سوره انفال آیه ۱ | جلسه ۱
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انفال آیه ۱ | یکشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۲۰ | جلسه۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انفال
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الأنْفالِ قُلِ الأنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ أطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ اِنْ کُنْتُمْ مُومِنینَ (1)
از تو درباره «انفال» مىپرسند. بگو: انفال از آن خدا و رسول است؛ پس تقواى الهى پیشه کنید و در بین خود صلح و سازش برقرار نمایید و از خدا و رسولش اطاعت کنید، اگر مؤمن هستید!
ابوبصیر گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود :
«من قرأ سوره براءه و الأنفال فی کل شهر لم یدخله نفاق أبدا و کان من شیعه أمیرالمومنین علیه السلام حقّآ و أکل یوم القیمه من موائد الجنه مع شیعته حتّى یفرغ الناس من الحساب»«هر کس سوره انفال و توبه را در هر ماه بخواند، هرگز نفاق به قلبش وارد نشود و از پیروان حقیقى امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد بود و در روز قیامت به همراه شیعیان ایشان از مائدههاى بهشتى مىخورد تا مردم از حساب فارغ شوند.»
اگر کسى موفق به یک ختم قرآن در هر ماه باشد، قهرآ این سوره را هم ماهى یکبار تلاوت مىکند.
بیشتر آیات این سوره درباره جنگ بدر نازل شده است. به مسلمانان خبر رسید که قافلههاى تجارى کفّار، از شام به سوى مکه در حرکت است. چون کفّار مکه اموال مهاجران مسلمان را مصادره کرده بودند، مسلمین به تلافى، در صدد برآمدند بخشى از خسارتهاى خود را از قافلههاى مکیان جبران کنند، از آن طرف کفّار که متوجّه شده بودند، با هزار نفر، قافلههاى خود را پشتیبانى کردند.
در نزدیکى چاههاى بدر، پیامبر به اتّفاق سیصد و سیزده نفر از مسلمانان با هزار نفر از کفّار مواجه شدند و جنگ سختى در گرفت. در این جنگ خداوند مسلمین را با ملائکه یارى و آنان را بر کفّار پیروز کرد و عنائم خوبى نصیب مسلمانان شد، امّا هنگام تقسیم غنیمتها، اختلاف بوجود آمد. جنگجویان سه دسته شدند؛ گروهى پیشروى کرده، با دشمن جنگیده بودند؛ گروهى دیگر عقب ایستاده، نقش حفاظت از پیامبر و پشتیبانى داشتند و گروه سوم مشغول جمعآورى غنائم شده بودند. هر گروه نقش مهمترى براى خود قائل بود و غنیمتها را از آن خود مىدانست. در نهایت نزاع به پیامبر کشیده شد و درباره آن از ایشان سؤال کردند. خداى تعالى در پاسخ، این آیه را نازل کرد و تأکید فرمود: «انفال متعلّق به خدا و پیامبر است.»
پس از این، رسول خدا صلّى الله علیه و آله غنائم را به طور مساوى میان همه تقسیم کردند.
یَسْئَلُونَکَ عَنِ الأنْفالِ؛ «اَنفال» از «نفل» به معناى «زیادى» است. «نافله» (نماز مستحبى) را هم چون زیاده از نمازهاى واجب است، بدین نام مىخوانند.
در جاهلیت، هدف از جنگها بدست آوردن غنائم جنگى بود، [امّا در اسلام هدف، برداشتن موانع و آزاد گذاشتن مردم در پذیرش اسلام بود؛ لذا غنیمت دیگر اصل نبود، بلکه مسألهى جنبى و فرعى جنگ به شمار مىرفت؛ به همین دلیل غنائم جنگى، انفال نامیده شدند، امّا منحصر به غنائم نیست و در آیه نیز «الف و لام» دلالت بر عمومیت آن مىکند.
در روایات اهل بیت علیهم السلام آنچه عنوان انفال بر آن مىشود، بیان شده است؛ از جمله هر چیزى که کفّار بدون جنگ براى مسلمانها رها کنند، زمینهاى بىصاحب که یا از اول صاحب نداشتند یا صاحبانش آنها را رها کردند و رفتهاند، بناهاى متروک، صحراها، دریاها، نیزارها، قلههاى کوه، جنگلها، معادن بزرگ مثل نفت و طلا.
قُلِ الأنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ؛ این انفال متعلّق به خدا و پیامبر است، امّا پیامبر حقّ شخصى در آن ندارد و باید مطابق مصالح مسلمین آن را میان همه تقسیم کند.
به عقیده شیعه، اختیار انفال بعد از پیامبر با امام معصوم است. هنگامى که مولا على علیه السلام به حکومت رسید، بیت المال را که عواید انفال نیز جزء آن بود، بطور مساوى میان مردم تقسیم مىکرد. همین مسأله موجب خشم افرادى چون طلحه و زبیر شد؛ چرا که مىدیدند با غلامانشان سهم یکسانى در بیت المال دارند؛ لذا به بصره رفته، با عایشه در جنگ جمل همراهى کردند.
در زمان غیبت، باید انفال در اختیار مرجع تقلیدى باشد که مورد نظر بیشتر مردم است و او نیز باید آنها را صرف خود مسلمانان کند. تا قبل از انقلاب مراجع تقلید بسط ید نداشتند و چنین فرصتى پیش نیامد، امّا در جمهورى اسلامى، اختیار انفال با رهبر و رئیس جمهور است که باید آن را میان مردم تقسیم کنند، البته لازم نیست به طور مستقیم یا بصورت حقوق ماهیانه به آنها بپردازند، بلکه مىتوان آن را به شکلهاى مختلف صرف امور عام المنفعه کرد. رئیس دولت هم مثل سایر مردم و به اندازه آنها در آن سهیم است.
فَاتَّقُوا اللَّهَ؛ چون بعد از جنگ بدر، مسلمانان بر سر تقسیم غنائم اختلاف کردند، خداوند آنها را سفارش به تقوا و اصلاح روابط بین خود کرده، در آخر نیز نشانهى ایمان را اطاعت از خدا و رسول بیان مىکند.
«تقوا» یعنى ترس از خدا داشتن و به تبع آن، انجام واجبات، ترک محرمات، زائل کردن صفات بد و اخلاص در عمل؛ در این صورت ابتدا شخص، صالح شده، ریشههاى فساد از درون و برونش پاک مىشود؛ در نتیجه غیبت، تهمت، خیانت، دروغ و دیگر صفات بد از او سر نمىزند.
وَ أصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ؛ «اصلاح» یعنى هدایت به خیر و ترغیب دیگران به اطاعت از خدا و دستورات شرع. مُصلح (اصلاح کننده) ابتدا باید خود صالح باشد؛ به همین دلیل پیش از دعوت به اصلاح، فرمود: «فَاتَّقُوا اللَّهَ» یعنى قبل از اینکه مصلح باشید، اهل تقوا شوید!
بعد از آنکه در سایهى تقوا، شخص مصلح شد، باید به «اصلاح ذات البین» بپردازد؛ یعنى سعى در اصلاح روابط میان مردم و نیز اصلاح جامعه و دیگران کند!
وقتى گروهى بر سر قدرت با هم اختلاف مىکنند، مصلحان جامعه باید بین آنها سازش و آشتى بر قرار و آنها را به هم نزدیک کنند، نه اینکه از گروهى طرفدارى و گروه دیگر را سرکوب نمایند. در جامعهى اسلامى، باید همهى مسلمانان، حتّى اقلیتهاى مذهبى ارتباط تنگاتنگ با هم داشته باشند، وگرنه اختلاف میان مردم و دسته بندى آنها، آثار بدى در پى خواهد داشت.
صفات متقین در کلام امیرالمؤمنین
مولا على علیه السلام در خطبه «همام» شاخصههاى اهل تقوا را بیان مىفرماید که بخشى از آنها چنین است :
«فَالْمُتَّقُونَ فِیهَا هُمْ أهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الاقْتِصَادُ وَ مَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ وَقَفُوا أسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ»
«پس پرهیزگاران در این جهان اهل فضیلتند؛ گفتارشان بجا؛ لباسشان میانهروى، و رفتارشان افتادگى است. از آنچه خدا بر آنان حرام کرده، چشم پوشیده، گوشهایشان را وقف دانش سودمند کردهاند.»
در بخش دیگرى از همین خطبه مىفرماید :
«مُقْبِلا خَیْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِی الزَّلازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُورٌ لا یَحِیفُ عَلَى مَنْ یُبْغِضُ وَ لا یَأثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ یَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أنْ یُشْهَدَ عَلَیْهِ لا یُضِیعُ مَا اسْتُحْفِظَ وَ لا یَنْسَى مَا ذُکِّرَ وَ لا یُنَابِزُ بِالألْقَابِ وَ لا یُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لا یَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لا یَدْخُلُ فِی الْبَاطِلِ وَ لا یَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ إنْ صَمَتَ لَمْ یَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ اِنْ ضَحِکَ لَمْ یَعْلُ صَوْتُهُ»
«خیرش روى آورده، و شرّش دور است؛ هنگام دشوارىها، آرام؛ در ناخوشىها شکیبا، و در خوشىها سپاسگزار است؛ بر دشمن ستم روا نمىدارد و به خاطر محبوبش گناه نمىکند؛ پیش از آنکه علیه او شهادت دهند، به حق اقرار مىکند؛ آنچه را به او سپارند، تباه نمىسازد؛ آنچه را به یادش آورند، از یاد نمىبرد؛ مردم را با لقبهاى زشت یاد نمىکند؛ به همسایه زیان نمىرساند؛ کسى رابخاطر بلاهایى که بر سرش آمده شماتت نمىکند؛ در باطل وارد نمىشود و از حق بیرون نمىرود؛ اگر سکوت کند، سکوتش او را اندوهگین نمىکند و اگر بخندد قهقهه نمىزند.»
حضرت در فرازهایى از وصیت خود به امام حسن و امام حسین علیهما السلام مىفرمایند :
«اُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ ألّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ اِنْ بَغَتْکُمَا وَ لا تَأسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلا لِلأجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً اُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أمْرِکُمْ وَ صَلاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ فَإنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا یَقُولُ صَلاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أفْضَلُ مِنْ عَامَّهِ الصَّلاهِ وَ الصِّیَامِ»
شما را به تقواى الهى سفارش مىکنم؛ دنیا را مجویید؛ گرچه دنیا شما را بجوید؛ بر آنچه از دنیا از دستتان رفته تأسف نخورید؛ حق بگویید؛ براى پاداش الهى کار کنید؛ دشمن ستمگر و یاور ستمدیده باشید! شما و همه فرزندان و خاندانم و هر که این وصیتم به او مىرسد را به تقواى الهى و نظم در زندگى، و اصلاح بین مردم سفارش مىکنم؛ چراکه از جدّ شما صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود: «اصلاح بین مردم از یکسال نماز و روزه بهتر است».
اصلاح ذات البین یعنى آشتى دادن میان اقوام، دوستان، گروههاى مختلف و در نهایت میان مردمان شهرها و اهل مملکت.
در سیرهى امامان معصوم علیهم السلام این مسأله اهمیّت و جایگاه ویژهاى داشته است. مفضّل بن عمر گوید: امام صادق علیه السلام فرمود :
اگر میان دو تن از شیعیان ما نزاعى دیدى، از مال من براى رفع آن مصرف کن!
شخصى گوید: من و دامادم درباره ارث اختلاف داشتیم که مفضّل بر ما گذر کرد و ساعتى نزد ما ایستاد؛ سپس گفت: به خانه بیایید!
ما با او رفتیم و او میان ما با چهار صد درهم اصلاح کرد و آن را از خود پرداخت. هنگامى که از هر دوى ما نسبت به دیگرى تعهد گرفت و آسوده خاطر شد، گفت: بدانید که این وجه از خودم نیست؛ امام صادق علیه السلام به من سفارش کرده که هر گاه دو نفر از شیعیان ما در چیزى اختلاف کردند، آنها را اصلاح بده و از مال من براى رفع نزاع، خرج کن؛ این از مال امام صادق علیه السلام است.
در زمان خلافت امیرالمؤمنین، خوارج که بعد از جنگ صفین تشکیل شده بودند، گاه و بیگاه در میان خطبههاى ایشان به عنوان اعتراض فریاد مىزدند: «لا حکم اِلّا لله» یعنى حکم فقط از آن خداست، نه تو. این کار را چند نفر به نوبت، یکى پس از دیگرى و بطور برنامهریزى شده، انجام مىدادند، امّا حضرت به آنها مىفرمود: تا زمانى که شما در میان ما هستید و از ما جدا نشدهاید، سهم شما را از بیت المال قطع نمىکنم. بعضى از آنها مسجد هم نمىآمدند، امّا حضرت سهمشان را برایشان مىفرستاد و مىفرمود : تا هنگامى که مقابل ما سلاح دست نگرفتهاید و قیام نکردهاید، سهمتان از بیت المال محفوظ است.