سوره انفال آیه ۱۹ | جلسه ۱۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۱۹ | یکشنبه ۱۳۹۴/۱۱/۲۵ | جلسه ۱۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ اِنْ تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَنْ تُغْنِیَ عَنْکُمْ فِئَتُکُمْ شَیْئآ وَ لَوْ کَثُرَتْ وَ أنَّ اللهَ مَعَ الْمُوْمِنینَ(۱۹)
اگر شما (کافران) خواهان پیروزى هستید، پیروزى نصیبتان شد و اگر دست از دشمنى بردارید، برایتان بهتر است و اگر بازگردید، ما هم باز مىگردیم و جمعیت شما هر چند زیاد باشد، بىنیازتان نمىکند و خداوند با مؤمنان است.
در جنگ بدر، ابوجهل از صف مشرکان بیرون آمد و در میان دو صف صدا زد: پروردگارا! از میان ما، محمّد بیشتر از ما قطع رحم کرد و براى ما دینى آورد که ما آن را نمىشناسیم؛ پس او را در همین بامداد هلاک کن!
این طلب گشایشى بود که او از خداوند تقاضا کرد؛ پس خداوند فرمود: «اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ…».
تحقق وعده الهى و شرایط آن
وعده نصرت خدا به پیامبر، محقّق شد، امّا وعدهى دیگرى نیز خداى تعالى داده است که آن، فراگیر شدن عدل در جهان بوسیله حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالى فرجه، پس از گسترش ظلم و جور است. این وعدهاى است که خداوند در قرآن و حضرات معصومین علیهم السلام در روایات متعدّد دادهاند و به طور حتم تحقّق خواهد یافت.
بعد از پیامبر اکرم صلّى الله علیه و آله، مولا على علیه السلام به عنوان وصىّ پیامبر و امام بر حق باید جانشین ایشان مىشد، امّا نشد و مولا 25 سال از حقّ خود محروم ماند. حال سؤال این است که وقتى کلام خدا در این آیه، درباره پیامبر حق است، باید درباره مولا على علیه السلام و فرزندان معصوم ایشان نیز حق باشد، امّا چرا پس از پیامبر، فتح و نصرت خدا درباره على علیه السلام بصورت ظاهر تحقق نیافت؟
قبل از پرداختن به پاسخ، باید نگاهى گذرا به سیر دعوت پیامبر اکرم نماییم. پیامبر گرامى اسلام در ابتداى بعثت، به مدت سه سال، مخفیانه مردم را به دین اسلام دعوت مىکرد. در آن زمان کسى براى یارى حق نبود و لازم بود ابتدا تعدادى به آیین اسلام درآیند تا پشتیبان پیامبر و دین او باشند. بعد از این مدت نیز با وجود شکنجهها و فشارهاى بسیار کفّار، دستور جهاد صادر نشد؛ زیرا مسلمانان در اقلیت محض بودند و هیچ امکانات جنگى نداشتند. در تمام این مدت خداى تعالى مىتوانست با اعجاز یا بصورت قهرى، مشرکان را مغلوب کند یا قلبهاى آنان را برگرداند، امّا سنّت خدا بر این نیست و این گونه دیندارى فایدهاى ندارد. قرار بر این است که مردم، با فهم خود و از سر اختیار حق را بپذیرند؛ مثل سایر مسلمانان.
بعد از هجرت به مدینه، مسلمین سر و سامان گرفتند؛ اسباب جنگى مختصرى فراهم کردند و از نظر نفرات رشد قابل توجهى کردند. درست است که در جنگ بدر تعدادشان یک سوم کفّار بود، امّا چون خود را آماده جنگ کردند و به خدا استغاثه نمودند، خداوند تقویتشان کرد؛ دلهایشان را محکم ساخت و آنان را نصرت و پیروزى عطا فرمود.
بنابراین خداى تعالى مؤمنان را کمک مىکند، بشرط آنکه خود آنها نیز حرکتى بکنند؛ یعنى گروهى هر چند اندک جمع شوند و اسباب مختصرى فراهم آورند.
در زمان مولا على علیه السلام جز سه نفر، کسى به یارى مولا برنخاست و روشن است که از این سه نفر کارى بر نمىآمد. علاوه بر این در مقابل امیرالمؤمنین کسانى قرار داشتند که در ظاهر شهادتین مىگفتند و رسالت پیامبر را قبول داشتند. اگر مولا مىخواست با آنان جهاد کند و حقّ خود را بگیرد، لازم بود عدهاى از مسلمانان کشته شوند و این در حالى بود که گروهى در کمین بودند اختلافى میان مسلمانان ایجاد شود تا بتها را دوباره علَم کنند و مردم را به جاهلیت بازگردانند. بنابراین حضرت وظیفه داشت سکوت کند.
نتیجه صبر و سکوت مولا على علیه السلام این بود که وقتى عمر به خلافت رسید تعداد طرفداران حضرت بیشتر شد، امّا باز هم زمینه جهاد مهیّا نبود و مأموریت حضرت، باز هم صبر بود. در زمان عثمان نیز همین وضع ادامه یافت تا آنکه مردم از ظلم او به ستوه آمدند و او را کشتند. هنگامى که خانه عثمان در محاصره بود، مولا على علیه السلام سعى در آرام کردن مردم داشت، ولى سودى نبخشید. حتّى عایشه علیه عثمان وارد میدان شد و مىگفت این نعثله (شیخ احمق) را بکشید! سرانجام عثمان کشته شد و او را در قبرستان یهودیان دفن کردند.
پس از قتل عثمان، مردم یکپارچه به خانه مولا آمده، او را به عنوان حاکم خود انتخاب کردند. از آن طرف معاویه در شام چنین تبلیغ کرده بود که مسبب قتل عثمان، مولا على علیه السلام است و به خونخواهى او به امیرالمؤمنین اعلان جنگ داد. حضرت طى نامههاى مختلف او را نصیحت کرده، از جنگ باز داشتند، امّا حاصلى نداشت.
منظور اینکه خداى تعالى اراده خود را بوسیله اسباب تحقق مىبخشد. اگر کسى حق باشد، باید اسباب و وسایل لازم را آماده کند تا یارى خداوند شامل حالش شود. بعد از رحلت پیامبر کسى به یارى مولا على علیه السلام نیامد و حضرت نباید به زور خود را بر مردم تحمیل مىکرد و نکرد، امّا بعد از خلافت ایشان، مردم آماده کمک شدند و به همین جهت در مقابل ناکثین، مارقین و قاسطین جنگیدند.
امام حسن علیه السلام نیز هفده ماه خلیفه بود و آماده جنگ با معاویه شد، امّا بیشتر سرداران سپاهش به معاویه پیوستند، حتّى به او اعلام کردند حاضرند امام حسن علیه السلام را دست بسته تحویل دهند. در این شرایط اگر امام با معاویه مىجنگید، آن پلید همه چیز را از بین مىبرد و دیگر اجازه نمىداد نامى از شیعه و اسلام باقى بماند. بناى او این بود که نام پیامبر را هم محو کند. در این شرایط امام حسن علیه السلام مجبور به پذیرش صلح شد و ده سال خون دل خورد. امام حسین علیه السلام نیز بعد از برادر بزرگوار خود با معاویه صلح کرد.
بعد از مرگ معاویه، یزید در حالى بر مسند حکومت نشست که فسقش ظاهر بود و علنآ گناه مىکرد. از آن طرف امام حسین علیه السلام را مجبور به بیعت کرد. حضرت فرمود اگر من با یزید بیعت کنم، فاتحه اسلام خوانده مىشود (و على الاسلام السلام) به همین دلیل با اهل بیت خود از مدینه خارج و عازم مکه شد پس از آن مسائلی پیش آمد که در تاریخ آمده است.
در اثر صبر ائمه اطهار علیهم السلام بتدریج تعداد شیعیان روبه فزونى نهاد و تا زمان امام حسن عسکرى علیه السلام به جمعیت قابل توجهى رسید؛ شیعیان در تمام بلاد اسلامى گسترش یافتند و در شهرهاى مختلف وجود داشتند. درست است که خلفاى بنى عباس دشمنى زیادى با آنان مىکردند و تعداد زیادى از شیعیان و سادات را کشتند، امّا خداى تعالى چنان به آنان برکت داد که امروزه در تمام کشورها و شهرهاى اسلامى، شیعیان و مخصوصآ سادات حضور دارند.
در دوران غیبت کبرى نیز علماى شیعه به خوبى از این مذهب حق دفاع کردند و در مباحثات و مناظرات خود با اهل تسنّن، به زیبایى حق را بیان کردند، حتّى بعضى چون مولوى و حافظ حق را در قالب اشعار و سخنان خود بیان کردند.
امروزه حداقل دویست میلیون شیعه در سراسر جهان وجود دارد و به علاوه بسیارى از اهل تسنّن نیز دوستدار ائمه اطهار علیهم السلام هستند.
آموزههاى آیه
هر یک از دوستان و شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام در طول عمر خود گرفتارىها و ناراحتىهایى را تجربه کردهاند که خداى تعالى آنان را نجات داده است؛ این یعنى خدا با شماست. هر گشایش بعد از شدتى، فتح و نصرت خداوند براى مؤمنان است که طى آن دست خدا را مشاهده کردهاند؛ «اِنْ تَسْتَفْتِحُوا فَقَدْ جاءَکُمُ الْفَتْحُ».
کسانى هم که به ریاست و قدرتى رسیدند، باید بدانند که زمانى از همین مردم بودند و نباید با آنان دربیفتند!
وَ اِنْ تَنْتَهُوا فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ؛ همهى مؤمنان باید مراقب باشند گناه نکنند؛ چراکه گناه عواقب بدى در پى دارد. خداى تعالى بر آن است که مؤمنان را در همین دنیا بوسیله بلا، پاک کند؛ فراموش نکنیم که «گناه نکردن از توبه کردن بهتر است».