سوره انفال آیه ۲ | جلسه ۲
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۲ | چهارشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۲۳ | جلسه ۲ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
اِنَّمَا الْمُومِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ اِیمانآ وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ(2)
مؤمنان کسانى هستند که چون یاد خدا مىشود، دلهایشان بیمناک شود و چون آیات او بر آنان خوانده شود، ایمانشان فزونى یابد و بر پروردگارشان توکّل مىکنند.
اِنَّمَا الْمُوْمِنُونَ الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ در آیه قبل خداوند به مسلمانانى که بر سر غنیمتهاى جنگ بدر به نزاع پرداختند، فرمود: «تقواى الهى پیشه سازید؛ اصلاح ذات البین کنید و از خدا و پیامبر اطاعت نمایید، اگر مؤمن هستید!» اکنون در بیان برخى از ویژگىهاى مؤمنان مىفرماید: «آنها کسانى هستند که چون نام خدا برده مىشود، ترس دلهایشان را فرا مىگیرد».
«اِنَّما» بیانگر حصر است، امّا در اینجا «حصر اضافى» است؛ یعنى صفات مؤمنان منحصر به آنچه در اینجا شمرده مىشود نیست و آیات دیگر، اوصاف و ویژگىهاى دیگرى از مؤمنان را بیان مىکنند.
در آیه قبل صحبت از اصلاح ذات البین بود و گفته شد که مُصلح، ابتدا باید در پرتو تقوا، نفس خویش را اصلاح کرده باشد. منظور از اصلاح نفس، پاک کردن درون از صفات ناپسند و رأس همهى آنها «حبّ دنیا» است؛ «حُبُّ الدُنیا رَأسُ کُلُّ خَطیئه».[1] منظور از دنیا،
همهى تعلّقات مادّى؛ اعم از مال، مقام، همسر، فرزند و… است.
اگر حبّ دنیا، هرچند کم، در دل باشد، آثار بدى از آن زاییده مىشود. دلى که حبّ ریاست و حبّ مال در آن است، قهرآ کبر، حسد، بخل، سوءظنّ و دیگر صفات بد نیز در آن وارد شده، همین صفات موجب مىشوند گناهان بسیارى از انسان سر بزند. چنین کسى هرگز نمىتواند مصلح باشد؛ چراکه مصلح باید دلش از حبّ دنیا پاک باشد یا در صدد تزکیهى خویش برآمده باشد. از سوى دیگر، وقتى قلب، از حبّ دنیا پاک شد، آثارى در آن ظاهر مىشود؛ از جمله اینکه چون یاد خدا مىشود، بیمناک مىشود؛ «اِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ».
رابطه یاد خدا و خوف خدا
امّا چرا و چگونه یاد خدا قلب را به هراس مىاندازد؟
] در یک تقسیم بندى، خداى تعالى داراى دو نوع صفات است؛ صفات جلال و صفات جمال. صفات جمال، صفاتى هستند که از رحمت خدا سرچشمه مىگیرد[؛ مثل رحمان، رحیم، غفّار، ستّار. این صفات موجب امید انسان شده، بهجت و سرور در دل ایجاد مىکنند. امّا صفات جلال ]از غضب خداست[؛ مثل شدید العقاب. شخص مؤمن چون خدا را با این صفات یاد مىکند، خوف خدا دلش را فرا مىگیرد؛ خوف از اینکه مبادا گناه از او صادر شود یا ظلم کند؛ چراکه در روایات و دعاهاى مختلف ناخشنودى و غضب پروردگار درباره ظلم را دانسته است. همهى مردم، حتّى انبیاء و ائمه علیهم السلام نسبت به مقام خود این ترس را دارند.
قرآن کریم در سوره «حج» مىفرماید :
(فَإلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ فَلَهُ أسْلِمُوا وَ بَشِّرِ الْمُخْبِتینَ * الَّذینَ اِذا ذُکِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ الصّابِرینَ عَلى ما أصابَهُمْ وَ الْمُقیمِی الصَّلاهِ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ )[2]
«خداى شما خدایى یکتاست؛ پس فقط تسلیم او شوید! و مخبتین (متواضعان) را بشارت ده! کسانى که چون یاد خدا مىشود، دلهایشان بیمناک شود و بر آنچه به آنان مىرسد، صبر مىکنند و نماز بپا مىدارند و از آنچه روزیشان کردیم انفاق مىکنند.»
(فَإلهُکُمْ اِلهٌ واحِدٌ) یعنى مؤثر، معبود و محبوب، یکى بیشتر نیست؛ کسى به کُنه ذات او دسترسى ندارد و هر کس، جز بسوى او رود، به خطا رفته است.
«مُخبت» کسى است که خدا را متواضعانه دوست مىدارد. خداى تعالى بذر محبّت خود را در دل همهى انسانها قرار داده است، لکن بعضى این محبّت را از خدا گرفته، به غیر او؛ یعنى به مال، جمال، مقام و دیگر تعلّقات دنیا معطوف کردهاند، امّا بعضى دیگر از خدا خواستهاند که محبّتشان فقط براى خدا و اولیاى او باشد؛ لذا محبّت غیر او را از دل بیرون کردهاند، و چون لازمهى محبّت، فروتنى است، در برابر محبوب خود؛ یعنى خداى تعالى کاملا متواضع و تسلیم هستند. این افراد، به تعبیر قرآن مخبتند و از ویژگىهاى آنها این است که دلهایشان از یاد خدا ترسان مىشود؛ در برابر مصیبتها شکیبایند؛ نماز بپا مىدارند و از آنچه خداوند روزیشان کرده، انفاق مىکنند.
لازم به ذکر است که همهى مؤمنان، مخبت و داراى این خصوصیات نیستند. بیشتر مردم نگران از دست دادن مال و موقعیت خویشند، امّا نگرانى مخبتان از این است که مبادا از معشوق و محبوب خود دور شوند، البته نه اینکه ترک همسر و فرزند کرده، هیچ محبّت و مسؤولیتى در قبال آنان نداشته باشند، بلکه آنها را نعمت خدا و آثار او مىبینند و به جهت محبّت و دستور پروردگار، در حدّ لازم، دوستشان مىدارند.
قرآن کریم در سوره «مؤمنون» مىفرماید :
(وَ الَّذینَ یُوتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَهٌ أنَّهُمْ اِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ )[3]
«کسانى که آنچه باید انجام دهند، انجام مىدهند، در حالى که دلهایشان از اینکه بسوى پروردگارشان باز مىگردند، ترسان است * آنهایند که در خیرات شتاب مىکنند و در آن سبقت مىگیرند.»
این افراد با آنکه نماز مىخوانند؛ روزه مىگیرند؛ خمس و زکات مىدهند و اعضاء و جوارح خود را از حرام نگه مىدارند، امّا باز نگران و بیمناکند از اینکه عاقبتشان ختم به خیر نشود؛ مبادا در عالم برزخ معلوم شود آن طور که باید باشند، نبودهاند! تا آنجا مىرسند که مىگویند: «خدایا من چگونهام و تو چگونهاى؟ ]این من و کوچکى و گناهانم؛ این تو و بزرگى و کرمت.»[
وَ اِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ اِیمانآ؛ خصوصیت دیگر بندگان مؤمن و مصلح این است که چون آیات خدا بر آنها خوانده شود، ایمانشان افزوده مىشود.
صرف تلاوت قرآن، اگر با حواس جمع، رو به قبله و با حضور قلب باشد، موجب نشاط و شعف روحى براى شخص مؤمن مىشود، حتّى اگر معانى آن را نفهمد؛ این حداقل تأثیرى است که باید روح و قلب، از قرآن بپذیرد! از این بالاتر، کسى که سعى کرده خود را مهذّب کند و ریشهى بدىها؛ یعنى حبّ دنیا را با کمک خداى تعالى زائل سازد، تا محبّتش متمرکز بر خدا و اولیاى او شود، وقتى قرآن را با جمع کردن خیالات و حضور قلب مىخواند، به تعبیر امام صادق علیه السلام متوجّه مىشود که خداى تعالى با او سخن مىگوید ـ البته نه در خیال و توهم ـ چنین کسى حتّى اگر زبان عربى و صرف و نحو هم نداند، بخاطر آنکه در صدد تهذیب نفس است، علاوه بر نشاط و شعف روحانى، ایمانش نیز بیشتر مىشود. علامت این افزایش ایمان آن است که خوف پروردگار در دلش زیاد مىشود؛ لذا دیگر حوصلهى لغوگویى و پرداختن به دنیا را ندارد. اگر هم با کلام عرب آشنا باشد، با کمى دقّت مىفهمد که این آیات نمىتواند از بشر صادر شده باشد.
وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون؛ ویژگى دیگرى که مؤمنان مصلح دارند، «توکّل» بر خداست.
شخص مؤمن بعد از آنکه فهمید از خود چیزى ندارد؛ اثر هر سببى از خداست و همهى موجودات عالم، از ریز و درشت، روزىخور خوان کرم و رحمت اویند، بتدریج مىفهمد این خدا همیشه همراه او است و با محبّت، او را به سوى خود مىخواند. این فهم، بالاترین لذّت و نعمت براى انسان است و هر کس به آن برسد، قهرآ در همه حال بر خدا توکّل مىکند، بدون آنکه از اسباب غافل شود؛ لذا اگر رزق و روزیش کم شد، خدا را رازق خود مىداند و بر او توکّل و اعتماد دارد؛ نه با او درشتى مىکند؛ نه ناامید مىشود و نه حرفهاى مردم نادان را بر زبان مىآورد. اگر کسى ظلمى به او کرد؛ تهمتى به او زد یا غیبتش را کرد، دست خدا را در کار مىبیند و این اتّفاق را براى خود نعمت مىداند؛ مثل امام حسین علیه السلام که در روز عاشورا پیوسته زیرلب مىگفت: «رضآ بقضائک، تسلیمآ لامرک» و البته در موقع خود نفرین هم مىکرد.
چنین کسى مىتواند و بر عهدهاش گذاشته شده که مصلح باشد؛ یعنى جامعه را اصلاح و مردم را متوجّه خداى تعالى کند؛ خواه دایرهى نفوذش یک خانواده باشد؛ خواه یک کشور و خواه تمام دنیا.
نصیحت ما به همهى دوستان جوان و نوجوان این است که سعى کنید و از خدا بخواهید در هر سنّى هستید، دل از محبّت غیر خدا خالى کنید و بر محبّت خدا، پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام بیفزایید! اگر این هدف را بطور جدّى دنبال کنید، حاصل خواهد شد؛ انْ شاء الله.
[1] ـ کافى 2، 131.
[2] ـ حج، 34 و 35.
[3] ـ مؤمنون، 60 و 61.