بیست و هفتم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
بنابراین جوانان و نوجوانانی که دوست میدارند عالم دینی شوند و دلشان می خواهد درس دین بیاموزند و روحانی شوند، حواسشان باشد که باید از خود بپرسند چرا میخواهند لباس دین بپوشند و احکام بیاموزند و قرآن یاد بگیرند! باید خود را به چهارمیخ بکشند و هرروز از خود بپرسند؛ مثل کسیکه دیگری را واداشته و دائم میپرسد تو که آمدی، میخواهی چکار کنی؛ میخواهی چکاره بشوی؛ برای دنیا آمدی یا برای آخرت؟
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و هفتم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | سه شنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۲
حدیث اول
وَ قَالَ صلّیاللّهعلیهوآله «أَوْصَانِی رَبِّی بِتِسْعٍ أَوْصَانِی بِالْإِخْلَاصِ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَهِ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضَا وَ الْغَضَبِ وَ الْقَصْدِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَنْ أَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِی وَ أُعْطِیَ مَنْ حَرَمَنِی وَ أَصِلَ مَنْ قَطَعَنِی وَ أَنْ یَکُونَ صَمْتِی فِکْراً وَ مَنْطِقِی ذِکْراً وَ نَظَرِی عَبَراً»[1]
«پروردگارم مرا به نُه چیز سفارش فرمود: اخلاص در نهان و آشکار، عدالت در خشنودى و خشم، میانهروى در فقر و توانگری، گذشت از آنکه به من ستم کرده، بخشیدن به آنکه از من دریغ داشته، پیوند با کسىکه از من بریده و اینکه سکوتم تفکر، گفتارم ذکر و نگاهم عبرت باشد.»
وَ أَنْ أَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِی؛ عفو از کسیکه به من ظلم کرده؛ یعنی اگر کسی پشتِسرِ شما غیبت کرد و بعد به شما گفت ببخشید، ببخشیدش. میتوانید نبخشید، ولی از صفاتِ خوبِ مؤمن این است که وقتی کسی گناهی در حقّش کرد، میبخشد. اگر تهمتی به شما زد، با آنکه سخت است به انسان تهمت بزنند، ولی اگر عفو کنید و ببخشید، خدای تعالی اجر زیادی به شما میدهد. بعضی اوقات شیطان وسوسه میکند که اگر ببخشی، او جریتر میشود، امّا به این وسوسهها اعتنا نکنید، چهبسا با این کار متنبّه شود و توبه کند. ازاینگذشته، شما چه کار به او دارید؟ به خودت نگاه کن! با این کار خدای تعالی به تو توجه میکند و درجه میدهد و پاکت میکند. آیا میخواهی مقرّب خدای تعالی باشی یا خیر؟
اگر کسی سیلی به صورتت زد، میتوانی یک سیلی به او بزنی یا از او شکایت کنی، ولی اگر عفوش کنی، بهتر است و به نفعت است. اگر کسی مالت را برد و الآن ندارد بدهد، میتوانی شکایتش کنی، این حقّ تو است، ولی اگر ببخشی، برایت بهتر است و خدای تعالی جبران میکند.
وَ أُعْطِیَ مَنْ حَرَمَنِی؛ کسیکه مرا محروم کرد؛ قرض خواستم، نداد یا گرفتار بودم و میتوانست کمک کند، امّا نکرد، اگر بیچاره شد و من بتوانم، کمکش میکنم؛ این خصلت و سنّت پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است که علی علیهالسلام در خطبه ۱۱۰ فرمود «وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِه» این کار آسانی نیست، امّا میشود.
وَ أَصِلَ مَنْ قَطَعَنِی؛ یکوقت پدر و مادر با آدم مهربان هستند، اگر فرزند قطع رحم کند، مشکلات زیادی برایش بهوجود میآید یا مثلاً فرزند انسان با او خوب است، اگر پدر و مادر قطع رحم کنند، مشکلات زیاد برایشان بهوجود میآید. همچنین سایر قوم و خویشان، امّا یکوقت پدر و مادر یا فرزند یا برادر و خواهر یا سایر اقوام اذیت میکنند، امّا شما میروی و صله میکنی؛ تلافیِ خوب میکنی؛ این مهم است. لذا حضرت میفرماید خدای تعالی به من سفارش کرده این کار را بکنم. هرکس تابع پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است و میخواهد به سنّت ایشان عمل کند، باید این کار را بکند. این، پا روی نفس گذاشن است. همۀ این کارها برای این است که پا روی نفسمان بگذاریم و گردنش را فشار میدهیم.
نفس آدم هر روز به شکلی و رنگی درمیآید و به یک حال نمیماند؛ بعضی اوقات گوسفند است. گوسفند خیلی بد نیست و جای شکر دارد. بعضی اوقات الاغ است؛ گاهی اسب است یعنی فراست دارد؛ گاهی مثل مار و اژدهاست! این را باید چکار کرد؟ این کارها پا روی نفس گذشتن است.
وَ أَنْ یَکُونَ صَمْتِی فِکْرا؛ وقتی ساکت هستی، ننشین خیالبافی کن؛ اگر میتوانی فکر کن؛ در آیات خدا، در آیات قرآن، در نعمتهای خوبی که خدای تعالی به تو داده، فکر کن؛ آنها را بشمار و شکر کن! اگر هم حال داشتی، خود را مشغولِ مطالعه کن؛ حرفِ خوب بزن؛ به حرفهای خوب گوش کن. خلاصه برای اینکه از خیالات بیرون بیایی، ساکت نمان.
وَ مَنْطِقِی ذِکْرا؛ حرف و گفتگویت یاد خدا باشد. یاد خدا گاهی «سبحاناللّه» و «لاالهالااللّه» و «اللّه اکبر» و استغفار و صلوات است؛ گاهی هم گفتنِ حرفهای خوب برای خداست. وقتی خالصانه برای خدا حرف بزند، میشود ذکر.
وَ نَظَرِی عَبَرا؛ نگاه کردنم هم عبرت باشد. حضرت رسول صلواتاللّهعلیه با عدهای از اصحاب از خرابهای گذشتند که کثافات و لباسهای کهنه در آنجا بود. حضرت فرمود این دنیاست؛ ساختمانهای مجلل روزی به این روز میافتند و از غذاهای خوشمزه همین باقی میماند و لباسهای فاخر عاقبت مندرس میشوند!
یعنی وقتی چیزی از دنیا نصیبت شد، مغرور نشو، چون آخرش نابودی و فناست. خوراکیها را برای لذت نخور، بلکه برای این بخور که قوت بگیری تا خدا را عبادت کنی و کارِ دین و دنیای مردم را راه بیندازی. لباس را برای ستر بپوش، نه برای فخرفروشی و زینت. به یاد آور که بهترین لباس، لباسِ تقواست؛ «و لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْر»[2].
حدیث دوم
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود:
«إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ خِیَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ سُمَحَاءَکُمْ وَ أَمْرُکُمْ شُورَى بَیْنَکُمْ فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِهَا وَ إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ شِرَارَکُمْ وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ بُخَلَاءَکُمْ فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا»[3]
«هرگاه حاکمانتان خوبانِ شما باشند و ثروتمندانتان سخاوتمند و کارهایتان با مشورت انجام شود، زندگى بهتر از مرگ است و هنگامى که حاکمانتان تبهکار و ثروتمندانتان خسیس باشند، مرگ خوشتر از زندگى است.»
حاکمانِ خوب کسانی هستند که صادق و امانتدار باشند. این دو صفت اهمیت بسیار دارد. امام صادق علیهالسلام فرمود:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَبْعَثْ نَبِیّاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ إِلَى الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ»[4]
«خداوند عزّوجلّ پیغمبرى را مبعوث نکرد، جز به راستگویى و پرداخت امانت به نیکوکار و بدکار.»
کسانی که در جامعه جلودار هستند باید صادق باشند؛ یعنی به مردم راست بگویند و ظاهر و باطنشان یکی باشد. همچنین باید امانتدار باشند. امانتداری برای کسیکه رئیس قومی میشود، این است که عیبهای مردم را بپوشاند و به وضعشان رسیدگی کند؛ چون آنها دست او امانتاند و زندگیشان دست اوست. به جان و مال و آبروی آنها خیانت نکند؛ مثل گرگی نباشد که آنها را میدرد. همانطور که مولا علی علیهالسلام درنامه به مالک اشتر نوشتند:
«وَ لَا تَکُونَنَّ عَلَیْهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَکْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ یَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ یُؤْتَى عَلَى أَیْدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِکَ وَ صَفْحِکَ مِثْلِ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یُعْطِیَکَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِه»
«با مردم چون حیوان درنده مباش که خوردن آنان را غنیمت دانى؛ چراکه دو گروهاند: یا برادر دینى تواند یا انسانهایى مانند تو که خطاهایى از آنان سر مىزند. گناهى بر آنان عارض مىشود و گناهانى از آنان به عمد یا اشتباه بروز مىکند؛ پس همان گونه که علاقه دارى خداوند تو را ببخشد و چشمپوشى کند، مردم را عفو کن و از خطایشان چشمپوشى کن.»
ثروتمندان گشادهدست یعنی کسانی که به مردم کمک میکنند، آنهم نه کم، کمکهای مهم میکنند؛ اگر کسی خانه ندارد، برایش تأمین میکنند؛ اگر میخواهد ازدواج کند، حمایتش میکنند. یعنی هم سخاوتمند هستند و هم جوانمرد، نه اینکه بگویند مالِ خودم، مالِ خودم، مال دیگران هم مالِ خودم!
کارهایتان هم با مشورت باشد؛ یعنی اگر ایدهای برای زندگی بهتر مردم وجود دارد، عدهای ار بین خودشان انتخاب کنند و با هم مشورت کنند و کارهای خوبی برای مردم انجام دهند. این مشورت است. وقتی یک عده ۱۰هزار نفری از بین خودشان چند نفر را انتخاب میکنند، آنها باید با هم مشورت کنند.
اگر فرمانروایان اینطور و اغنیا آنطور باشد و کارها با مشورت انجام باشد؛ مردم کار خودشان را خودشان انجام دهند، « فَظَهْرُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ بَطْنِهَا» زندگی خوبی خواهید داشت و عمرتان خوب است. اگر روی زمین باشید بهتر از این است که بمیرید؛ چون زندگی روحانی و دینی دارید؛ هم دنیاتان خوب است و هم آخرتتان.
«وَ إِذَا کَانَ أُمَرَاؤُکُمْ شِرَارَکُمْ» ولی اگر حاکمان شما آدمهای بدی باشند؛ «وَ أَغْنِیَاؤُکُمْ بُخَلَاءَکُمْ» و توانگران شما بخیل باشند؛ نه اینکه کمک نمیکنند، بلکه میخواهند مال دیگران را هم بگیرند. کارها هم به دست خودتان نباشد و حکومت مردم بر مردم نیست؛ شورایی نیست که کارها به دست خود مردم باشد، در این صورت «فَبَطْنُ الْأَرْضِ خَیْرٌ لَکُمْ مِنْ ظَهْرِهَا» اگر در شکم زمین باشید، بهتر از این است که روی زمین باشید؛ یعنی مرگ برایتان بهتر از این زندگی است.
این سخنِ حضرت نصیحتی برای همه است؛ به پولدارها نصیحت میکنند؛ به حاکمان نصیحت میکنند و به خود مردم هم نصیحت میکنند که اگر اجتماع اینگونه باشد زندگی خوب است.
بعضی در گفتگوها شبهه ایجاد میکنند و میگویند دیدید اسلام نتوانست کارگر باشد؛ قرآن و سنّت نتوانستند کارگر باشند؟
اینطور نیست اشکالی به قرآن و سنّت و دین وارد نیست. اینها میتوانند کارگر باشند، لکن عمل به آنها مهم است. این شبهه غلط است؛ برای این است که مردم را از دین دور کنند و القا کنند که دیگر قرآن و اسلام بهکار نمیآیند و باید برای حکومت تزِ دیگری پیدا کنیم. این شبههافکنی برای آدمهای نادان است. نادانهایی که پشتسر آدمهای دانایی افتادهاند؛ اینها میدانند چه میگویند، ولی نادانها از سرِ نادانی حرفِ آنها را تکرار میکنند. اگر خرابیهایی در جامعه میبینید، نباید بهعهدۀ قرآن و سنّت بیندازید، بلکه بگویید ما درست عمل نکردیم، وگرنه قرآن و سنّت خوب است.
مذمت غیبت در قرآن
خدای تعالی در سورۀ حجرات، آیۀ ۱۲ میفرماید:
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ﴾
«ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری گمانها پرهیز کنید که بعضی از گمانها گناه است، و تجسس نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید! آیا کسی از شما دوست دارد گوشتِ برادرِ مردهاش را بخورد؟ پس نفرت دارید. از خدا بترسید که خدا توبهپذیر و مهربان است.»
در کتاب کشفالریبه اثر شهید ثانی آمده است: روزی حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآله دستور داد مسلمانان روزه بگیرند و بدون اجازه ایشان افطار نکنند.
هنگام مغرب همه برای افطار کردن از حضرت اجازه گرفتند. شخصی خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! دو دختر من روزه گرفتهاند، برای افطارکردن آنها اجازه بفرمایید.
حضرت پاسخ نداد. برای بار دوم درخواستش را تکرار کرد، باز هم از پیامبر چیزی نشنید. بار سوم حضرت فرمود: آنها روزه نبودند. چگونه روزه بوده کسی که در این روز گوشتهای مردم را خورده است؟ به آنها بگو اگر روزه بودهاند، قی کنند.
آنها قی کردند و از دهانشان لختههای گوشت بیرون آمد. آن مرد نزد پیامبر بازگشت و ماجرا را گفت.
پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: سوگند به کسی که جان محمّد در دست اوست اگر این لختهها در شکمشان باقی میماند، آتش آنها را در بر میگرفت.[5]
پیامبر با این کار خواستند به همه نشان دهند که واقع غیبت همین است، لکن صورت برزخیاش الآن ظاهر نمیشود و بعداز مرگ ظاهر میشود.
غیبت، همانطور که شیخ مرتضی انصاری توضیح میدهد و آیات و روایات را میآورد و مسائلش را مطرح میکند، این است که انسان پشتسرِ برادر یا خواهر مسلمانش عیبی را که مستور است، فاش کند. یعنی اولاً: عیب است، ثانیاً: مستور است و کسی نمیداند. آشکار کردن این عیب، غیبت است. در بعضی روایات هم میفرماید «ذکرک اخاک بما یکره» یعنی برادرت را آنگونه که او دوست ندارد، یاد کنی.
شاید کسی عیبی درونش باشد؛ مثل کبر، حسد یا سایر عیوب یا گناهی کرده، دروغی گفته، دزدی کرده، امّا کسی نمیداند و دوست نمیدارد کسی بفهمد، اگر شخصی پیدا شود این عیب را فاش کند، غیبت کرده است. البته گاهی موقعیاتهای خاصی پیش میآید که مسأله تغییر میکند؛ مثلاً قرار است کار مهمی را به کسی بسپارند که صلاحیت ندارد یا کسی مال هنگفتی از عدهای دزدیده، آیا باید سکوت کرد و هیچ نگفت؟ اینها موارد خاص است.
اگر عیب کسی مستور نباشد و همه آن را بدانند، گفتنِ آن غیبت حساب نمیشود، البته نه مثل شایعاتی که گاه پشتسرِ بعضی درمیآورند و انسان شک دارد درست است یا خیر؛ اگر شک داری، حق نداری بگویی.
چند روایت
قَالَ سُلَیْمُ بْنُ جَابِرٍ أَتَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله فَقُلْتُ عَلِّمْنِی خَیْراً یَنْفَعُنِیَ اللَّهُ بِهِ قَالَ لَا تُحَقِّرَنَّ مِنَ الْمَعْرُوفِ شَیْئاً وَ لَوْ أَنْ تَصُبَّ دَلْوَکَ فِی إِنَاءِ الْمُسْتَسْقِی وَ أَنْ تَلْقَى أَخَاکَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ وَ إِذَا أَدْبَرَ فَلَا تَغْتَابَه
سلیم بن جابر مىگوید: خدمت رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله رسیدم و عرض کردم: کار خیرى به من بیاموز تا بهوسیلۀ آن خداوند مرا از الطاف خویش بهرهمند سازد. فرمود: کار نیک را هرچند اندک باشد، کوچک مشمار! ولو سطل آبى را در ظرف تشنهکامى بریزى یا برادر مسلمانت را با روى باز ملاقات کنى، امّا پشتسرش غیبت نکنى!»
فرمود هرچیزی که بهنظرت خوب آمد، آن را کوچک نشمار، مخصوصاً اگر میخواهی نفعی به مردم برسانی. حضرت مثال زدند اگر کمی آب داری و کسی تشنه است، لیوان آبی به او بده و این کار را کوچک نشمار، شاید همینکار ثوابِ بسیار داشته باشد. دوم اینکه وقتی به برادر یا خواهر دینیات میرسی، چشم و رویت را در هم نکش؛ با خوشرویی با او برخورد کن. وقتی هم که پشت کرد و رفت، غیبتش نکن.
از انس نقل شده: رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله خطبه میخواندند، صحبت از ربا شد. فرمود یک درهم ربا که شخص میگیرد، نزد خدای تعالی گناهش از چندین مرتبه کار زشت بدتر است، امّا بدترین ربا این است که آبروی مسلمانی را ببرید.
ربا یعنی قرض دادن ده تومن و پس گرفتن یازده تومن البته با شرط. مبلغی را قرض میدهد و شرط می کند که مدتی بعد، مبلغ بیشتری پس میگیرد، امّا غیبت چون ریختنِ آبروی مؤمن است، بدترین نوع رباست.
پاسخ رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله به مرد عیبجو
در زمان رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله مردی از جمع چند نفر گذر میکرد، همین که رد شد یکی از حاضرین گفت من این مرد را به خاطر خدا دشمن میدارم.
این سخن را که گفت همه به او اعتراض کردند و گفتند بد حرفی زدی، ما به او اطلاع میدهیم.
او را از گفته آن مرد مطلع کردند. خدمت پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله آمد و جریان را به عرض آن گرامی رساند. مرد عیبجو را خواستند و از آنچه گفته بود پرسیدند. عرض کرد بلی چنین است من این حرف را گفتهام!
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند: به چه سبب این مرد را دشمن میداری؟ گفت: من همسایه او هستم و اطلاع کامل از وضعش دارم، هیچ گاه ندیدم غیر از نمازهای واجب شبانهروزی نماز دیگری بخواند.
عرض کرد: ای رسول خدا بپرسید از این شخص آیا نمازهای واجب را از وقتش تأخیر میاندازم یا در رکوع و سجودش و یا در وضو نقصی ایجاد مینمایم؟ آن مرد گفت: نه، ولی اضافه کرد، هیچگاه ندیدهام غیر از روزهای ماه رمضان که هر شخص خوب و بد روزه میگیرد او روزه دیگری بگیرد.
او در جواب عرض کرد، یا رسول الله! سوال کنید، آیا در ماه رمضان روزهام را خوردهام یا از حدود و شرایطش خارج شدهام؟ آن مرد گفت: نه، ولی من هیچ وقت ندیدهام به فقیر و تنگدستی چیزی از راه کمک بدهد مگر همین زکات واجب که اشخاص خوب و بد هم آن را میدهند.
او در جواب عرض کرد: یا رسول الله از او بپرسید، آیا هیچگاه شده که از مقدار لازم کمتر بدهم، یا به آن کسی که طلب زکات مینمایم، گفته باشم کمتر بگیرد؟ جواب داد: نه.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله رو به مرد عیبجو نموده و فرمودند: از جا حرکت کن. «فلعله خیر منک» شاید او از تو بهتر باشد.
این حکایت به ما میفهماند وقتی کسی واجبات را انجام میدهد و حرام را ترک میکند، برایش یک نوع تقواست. حال اگر مستحبات را انجام نداد یا مکروهات را ترک نکرد، معصیت نکرده. مبادا چیزهای کوچک را بزرگ جلوه بدهیم و آبروی اشخاص را بیجهت بریزیم! اگر کسی واجبی را علناً ترک کرده یا حرامی را علناً انجام داده، حرف دیگری، ولی ترکِ مستحبات یا انجام مکروهات، مجوز غیبت نیست که بخواهی این را عیب بدانی و پیش مردم کوچکش کنی.
شرح خطبه ۱۱۰
«وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّهُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَهُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَم»
«عالمى که به غیر علمش عمل کند، همچون جاهلِ سرگردانی است که از جهلش بیدار نشود. حجتِ حق بر او عظیمتر و حسرتش همیشگی و نزد خدا بیشاز همه سزاوار ملامت است.»
علمایی که برای خدا درس میخوانند؛ مطالعه میکنند؛ درس میدهند و مردم را تعلیم میدهند، عالم ربانی هستند، بهشرطِ آنکه به قرآن و سنّت آگاه باشند و بین خود و خدا تقوای الهی را رعایت کنند؛ مثل جناب شیخ مرتضی انصاری، آیتاللّه قاضی، آیتاللّه انصاری، حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت، شهید آیتاللّه دستغیب و دیگر بزرگانی که بودند و در هرجای زمین ممکن است باشند.
قرآن کریم چنین علمایی را مدح میکند:
﴿قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ﴾[6]
«آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمیدانند برابرند؟»
در سورۀ فاطر، آیۀ ۲۸ می فرماید:
﴿إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ﴾
«از میان بندگان خدا فقط علما از او میترسند.»
خشیت یعنی خداترسی در خلوت و جلوت. این از علاماتِ عالمان ربانی است که به علم خود عمل میکنند. خداوند در سورههای عنکبوت، روم، فصلت و زمر از این عالمان باتقوا تعریف میکند.
در مقابل، یک دسته هم درسِ دین میخوانند، ولی نه برای خدا؛ برای اینکه به ریاستی برسند و اسم و رسمی بههم بزنند و بگویند حضرت آیتاللّهالعظمی، مرجع تقلید! در روایات اهلبیت از این دسته علما به بدی یاد شده و معمولاً در امتحاناتی که پیش میآید، خود را نشان میدهند.
ازجمله آفتِ علم این است که همراه حلم نباشد؛ یعنی شخص عالم حلیم باشد؛ غضب نکند. آفت دیگر کبر است. عالم نباید خود را بالاتر از دیگران بداند. البته کبر یک صفت درونی است.
کسیکه از اول، برای دنیا درس خوانده؛ برای پول و زندگی خوب و مرید درس خوانده، خطرش بسیار زیاد است. باوجود اینهمه تشویقاتی که در روایات آمده برای درس خواندن و فهیم شدن در دین و آموختن قرآن و سنّت، و با آن همه تعریف از علمایی که مردم را با خدای تعالی آشنا میکنند، از این طرف مذمتهای زیادی هم شده از علمای یهود و نصارا و نیز علمای دین اسلام که آیات و روایات را به نفع خود تفسیر میکنند تا ثروتاندوزی کنند و به مقامی برسند.
بنابراین جوانان و نوجوانانی که دوست میدارند عالم دینی شوند و دلشان می خواهد درس دین بیاموزند و روحانی شوند، حواسشان باشد که باید از خود بپرسند چرا میخواهند لباس دین بپوشند و احکام بیاموزند و قرآن یاد بگیرند! باید خود را به چهارمیخ بکشند و هرروز از خود بپرسند؛ مثل کسیکه دیگری را واداشته و دائم میپرسد تو که آمدی، میخواهی چکار کنی؛ میخواهی چکاره بشوی؛ برای دنیا آمدی یا برای آخرت؟
باید هر روز و هر ماه و هر سال خود را با جلوترش مقایسه کند! باید ببیند آرزویش چیست؛ میخواهد عالم ربانی شود و خود را از دنیا بیرون بکشد یا مقصود دیگری دارد و میخواهد کرسینشین شود؟ همواره باید خودش را امتحان کند! اگر دید وقتی حجهالاسلاموالمسلمین یا آیتاللّه خطابش نمیکنند، نارحت میشود، باید از خودش بترسد!
طلاب محترم حواسشان باشد که راه پرخطری انتخاب کردهاند. کسیکه میخواهد وارد علم دین شود و نظرش غیر خداست، ممکن است دنیایش ظاهراً خوب شود، ولی بداند آفت بزرگی برای خودش و جامعه ایجاد میکند!
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول اللّه یا سیده نساء العالمین.
[1] ـ تحفالعقول، ۳۶.
[2] ـ اعراف، ۲۶.
[3] ـ تحفالعقول، ۳۶.
[4] ـ کافی، ۲، ۱۰۴.
[5] ـ کشفالریبه، ۸.
[6] ـ زمر، ۹.