سوره انفال آیه ۳ و ۴ | جلسه ۳
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۳ و ۴ | یکشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۲۷ | جلسه ۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (3)
آنان که نماز بپا مىدارند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق مىکنند.
أُولئِکَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقّآ لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ (4)
مؤمنان واقعى همانان هستند. براى آنان نزد پروردگارشان درجات بلند و آمرزش و روزى فراوان است.
الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ؛ گفته شد «مصلح» کسى است که قلبش از مرضهاى قلبى؛ مثل کینه، تکبّر، حسد، ریا و… پاک و اعمالش مطابق قلبش باشد. چنین کسى صلاحیت اصلاح کردن دارد.
چهارمین ویژگى مؤمنان مصلح این است که نماز بپا مىدارند و بدان اهمیّت مىدهند. اقامه نماز وقتى محقّق مىشود که روح تحت تأثیر آن قرار گیرد. براى آنکه بدانیم نمازهاى ما چه اندازه بر ما تأثیر داشته، باید ابتدا آثار نماز را بشناسیم و سپس به درون خود رجوع کنیم تا بدانیم آیا این آثار در ما پیدا شده است یا خیر؟
مطابق آموزههاى قرآن، یکى از آثار نماز، دور شدن از شهوات و زشتىهاست؛
(اِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ لَذِکْرُ اللهِ أکْبَرُ)[1]
«به راستى نماز از کار زشت و ناپسند بازمىدارد و ذکر خدا بزرگتر است.»
«فحشاء» یعنى شهوترانى و «منکر» یعنى زشتى، که هم شامل شهوات جنسى مىشود و هم شامل گناهان دیگر؛ مثل برملا کردن عیبهاى مخفى دیگران، دروغ، خیانت در امانت و…
کسى که نماز مىخواند و مبتلا به این عیبهاست، معلوم مىشود نمازش تأثیرى بر او نداشته است. مولا على علیه السلام مىفرماید :
«لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتّى یَترُکَ الکِذبَ هَزلَهُ وَ جِدَّهُ»[2]
«هیچ بندهاى مزه ایمان را نمىچشد، مگر آنکه دروغ را چه شوخى و چه جدى رها کند.»
کسى که به راحتى دروغ مىگوید، نور ایمان در دلش نیست، حتّى اگر سالها نماز خوانده باشد.
از دیگر آثار نماز، امانتدارى است. شخص امانتدار بیشتر از مال خود، نگران مالى است که به امانت به او سپردهاند. اسرار دیگران نیز امانت است؛ پس کسى که از آن آگاه گشته، باید امانتدار خوبى باشد و آنها را فاش نکند! دیگر امانت مهم، ناموس مردم است؛ اگر کسى خانوادهاش را به شما سپرد، باید بسیار مراقب باشید، مخصوصآ اگر جوان مجرّد هستید، سعى کنید قبول نکنید و اگر کردید، بسیار مراقب باشید! نمازگزارى که در امانت خیانت مىکند، نماز برایش اثر و ثمرى نداشته است.
اثر دیگر نماز، پرهیز از لغوگویى و کار بیهوده است.
(قَدْ أفْلَحَ الْمُوْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ )[3]
«مؤمنان رستگار شدند؛ همان کسانى که در نماز خود فروتنند و از سخن بیهوده رو گردانند.»
وفاى به عهد و التزام به معاهدههایى که با دیگران بسته مىشود، اثر دیگر نماز است؛
(وَ الَّذینَ هُمْ لاِماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ )[4]
«و آنان که امانتها و عهد خود را پاس مىدارند.»
بزرگان مملکت مسؤولیتهاى سنگینترى درباره وفاى به عهد، در برابر ملّت و دیگر دولتها دارند.
اگر هنوز آثار نماز در کسى پیدا نشده است، باید بیشتر سعى کند تا خود را منطبق نماید و اصلا نباید ناامید باشد. از همین امروز از خدا بخواهید کمک کند که هم با حضور قلب نماز بخوانید و هم آثار نماز در شما ظاهر شود تا یاد خدا داشته باشید!
وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛ ویژگى دیگر اهل ایمان و صلاح، «انفاق» است. رزق منحصر به پول نیست، بلکه شامل خوراک، پوشاک، مسکن و دیگر دارایىها نیز مىشود و طبعآ انفاق در همهى این موارد خوب است، امّا یکى دیگر از مصادیق رزق که انفاق آن لازم و بخل ورزیدن در آن قبیح است، «علم» است؛ کسى که چیزى آموخته، مخصوصآ در مسائل دینى، از قرآن و سنّت اندوختههاى علمى دارد، لازم است آن را به دیگران هم بیاموزد. امام باقر علیه السلام فرمودند :
«زَکاهُ العِلمِ أنْ تُعَلِمُّه عِبَادَ الله»[5]
«زکات علم، آموختن آن به بندگان خداست.»
أُولئِکَ هُمُ الْمُوْمِنُونَ حَقّآ؛ کسانى که ویژگىهاى فوق را در خود دارند، به راستى مؤمن حقیقى هستند؛ چراکه این صفات، صفات خوب دیگرى را با خود به همراه مىآورد؛ انسان را از صفات بد پاک مىکند؛ او را از درجاتى مىگذراند و نزد خدا مقرب مىکند. «لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ».
ابو بصیر گوید: امام صادق علیه السلام به من فرمود :
اى ابا محمّد! اسلام یک درجه است. گفتم: آرى. فرمود: و ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است. گفتم: بله. فرمود: تقوا یک درجه فوق ایمان است. گفتم: بله. فرمود: یقین یک درجه برتر از تقواست. گفتم: آرى. فرمود: به مردم چیزى کمتر از یقین داده نشد و شما به پایینترین درجه اسلام چسبیدهاید، مبادا از دستتان بیرون رود![6]
پذیرش اسلام و گفتن شهادتین، اولین درجه و شرط وارد شدن به مراحل کمال است. در مرحله بعد، «ایمان» قرار دارد؛ یعنى پذیرش ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام. «تقوا» مرتبهى بعد از ایمان است که باید خود را به آن نزدیک کرد! تقوا یعنى التزام به انجام واجبات وترک محرمات، به گونهاى که این کار ملکهى انسان شود، امّا این کافى نیست و باید براى رسیدن به «یقین» و مراتب آن که مرحلهى بعد از تقواست، تلاش کرد!
وَ مَغْفِرَهٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ؛ هیچ کس جز معصومین علیهم السلام مصون از خطا و اشتباه نیست و همه، خواه ناخواه گناه مىکنند، امّا طى کردن درجات ایمان، آمرزش پروردگار را به ارمغان مىآورد و موجب مىشود خداوند خطاهاى شخص را بپوشاند و او را بیامرزد. قرآن کریم این آمرزش را «رزق کریم» خوانده است؛ یعنى این مغفرت، ]اولا: نوعى رزق است. ثانیآ :[ از کسى صادر شده که خود اصل و منبع کرم است و ثالثآ: آمرزش او همراه با گرامى داشتن است.
روایاتى در باب حقیقت ایمان و یقین
امام باقر علیه السلام فرمود :
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله در مسافرتى بود که کاروانى به آن حضرت برخوردند و گفتند: السلام علیک یا رسول اللَّه.
فرمود: شما کیستید؟
گفتند: ما مومنان هستیم.
فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟
قَالُوا: «الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِیضُ اِلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِیمُ لأمْرِ اللَّهِ»
گفتند: «راضى بودن بقضاى خدا و واگذاشتن کار به خدا و تسلیم امر خدا بودن.»
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه و آله: «عُلَمَاءُ حُکَمَاءُ کَادُوا أنْ یَکُونُوا مِنَ الْحِکْمَهِ أنْبِیَاء فَإنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَلا تَبْنُوا مَا لا تَسْکُنُونَ وَ لا تَجْمَعُوا مَا لا تَأکُلُونَ وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»
رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «این خصلت دانشمندان و حکیمان باشد که از شدت حکمت به پیامبران نزدیک گشتهاند؛ پس اگر راست مىگویید بنایى که در آن نمىنشینید، نسازید؛ چیزى که نمىخورید، اندوخته نسازید و از خدایى که بسویش مىروید، پروا کنید!»[7]
راضى بودن به قضاى خدا؛ یعنى اینکه شخص هیچ خواستهاى ندارد و کاملا تسلیم خواست پروردگار است. رسیدن به چنین مقامى، آثارى دارد؛ از جمله زهد در دنیا.
امام صادق علیه السلام فرمود: روزى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نماز صبح را با مردم خواند، سپس نگاهش در مسجد به جوانى (حارثه بن مالک بن نعمان انصارى) افتاد که چرت میزد و سرش پایین مىافتاد؛ رنگش زرد، تنش لاغر و چشمانش به گودى فرو رفته بود. رسول خدا صلّى الله علیه و آله به او فرمود: چگونه صبح کردى؟
عرض کرد: در حال یقین صبح کردم.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله از گفته سخن او در شگفت شد و فرمود: هر یقینى را حقیقتى است. حقیقت یقین تو چیست؟
عرض کرد: یا رسول اللَّه یقین من، مرا اندوهگین ساخته، بیدارى شب و تشنگى روزهاى گرمم بخشیده و از دنیا و آنچه در آن است، بىرغبت گشتهام تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را مىبینم که براى رسیدگى به حساب خلق برپا شده است و مردم براى حساب گرد آمدهاند؛ گویا اهل بهشت را مىنگرم که در نعمت مىخرامند و بر کرسىها تکیه زده، یکدیگر را معرفى مىکنند؛ گویا اهل دوزخ را مىبینم که در آنجا معذبند و به فریادرسى ناله مىکنند و گویا اکنون زفیر آتش دوزخ در گوشم طنین انداز است.
رسول خدا صلّى الله علیه و آله به اصحاب فرمود :
«هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالإیمَانِ»
«این جوان بندهاى است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته.»
سپس به او فرمود: بر این حال که دارى ثابت باش! (الْزَمْ مَا أنْتَ عَلَیْهِ)
جوان گفت: یا رسول اللَّه از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم کند!
رسول خدا صلّى الله علیه و آله براى او دعا فرمود. مدّتى نگذشت که در جنگى همراه پیغمبر بیرون رفت و بعد از نُه نفر شهید شد و او دهمین (شهیدان آن جنگ) بود.[8]
آن جوان در پاسخ پیامبر که پرسیدند: حقیقت ایمانت چیست؟ گفت: «یقین من، مرا اندوهگین ساخته، بیدارى شب و تشنگى روزهاى گرمم بخشیده و از دنیا و آنچه در آن است، بىرغبت گشتهام».
این تخیل نیست. کسى که به یقین رسیده، قطعآ از خیال رد شده است؛ پس آنچه در محضر رسول خدا صلّى الله علیه و آله مىگوید، نمىتواند خیال یا دروغ باشد.
اینکه مىگوید: «عرش را مىبینم»؛ یعنى احاطهى پروردگار را حس مىکند. هر کس مثل آن جوان از ماده بیرون رفته باشد، آن را مشاهده مىکند؛ درست مثل ارواح اموات که در عالم برزخ حاضرند و همه چیز را مىبینند، با این تفاوت که آن جوان با چشم دل آن عالم را مىدید. درست است که هنوز قیامت برپا نشده، ولى طبق روایت، عالم برزخ، قیامت صغراست و هر کس بمیرد، قیامتش در ابعاد کوچک برپا مىشود؛ یعنى الآن در عالم برزخ، بهشت و جهنّمى به اندازه همان عالم وجود دارد؛ جایگاه بهشتیان و دوزخیان ]تا حدودى[ مشخص است؛ مؤمنان همدیگر را مىشناسند؛ اگر در یک درجه باشند در کنار هم هستند و از همنشینى و انسى که با هم دارند لذّت مىبرند. حکایتها و روایتهاى بسیارى در این باره وجود دارد. شهید آیت الله دستغیب در کتاب معاد به برخى از آنها اشاره کرده است.
در واقع آن جوان، بخاطر کم خوراکى، کم خوابى، نماز شب، روزه و حزن و اندوهى که داشت، حالات خوب و بلندى نصیبش گشته بود، امّا هنوز قرار نگرفته، مقام نشده بود؛ لذا فرمود: «الْزَمْ مَا أنْتَ عَلَیْهِ». وقتى جوانى به این زودى ترقى مىکند، مورد تهدید خطراتى است و چه بسا ناگهان بیفتد.
اینها حال یقین بود که او با چشم دل عالم برزخ را مىدید. در میان دوستان رزمنده، گاه این حالات مشاهده مىشد؛ مثلا یکى از آنها آخرین بار که مىخواست به خط مقدم برود، به دوستش گفت : ببین حورالعینها را چگونه خود را براى من آماده و پاکیزه کردهاند!
خداى تعالى براى کسى که طالب باشد، بتدریج لوازم ارتقا را فراهم مىکند و در موقع خود طورى به او عنایت مىکند و قرارش مىدهد که به سادگى از دستش نرود، مگر آنکه به تجلى نفس بیفتد.
«لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتّى یَترُکَ الکِذبَ هَزلَهُ وَ جِدَّهُ»[9]
هیچ بندهاى مزه ایمان را نمىچشد تا دروغ را چه شوخى و چه جدى رها کند.»
[1] ـ عنکبوت، 45.
[2] ـ تحف العقول، 216.
[3] ـ مؤمنون، 1 تا 3.
[4] ـ مؤمنون، 8.
[5] ـ کافى، 1، 41.
[6] ـ کافى 2، 52.
[7] ـ کافى 2، 53.
[8] ـ کافى 2، 53.
[9] ـ تحف العقول، 216.