نجنگیدم، بلکه جنگ من فقط براى قدرت بود.
امّا امام حسین علیه السلام هنگامى که از مدینه بیرون آمد، تأکید کرد که خروجش براى سرمستى و فساد نیست و هدفى جز امر به معروف و نهى از منکر ندارد. حضرت، در وصیت نامهاى که به محمّد بن حنفیه داد، فرمود :
«أنِّی لَمْ أخْرُجْ أشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظَالِماً وَ اِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصْلاحِ فِی اُمَّهِ جَدِّی صلّى الله علیه و آله اُرِیدُ أنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أبِی»[2]
«من براى سرکشى و سرمستى و فساد و ظلم خارج نشدم، بلکه براى اصلاح در امّت جدّم بیرون آمدم. اراده دارم امر به معروف و نهى از منکر کنم و به روش جدّم و پدرم على بن ابى طالب عمل کنم.»
بطور قطع اگر امام حسین علیه السلام به کربلا نمىرفت، نه دینى باقى مىماند و نه نامى از شیعه بود.
در زمان ظهور حضرت مهدى عجّل الله تعالى فرجه نیز یاران آن حضرت بدون بَطَر و ریا، فقط براى یارى دین و معرفى خدا، اسلام و امامت خروج مىکنند و مردم را به سوى خدا مىخوانند. در مقابل آنها، کسانى مثل سفیانى قرار دارند که از شام خروج مىکند؛ به عراق مىآید و شیعیان بسیارى را مىکشد.
براى ظهور، دو علامت حتمى و مهم وجود دارد: خروج سفیانى و صیحه آسمانى.
حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه در نامهاى به چهارمین نائب خاص خود فرمودند: تا شش روز دیگر از دنیا مىروى. بعد از خود کسى را به عنوان نائب ما معرفى نکن؛ چرکه این باب بسته شد و هر کس پیش از خروج سفیانى و صیحه آسمانى ادعاى مشاهده کند، دروغگوست.
منظور از مشاهده، واسطهگرى و نیابت خاص است؛ یعنى ادعا کند از طرف حضرت پیغامى براى کسى آورده است یا بگوید من واسطه میان شما و امام زمان هستم. چنین کسى مفترى و کذّاب است، وگرنه افراد زیادى موفق به زیارت حضرت در دوران غیبت شدند که احوال برخى از آنها در کتاب «نجم الثاقب» و نیز «منتهى الآمال» جمعآورى شده است.
تعیین زمان براى ظهور حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه صحیح نیست، حتّى طبق بعضى روایات این امر بر خود ایشان هم پوشیده است؛ لذا فرمودند: «کَذِبَ الوَقاتُون». (آنها که وقت تعیین مىکنند، دروغ مىگویند).
هیچ کدام از ائمه براى ظهور وقت معیّن نکردند و فقط نشانهها را فرمودهاند. برخى از این نشانهها پانصد سال پیش اتّفاق افتاده است، امّا این دو نشانه حتمآ باید اتّفاق بیفتند؛ یعنى خروج سفیانى که بسیار نزدیک است و صیحه آسمانى که صدایى در ابتداى روز از آسمان به گوش مىرسد که «على و پیروانش رستگارند» و در آخر همان روز صداى دیگرى از جانب شیطان شنیده مىشود که «عثمان و پیروانش رستگارند».
طبق روایت، پس از ظهور، حضرت پشت به کعبه مىزنند و مىفرمایند: «انا بقیه الله». این ندا را تمام اهل عالم مىشنوند.
روایت
رسول خدا صلّى الله علیه و آله فرمود :
نَهَیْنَا عَنْ صَوتَیْنِ أحْمَقَیْنِ فَاجِرَینِ صَوتٍ عِنْدَ المُصِیبَهِ مَعَ خَمْشِ الوُجُوهِ وَ شَقِّ الجُیُوبِ وَ صَوتٍ عِندَ النِّعمَهِ بِاللَّهوِ وَ اللَّعْبِ بِالمَزَامِیرِ وَ اِنَّهُمَا مَزَامِیرُ الشَّیطَانِ»[3]
«ما از دو صداى احمق و تباهکار نهى شدهایم: صدایى هنگام مصیبت با خراشیدن چهرهها و دریدن گریبانها و صدایى در نعمت، همراه با لهو و لعب با نىها و آن دو، نىهاى شیطان هستند.»
وقتى نعمتى، در جنگ یا در میادین ورزشى نصیب مىشود، لهو و لعب و پایکوبى و رقص صحیح نیست. اینها نعمتهایى است از سوى خدا که باید شکر کرد و سجده شکر بجا آورد یا صلوات بر محمّد و آل محمّد فرستاد.
[1] یونس، 58.
[2] بحارالأنوار، 44، 330.
[3] مستدرک الوسائل، 13، 218.