بیست و نهم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
یک ماه رمضان را عبادت کردید و روزه گرفتید و تحمل کردید، حال این را هم مواظب باشید و فراموش نکنید: مبادا زحماتی که میکشید، حبط کنید! کاری نکنید که اعمالتان ازبین برود. ممکن است انسان کاری کند که همۀ زحماتش کمکم از بین برود. هبطِ عمل در قرآن هم آمده. یکی از آنها کفر و شرک است؛ اگر کسی کافر و مشرک بشود، اعمالش حبط میشود، جز اینکه بعداً توبه کند. البته خدا هم چنین چیزی برای آدمهای مخلص پیش نمیآورد. کسیکه جوانیاش را برای خدا صرف کرده، ولو پیشامدهایی برایش بشود، خدا نگهش میدارد و از لغزشها بیرونش میآورد و نمیگذارد همیشه در آن حال بماند. خدای تعالی بنده خود را دوست میدارد و میداند گرفتار نفس است.
دانلود فایل های صوتی رمضان ۱۳۹۷
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
بیست و نهم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۲۴
روایت اول
امام صادق علیهالسلام فرمود:
لَا یَغُرَّکَ النَّاسُ عَنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ الْأَمْرَ یَصِلُ إِلَیْکَ دُونَهُمْ وَ لَا یَقْطَعْ عَنْکَ النَّهَارَ بِکَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ مَعَکَ مَنْ یَحْفَظُ عَلَیْکَ وَ لَا تَسْتَقِلَّ قَلِیلَ الْخَیْرِ فَإِنَّکَ تَرَاهُ غَداً حَیْثُ یَسُرُّکَ وَ لَا تَسْتَقِلَّ قَلِیلَ الشَّرِّ فَإِنَّکَ تَرَاهُ غَداً بِحَیْثُ یَسُوؤُکَ وَ أَحْسِنْ فَإِنِّی لَمْ أَرَ شَیْئاً أَشَدَّ طَلَباً وَ لَا أَسْرَعَ دَرَکاً مِنْ حَسَنَهٍ لِذَنْبٍ قَدِیمٍ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ اسْمُهُ یَقُولُ «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْرى لِلذَّاکِرِینَ»[1]
«مردم تو را به خودت مغرور نکنند زیرا نتیجۀ کردارت به خودت میرسد، نه به آنها، و روزت را به چنین و چنان (سخنان بیهوده) سپری مکن، زیرا کسی با توست که اعمالت را نگه میدارد، و خوبى اندک را کم مشمار زیرا فردا آن را بهصورتى خواهى دید که تو را شادمان کند، و بدى اندک را کم مشمار که فردا آن را بهصورتى خواهى دید که تو را ناراحت سازد، و نیکی کن که من چیزى سریعتر و مؤثرتر از کردارِ نیک برای جبرانِ گناه گذشته ندیدم. خداوند جلّ اسمه مىفرماید: «نیکیها بدیها را از بین مىبرد و این یاد آورى است براى یادآوران»
«لَا یَغُرَّکَ النَّاسُ عَنْ نَفْسِکَ فَإِنَّ الْأَمْرَ یَصِلُ إِلَیْکَ دُونَهُمْ» اگر عبادتی میکنی؛ نمازی، روزهای، سجدهای… خود را با دیگران مقایسه نکن؛ نگو من بیشتر نماز خواندم؛ من اینقدر قرآن خواندم؛ روزه گرفتم. هرکسی به حساب خودش اگر عبادتی کرده، خدا باید قبول کند و اگر هم عُجب و ریا و چیزهای دیگر در عبادتش باشد که پناه بر خدا!
پس اگر اجری باشد، به خودت میرسد. چرا منّت سر مردم میگذاری و خود را با دیگران مقایسه میکنی؟ بله؛ یکوقت انسان خود را با بزرگترها مقایسه میکند؛ مثلاً میگوید ما کجا، عبادات ائمۀ اطهار علیهمالسلام و اصحاب ائمه کجا! این عیبی ندارد. اعمال خود را عرضه بدار بر اعمال علی علیهالسلام که او میزان اعمال است. «السلام علیک یا میزان الاعمال» بگو یاعلی اعمال شما با عمل ما، نمازهای شما با نمازهای ما، دعاهای شما با دعاهای ما قابل مقایسه نیست. اصلاً ما چیزی نداریم. این خوب است. آدم نگاه میکند، میبیند آنها با این معرفت و علم و خصوصیاتی که خدا نصیبشان کرده، آنطور از خدا میترسند؛ آن تواضع را مقابل خدا دارند وخود را در برابر او هیچ میدانند. ما چطور خود را با آنها مقایسه کنیم و بگوییم یاعلی ما شیعۀ تو هستیم؟!
«وَ لَا یَقْطَعْ عَنْکَ النَّهَارَ بِکَذَا وَ کَذَا فَإِنَّ مَعَکَ مَنْ یَحْفَظُ عَلَیْکَ» مبادا روز و شبها به این بگذرد که فلانی اینطور کرد؛ فلانی آنطور گفت؛ به چیزهایی که هیچ فایدهای ندارد! شاید غیبت نکند، تهمت نزند و گناهی انجام ندهد، ولی صبح تا شب زبانش مشغول حرفهایی است که هیچ فایدهای بهحال خودش و دیگران ندارد. امام میفرماید روزهایت را اینطور نگذران زیرا کسی همراه توست که اعمالت را ثبت میکند.
﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾[2]
«سخنی به زبان نمیآورد جز آنکه مراقبی آماده نزد اوست.»
خوب یا بد، همۀ اعمال را مینویسند و بعد هم نشانش میدهند. انسان متأسف میشود و میگوید چرا زندگیام اینطور گذشت؛ چرا اوقاتم اینطور تلف شد! جوانی که میتوانست پیشرفتهای معنوی زیاد کند، چرا عمرش را به بیهودگی گذراند؟ کسیکه میتوانست درس بخواند، کار کند، تشکیل خانواده دهد، شب و روز وقت خود را به تلوزیون و موبایل گذراند و به سنی رسید که دیگر کاری از دستش نمیآید.
«وَ لَا تَسْتَقِلَّ قَلِیلَ الْخَیْرِ فَإِنَّکَ تَرَاهُ غَداً حَیْثُ یَسُرُّکَ وَ لَا تَسْتَقِلَّ قَلِیلَ الشَّرِّ فَإِنَّکَ تَرَاهُ غَداً بِحَیْثُ یَسُوؤُکَ» کارِ خیری را ولو کوچک باشد، انجام بده! اگر کسی میگوید دست مرا بگیر و بلندم کن، نگو این که چیزی نیست. چهبسا همین ثوابهای بزرگی داشته باشد. کار خیرِ کوچک را کوچک نشمار و انجام بده و کار شرِّ کوچک را هم کوچک نشمار؛ چهبسا همان تو را گرفتار مشکلات بزرگی کند. نگو فقط یکبار نگاه نامحرم میکنم؛ هیمن یک نگاه گاهی انسان را به گناهان بزرگی میکشاند.
لذا میفرمایند نه کارِ خیرِ کوچک را سبک بشمار، چهبسا با همان کار کوچک، توفیقاتِ بزرگی نصیبت شود، و و نه کارِ شرِّ کوچک را سبک بشمار، چهبسا همان کار تو را در هلکات بدی بیندازد.
«وَ أَحْسِنْ فَإِنِّی لَمْ أَرَ شَیْئاً أَشَدَّ طَلَباً وَ لَا أَسْرَعَ دَرَکاً مِنْ حَسَنَهٍ لِذَنْبٍ قَدِیمٍ» به همه خوبی کن؛ اعمال عبادی انجام بده؛ دستت دستِ خیر باشد؛ پایت پای خیر باشد؛ زبانت زبان خیر باشد؛ وقتی بعضی کارهای خوب را انجام میدهی، خداوند گناهانت را میبخشد.
درست است که وقتی خودمان را به ائمۀ اطهار علیهمالسلام عرضه میداریم، میبینیم چیزی نداریم، ولی نباید ناامید شد، بهجای ناامیدی، رحمت خدارا بهیاد آور که بیانتهاست. درست است که ما مثل علی علیهالسلام نمیشویم، ولی میتوانیم محبّت علی علیهالسلام را داشته باشیم و نظرِ او را به خود جلب کنیم. میتوانیم انشاءاللّه آب کوثر از دستش بنوشیم. میتوانیم طوری باشیم که آنجا تبسمی به ما بکند و ما را مورد لطف و عنایت خویش قرار بدهد؛ پس ناامید نیستیم.
نمیتوانیم مثل ائمۀ اطهار علیهمالسلام باشیم، امّا میتوانیم پشتسر آنها باشیم. اگر گناهانی هم کردی، باز ناامید نباش! اولاً: تصمیم بگیر توبه کنی، یقیناً خدای تعالی میبخشد، خودش در قرآن قول داده. ثانیاً: تا میتوانی کارِ نیک انجام بده که فرموده «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ». خوبیها بدیها را ازبین میبرد.
چهبسا همین حسنهای که آخر عمری مشغول هستی، نجاتت دهد. بگو خدایا کمکم کن؛ جوانیام گذشت، میخواهم از این به بعد خوب باشم. میشود. گناهانِ گذشته هم تبدیل میشود. «یُذهبنَّ السیئات». اگر خدا بخواهد بدیها را از بین میبرد و تبدیل به حسنات میکند. پس به رحمت خدا امیدوار باش، نه به خودت. مگر من چکاره هستم؛ چه عملی دارم؟
گاهی هم وقتی امتحان پیش میآید، انسان میلغزد.
عابدی در کوهی زندگی میکرد. روزها روزه میگرفت و هر شب گردۀ نانی برای او میآمد؛ با نیمی از آن افطار و نیم دیگر را برای سحر میگذاشت. مدتی بر این وضع زندگی کرد و از کوه پایین آمد.
شبی اتفاق افتاد که نان برایش نرسید. گرسنگی او را فرا گرفت، آن شب خوابش نبرد، بعد از نماز پیوسته انتظار میکشید که غذای هر شبهاش برسد، چیز دیگری نیز نیافت تا گرسنگیاش را رفع کند. در پایین کوه روستایی وجود داشت که ساکنان آن نصرانی بودند. صبحگاه عابد از کوه پایین آمد و از مردی نصرانی تقاضای غذا کرد. دو گرده نان جوین به او دادند. نان ها را گرفت و به طرف کوه رهسپار شد. سگ لاغری که بر درِ خانۀ مرد نصرانی بود، دامن او را گرفت.
عابد یک نان را نزدش انداخت شاید برگردد. سگ نان را خورد و برای مرتبه دوم به دامن او چسبید و او نان دیگر را نیز جلوی سگ انداخت. سومین مرتبه نیز عابد را رها نکرد و دامنش را پاره کرد.
عابد گفت: سبحان الله! سگی به این بیحیایی ندیده بودم. صاحب تو دو گرده نان بیشتر به من نداد، هر دو را از من گرفتی، دیگر چه میخواهی؟!
پس خداوند آن سگ را به زبان آورد و گفت: من بیحیا نیستم. بر درِ خانه این مرد مدتی است زندگی می کنم، گوسفندان و خانهاش را نگهداری میکنم و به نان یا استخوانی قانع هستم. گاهی چند روز میگذرد و به من غذایی نمیدهد، با این وصف درِ خانه این مرد را رها نکردهام، امّا تو یک شب نانت قطع شد، تاب نیاوردی و به دشمن خدا روی آوردی. اکنون بیحیا منم یا تو؟
عابد از شنیدن این سخن بر سر خود زد و از حال رفت![3]
عابد امتحان خوبی پس نداد. هرروز دو قرص نان از غیب میرسید. آنکه برایت میآورد کجا بود؟ آیا فراموشت کرد؟ امتحان برای همه پیش میآید و انسان خجالت میکشد که این همه نعمت خدا به او داده؛ از اول که نطفه بود او را مرحله به مرحله گذراند، حالا که به جایی رسیده، میگوید نه خدایی هست، نه پیامبری، نه امامی، نه معادی! گاهی هم این همه نعمت خدا را نمیبیند و همینکه نقصی برایش پیدا شد، مثل اسپندِ روی آتش بالا و پایین میپرد و به زمین و زمان فحش میدهد. جای بسی خجالت دارد!
روایت دوم
از امام امام صادق علیهالسلام روایت شده:
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله کَثُرَتْ ذُنُوبِی وَ ضَعُفَ عَمَلِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله أَکْثِرِ السُّجُودَ فَإِنَّهُ یَحُطُّ الذُّنُوبَ کَمَا تَحُطُّ الرِّیحُ وَرَقَ الشَّجَر»[4]
«مردى نزد رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله آمد و عرض کرد: یا رسول اللَّه! گناهم بسیار و عملم ناچیزاست. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: بسیار سجده کن که سجده گناهت را میریزد، چنانکه باد برگ درخت را میریزد.»
روایت سوم
از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله:
«لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ مِنَ الشَّکِّ إِلَى الْیَقِینِ وَ مِنَ الرِّیَاءِ إِلَى الْإِخْلَاصِ وَ مِنَ الرَّغْبَهِ إِلَى الرَّهْبَهِ وَ مِنَ الْکِبْرِ إِلَى التَّوَاضُعِ وَ مِنَ الْغِشِّ إِلَى النَّصِیحَهِ»[5]
«منشینید مگر نزد عالمى که شما را از پنج چیز به پنج چیز برد: از شک به یقین، از خودنمایى به اخلاص، از رغبتِ به دنیا به ترس از آن، از تکبر به تواضع و از دغلبازى به نصیحت.»
«لَا تَجْلِسُوا إِلَّا عِنْدَ کُلِّ عَالِمٍ یَدْعُوکُمْ مِنْ خَمْسٍ إِلَى خَمْسٍ» ماه رمضان گذشت و این مجالس همیشه نیست، امّا برای طول سال با کسانی نشست و برخاست کن که از خودت بهتر باشند تا چیزی بیاموزی. اگر کسی میخواهد با کسی رفاقت کند، ببیند این رفیق چه تأثیری در او دارد. اول اینکه او را از شک و شبهه بیرون آورد و به یقین برساند.
دوم اینکه از ریا به اخلاص ببرد؛ یعنی بعداز مدتی نگاه خودش کند، ببیند اعمالی که انجام میدهد، آیا دوست میدارد کسی ببیند و تعریف کند یا خیر؟ اگر دوست میدارد، شاید اثر همنشینی با این رفیقش باشد. سوم اینکه میلش را از دنیا به آخرت بکشد. میلهای بیهوده را رها کند و به ترس از خدا وادارد. چهارم رفیقش را از تکبر به تواضع بکشد. پنجم: اگر دغلباز است یعنی جلوی مردم از آنها تعریف میکند و پشتسرشان بد میگوید، او را به نصیحت و خیرخواهی بکشاند و کاری کند خیر بر زبان رفیقش جاری شود.
اهمیت هدایت
حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام فرمود: شخصی، مردی را خدمت امام زینالعابدین علیهالسلام آورد و ادعا کرد که این مرد پدرش را کشته است. قاتل در خدمت حضرت اعتراف کرد.
امام علیهالسلام حکم به قصاص فرمود، ولی از آن شخص درخواستِ بخشش کرد تا به ثواب عظیمی نایل گردد. مدعی معلوم بود به گذشت راضی نیست. امام سجاد علیهالسلام فرمود: اگر بهخاطر میآوری اینمرد بر تو حقی دارد، بهواسطه آن حق از او بگذر.
عرض کرد بر من حقی دارد، ولی به آن اندازه نیست که از خون پدرم به سبب آن بگذرم.
حضرت فرمود پس چه میکنی؟ گفت قصاص میکنم، ولی اگر مایل به دیه و خونبها باشد، با او مصالحه خواهم کرد و او را می بخشم.
امام پرسید: حقش چیست؟
عرض کرد: یابن رسول اللّه این مرد به من توحید و نبوتِ حضرت محمّد صلّیاللّهعلیهوآله و امامتِ ائمه علیهمالسلام را تلقین و تعلیم نموده است.
حضرت زینالعابدین علیهالسلام با تعجب پرسید: این حق برابری با خون پدرت نمیکند؟ بهخدا قسم این عمل با خون تمام مردم روی زمین از پیشینیان و آیندگان غیر از انبیاء و ائمه علیهمالسلام برابری دارد چون در دنیا چیزی نیست که در مقابل خون انبیاء و ائمه به آن قناعت نمود.
آنگاه رو به قاتل نموده، فرمود ثواب تلقینت را به من میدهی تا خونبهای این قتل را بدهم و تو از کشته شدن نجات یابی؟
عرض کرد یابن رسول اللّه من به این ثواب احتیاج دارم و شما بینیازید؛ زیرا گناهانم بزرگ است. در ضمن گناهی که نسبت به مقتول انجام دادهام، مربوط به من و آن مقتول است نه بین من و پسرش.
حضرت فرمود پس کشته شدن در نظر تو بهتر است از اینکه ثواب آن تعلیم را واگذار کنی؟ عرض کرد آری.
حضرت به صاحب خون فرمود اینک تو خود مقایسه کن بین گناهی که این مرد نسبت به تو انجام داده و تعلیم و لطفی که دربارۀات نموده است. پدرت را کشته و او را از بقیه زندگی محروم کرده است و تو را نیز از مزایای داشتن پدر بیبهره کرده، اما اگر صبر کنی و تسلیم شوی، پدرت در بهشت با تو رفیق خواهد بود. از طرفی این مرد به تو ایمان را تلقین نموده که بهواسطه آن داخل بهشت جاویدان میشوی و از عذاب ابد نجات مییابی، لطف و احسان او بر تو چند برابر جنایتی است که نسبت به پدرت انجام داده، اکنون در قبال احسانی که به تو کرده، از او بگذر.
مرد قبول کرد و از خون پدرش گذشت.
اهمیت هدایت در قرآن و روایات
بعداز اینکه قربانی قابیل پذیرفته نشد و از هابیل پذیرفته شد، قابیل حسدِ هابیل را برد و گفت تو را میکشم. هابیل گفت امّا من هرگز دست به قتل تو نمیزنم. سرانجام قابیل هابیل را کشت و او را دفن کرد.
قرآن کریم پساز نقل قصۀ هابیل و قابیل، میفرماید:
﴿مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیِّناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ﴾[6]
«بدین سبب بر بنىاسرائیل مقرّر داشتیم که هرکس انسانى را بدون اینکه کسى را کشته باشد یا بىآنکه فسادى در زمین کرده، بکشد، مثل این است که همۀ مردم را کشته و هرکس زندگى کسى را نجات دهد، مثل این است که همۀ مردم را زندگى بخشیده است.»
امام صادق علیهالسلام در تفسیر این آیه فرمود: هرکه او را از گمراهى بهسوى هدایت برد، گویا او را زنده کرده و هرکه او را از هدایت بهسوى گمراهى برد، گویا او را کشته است.[7]
شاید وجه آیه این باشد که انسانهای بسیاری ممکن بود از نسل هابیل به دنیا بیایند که نشد. از این گذشته درست است که قابیل یک نفر را کشت، امّا در اثر جرأتی که کرده، چهبسا اگر دستش باز شود، کشتن برایش آسان است و میتواند همه را بکشد.
سعی کنید برنامهتان برای آینده این باشد که آنچه در این ماه رمضان آموختید، فراموش نکنید و به دیگران هم تعلیم دهید؛ به فرزندانتان، برادران و خواهرانتان و اقوام و نزدیکان. در مهمانیها چند دقیقهای حکایتی یا روایتی برایشان بخوانید تا چیزی یاد بگیرید. طوری نباشد که آنچه آموختید کنار بگذارید و فراموش کنید.
حکایتی دیگر
مردی از شیعیان برای امام حسن علیهالسلام هدیهای آورده بود. آن جناب به او فرمود: در مقابل، کدامیک از این دو را میخواهی؛ هدیهای بیست برابر (بیست هزار درهم) به تو بدهم یا بابی از علم را برایت بگشایم که با آن بر فلان مرد ناصبی که دشمن ما خاندان است، غلبه پیدا کنی و شیعیان روستای خود را که اعتقاد ضعیفی دارند از دست او نجات دهی؟ اگر آنچه بهتر است انتخاب کنی، من هر دو جایزه را به تو میدهم و اگر در انتخابت اشتباه کنی، به تو اجازه میدهم یکی را برای خود بگیری.
عرض کرد ثواب من در اینکه ناصبی را مغلوب کنم و شیعیان ضعیف را نجات بدهم، آیا مساوی با همان بیست هزار درهم است؟
امام حسن علیهالسلام فرمود: آن ثواب بیست هزار برابر بهتر از تمام دنیا است، گفت: در این صورت چرا آن قسمتی را که ارزشش کمتر است انتخاب کنم، همان باب علم را اختیار مینمایم.
حضرت مجتبی علیهالسلام فرمود: نیکو و بهترین انتخاب را کردی، باب علمی که وعده داده بود؛ حضرت به او تعلیم نمود و بیست هزار درهم نیز اضافه به او پرداخت.
مرد از خدمت امام حسن علیهالسلام مرخص شد و در قریه خود با آن مرد ناصبی روبرو شد و مشغول بحث و گفتگو گردید تا او را مجاب و مغلوب نمود. این خبر به حضرت امام حسن علیهالسلام رسید.
روزی محضر مقدس امام حسن علیهالسلام شرفیاب شد، حضرت به او فرمود: هیچکس مانند تو سود نبرد و هیچیک از دوستان سرمایهای مثل تو بهدست نیاورد، زیرا در درجۀ اول دوستی خدا؛ دوم: دوستی پیامبر صلّیاللّهعلیهوآله و علی علیهالسلام؛ سوم: دوستی عترت طیبین آن دو ائمه طاهرین علیهمالسلام؛ چهارم: دوستی ملائکه؛ پنجم: دوستی برادران مؤمن خود را بدست آوردی و به عدد هر مؤمن و کافر پاداشی هزار برابر بهتر از دنیا داری. گوارا باد تو را گوارا «فهنیا لک هنیا»
وقتی انسان سعی میکند چند نفر را از شبهات نجات دهد و به راه ایمان و تقوا بیاورد، بیاندازه بهجت پیدا میکند. این واقعاً حیات بخشیدن است و ثوابِ بسیار دارد؛ چراکه یکی از بندگان خدا را با خدای تعالی آشنا کرده است. خداوند پیامبران را میفرستاد تا مردم را با او آشنا کنند و کسانی را که از خدا قهر کرده بودند، آشتی بدهند. خدای تعالی بندگانش را دوست میدارد و نمیخواهد آنها خود را بیجهت در جهنّم بیندازند.
وقتی شما دوستانتان را از ورطۀ هلاک نجات میدهید و با خدای تعالی آشنا میکنید، آیا خدای تعالی شما را رها میکند؟هرگز! یقیناً این کار از میلیاردها پول بهتر است؛ از همۀ ثروتهای زمین بهتر است.
از امام حسن عسکری علیهالسلام روایت شده: شخصی نزد امام زین العابدین علیهالسلام آمد. حضرت به او گفتند فرض کن دونفر گرفتار شدند؛ یکی اسیر دشمنان شده و دیگری اسیر دست کافرانی که میخواهند ایمانش را از او بگیرند. اگر بتوانی یکی را نجات دهی، کدام را انتخاب میکنی؟
گفت اگر اولی را نجات بدهم یعنی دیگر او را نمیکشند. امّا شاید یکی دیگر پیدا شد و او را کشت، ولی اگر دومی را نجات بدهم، دینش را حفظ کردم؛ یعنی حیاتی به او دادم این حیات معنوی است. گمان میکنم این برای من بهتر باشد.
حضرت فرمود: احسن؛ مرحبا به پدری که تو را تربیت کرد! از نهانِ دل من خبر دادی. یک کلمه از آنچه پیامبر فرموده بود وانگذاشتی.
موعظه
یک ماه رمضان را عبادت کردید و روزه گرفتید و تحمل کردید، حال این را هم مواظب باشید و فراموش نکنید: مبادا زحماتی که میکشید، حبط کنید! کاری نکنید که اعمالتان ازبین برود. ممکن است انسان کاری کند که همۀ زحماتش کمکم از بین برود. هبطِ عمل در قرآن هم آمده. یکی از آنها کفر و شرک است؛ اگر کسی کافر و مشرک بشود، اعمالش حبط میشود، جز اینکه بعداً توبه کند. البته خدا هم چنین چیزی برای آدمهای مخلص پیش نمیآورد. کسیکه جوانیاش را برای خدا صرف کرده، ولو پیشامدهایی برایش بشود، خدا نگهش میدارد و از لغزشها بیرونش میآورد و نمیگذارد همیشه در آن حال بماند. خدای تعالی بنده خود را دوست میدارد و میداند گرفتار نفس است.
بعضی بدیها هم ممکن است کمی از اعمال را نابود کند، نه همۀ آن را؛ مثل غضب. عصبانیت و غضبناک بودن، بر اعمالِ خوب تأثیرِ بد میگذارد.
خدایا به حق محمّد و آل محمّد از همۀ ما قبول بفرما
کمک کن اعمالمان حبط نشود و از بین نرود.
زیر بالمان را بگیر تا روزبهروز یقینمان به تو بیشتر شود و با ایمان کامل از دنیا برویم
بهقول شهید آیتاللّه دستغیب این ماه رمضان آخرین ماه رمضان عمرمان نباشد. ما نمیخواهیم در دنیا باشیم که بخوریم و روزگار بگذرانیم و صبح و شام کنیم. میخواهیم بمانیم و اگر بشود کمی بیشتر از خدا چیز بفهمیم. ماندنمان برای این است.
السلام علیک یا فاطمه الزهرا یا بنت رسول اللّه یا سیده نساء العالمین
[1] ـ امالی مفید، ۱۸۱.
[2] ـ ق، ۱۸.
[3] ـ کشکول شیخ بهایی، ۱، ۳۷.
[4] ـ امالی صدوق، ۴۹۹.
[5] ـ بحارالأنوار، ۷۱، ۱۸۹.
[6] ـ مائده، ۳۲.
[7] ـ کافی، ۲، ۲۱۰.