سوره انفال آیه ۴۴ و ۴۵ | جلسه ۳۱
بسم ﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۴۴ و ۴۵ | یکشنبه ۱۳۹۵/۰۲/۲۶ | جلسه ۳۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
وَ اِذْ یُریکُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أعْیُنِکُمْ قَلیلاً وَ یُقَلِّلُکُمْ فی أعْیُنِهِمْ لِیَقْضِیَ اللهُ أمْرآ کانَ مَفْعُولا وَ اِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُمُورُ (۴۳)
و هنگامى که با هم روبرو شدید، آنان را در چشم شما کم نشان داد و شما را هم در چشم آنان کم نشان داد تا خدا کارى را که انجام شدنى است، انجام دهد و همهى کارها به خدا باز مىگردد.
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللهَ کَثیرآ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون (۴۴)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامى که با گروهى (از دشمن) برخورد کردید، ثابت قدم باشید و خدا را بسیار یاد کنید؛ شاید رستگار شوید!
وَ اِذْ یُریکُمُوهُمْ اِذِ الْتَقَیْتُمْ فی أعْیُنِکُمْ قَلیلاً؛ در جنگ بدر، خداى تعالى سپاه هزار نفرى مشرکان را در نظر مسلمانان کم نشان داد و با این کار، مؤمنان را براى جنگ با کفّار دلگرم ساخت تا از زیادى دشمن وحشت نکنند. اگر از همان ابتدا مسلمانان مىفهمیدند با سپاهى که سه برابر خودشان است مواجه شدهاند، قطعآ ناامید شده، پا به فرار مىگذاشتند. از آن طرف مسلمانان را نیز در نظر کفّار کم نشان داد تا حریف را دستکم بگیرند و در پى ساز و برگ جنگى بیشتر نباشند.
همهى قوا دست خداست
طبق بعضى تفاسیر وقتى مسلمانان، مشرکان را دیدند، از هم مىپرسیدند اینها چند نفرند، پاسخ مىدادند: حدود صد نفر.
امّا چگونه خدا هزار نفر را در چشم گروهى، صد نفر جلوه داد؟
خداى تعالى در مواقع خاص چیزهایى را نشان مىدهد تا همه بفهمند کار دست اوست. بىشک همان خدایى که چشم را آفرید و از طریق آن، همه چیز را به انسان نمایاند، مىتواند کم را زیاد و زیاد را کم نشان دهد. بینایى همه دست اوست؛ ممکن است کسى چشمش سالم باشد، امّا ناگهان نبیند. نه فقط چشم، بلکه گوش، زبان، فکر و همهى اعضاء و جوارح دست خداست و هر زمان اراده کند، مىتواند آنها را بگیرد.
مبادا به خود غرّه شوى و گمان کنى همیشه سالم هستى؟ مراقب شهواتت باش! مراقب باش با چشمت گناه نکنى؛ با زبانت دروغ نگویى؛ آبروى کسى را نریزیى؛ با مغزت خلاف نکنى؛ با زور بازویت ظلم نکنى؛ زور نگویى! همهى اینها دست خداست؛ بترس از اینکه ناگهان آنها را از تو بگیرد! آخر کار هم مرگ مىرسد و باید حساب همهى کارهایى را که با این اعضاء و جوارح انجام دادهاى، پس بدهى؛ «وَ اِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُمُور»
در جنگ بدر خداى تعالى مىخواست حقّانیّت مسلمانان را نشان دهد. گاه دو نفر با هم دعوا مىکنند که یکى ظالم و ضعیف است و دیگرى مظلوم و قوى، امّا خدا، ظالم را با همهى دبدبه و کبکبهاش زمین مىزند و مظلوم را پیروز مىکند. فراموش نکنیم که خدا در کمین ستمکاران است. نباید گمان کنید او از کار خلق غافل شده یا خود را کنار کشیده است!
در نماز، هنگام برخاستن، مىگوییم «بِحُولِ اللهِ وَ قُوَتِهِ أقومُ وَ أقْعُد» یعنى به حول و قوه خدا مىایستم و مىنشینم؛ پس «حول و قوه» مال خداست. این منحصر به نشستن و برخاستن نیست؛ به حول و قوه او مىبینیم، مىشنویم، مىگوییم، فکر مىکنیم، غذا مىخوریم و هر کارى انجام مىدهیم؛ پس همهى کارها به او باز مىگردد؛ «وَ اِلَى اللهِ تُرْجَعُ الاُمُور».
بارها در قرآن کریم تذکّر داده که انسان را از یک نطفه بىمقدار خلق کرده است. این همه تکرار و یادآورى براى این است که بشر اصل خود را فراموش نکند.
ببین چگونه خداوند فرزند تو را در رحم مادر، از یک نطفه به انسانى کامل تبدیل کرد و بعد از نُه ماه بیرون آورد! خودت هم همین طور بودى. پى در پى تذکّر مىدهد که ما درستت کردیم؛ بزرگت کردیم و علم و قدرتت بخشیدیم؛ چطور همه چیز را فراموش کردى و این طور از ما غافل شدى؟!
پس نگویید من ورزشکارم؛ زور بازو دارم؛ فلان پهلوان را زمین زدم؛ چنان زدم که چنین شد! مؤمن همیشه متوجّه است که همه چیزش از خداست، امّا افراد غافل و نادان همیشه «من من» مىکنند. اگر در ذهنمان خطورى از خودمان رد شد، باید فورآ به خدا پناه ببریم و از او کمک بخواهیم. باید سعى کنیم و شبانه روز به یاد خود بیاوریم که اصل وجودمان و همه چیزمان از خداست!
وجود یعنى هستى. آیا ما وجود داریم یا نه؟ قطعآ وجود داریم، ولى آیا مىتوان آن را نشان داد؟ خیر، امّا آثار آن را مىتوانیم ببینیم و نشان دهیم. این وجود، از آنِ حضرت واجب الوجود است؛ در واقع وجود، نوعى ارتباط مخلوق با خالق است. کسى که نمىتواند وجود خود را ببیند و به درستى درک کند، چگونه مىتواند خداى واجب الوجود را ببیند و او را با عقل کوچک خود درک کند؟ بله از راه آیاتش مىتوان پى به وجودش برد و او را شناخت. مىتوانیم با بندگى خدا بتدریج به جایى برسیم که با قلب و چشم باطن فقط او را ببینیم؛ غیر او را نبینیم و حس نکنیم، امّا این چیزى نیست که به این زودى حاصل شود؛ امتحانهاى زیادى باید از سر گذراند! هر کس طالب گنج نهان است، باید زحمت زیاد بکشد! این گنج در همهى ما وجود دارد. رسول خدا صلّى الله علیه و آله مىفرماید :
«الناسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذهبِ وَ الفِضَّه»[1] «مردم معدنهایى مانند معدن طلا و نقره هستند.»
هر انسانى از نظر باطنى، معدن طلا و نقره است، امّا باید این معدن را استخراج کرد. ابزار و آلات استخراج آن را خود خداى تعالى در اختیار ما قرار داده است؛ از جمله ابزار آن ـ همچنان که در آیه بعد مىفرماید ـ استقامت و ذکر خداست.
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِذا لَقیتُمْ فِئَهً فَاثْبُتُوا؛ گروهى که همیشه در مقابل مؤمنان قرار دارند، نفس امّاره و شیاطین جنّى و انسى هستند. در مقابل این دشمنان باید ثابت قدم بود؛ ثبات بر دین؛ بر عشق خدا و ائمه اطهار علیهم السلام و بر بندگى خداى تعالى.
از مصادیق «فِئَه» نفس است. هم نفس خودمان و هم نفس دیگران. در مقابله با نفس، باید استقامت به خرج داد. مبادا خود را رها کند و مشغول حرفهاى لغو و کارهاى بیهوده شود!
وَ اذْکُرُوا اللهَ کَثیرآ؛ خدا را زیاد یاد کنید و با ذکر و یاد او، از او کمک بگیرید. در حالات مختلف و با زبانهاى مختلف خدا را بخوانید؛ در دل، در زبان، عامیانه و با دعاها و ذکرهاى وارد شده. هرگز خدا را فراموش نکنید!
سرآمد همهى ذکرها «نماز» است؛ (أقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْری )[2] یعنى هم نماز را به یاد من بپادار تا من تو را یاد کنم. نماز یاد خداست.
بارها عرض کردهایم به نماز اهمیّت بدهید! اگر مىخواهید خدا استقامت بدهد؛ اگر مىخواهید شما را از ماده بیرون بیاورد، از نماز کمک بگیرید.
یکى دیگر از مصادیق ذکر «استغفار» است، مخصوصآ استغفار در پنهانى. بیشتر اذکارى که در مفاتیح گفته شده، خوب است.
از دیگر مصادیق ذکر «قرآن» است. خواندن قرآن با وضو، رو به قبله، با توجّه و شمرده شمرده، مىشود یاد خدا.
از مصادیق یاد خدا، یاد نعمتهاى خدا و شکر آنهاست؛ وقتى سر سفره مىنشینید و غذا مىخورید، شکر خدا کنید؛ سلامتى نعمت خداست، شاکر آن باشید؛ چه بلاها که خدا از سر ما گذراند و چه خطرها که ما را از میان آنها به سلامت عبور داد؛ اینها همه جاى شکر دارد.
روایتى از امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام فرمود :
«اِنَّ فِی السَماءِ مَلَکَینِ مُوَکِلَینِ بِالعِبادِ فَمَنْ تَواضَعَ للهِ رَفَعاهُ وَ مَن تَکَبَّرَ وَضَعاهُ»[3]
«در آسمان دو فرشته هستند که بر بندگان گماشته شدهاند؛ هر کس براى خدا تواضع کند، او را بالا مىبرند و هر کس تکبّر کند، او را پایین مىکشند.»
از مصادیق تواضع عبارت است از پیش سلام بودن؛ احترام و کوچکى در برابر پدر، مادر و حتّى فرزندان؛ جاى مشخص نداشتن در مجالس و نشستن در هر جایى که ممکن بود، و نیز خشوع براى برادر مؤمن و خود را بالاتر از او نگرفتن.
[1]ـ نهج الفصاحه، 789.
[2]ـ طه، 14.
[3]ـ کافى، 2، 122.