سوره انفال آیه ۲۸ و ۲۹ | جلسه ۱۹
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۲۸ و ۲۹ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۱۲/۲۶ | جلسه ۱۹ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
وَ اعْلَمُوا أنَّما أمْوالُکُمْ وَ أوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ وَ أنَّ اللهَ عِنْدَهُ أجْرٌ عَظیمٌ(۲۸)
بدانید که اموال و فرزندان شما وسیله آزماش هستند و پاداشى بزرگ نزد خداست.
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانآ وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ(۲۹)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اگر تقواى الهى پیشه کنید، براى شما فرقان (شناخت حق از باطل) قرار مىدهد و گناهانتان را مىپوشاند و شما را مىآمرزد و خداوند صاحب فضل و بخشش بزرگ است.
وَ اعْلَمُوا أنَّما أمْوالُکُمْ وَ أوْلادُکُمْ فِتْنَه؛ «فتنه» در اینجا به معناى امتحان است. خداى تعالى در آیه قبل فرمود: «اى مؤمنان! به خدا و رسول خیانت نکنید!» از مصادیق خیانت به خدا، تحریف کتابهاى آسمانى است، آن چنان که یهود و نصارا با تورات و انجیل کردند و علائم پیامبر اسلام و امیرالمؤمنین علیهماالسلام را که در کتابهایشان بود، مخفى کردند. خیانت مسلمانان به قرآن نیز مخفى کردن نشانههاى ولایت امیرالمؤمنین در قرآن است و خیانت به پیامبر اسلام از سوى آنان، بىاعتنایى به کسانى است که آن حضرت دوستشان مىداشت و درباره آنان سفارشهاى فراوان کرده بود.
علت این خیانتها به خدا و رسول، حبّ دنیا، اعم از محبّت مال و فرزند است. به همین دلیل بلافاصله بعد از نهى از خیانت به خدا و رسول، درباره فتنه (وسیله آزمایش) بودن مال و فرزند هشدار مىدهد.
علماى یهود و نصارا مىدانستند که در صورت پذیرش اسلام، مقرّرى ماهیانهاى که مردم به آنان مىپرداختند، قطع مىشد؛ ریاستشان از بین مىرفت و با سایر مسلمانان برابر مىشدند، به علاوه فرزندانشان هم از این مال و ریاست محروم مىماندند؛ از همین رو به خدا و مردم خیانت کردند.
وَ أنَّ اللهَ عِنْدَهُ أجْرٌ عَظیم؛ اگر کسى بتواند از محبّت مال و اولاد و به طور کلى حبّ دنیا بگذرد؛ یعنى خدا را بر همهى آنها ترجیح دهد و به دستور او عمل کند، از پاداش بزرگ الهى بهرهمند مىشود. مهمترین و بزرگترین پاداش، آشنا شدن با پروردگار عالم است که در آیه بعد بیشتر به آن پرداخته مىشود.
به راستى اموال و اولاد براى همه مایهى امتحان است. یهود و نصارا به خاطر همین محبّت، دین خود را فروختند و کتاب خدا را تحریف کردند. خداى تعالى در سورههاى مختلف، عاقبت شوم این کار را بیان فرموده است.
در امّت اسلامى نیز علما و عامهى مردم از این ناحیه در معرض خطرند. علماى اهل تسنّن، آیات و روایاتى را که درباره اهل بیت وارد شده، دیدند، ولى به خاطر محبّت مال، اولاد و مقام، همه را مخفى کردند. علماى شیعه نیز اگر آنچه را در قرآن و سنّت آمده، به همین دلیل بپوشانند، مستوجب عذاب الهى مىشوند.
همهى ما، ائمه اطهار علیهم السلام را بیشتر از مال، مقام، فرزند و زندگى خود دوست مىداریم و هرگز محبّت اهل بیت را با تمام مال و ریاست دنیا عوض نمىکنیم، امّا شخص مؤمن همواره باید از نظر معنوى در حال پیشرفت باشد و این پیشرفت، منوط به سعى و کوشش است؛ باید در این راه موانع را کنار گذاشت و از جملهى موانع، محبّت مال و اولاد است.
ممکن است کسى بگوید: ما همین که محبّت اهل بیت را داریم و از شفاعت ایشان به بهشت مىرویم، کافى است. مقامات بالاتر ارزانى کسانى که طالب آن هستند و آماده راههاى سخت و کوشش بیشترند. این نیز نوعى امتحان است براى این افراد؛ لذا در پایان آیه فرمود: «وَ أنَّ اللهَ عِنْدَهُ أجْرٌ عَظیم».
یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا؛ خطاب آیه به مؤمنان است یعنى کسانى که خدا، قیامت، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام را قبول دارند. مؤمن در لسان قرآن شامل اهل تسنّن هم مىشود، امّا مطابق روایات صحیح، فرق است میان اسلام و ایمان.
هر کس شهادت به یکتایى خدا، حقّانیّت معاد و رسالت پیامبر دهد، مسلمان است و احکام اسلام بر او بار مىشود؛ یعنى در قبرستان مسلمین دفن مىشود؛ بدنش پاک، ذبیحهاش حلال و نکاح با دخترانش جایز است و در صورت اطمینان از عدم گمراهى، مىتوان دختر شیعه به او داد، ولى ایمان بالاتر از این است.
در روایتى از امام صادق علیه السلام آمده است که اجر و ثواب، بر ایمان بار مىشود. اگر ایمان باشد، اعمال انسان شکوفا مىشود و بالا مىرود. در تبیین معناى ایمان نیز فرمودهاند: مؤمن کسى است که غیر از شهادتین، ولایت ائمه اطهار علیهم السلام را نیز پذیرفته باشد و محبّت ایشان را بر مال، اولاد، تجارت و سایر دارایىهایش ترجیح دهد.
اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانآ؛ «فرقان» عبارت است از صفت، علم و فهمى که خداوند عنایت مىکند و انسان بوسیله آن حق و باطل را تشخیص مىدهد.
خداى تعالى در آیات مختلف قرآن بارها سفارش به «تقوا» فرموده است. فقط عبارت «اِتَّقوا» به صیغهى امر، پنجاه و دو مرتبه در قرآن تکرار شده است. از همین جا معلوم مىشود تقوا اهمیّت ویژهاى نزد خداى تعالى دارد و زیر بناى مهمى براى همهى افراد در مراتب مختلف ایمان به حساب مىآید.
نفس ایمان به تنهایى نوعى تقواست، امّا بعد از ایمان، اولین مرحلهى تقوا، انجام واجبات و ترک محرمات است. به عبارت دیگر اولین مرحلهى تقوا این است که شخص مؤمن عادت به انجام واجبات کرده، هرگز عمداً آنها را ترک نکند و حتّى بعید است سهواً واجبى از او فوت شود. همچنین عمداً حرام انجام نمىدهد و اگر هم سهواً گناهى کرد، فورآ توبه مىکند و تصمیم قطعى مىگیرد که دیگر تکرار نکند؛ لذا هرگز نمىگوید این گناه را انجام مىدهم و بعد توبه مىکنم.
نکتهى مهمى که در اینجا وجود دارد این است که ممارست دقیق بر انجام واجبات و ترک محرمات باید فقط با نیت «قربه الى الله» باشد، به دور از هر رنگ و ریایى؛ نه براى تعریف و اقبال مردم و نه براى بدست آوردن شهرت و مقام. در غیر این صورت، مشمول این آیه از سوره «کهف» مىشود :
(قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاْخْسَرینَ أعْمالا * الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعآ)[1]
«بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم باخبر سازم؟ کسانى که کوششهایشان در زندگى دنیا تباه شد و گمان مىکنند کار خوب انجام مىدهند.»
در تفسیر آمده که این آیه درباره افراد ریاکار است. علامت شخص ریاکار این است که همیشه خود را بالاتر از دیگران مىبیند و در زمینههاى مختلف، برجستگى خاصى براى خویش قائل است.
شخص مؤمن متقى ممکن است گاه خیال یا وسوسهاى در ذهنش بیاید و خود را با دیگران مقایسه کند، امّا فورآ متوجّه شده، استغفار مىکند و به خدا پناه مىبرد. این اشکالى ندارد، گرچه نشانهى عدم تهذیب نفس است و در مراتب بعدى تقوا، همین خیال هم در ذهن نمىآید.
فرقان یعنى اینکه انسان ابتدا خود را سبک سنگین کند و به درون خود بنگرد تا بتواند حق و باطل را پیرامون خود بشناسد؛ یعنى شخص مؤمن در اثر انجام خالصانهى واجبات و ترک محرمات، ابتدا خود را مىشناسد و وقتى به درون خود نگاه مىکند، مىبیند چیزى ندارد. امیرالمؤمنین علیه السلام مىفرماید :
«آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»[2]
«آه از کمىِ توشه و درازى راه و دورى سفر و بزرگى مقصد!»
کسانى هم که در پى ایشان هستند، همین طورند. شخص مؤمن وقتى خود را با ائمه اطهار و اولیاء الله مقایسه مىکند، مىگوید «ما کجا و آنها کجا! نماز و عبادات ما کجا و نماز و عبادات آنها کجا!»
در این صورت، بتدریج ، با عنایت خداى تعالى حق و باطل را متوجّه مىشود. چنین کسى دیگر شیطان را به خود راه نمىدهد و خود را با دیگران مقایسه نمىکند یا بدتر از این، خود را از ائمه و اولیاى خدا بالاتر نمىبیند.
بعد از این، خداى تعالى مرتبهى بعدى تقوا را نصیب مىفرماید. در مرتبه دوم، انسان توجّه به درون خود را رها نمىکند؛ یعنى متوجّه است که خداى تعالى همراه اوست و نه در خیالش. به عبارت دیگر، ممارست بر انجام واجبات و ترک محرمات و سپس مراقبت بر انجام مستحبات مؤکد ـ تا آنجا که ممکن است ـ و على الخصوص ترک مکروهات شدید ـ که بسیار تأثیر دارد ـ بتدریج حضور پروردگار را کمى مىفهمد. این فهم، تأثیر مهمى در فرقان دارد.
کسى که مؤمن و مقید به واجب و حرام است، گاه با اعمالى مواجه مىشود که نمىداند رضاى خدا در آن است یا خیر. در اینجا خداى تعالى بوسیله فرقان، حق یا باطل بودن آن را به او مىشناساند و متوجهش مىکند یا به کسى هدایتش مىکند که او را متوجّه سازد.
وقتى نفس در این جهت کنترل شد؛ یعنى رضا و سخط خدا را با کمک فرقان تشخیص داد و بدان ملتزم گردید، شناخت دیگران برایش آسان مىشود، امّا چنین کسى هرگز در پى عیوب مردم نمىرود و دنبال افشاء اسرار دیگران نیست. با آنکه چیزهایى ملتفت مىشود، ولى عیب مستور کسى را آشکار نمىکند. این خاصیت فرقان است.
اینجا دیگر صحبت از کشف و کرامت نیست؛ صحبت از مستجاب الدعوه بودن، نیست. بالاتر از همهى اینها این است که در اثر ترک حرام و فعل واجب، خداوند انسان را ملتفت کند که رضا و سخط او در چیست. او هرگز در پى اظهار خویش و جلب احترام و توجّه مردم نیست.
وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم؛ بعد از اعطاى درجهى فرقان، خداى تعالى بدىهاى شخص را مىپوشاند. معلوم مىشود کسى که درجات ایمان و تقوا را طى کرده و فرقان نصیبش شده، هنوز بدىهایى دارد که با وجود همهى مراقبتها، ممکن است ناگهان سربرآورد؛ مثل حبّ ریاست. در کلام اولیاى خدا آمده است :
«آخَرُ ما یَخرُجُ مِن قُلوبِ الصدیقین حُبُّ الریاسه»
«آخرین چیزى که از قلوب صدیقین بیرون مىرود، حبّ ریاست است.»
صدیق کسى است که در گفتار و کردار کاملا ملتزم به صدق است و قطعآ فرقان نیز دارد. اگر حبّ ریاست در عمل ظاهر شود، بتدریج انسان را متوقف مىکند. خداى تعالى غنىّ است و فقط افراد طالب را قبول مىکند، البته او هشدار مىدهد و بارها زنگ خطر مىزند، مخصوصآ کسى که در پى خداست، به این زودى خدا رهایش نمىکند، امّا وقتى خود شخص اعنتا نکرد، او را به خود رها مىکند.
وَ یَغْفِرْ لَکُم؛ بعد از طى این مراحل و ادامهى طلب و اصرار بنده، خداى تعالى او را مورد غفران خویش قرار مىدهد و گناهانش را مىآمرزد. غفران، خود نوعى پوشاندن است، امّا از آن بالاتر و نزدیک به محو کردن است؛ لذا بعد از آن مىفرماید «وَ اللهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیم»؛ یعنى فضل و بخشایش بزرگ خدا نصیب شخص مىشود.
حضرت آیت الله العظمى نجابت مىفرمود: «خدا مىداند در این وادى السلام (قبرستان قدیم شیراز) چقدر از اولیاى خدا دفن شدهاند.»
لازم نیست کسى اولیاى خدا را بشناسد. در همین شیراز، در زمان رضاخان و محمّد رضا شاه پهلوى، با آن همه آلودگى جامعه، عدهاى توانستند از اولیاى خدا بشوند؛ کسى هم آنها را نمىشناخت و چه بسا خودشان هم ملتفت نبودند.
آیت الله انصارى مىگفت: روزى در مسجد نشسته بودم که یک نفر دهاتى وارد شد و به نماز ایستاد. او چنان نورانى بود که مثل خورشید مىدرخشید و خودش هم متوجّه نبود.
گاه در جامعهاى که به نظر مىرسد همه خرابند، چنین اشخاصى پیدا مىشوند؛ کسانى که بوسیله آنها خداوند بلا را از دیگران مىگرداند.
از خدا مىخواهیم سال پیش آینده را، سال خوبى براى همه ما قرار دهد. سعى کنیم آنچه در سال گذشته گفت شد، ثبت و ضبط کنیم و بر آن فکر کنیم. طورى نباشد که از این گوش بشنویم و از آن گوش در کنیم. از خدا کمک بخواهیم، یقینآ خداى تعالى توفیق مىدهد.
[1]ـ کهف، 103 و 104.
[2]ـ نهج البلاغه، حکمت 77.