سوره انفال آیه ۳۱ و ۳۲ | جلسه ۲۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۳۱ و ۳۲ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۱/۰۱ | جلسه ۲۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
وَ اِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا اِنْ هذا اِلّا أساطیرُ الاْوَّلینَ(۳۱)
هنگامى که آیات ما بر آنان خوانده مىشود، گویند: «شنیدیم. اگر بخواهیم مثل این را مىگوییم. این جز افسانههاى گذشتگان نیست.»
وَ اِذْ قالُوا اللّهُمَّ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماءِ أوِ ائْتِنا بِعَذابٍ ألیمٍ(۳۲)
و یاد کن هنگامى را که گفتند: خدایا اگر این (قرآن) به حق از جانب توست، پس بر ما سنگهایى از آسمان ببار یا عذابى دردناک بر ما بیاور!
وَ اِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا؛ در آیه قبل گفته شد کفّار علیه پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله مکر کردند که او را زندانى کنند یا بکشند یا از مکه اخراج و به نقاط دور تبعید کنند. مکر آنان منحصر به اقدامات فیزیکى نمىشد، بلکه بصورت روانى و فرهنگى نیز پیوسته در حال مکر علیه پیامبر و قرآن کریم بودند.
با آنکه مشرکان مىفهمیدند قرآن، در فصاحت و بلاغت چنان است که نمىتوانند مثل آن را بیاورند، در مقابلش مىایستادند و وانمود مىکردند افسانه و اسطوره است؛ لذا در این آیه خداى تعالى مىفرماید: هنگامى که آیات قرآن بر آنان تلاوت مىشود، با بىاعتنایى مىگویند: «شنیدیم؛ چیز مهمى نیست. ما هم اگر بخواهیم مثل آن را مىگوییم؛ اینها همه افسانههاى باستانى است». «لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا اِنْ هذا اِلّا أساطیرُ الاْوَّلین»
مىدانیم که قرآن، معجزهى همیشگى پیامبر گرامى اسلام صلّى الله علیه و آله است و خداى تعالى در سورههاى مختلف؛ از جمله بقره، یونس و هود فرموده است اگر مىتوانید، یک سوره مانند آن بیاورید. همچنین در سوره «اسراء» مىفرماید :
(قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرآ)[1]
«بگو: اگر آدمیان و جنّیان گرد هم آیند تا مانند این قرآن را بیاورند، مثل آن را نخواهند آورد، هر چند پشتیبان یکدیگر باشند.»
مشرکان مکه، خود از فصحاى عرب بودند و اگر مىتوانستند، سورهاى مثل قرآن مىآوردند تا دیگر نیازى به جنگ با مسلمین نداشته باشند. در زمانهاى دیگر هم افراد بسیارى، حتّى از غیر عرب آمدند و عربى آموختند، حتّى پیشرفتهاى خوبى کردند و فصیح و بلیغ شدند، امّا نتواستند مثل قرآن بیاورند. در مقدمه تفاسیر مختلف، درباره تلاشهاى فراوانى که در این زمینه انجام شده، مطالبى آورده شده است؛ از جمله درباره «مسیلمه کذّاب» که با کلمات مضحک خود، رسوا و مسخره عام و خاص شد.
این قرآن نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت معجزه است، بلکه از نظر آورندهى آن هم معجزه است. رسول گرامى اسلام، حضرت محمّد صلّى الله علیه و آله با عنایت ویژه پروردگار، همه چیز را مىدانست و استاد اولین و آخرین بود، امّا به حساب ظاهر به مدرسه نرفته بود و خواندن و نوشتن نمىدانست. این خود دلیلى است بر اینکه قرآن از ایشان نیست، بلکه از خداى تعالى است. مطالبى در آن وجود دارد که هیچ بشرى، حتّى مافوق بشر نمىتواند مثل آن را بیاورد.
کسانى که با عنایت خداى تعالى از مادیات بیرون رفته، در عالم امر قدم گذاشتند، مىفهمند در این قرآن، چه گنجهایى نهفته است. امیرالمؤمنین على علیه السلام که شیعه و سنّى معترف به عظمت اقیانوس علم اویند و بارها فرمود: «سلونى قبل انْ تفقدونى» در چند خطبه، توصیفات شگفتانگیزى از قرآن دارد که باید آنها را خواند.
امروز هم در گوشه وکنار دنیا بسیارند کسانى که علیه قرآن و اسلام دست به فساد فرهنگى مىزنند. یهودیان، مسیحیان، مادىگرایان و حتّى کسانى که پدر و مادرشان مسلمان بودند، امّا بخاطر فرو رفتن در فساد و منکرات یا طرد شدن به حق یا ظلم، از میان مؤمنان، دست به این اقدامات مىزنند.
از جمله اقدامات این افراد آن است که ظواهر بعضى آیات را به تنهایى یا با مقایسه با یک آیهى دیگر، زیر سؤال مىبرند و بدون رجوع به آیات دیگر یا تفسیر، آنها را خلاف عقل و علم یا در تضاد با آیات دیگر معرفى مىکنند؛ آیاتى که در ظاهر متضاد به نظر مىرسند، با کمى تأمل و دقت، توضیحشان معلوم مىشود. دقت بر آیه، خود مبیّن آن است، امّا دشمنان قرآن به وسیله این آیات سعى مىکنند قرآن را زیر سؤال ببرند. تفسیر بعضى آیات نیز در روایات معتبر آمده است.
وَ اِذْ قالُوا اللّهُمَّ؛ مشرکان، خداى تعالى را قبول داشتند امّا معتقد بودند بتها، واسطهى میان آنها و خدایند، در حالى که خداوند اجازه چنین کارى را نداده بود.
ما اگر ائمه اطهار علیهم السلام را وسیله قرار مىدهیم، به خاطر دستور خداوند است که فرمود: (وَ ابْتَغُوا اِلَیْهِ الْوَسیلَه )[2] چون ایشان بندگان خاص خدا هستند، ما از برکت آنان حاجات خود را از خدا مىخواهیم. این هم به خاطر دستور خداوند و امضاى او درباره ایشان است.
اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَهً مِنَ السَّماء؛ گروهى از مشرکان به خاطر اوج دشمنى، حسد و کینهاى که نسبت به قرآن، پیامبر و دین اسلام داشتند و نیز به دلیل دورى از خدا و کثافات باطنى، به خدایى که قبولش داشتند، مىگفتند: اگر این قرآن به حق از سوى تو نازل شده است، سنگهایى از آسمان بر ما ببار یا عذابى دردناک بر ما بیاور!
این نهایت کینهتوزى و حسد آنها را نشان مىداد، حال آنکه مىتوانستند به جاى این درخواست، از خدا بخواهند اگر قرآن حق است، به آنها بفهماند و دلهایشان را براى آن خاشع گرداند.
این نافهمى و دشمنى منحصر به مشرکان نبود و در زمانهاى بعد نیز نمونههاى مختلف آن مشاهده شد؛ از جمله در واقعهى غدیر خم.
هنگامى که پیامبر، امیرالمؤمنین را به عنوان وصى خود و ولى مؤمنان معرفى فرمود، این گفتار رسول الله صلّى الله علیه و آله همه جا و در همهى بلاد منتشر شد تا به گوش حارث بن نعمان فهرى رسید. حارث بىدرنگ شتر خود را سوار و حضور رسول خدا شرفیاب شد، در حالى که حضرت در ابطح بودند.
حارث از شتر خود فرود آمد و بند بر پاى آن نهاد. آن گاه رو به آن جناب نموده، در حالى که حضرت بین جمعى از اصحابش بود، عرض کرد: یا محمّد! تو از ناحیه پروردگارت به ما دستور دادى به وحدانیت خدا و رسالت تو شهادت دهیم، ما نیز پذیرفتیم. آن گاه به ما گفتى چه و چه (و همه احکام را ذکر کرد) و ما قبول کردیم. این همه اطاعت ما، تو را کفایت نکرد تا دو بازوى پسر عمت را کشیده، او را بر همهى ما سرورى دادى و گفتى: هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست. اینک آمدهام از تو بپرسم داستان سرورى پسر عمت از ناحیه خود تو است یا از ناحیه خدا؟
رسول الله صلّى الله علیه و آله فرمود: سوگند به خدایى که جز او معبودى نیست، آن نیز مانند همهى دستوراتم از جانب خداست.
حارث به سوى مرکب خود برگشت و در حالى که مىگفت: بار الها اگر این مطلب حق است و از ناحیه توست، سنگى از آسمان بر ما ببار یا عذابى دردناک بر ما نازل کن!
هنوز به شتر خود نرسیده بود که خداى تعالى او را هدف سنگریزهاى قرار داد، به طورى که از فرق سرش فرو رفت و از پایین تنش بیرون آمد و هلاکش ساخت. درباره همین واقعه در سوره «معارج» این دو آیه نازل شد :
(سَألَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ * لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِع )[3]
«درخواستکنندهاى عذابى درخواست کرد که واقع شد * کافران را مدافعى در مقابل آن نیست.»[4]
حسد و کینه از امراض قلبى هستند که در انسان مىمانند، مگر آنکه دائم از خدا بخواهد تا برطرف شود. همهى مرضها همینطورند، ولى این دو بدترند. حسد کارى با انسان مىکند که حاضر مىشود بمیرد، امّا نبیند دیگرى از نظر دنیوى یا اخروى وضعش خوب شده است. البته خداى تعالى به بعضى افراد عنایتى کرده که طبعآ دل پاکى دارند و حسد و کینه در دلشان نیست یا کم است، امّا در عوض مرضهاى دیگرى دارند.
برخى خوشحال مىشوند از اینکه مردم را به جان هم بیندازند، ولى قطعآ هیچ کس از این کار سود نمىبرد.
دوستان عزیز باید مراقب باشند بین پدر و مادر یا فرزندان و والدین یا دوستان و نزدیکان خویش سخنچینى نکنند. بعضى اوقات گفتن بعضى حرفهاى راست موجب فساد مىشود و کینهاى در دلها ایجاد مىکند که تا مدتها مىماند. فراموش نکنیم سخن رسول خدا صلّى الله علیه و آله را که فرمود :
«أ لا أُنَبِّئُکُمْ بِشِرَارِکُمْ؟ قَالُوا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَالَ الْمَشَّاءُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الأحِبَّهِ الْبَاغُونَ لِلْبُرَآءِ الْمَعَایِبَ.»[5]
«آیا شما را به بدترینتان آگاه نکنم؟ عرض کردند: بله یا رسول اللَّه! فرمود: آنان که به سخنچینى روند؛ آنان که میان دوستان جدایى افکنند و آنان که براى مردمان پاک دامن، عیبجویى کنند.»
امیداوریم دوستان عزیز این خصلت بد را از خود دور کنند و مواظب زبان و قلب خود باشند.
[1]ـ اسراء، 88.
[2]ـ مائده، 35.
[3]ـ معارج، 1 و 2.
[4]ـ تفسیر المنار، 6، 464.
[5]ـ کافى، 2، 369.