تفسیر سوره انفال

سوره انفال آیه ۴۳ | جلسه ۳۰

 بسم ﷲ الرحمن الرحیم

تفسیر سوره انفال آیه ۴۳ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۲/۲۲ | جلسه ۳۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

 

 
صوت جلسه

دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال

 

اِذْ یُریکَهُمُ اللهُ فی مَنامِکَ قَلیلاً وَ لَوْ أراکَهُمْ کَثیرآ لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِی الاْمْرِ وَ لکِنَّ اللهَ سَلَّمَ اِنَّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ (43)
]یاد آور[ هنگامى را که خدا تعداد آنان را در خواب به تو کم نشان داد و اگر آنان را بسیار نشان داده بود، بطور حتم سست مى‌شدید و در کار خود اختلاف مى‌کردید، امّا خداوند شما را در امان داشت که او به راز سینه‌ها آگاه است.

در جنگ بدر، کافران هزار نفر و مسلمانان سیصد و سیزده نفر بودند. کافران از لحاظ تجهیزات چیزى کم نداشتند، امّا مسلمانان، هم تعداد و تجهیزاتشان کمتر بود و هم چون برخى از آنها تازه مسلمان شده بودند، ثبات قدم کافى نداشند و کاملا آماده جانفشانى در راه خدا نبودند؛ لذا اگر مى‌فهمیدند تعداد کفّار چند نفر است، سست شده، در کار جنگ به اختلاف مى‌پرداختند، امّا خداوند اسبابى فراهم آورد که این جنگ انجام شود و به پیروزى مسلمین و شکست سخت کفّار بینجامد تا حقّانیّت اسلام ظاهر شود. یکى از این اسباب آن بود که رسول خدا صلّى الله علیه و آله در خواب دید تعداد کفّار اندک است.
بیان این خواب موجب قوت قلب مسلمانان شد و اراده‌ى آنان را براى جنگ محکم کرد. جالب آنکه هنگام مواجهه دو سپاه نیز هر دو طرف، دیگرى را اندک دید و بدین ترتیب هر دو طرف براى جنگ تحریض شدند.
امّا درباره این خواب و علت آن صحبت‌هاى زیادى شده است. به نظر مى‌رسد آنچه خدا به پیامبر در خواب نشان داد، خصوصیت روحى کفّار بود. در واقع اندک و ناچیز بودن مشرکان بخاطر بى‌پایه بودن اعتقادات آنان بود که مرگ را نابودى مى‌دیدند و قائل به ادامه حیات در عالم دیگر نبودند. لذا خداوند وضع درونى و حقیقت حال آنان را به رسول گرامى خویش نشان داد و معلوم کرد که آنها از نظر معنوى، پست و اندکند. این تعبیر را پیامبر براى مسلمانان بیان نکرد و فقط ظاهر ماجرا را بازگو فرمود و همان براى آنان کافى بود.

آموزه آیه از جهت ظاهرى

در دوران دفاع مقدس، جوانان و رزمندگان عزیز ما در حالى به جنگ صدامیان مى‌رفتند که دشمن از هر لحاظ مجهز بود و ما فقط سلاح‌هاى ساده داشتیم.
تمام دنیا به صدام کمک مى‌کرد؛ آمریکا، شوروى، چین و اروپا سلاح‌هاى مدرن به او مى‌دادند چون از انقلاب ما مى‌ترسیدند، امّا رزمندگان ما آنان را کم مى‌دیدند؛ یعنى مى‌دانستند آنها اعتقاد محکمى ندارند. با آنکه در ظاهر مسلمان بودند، امّا تحت امر صدام فاسق و فاجر بودند که اعتقاد به هیچ چیز نداشت؛ لذا با همان سلاح‌هاى ساده و البته با شهامت و ایمان خود، آنان را مغلوب مى‌کردند.
بنابراین در جهاد و دفاع، مؤمنان واقعى به روشنى مى‌دانند که شهادت برایشان زندگى جاوید است؛ پس دیگر چه باک از مقابله با دشمن؟ طلّاب رزمنده ما با خداى تعالى ارتباط داشتند و در اثر این ارتباط، فطرتشان برایشان آشکار شده بود، البته صداقت و امانتدارى امام خمینى و اطرافیان ایشان نیز تأثیر زیادى داشت.

آموزه آیه از جهت باطنى

هر مؤمنى، دشمنانى در مقابل خود دارد که مجموع آنها در نفس اماره خلاصه مى‌شود. صفات ناپسند؛ از جمله بخل، حسد، کینه، کبر و نیز اعمال ناشایستى که از این صفات ظاهر مى‌شود، مهم‌ترین دشمن انسان است.
کسى که توکّل و تکیه‌اش بر خداست و مى‌داند خدا وعده یارى داده است، مثل مجاهد فى سبیل الله بى‌باکانه با نفس خود مى‌جنگد و بر او غلبه مى‌کند. شیطان هم همین طور است. تنها کارى که از شیطان برمى‌آید، فقط وسوسه‌گرى است.
شخص مؤمن با تکیه بر ایمانى که به خدا دارد، مى‌داند آن که خالق اولین و آخرین است، با اوست؛ همان خداى قادرى که تمام موجودات را حیات و علم داده است و روزى مى‌دهد. چنین کسى دیگر چه ترسى از نفس و شیطان دارد؛ لذا به طور حتم بر آنان پیروز مى‌شود.
بنابراین نفس و شیطان بر شخص مؤمن، حتّى مؤمنى که تازه به سن تکلیف رسیده یا در سنین بالاتر است، راه نفوذ ندارد، مگر آنکه خود شخص آنها را راه دهد.
هر زمان انسان تصمیم بگیرد خوب باشد؛ گناه نکند و واجباتش را انجام دهد، آثار فراوانى از خداى تعالى نصیبش مى‌شود و خداوند او را بسیار کمک مى‌کند.
برای اینکه بتوانیم در برابر نفس و شیطان استقامت کنیم به آنچه در قرآن و سنت است عمل کنیم و در این جهت به این روایت نگاه کنید:

روایتى از امام سجاد علیه السلام

امام باقر علیه السلام فرمود: پدرم مرا چنین نصیحت کرد :
«انْظُرْ خَمْسَهً فَلا تُصَاحِبْهُمْ وَ لا تُحَادِثْهُمْ وَ لا تُرَافِقْهُمْ فِی طَرِیقٍ فَقَالَ یَا أبَهِ مَنْ هُمْ قَالَ علیه السلام اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْکَذَّابِ فَإنَّهُ بِمَنْزِلَهِ السَّرَابِ یُقَرِّبُ لَکَ الْبَعِیدَ وَ یُبَعِّدُ لَکَ الْقَرِیبَ وَ اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْفَاسِقِ فَإنَّهُ بَایَعَکَ بِأُکْلَهٍ أوْ أقَلَّ مِنْ ذَلِکَ وَ اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْبَخِیلِ فَإنَّهُ یَخْذُلُکَ فِی مَالِهِ أحْوَجَ مَا تَکُونُ اِلَیْهِ وَ اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الأحْمَقِ فَإنَّهُ یُرِیدُ أنْ یَنْفَعَکَ فَیَضُرُّکَ وَ اِیَّاکَ وَ مُصَاحَبَهَ الْقَاطِعِ لِرَحِمِهِ فَإنِّی وَجَدْتُهُ مَلْعُوناً فِی کِتَابِ اللَّهِ»[1] «پسر جانم! پنج کس را در نظر دار و با آنان همنشین و هم‌کلام مشو و در هیچ راهى آنان را همراهى مکن!» گفت: «پدر جانم، آنها کیانند؟» فرمود: «مبادا با دروغگو همنشین شوى که او همچون سراب است، دور را نزدیک و نزدیک را دور جلوه‌گر مى‌سازد! مبادا با فاسق نشست و برخاست نمایى که تو را به لقمه‌اى یا به کمتر از آن بفروشد! مبادا با بخیل مصاحبت کنى که به هنگام نیازمندى شدید تو به مال او، تو را واگذارد! مبادا با احمق رفاقت نمایى که چون خواهد به تو سود رساند، به زیان دچارت سازد! مبادا با کسى که با خویشاوندانش قطع رابطه کرده رفت و آمد کنى که من او را در کتاب خدا نفرین شده یافتم!»
وقتى مى‌فرماید با دروغگو همنشین مباش، به طریق اولى باید خود نیز دروغ را ترک کند. فراموش نکنیم سخن مولا على علیه السلام را که فرمود :
«لا یَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الإیمَانِ حَتَّى یَتْرُکَ الکَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»[2] «بنده طعم ایمان را نمى‌چشد مگر آنکه دروغ را ترک کند؛ چه شوخى و چه جدى.»
اگر کسى همسرش دروغ مى‌گوید، باید نصیحتش کند، امّا لازم نیست با او تندى کند ]و براى ترک دادن او به خشونت متوسل شود.[ نصیحت کردن خوب است، ولى اگر فایده نداشت، شما براى خدا صبر کنید. درباره فرزند هم همین طور؛ نباید فرزند را از خانه بیرون کرد یا کتک زد! فقط نصیحت کنید.
«بخیل» کسى است که در پرداخت نفقه‌ى همسر، فرزندان ]و دیگر نفقات واجب[ خسّت به خرج مى‌دهد. قرآن کریم در دو آیه، پرهیز از بخل را ویژگى «رستگاران» بیان فرموده است :
(وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ )[3] «و کسانى که از بخل خویش در امان مانند رستگارانند.»
در مقابل، سخاوت از صفات بارز ائمه اطهار علیهم السلام و مؤمنان واقعى است.
«احمق» کسى است که نفع و ضرر خود را نمى‌داند و قهرآ وقتى با کسى دوستى مى‌کند، نفع و ضرر او را تشخیص نمى‌دهد. این ویژگى افراد دنیاپرست و ماده‌بین است؛ چراکه منفعت را در دنیادارى و مادیات مى‌بینند؛ لذا وقتى مى‌خواهند کسى را نصیحت کنند، او را به تحصیل دنیا دعوت کرده، این کار را بهتر از عبادت خدا مى‌دانند. اگر کسى پدر و مادرش چنین هستند، باید دست آنان را ببوسد و کاملا احترام بگذارد، امّا کار خود را بکند؛ یعنى واجباتش را انجام دهد و درباره مستحبات، مسائل آن را بپرسد تا ارجحیت هر طرف را بداند.
«فاسق» کسى است که در ظاهر خود را مسلمان و شیعه مى‌داند، امّا به هیچ‌یک از احکام دین اعتنا نمى‌کند. طبیعتآ کسى که دین ندارد و به چیزى معتقد نیست، دوست خود را به لقمه نانى مى‌فروشد گاه شخص ظاهرآ نماز مى‌خواند و روزه مى‌گیرد، امّا فسق، درونش را فرا گرفته است؛ یعنى رو به گناه دارد.
«قاطع رحم» اول از همه، کسى است که با پدر و مادر خود قطع رابطه کرده است، در حالى که به نص صریح قرآن، پدر و مادر حتّى اگر کافر باشند، باید محترم شمرده شوند.
(وَ اِنْ جاهَداکَ عَلى أنْ تُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفآ)[4] «اگر آن دو (پدر و مادر) سعى کردند چیزى را که نمى‌دانى شریک من سازى، اطاعتشان مکن و در این دنیا به نیکى با آنان معاشرت کن!»
بعد از پدر و مادر، اصلى‌ترین مصداق ارحام، فرزندان و سپس برادر و خواهر هستند. بعد از آنها؛ عمو، عمه، دایى، خاله و فرزندان آنها هستند که باید با آنها ارتباط داشت، حتّى اگر شده بایک تلفن واحوالپرسى ساده.
بیشترین دلیل قطع رحم، دلخورى‌هایى است ]که ریشه خیلى از آنها سوء ظنّ است[. اگر ناراحتى و کدورتى پیش آمد، نگذراید طولانى شود. اگر هم مى‌دانید رفت و آمد با خویشاوندان ممکن است شما را به گناه بیندازد، به نوعى ارتباط خود را حفظ کنید تا قطع نشود و در گناه هم نیفتید.

 
شیرینى محبّت خدا

امام سجاد علیه السلام در دعاى نهم مناجات المحبین مى‌گوید :
«اِلهی مَن ذَاقَ حَلاوَهَ مُحَبَّتِکَ وَ رَامَ مِنکَ بَدَلا»
«کیست که شیرینى محبّت تو را بچشد و غیر تو را برگزیند؟»
مؤمن کسى است که خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام را دوست مى‌دارد و محبّت ایشان در دلش بیشتر از محبّت همسر، فرزند و دنیاست. این حداقل ایمان است و اگر نباشد، ایمان نیست.
امّا سخن امام بالاتر از این است؛ کسى که عاشق صورتى مى‌شود یا عاشق پول و مقام مى‌شود، گاه از فرط عشق، حالت روانى به او دست مى‌دهد و اگر به معشوق خود نرسید یا آن را از دست داد، ممکن است به کارهاى خطرناکى دست بزند؛ این عشق است.
امّا عشق خداى تعالى چیست و از کجا مى‌توان فهمید این عشق وجود دارد یا خیر؟
ابتدا باید گفت عشق را نمى‌توان تعریف کرد، فقط مى‌توان آثار آن را برشمرد و دید؛ مثل عقل. امام صادق علیه السلام در پاسخ به کسى که پرسید: «عقل چیست؟» فرمود :
«العَقْلُ مَا عُبِدَ بِه الرَحمن وَ اکتُسِبَ بِه الجِنان»[5] «عقل چیزى است که خداى رحمان با آن پرستش مى‌شود و بهشت بدست مى‌آید.»
یعنى حضرت در پاسخ به چیستى عقل، آثار آن را بیان کرد. البته در فلسفه و حکمت مى‌توان توضیحاتى براى آن برشمرد، امّا در کلام، عقل قابل تعریف نیست. عشق هم همین طور است.
در بیان شدت عشق‌هاى ظاهرى و مجازى مى‌گویند: فلان شخص آن قدر عاشق فلانى است که روز و شب به یاد اوست و فقط از او حرف مى‌زند، حتّى راه رفتن و سخن گفتنش هم مثل او شده و خود را شبیه او کرده است.
کسى که مى‌خواهد عاشق خدا باشد، تمام دلخوشى‌اش این است که از خدا حرف بزند و سخن بگوید؛ درباره خدا مطالعه کند و با مقرّبان او آشنا شود. این کارها بتدریج راه عشق خداى تعالى را باز مى‌کند.
ولى آیا مى‌شود کسى خدا را دوست بدارد، امّا خدا او را دوست ندارد؟ قطعآ خیر.
چه خوش بى مهربونى هر دو سر بى         که یک سر مهربونى دردسر بى
البته خدا همه‌ى مخلوقاتش را بطور عام دوست مى‌دارد، امّا صحبت ما درباره دوستى دیگرى است. با مراجعه به قرآن کریم مى‌توان فهمید که خداى تعالى چه کسانى را دوست مى‌دارد؛ وقتى این افراد را شناختیم، باید سعى کنیم در زمره آنان درآییم.
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقینَ )[6] «خداوند متقین را دوست مى‌دارد.»
«متّقین» کسانى هستند که واجبات را انجام مى‌دهند و حرام را ترک مى‌کنند؛ پس ابتدا باید واجبات و محرمات را شناخت و سپس به آنها پایبند شد. در آیات مختلف قرآن صفات اهل تقوا شمرده شده است؛ از جمله در سوره «آل عمران» مى‌فرماید :
(وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ )[7] «آنان که خشم خود را فرو مى‌برند و از خطاى مردم مى‌گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.»
یعنى وقتى از کسى خشمگین مى‌شوند، شعله‌ى خشم خود را خاموش مى‌کنند؛ او را مى‌بخشند و از همه مهم‌تر، به او احسان مى‌کنند. وقتى کسى اهل احسان شد، محبوب خدا مى‌شود.
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ )[8] صنف دیگر دوستان خدا، توبه کنندگان و پاکیزگانند؛
(اِنَّ اللهَ یُحِبُّ التَّوّابینَ وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرینَ )[9] منظور این نیست که دائم گناه کند و توبه کند، بلکه همیشه در حال توبه و استغفار باشد؛ هرچند به نظر خود گناهى نکرده باشد. از این گذشته، غفلت‌هاى خود را باید گناه محسوب کنیم. سعى کنید همیشه با وضو باشید و باطنتان مطهر باشد.
دیگر محبوبان خداى تعالى، به شهادت قرآن از این قرارند؛
(وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرینَ )[10] (اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلینَ )[11] (اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ )[12] (اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِهِ )[13] مجاهده، هم با دشمن درونى (نفس) است و هم با دشمن بیرونى (جهاد دفاعى). کسى که خدا دوستش مى‌دارد، قطعآ خدا را دوست مى‌دارد و دوستى‌اش بتدریج تبدیل به عشق مى‌شود.
از طرف دیگر، کسى که مى‌خواهد عاشق خدا باشد، باید آنچه را او دوست نمى‌دارد ترک کند. خداوند در قرآن کسانى را که دوست نمى‌دارد، بر شمرده است؛
(اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوّانٍ کَفُورٍ)[14] «خدا هیچ خیانتکار کافرى را دوست نمى‌دارد.»
(اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ )[15] «خداوند متجاوزان را دوست نمى‌دارد.»
(وَ اللهُ لا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أثیمٍ )[16] «خدواند هیچ ناسپاس گناهکارى را دوست ندارد.»
(اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ)[17] «خدا هیچ خودپسند فخرفروشى را دوست نمى‌دارد.»
(وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الظّالِمینَ )[18] (اِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْخائِنینَ )[19] (وَ اللهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدینَ )[20] از بدترین مصادیق فساد، انجام کارهایى است که موجب دلسردى مردم از دین مى‌شود.
از روایات اهل بیت هم مى‌توان کسانى را که خدا دوستشان مى‌دارد، شناسایى کرد؛ از جمله کسانى که سعى مى‌کنند مستحبات را تا حد امکان ترک نکنند.
امام صادق علیه السلام از قول خداى تعالى مى‌فرماید: «وقتى بنده‌اى بعد از واجبات، بر نوافل مراقبت مى‌کند، من دوستش مى‌دارم.»
 
یکى دیگر از کارهایى که خدا دوست مى‌دارد، طبق روایت دوست داشتن مؤمن است؛ آن هم فقط به جهت ایمانش. همیشه هم لازم نیست این محبّت را ابراز کرد. بعضى اوقات به خاطر جهاتى این کار، خوب است؛ مثل ابراز محبّت به همسر، فرزند و والدین، امّا به دیگران، همیشه لازم نیست و گاه ممکن است پاى نفس به میان بیاید.
یکى دیگر از چیزهایى که خدا خیلى دوست مى‌دارد و در قرآن و روایات بر آن تأکید فراوان شده است، شکر نعمت‌هاى خداست؛ از جمله نعمت‌ها، همین دور هم نشستن و تفکّر در آیات قرآن است. شکرآ لله شکرآلله شکرآ لله.

[1]ـ تحف العقول، 279.

[2]ـ کافى، 2، 340.

[3]ـ حشر، 9 و تغابن، 16.

[4]ـ لقمان، 15.

[5]ـ کافى، 1، 11.

[6]ـ توبه، 4 و 7.

[7]ـ آل عمران، 134.

[8]ـ بقره، 195 و مائده، 13.

[9]ـ بقره، 222.

[10]ـ آل عمران، 146.

[11]ـ آل عمران، 159.

[12]ـ مائده، 42 و حجرات، 9 و ممتحنه، 8.

[13]ـ صف، 4.

[14]ـ حج، 38.

[15]ـ بقره، 190 و مائده، 87.

[16]ـ بقره، 276.

[17]ـ لقمان، 18 و حدید، 23.

[18]ـ آل عمران، 57 و 140.

[19]ـ انفال، 58.

[20]ـ مائده، 64.

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است