رمضان المبارک ۱۳۹۷-۱۴۳۹

بیست و هشتم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب

طلاب عزیز هم حواسشان باشد که باید مجتهد شوند یعنی فقه و اصول را خوب یاد بگیرند، ولی مدعی نشوند! مرتب از خدا بخواهند و خدا هم عنایت می‌‌کند. این‌قدر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت در صحبت‌ها و کتاب‌هاشان تأکید می‌‌کند «خدا خدا خدا» بگو کارِ من نیست؛ کار خداست. خدا باید عنایت کند.

فیلم جلسه
صوت جلسه

دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

 

بیست و هشتم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | چهارشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۳ 

 

 

 

حدیث اول

رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله فرمود:

«أَکْثِرُوا مِنْ ذِکْرِ هَاذِمِ اللَّذَّاتِ فَقِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هَاذِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ الْمَوْتُ فَإِنَّ أَکْیَسَ الْمُؤْمِنِینَ أَکْثَرُهُمْ لِلْمَوْتِ ذِکْراً وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ اسْتِعْدَاداً»[1]

«زیاد یاد کنید از آنچه لذات را از بین می‌‌برد. سؤال شد چه چیزی لذات را از بین می‌‌برد؟ فرمود: مرگ. زیرک‌ترین مؤمنان کسانی هستند که بیشتر یاد مرگ می‌‌کنند و برای آن آماده‌تر هستند.»

وقتی انسان یاد مرگ می‌‌کند، لذات دنیا برایش کم می‌‌شود. زیرک‌ترین مؤمنان کسانی هستند که بیشتر یاد مرگ می‌‌کنند. اگر بعداز این یاد، آمادگی هم پیدا شود، قهراً ایمان بیشتر می‌‌شود و انسان روبه ترقی می‌‌رود.

در بحارالأنوار جلد ۸۵، صفحه ۱۶۴ از امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایت شده:

مردی خدمت رسول اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله آمد و عرضه داشت: کاری به من بیاموزید که خداوند مرا دوست بدارد و مردم نیز مرا دوست بدارند و خداوند مالم را زیاد کند و بدنم را سالم بگرداند و عمرم را طولانی سازد و مرا با شما محشور فرماید.

حضرت فرمود این شش تقاضاست که احتیاج به شش عمل دارد و در گرو شش چیز است. اگر بخواهی خدا تو را دوست بدارد، از او بترس و از معصیت و نافرمانی او خودداری کن. اگر بخواهی مردم تو را دوست بدارند، به آنان نیکی کن و به مال و ثروتشان چشم نداشته باش. اگر می‌‌خواهی مالت زیاد شود، زکات بده. اگر می‌‌خواهی بدنت سالم باشد، صدقه بده. اگر می‌‌خواهی عمرت طولانی شود، صلۀرحم کن. اگر می‌‌خواهی با من محشور گردی، سجده در پیشگاه خدای واحد را طولانی کن.

اول: اگر خواهی خدا تو را دوست بدارد، از او بترس و از معصیت و نافرمانی او خودداری کن. بعضی می‌‌گویند چرا باید از خدا ترسید؛ مگر خدا ترس دارد؟ ترس از خدا یعنی حرکت در مسیر خشنودی او.رضا و خشنودی خدای تعالی در این است که انسان برای آنچه خلق شده، کار کند؛ یعنی برای نزدیک شدن به خدای تعالی؛ برای دارا شدنِ اسماء و صفات او و معرفت یافتن به او و بندۀ او شدن.

﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ‏﴾[2]

«و من جن و انس را نیافریدم جز برای عبادتم.»

«لِیعبدون» ای لیعرفون. منظور از عبادت، شناخت است. اگر بر همین صراط قرار گیرد، خدا دوستش می‌‌دارد، ولی اگر از این راه بیرون رفت و کارِ خدا را بیهود و لغو گرفت، خلافِ هدفِ خلقت حرکت کرده، در مسیر خشنودی خدا قرار نمی‌‌گیرد، وای اگر منکر شود!

دوم: اگر می‌‌خواهی مردم تو را دوست بدارند، به آنان نیکی کن و به مال و ثروتشان چشم نداشته باش. منظور از مردم چه کسانی هستند؟ اگر مؤمنان منظور باشند، آنها وقتی شما را دوست دارند که ایمان داشته باشی، امّا حضرت فرمود مردم، نه مؤمنان. مردم بعضی ایمانشان کم است و بعضی زیاد، بعضی هم بویی از ایمان نبرده‌اند و پول و دنیا را خیلی دوست می‌‌دارند. اگر می‌‌خواهی همۀ این‌ها دوستت بدارند، به آنها نیکی کن. در مثَل است «الانسان عبیدالاحسان» مردم بندۀ احسان هستند. هرکس به آنها خوبی کند، دوستش می‌‌دارند، مگر اینکه حیوان باشد، حتی حیوانات هم محبّت را می‌‌فهمند.

بعد هم چشم‌داشتی به مالشان نداشته باش. اعتراضی به کارشان و بارشان نکن. امر به معروف و نهی از منکر کنی حرف دیگری است، ولی اگر بخواهی بگویی به من هم از پول‌هایت بده، اگر دفعۀ اول چیزی نگوید، دفعۀ بعد اعتنا نمی کند.

سوم: اگر بخواهی مالت زیاد شود، زکات بده؛ زکات یعنی همان نُه چیز که عبارت است از انعام ثلاثه (گاو و گوسفند و شتر) غلات اربعه (گندم، جو، خرما، مویز) و نقدین (طلا و نقره مسکوک) زکات، مال را زیاد می‌‌کند. زکات شامل صدقات هم می‌‌شود.

چهارم: اگر بخواهی بدنت سالم باشد، صدقه بده. صدقه هم برای سلامت بدن خوب است و هم مالِ انسان را زیادمی‌کند.

پنجم: اگر می‌‌خواهی عمرت طولانی شود، صلۀرحم کن؛ از اول ماه رمضان تا کنون، بیشتر روزها دربارۀ صلۀرحم صحبت شده، مخصوصاً نسبت به پدر و مادر و فرزندان که در طبقه اول هستند، برادر و خواهر و جد و جده که در طبقه دوم هستند و عمه و خاله و دایی و عمو و فرزندانشان که در طبقه سوم قرار می‌‌گیرند.

احترام به پدر و مادر و فرزند و برادر و خواهر جدا، با بقیه ارحام هم باید اگر شده با سلام کردن یا تلفن زدن ارتباط داشت. «صلوا ارحامکم ولو بالسلام».

گاهی اوقات دکترها به کسی می‌‌گویند تا چند روز دیگر بیشتر زنده نیستی. امّا تا نظر خدا چه باشد، ممکن است این شخص کاری بکند؛ توسلی پیدا کند؛ کار نیکی انجام دهد یا صلۀرحم کند و عمرش دراز شود. حکایات و روایات بسیاری در این باره وجود دارد.

ششم: اگر می‌‌خواهی با پیامبر محشور گردی، سجده در پیشگاه خدای واحد را طولانی کن. سجده برای خدای تعالی فضایل زیادی دارد. از خصوصیات حضرات معصومین علهیم‌السلام و اصحابشان، سجده‌های طولانی بود. امام زین‌العابدین علیه‌السلام آن‌قدر سجده می‌‌کردند که سالی دوبار پینه‌های پیشانی و دست و زانوهایشان را می‌‌‌چیدند. امام موسی بن جعفر علیهماالسلام هم سجده‌های طولانی و گریه‌های زیاد می‌‌کردند.

امّا سجده طولانی برای چیست و چرا رسول خدا صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله این کار را شرط محشور شدن با خود می‌‌فرماید؟

این یک مسالۀ صرفاً تعبدی نیست. گاهی انسان یک ساعت سجده می‌‌رود، امّا وقتی بلند می‌شود، می‌‌گوید: کیست مثل من که یک ساعت سجده رفتم!

سجده برای این است که نفس انسان سرکوب شود؛ یعنی خود را کوچک ببیند. وقتی به شیطان گفتند سجده کن، گفت من بهتر از انسان هستم. پس سجده برای این است که خودبینی و خودبرتربینی کنار رود و انسان بفهمد چیزی نیست. چیزی نیستم یعنی خودم را خلق نکردم و هیچ‌کدام از اعضایم مال خودم نیست. مگر نطفه، علقه و مضغه شدنم دستِ من بود؟ از اول خلقت تا به‌حال، جز آدم و حوا، همه همین‌طور بودند. خاک، نطفه، علقه، مضغه، استخوان بندی و بزرگ شدن و به دنیا آمدن. بعداز تولد هم کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری دست خود انسان نیست؛ ‌همه در تدبیر خدای تعالی است. پس از جهت بدنی چیزی دست ما نیست. روح هم دست ما نیست، خدا داده و مالِ خود اوست.

پس ما چه هستیم؛ آیا هیچ‌کاره‌ایم؟ البته اختیاراتی داریم؛ ‌نماز می‌‌خوانیم، روزه می‌‌گیریم، ‌کسی هستی که خدا خلقت کرده؛ یک آدم مشخص هستی، به این شکل، نامت هم فلانی است. اگر بدی کنی، به خودت می‌‌رسد؛ اگر هم خوبی کنی، به خودت می‌رسد. این هم خدا قرار داده.

کم‌کم در اثر عبادت، از حیطۀ تنگِ بدن بیرون می‌‌آید و فکرش کمی قوی‌تر می‌‌شود. یعنی به‌تدریج واقعیات یادش نمی‌‌رود و در ذهنش می‌‌ماند. واقعیت این است که خالق و مدبری دارد؛ کسی‌که او را آورده و می‌‌چرخاند. اندک‌اندک یکی‌دو ساعت و بعد بیشتر و بیشتر تا ۲۴ ساعت ملتفت می‌‌شود مخلوقِ خداوند و تحت تدبیرِ اوست.

اینکه می‌‌گوییم از نطفه به علقه، بعد به مضغه و… این را چنددقیقه یا یک ساعت حواسمان است، ولی مهم این است که دائماً ملتفت باشیم. به‌تدریج در اثر کوشش و یاد خدا و عبادت، بعداز سال‌ها ملتفت می‌‌شویم که چرخاننده‌ای داریم. کسی‌که از ابتدا تاکنون ما را بزرگ کرده، اسمش خداست؛ او اللّه جلّ‌جلاله است. کجاست؟ ‌همراه شماست، ولی در بدنت نیست، بیرون هم نیست؛ پس کجاست؟‌ این یک چیز فهمی است. باید کمی بزرگ‌تر شوی و بیشتر بندگی کنی تا خدا این را بفهماند.

این نقل یک ساعت و دو ساعت نیست. به حکمت و فلسفه خواندن نیست. این‌ها خوب است، کمک می‌‌کند. تمام آنچه ملاهادی نوشته بخوان؛ اسفار ملا صدرا را بخوان؛ تفسیرش را هم بخوان، ولی آیا بندگی خدای تعالی نصیبت می‌‌شود؟‌ شاید شد، شاید هم بدتر شدی؛ باد کردی و گفتی منم که حکیم الهی و فیلسوف اسلام هستم! این همه حکمت و فلسفه خواندی امّا هیچ نفهمیدی! پس این‌ها کمک می‌کند، ولی اصل نیست.

یادتان باشد که این تذکرات و یادآوری‌ها، روزه‌ها، نمازها، قرآن و دعا را باید یک عمر دنبال کند و رها نکند تا به‌تدریج این فهم که خدا تو را خلق کرده و بر تو احاطه دارد، نصیبت شود، ولی اینکه مثل آفتاب برایت روشن شود که خدا همیشه همراهت است، باید خودش بفهماند و نیاز به عنایت خاصِ او دارد. همه‌چیز را خدا می‌‌فهماند، ولی این فهم، یک عنایت خاص است که خدا باید التفات دهد. ممکن است گاهی برقی بزند. انسان نمی‌‌فهمد که این برق چه بود و کجا رفت، گاهی بیشتر می‌‌شود و دوتا و سه‌تا و …تا قرار بگیرد. این کیمیاست، گنجی است که خدای تعالی به هرکس صلاح بداند، می‌‌دهد، البته پس‌از عمری تلاش و زحمت.

آیت‌اللّه قاضی یک شخص مجتهدی است که صرف و نحو و فقه و اصول خوانده، پیش اساتید بزرگ خود درس خوانده‌ و در حین درس خواندن، خدمت سید احمد کربلایی رسید که از مجتهدان و عارفان واقعی و از شاگردان سیدعلی شوشتری بود. چهل سال زحمت کشید؛ روزه‌ها رفته، سجده‌ها کرده، نمازهایش را خیلی مواظب بوده. همه‌چیزش برطبق قرآن و سنّت بوده و از این جهت کاملاً حواسش بوده.

پس‌از این همه زحمات، فهمیده خدای تعالی او را خلق کرده، التفات دائمی هم دارد، ولی اینکه چه رابطه‌ای با او دارد، هنوز نفهمیده. این می‌‌شود وحدت. اگر این را درون خودش بفهمد، در خارج هم ملتفت می‌‌شود که وجود فقط مال خدای تعالی است. این که صرف گفتن نیست؛ به حرف نیست؛ این یک فهم است و هنوز آن‌طور که با جانش ملتفت شود، حاصل نشده است. سرانجام بعداز چهل سال زحمت و مجاهده، روزی در حرم اباعبداللّه علیه‌السلام یک شخص ظاهراً دیوانه -که واقعاً دیوانه نبوده- می‌‌آید و می‌‌گوید «امروز شاه اولیاء اباالفضل العباس است» این را گفت و رفت. ناگهان دید آنچه چهل سال دنبالش بوده، دارد ملتفت می‌شود. اول برقی زد و بعد بیشتر و بیشتر شد.

می‌‌گوید: فهمیدم آنچه سال‌ها دنبالش بودم، خدای تعالی به‌وسیلۀ حضرت اباالفضل العباس علیه‌السلام عنایت کرد. آمدم خانه، رفتم پشت‌بام که اهل خانه نفهمند. دیدم باز آن حال آمد، چند دقیقه بیشتر و بیشتر شد تا قرار گرفت. این عنایت خاصی است که بعداز چهل سال به ایشان شد.

این یک مایه‌ای بوده که باید بیشترش کند تا زیاد و زیادتر شود. نقل این نیست که بگوییم کرامت از ایشان سرزده یا غیب می‌‌داند، ایشان اصلاً دنبال این چیزها نبود؛ نه خودش، نه استادش، نه استادِ استادش و نه شاگردانش. حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت و شهید آیت‌اللّه دستغیب هم دنبال این چیزها نبودند. آنها چیزی می‌‌خواستند که هدف خلقت و معرفت واقعی است و همان است که ائمۀ اطهار علیهم‌السلام دنبالش بودند. البته خدای تعالی به‌حساب این که ائمه باید اولیاء ما باشند، عنایت خاصی به آنها داشته و آن ها مظهر کامل اسماء و صفات پروردگارند.

پس معلوم شد اینکه می‌‌فرماید: زیاد سجده کن تا با من باشی، یعنی خداوند به‌وسیلۀ سجده این‌طور عنایت می‌‌کند، ولی نه با یک سجده و دو سجده و امروز و فردا!

 

شرح خطبه ۱۱۰

«وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمِهِ کَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِی لَا یَسْتَفِیقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ الْحُجَّهُ عَلَیْهِ أَعْظَمُ وَ الْحَسْرَهُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَم‏»

«عالمى که به غیر علمش عمل کند، همچون جاهلِ سرگردانی است که از جهلش بیدار نشود. حجتِ حق بر او عظیم‏تر و حسرتش همیشگی و نزد خدا بیش‌از همه سزاوار ملامت است‏.»

عالم بی عمل یعنی کسی‌که درس خوانده، ولی در رعایت واجبات و محرمات، در خلوت و جلوت یک‌جور نیست؛ حواسش جمع نیست؛ بعضی گناهان قلبی دارد و خود را مهذّب نکرده است. چنین کسی مثل جاهل سرگردانی است که به‌هوش نمی‌‌آید و نمی‌‌خوهد از جهلش بیرون آید.

خوب قرآن می‌‌خواند؛ صرف و نحو و تفسیر و روایت را خوب بلد است؛ شاید استنباط هم بکند؛ مرض‌های قلبی را هم می‌شناسد و علاجشان را هم می‌داند، ولی هیچ عمل نمی‌‌کند و کبر و حسد و بخل و کینه دارد، حتی ریاکاری هم می‌‌کند. حضرت می‌‌فرماید: این مثل نادانی متحیر است که نمی‌خواهد از جلهش بیرون بیاید. بلکه بدتر از آن است و دلیل از ناحیه پروردگار علیه او بزرگ‌تر است. یعنی اگر جاهلی گناه می‌‌کند یا مرضِ قلبی دارد، جاهل و مقصر است ولی این عالم چندین برابر، شاید ده‌ها و صدها برابر دلیل علیه‌ اوست. می‌گویند چرا عمل نکردی؟ به جاهل می‌گویند چرا یاد نگرفتی؟

و الحسره علیه اعظم؛ حسرت رهایش نمی‌‌کند. از اول مرگ در حسرت و بیچارگی و ای‌کاش است تا خدا بداند.

در مدحِ عالمی که به علمش عمل می‌‌کند، روایات و حکایات زیادی داریم؛‌ ازجمله این حکایت:

از امام حسن عسکری علیه‌السلام نقل است که به امام هادی علیه‌السلام خبر رسید که مردی از فقهای شیعه با بعضی از ناصبی‌ها مناظره نموده و آن ناصبی را محکوم و رسوا کرده است.

روزی آن دانشمند شیعه خدمت امام هادی علیه‌السلام شرفیاب شد. جمعی از بنی‌هاشم و علوی‌ها خدمت حضرت بودند. حضرت در صدر مجلس جایی بالاتر از بقیه مکان‌های مجلس، نشسته بود، وقتی آن دانشمند وارد شد، حضرت او را نزد خود طلبید و در کنار خود نشاند و توجه خود را به او معطوف نمود.

کار حضرت بر اشرافی که حاضر بودند سنگین آمد. علوی‌ها به احترام آن حضرت اعتراض نکردند، ولی بزرگ بنی هاشم زبان به اعتراض گشود و گفت: یابن رسول اللّه! این گونه شخص عامی را بر بزرگان از آل ابی‌طالب و آل عباس مقدم می‌داری؟!

حضرت فرمود: مواظب باشید از کسانی نباشید که خدا در مذمت آنان فرموده است: «الم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب یدعون الی کتاب اللّه لیحکم بینهم ثم یتولی فریق منهم و هم معرضون». (مگر نگاه نمی‌کنی به کسانی که بهره‌ای از کتاب به آنها داده شده، به کتاب خدا دعوت می‌شوند، پس گروهی از آنها پشت می‌کنند و رو می‌گردانند).

پس از آن حضرت فرمود: راضی هستید که قرآن میان ما داور و حکم باشد؟

گفتند: آری.

فرمود: مگر خدا نفرموده است: «یا ایها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفسحوا فی المجالس فافسحوا یفسح الله لکم و اذا قیل انشزوا فانشزوا یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات». (ای کسانی که ایمان آورده اید وقتی که به شما گفته شد در مجالس جا باز نمایید، جا باز کنید که خدا به شما گشایش می‌دهد و وقتی که گفتند: برخیزید، برخیزید خداوند مرتبه کسانی از شما که ایمان آورده‌اند و مرتبه صاحبان علم را درجاتی بالا می‌برد).

خدا راضی نشده برای عالمی که ایمان دارد مگر اینکه او را بر مومنی که علم ندارد رفعت و برتری دهد، همان گونه که راضی نشده مگر اینکه مؤمن را بر غیر مؤمن برتری دهد.

شما که به من اعتراض می‌کنید که چرا این فقیه و دانشمند را بر شما برتری دادم و او را در کنار خود جای دادم، بگویید آیا خدا در مقام بیان فضیلت و برتری افراد چه فرموده است: آیا فرموده: خداوند بالا می‌برد مرتبه کسانی را که ایمان آورده‌اند و مرتبه کسانی که صاحب علم هستند یا اینکه فرموده: یرفع الذین اوتوا شرف النسب درجات؛ بالا می‌برد رتبه کسانی که دارای شرافت نسب هستند.

مگر خداوند نفرموده: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون» (مگر کسانی که می‌دانند با کسانی که نمی‌دانند مساویند؟) اگر با آیات قرآن که بعضی از آن تلاوت شد آشنا هستید، چرا به من در ارتباط با احترامی که از این عالم به جا آوردم اعتراض می‌نمایید؟ شکستی که این عالم به آن ناصبی داده است در مقام بیان و حجت و دلیل از هر شرافت نسبی بالاتر است.[3]

جوان‌ها و نوجوان‌هایی که ذهن ساده‌ای دارند و دنبال خدا هستند، مراقب باشند تا کسی ادعا کرد که من چه هستم و چه هستم، گول نخورید! شخصی پیش ما آمد و از مسائل مهم معنوی حرف می‌زد. پرسیدم شما نماز می‌‌خوانید؟ گفت: نماز برای چه؟ ما به اصلِ خدا رسیدیم! گفتم: برخیز و دنبال کارت برو؛ معلوم می‌‌شود گیر افتادی.

این حکایت را در همین باره بخوانید:

شیخ عبدالسلام یکى از زهاد و عباد اهل سنّت بود، به‌طورى که نامش را جهت تبرک بر پرچم‌ها مى‌نوشتند، به این صورت «لا اله الا الله محمّد رسول اللّه شیخ عبدالسلام ولی اللّه».

این مرد روزى بالاى منبر گفت: هرکه مى‌خواهد از بهشت جایى بخرد، بیاید. مردم ازدحام کردند و شروع به خریدن نمودند. شیخ تمام بهشت را فروخت. در آخر مردى آمد و گفت من دیر رسیدم. اموال زیادى دارم باید یک جایى به من بفروشى. شیخ گفت: دیگر محل خالى باقى نمانده، مگر جاى خودم و الاغم. مرد از شیخ خواست محل خودش را بفروشد و خود از جاى الاغش استفاده نماید. شیخ قبول کرد و آن محل را فروخت و در بهشت بدون مکان ماند.

روزى در نماز گفت : چخ چخ. بعداز نماز پرسیدند: چرا چخ چخ کردى؟

گفت: هم اکنون که در بصره هستم، مکه را مشاهده مى‌کنم، در حال نماز دیدم سگى وارد مسجدالحرام شد. از اینجا او را چخ کرده، بیرونش نمودم.

مردم بسیار در شگفت شدند و مقامش در نظر آنها بیشتر جلوه نمود. یکى از مریدان او پیش زن خود که شیعه بود آمد و جریان را نقل کرد. گفت خوب است مذهب تشیع را رها کنى. زن جواب داد اشکالى ندارد ولى تو یک روز شیخ را با جمعى از مریدان دعوت کن تا در مجلس شیخ مذهب تو را بپذیرم.

مرد خوشحال شد و فردا شیخ را دعوت کرد. وقتى همه میهمانان آمدند، سفره را انداخت و براى هر نفر مرغى بریان گذاشت، ولى مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد.

وقتى چشم شیخ به ظرف‌هاى مریدان افتاد، دید هر کدام یک مرغ بریان دارد و ظرف خودش مرغى ندارد، عصبانى شد و گفت: به من توهین کرده‌اید. چرا مرغ بریان براى من نگذاشته‌اید؟

زن که منتظر چنین فرصتى بود، گفت: یا شیخ! تو در بصره ادعا مى‌کنى سگى که در مکه وارد مسجدالحرام شده را مى‌بینى، با این همه مسافت و دورى راه، امّا در اینجا نمى‌بینى که مرغ بریان زیر برنج است، با این فاصله کم؟!

شیخ از جا حرکت کرد و گفت: این زن رافضیه خبیثه است و از مجلس بیرون رفت. مرد صاحبخانه تا وقتی جریان را مشاهده کرد، مذهب خود را رها کرد و به مذهب زنش در آمد و شیعه شد.

وقتی انسان با نظر ائمۀ اطهار علیهم‌السلام مواظب باشد و دستوراتشان را انجام بدهد، باهوش می‌‌شود. شیعه باهوش است.

برای جوان‌ها و نوجوان‌ها عرض می‌کنم آنچه بنده خدمت شهید آیت‌اللّه دستغیب بودم و مسجد می‌‌رفتم و می‌‌آمدم، حتی یک‌بار، چه بالای منبر و چه پایین منبر، از ایشان نشنیدم که دعوت به خود کند. خواهرزاده‌اش بودم و رفت و آمد داشتم. هرچه بود، همه از قرآن و روایت بود و سفارش به واجبات و محرمات بود.

خدمت حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت هم که رسیدم، هرگز از ایشان نشنیدم که ادعایی داشته باشد.آنچه از ایشان می‌‌دیدم، دست روی عیب‌های ما می‌‌گذاشت و ملتفتمان می‌‌کرد چه‌طور هستیم و درست هم می‌گفت. خدمت آیت‌اللّه انصاری هم که می‌‌رسیدیم، همین‌طور بود و ایشان هم ملتفتمان می‌‌کرد این‌طور هستیم. یعنی هرگز هیچ‌کدام از این بزرگواران هیچ ادعایی نداشتند، برعکس، بین خود و خدای تعالی خود را از همه کوچک‌تر و نزد خدا و ائمۀ اطهار علیهم‌السلام از همه عاجزتر می‌‌دانستند. یادم هست وقتی حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت به زیارت امام رضا علیه‌السلام می‌‌رفت، در حرم زیارت جامعه می‌‌خواندند و اصلاً به این‌طرف و آن‌طرف نگاه نمی‌‌کردند. مثل عبد ذلیلی مقابل امام رضا علیه‌السلام زیارت جامعه می‌‌خواندند و اشک می‌‌ریختند. در مقابل امام حسین علیه‌السلام هم هرگاه صحبت از ایشان می‌‌شد، اشکشان جاری می‌شد. دربارۀ سایر ائمۀ اطهار علیهم‌السلام هم همین‌طور بودند.

چه کسی او را ساخته و ملتفتش کرده؟ خدای تعالی و حضرات معصومین علهیم‌السلام. ایشان از خدا خواست و خداند عنایت کرد.

ایشان مجتهد مسلم بود؛ یعنی از اول نوجوانی صرف و نحو را برای خدا ‌خواند. می‌‌فرمود وقتی آدم پولداری می‌‌آمد نجف، ما فرار می‌‌کردیم که مبادا اسم مارا ببرد یا بگوید بیا پول بگیر! برای خدا درس می‌‌داد، بحث می‌‌کرد، صحبت می‌‌کرد، کاملاً مواظب فقه و اصولش بود تا مجتهد شد و از جهت شرعیات روی پای خودش ایستاد و خدا هم هدایتش کرد؛ چون از خدا خواست. سه سال بیشتر خدمت آیت‌اللّه قاضی نبود. سرانجام هم خدا نصیبش کرد و ملتفت شد که خدا همه‌کارۀ اوست؛ از رگ گردن به او نزدیک‌تر است. این را ۲۴ ساعت حس کرد. در عین حال که همه کارهایش را هم می‌کرد؛ یعنی خوراک می‌‌خورد، می‌‌خوابید، ۱۴ فرزند داشت. هیچ ادعایی هم نداشت. ما هرگز از ایشان نشنیدیم که بگوید من چه هستم.

منظور اینکه نمی‌شود دنبال هرکسی رفت. اینکه فلانی علم غیب دارد؛ کرامت دارد؛ این‌ها را کنار بگذار! آنچه ما دنبال می‌‌کنیم و شما هم دنبال کنید، همین است که به خدای تعالی نزدیک شویم، به همین شکل که گفتیم؛ یعنی بفهمیم که از اول همه چیزمان را خدا درست کرده، این باید کاملاً محسوسمان شود و ۲۴ ساعت ملتفت باشیم. همچنین بدانیم خدایی که آسمان‌ها و زمین و کرات را خلق کرده، بیهود و باطل نیافریده. باید در جانمان قرا رگیرد که دیگر شک و شبهه‌ای نداشته باشد. ما دنبال این هستیم. مگر مرتاضها از غیب خبر نمی‌‌دادند؟

یکی از دوستان حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت نقل می‌‌کرد که شخصی رفته بود هند، دید یکی از مرتاض‌ها مشغول خوردن نجاست خویش است. پیش خودش گفت این چه کار زشتی است و چطور این کار را می‌‌کند؟ آن مرتاض سر بلند کرد و نام این شخص را صدا زد و گفت: فلانی! آن نجاستی که تو می‌‌خوری بدتر از این است. -گویا اوقافی دست این شخص بوده و از آن ارتزاق می‌‌کرده.

نفس آدم این‌طور است که وقتی ریاضتش می‌‌دهی، چیزهایی می‌‌فهمد، ولی این چیزها برای همین دنیا خوب است و به‌کار آخرت نمی‌‌خورد. فهم باید زیاد بشود.

طلاب عزیز هم حواسشان باشد که باید مجتهد شوند یعنی فقه و اصول را خوب یاد بگیرند، ولی مدعی نشوند! مرتب از خدا بخواهند و خدا هم عنایت می‌‌کند. این‌قدر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت در صحبت‌ها و کتاب‌هاشان تأکید می‌‌کند «خدا خدا خدا» بگو کارِ من نیست؛ کار خداست. خدا باید عنایت کند.

از خدا می‌‌خواهیم خودش نصیبمان کند.

 

السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول اللّه یا سیده نساء العالمین

 

[1] ـ بحارالأنوار، ۷۹، ۱۶۷.

[2] ـ ذاریات، ۵۶.

[3] ـ زندگانی عسکریین، ۱۵۰.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است