۲۴ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
تسلیمِ خدا شدن -آنچه بهکار همۀ ما میآید- یعنی واجبات را انجام دهد و حرام را ترک کند و مراقب باشد در طول شبانهروز هیچ گناهی نکند. چنین کسی یقیناً محسن است، اول در حق خودش و بعد در حق دیگران؛ یعنی سعی میکند دیگران را هم نجات بدهد. اگر مؤونهای هم دارد، از جهت مادی کمک میکند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۲۴ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۰۹ آیت الله سید علی محمد دستغیب
توکل
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ:
«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ مَا اعْتَصَمَ بِی عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی دُونَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ ثُمَّ تَکِیدُهُ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ الْمَخْرَجَ مِنْ بَیْنِهِنَّ وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِهِ إِلَّا قَطَعْتُ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ مِنْ یَدَیْهِ وَ أَسَخْتُ الْأَرْضَ مِنْ تَحْتِهِ وَ لَمْ أُبَالِ بِأَیِّ وَادٍ هَلَکَ»[1]
امام صادق علیهالسلام فرمود: «خداى عزّوجلّ به حضرت داود وحى کرد: هیچیک از بندگانم بدون توجه به احدى از مخلوقم به من پناهنده نشود که من بدانم نیت و قصد او همین است، سپس آسمانها و زمین و هرکه در آنهاست با او نیرنگ بازند، جز آنکه راه چاره از میان آنها برایش فراهم آورم و هیچیک از بندگانم به یکى از مخلوقم پناه نبرد که بدانم قصدش همان است، جز آنکه اسباب و وسائل آسمانها و زمین را از دستش ببرم و زمینِ زیر پایش را فرو برم و به هر وادى هلاکتى افتد، باک ندارم.
کسی که در زندگی نظرش فقط به خدای تعالی است و در کار و کاسبی و درس و رفت و آمد و ازدواج و شغل و… توکل به او میکند و اعتماد و تکیهاش به اوست، نه به احدی جز او، اگر آسمان و زمین با وی مکر کنند، خدای تعالی راه خروج و باب نجاتی برایش فراهم میکند، بهشرط آنکه «عَرَفْتُ ذَلِکَ مِنْ نِیَّتِه» واقعاً نیتی جز این ندارد و زبان و قلب و افعالش همه به خدای تعالی برگشت کند. عارف باللّه نیست، ولی هرگز در زندگی به غیر خدا رو نمیزند.
این هیچ منافاتی با کار کردن و زحمت کشیدن ندارد؛ منافاتی با دادخواهی از ظالم ندارد. مهم این است که بداند هیچکس جز خدا تمیتواند حاجتش را برآورده کند؛ همهکارهاش خداست و اوست که میتواند غنی یا فقیرش کند؛اسباب ازدواج و کارش را فراهم کند. پس اگر حاجتی داری، دنبال اسبابش برو و زحمت بکش، ولی بدان کار دست خداست و از او بخواه کارت درست شود.
وقتی بندهای چنین باشد، اگر آسمان و زمین دست به دست هم دهند تا او را از بین ببرند یا ضرری به او برسانند، چون به خدای تعالی متوسل و متوجه است، خداوند یاریاش میکند و راه نجاتی پیش پایش میگذارد. بیشک تا خدا نخواهد، کسی نمیتواند آسیبی به او برساند.
وَ مَا اعْتَصَمَ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی؛ از آن طرف اگر بنده رو از خدا بگرداند یا بگوید ما هرچه دعا کردیم، خدا اعتنا نکرد و کارمان درست نشد، به همین دلیل رو به دیگری آورد و به غیر خدا اعتماد و توکل کرد، خدای تعالی اسباب آسمان و زمین را از دستش میگیرد و همهچیز را بر او منع میکند تا ببیند کجا میتواند برود و چهکار میتواند بکند.
کسی که به دیگری رو آورد و به خدا اعتنا نکرد؛ یعنی گمان کرد خدایش این شخص است و میتواند کاری برایش انجام دهد یا این کاسبی یا این پولها میتواند او را نگه دارد، روزگارِ سختی خواهد داشت. ممکن است به این زودی از او گرفته نشود، ولی چنان دردسر و سختی دارد که نمیتواند فرار کند و روزبه روز بندها بیشتر به پایش میپیچد.
روایت دیگر
عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ:
«مَنْ أُعْطِیَ ثَلَاثاً لَمْ یُمْنَعْ ثَلَاثاً مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ أُعْطِیَ الْإِجَابَهَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ أُعْطِیَ الزِّیَادَهَ وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوَکُّلَ أُعْطِیَ الْکِفَایَهَ ثُمَّ قَالَ أَ تَلَوْتَ کِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ» وَ قَالَ «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» وَ قَالَ «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُم»[2]
امام صادق علیهالسلام فرمود: «به هرکه سه چیز دادند، از سه چیزش محرومش نمیکنند: به هرکه دعا دادند، اجابت دادند؛ به هرکه سپاسگزارى دادند، افزونى بخشیدند و به هرکه توکل دادند، کفایت در کارها دادند. سپس فرمود: آیا کتاب خدا را خواندهاى «هرکه بر خدا توکل کند، همو برایش بس است» و فرماید: «اگر شکرگزار باشید، شما را افزونى دهم» و فرماید «مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».
توکل در قرآن
در قرآن کریم حدود ۲۰ مرتبه دربارۀ توکل صحبت شده است. در سورۀ آلعمران، ۱۲۲ و ۱۶۰؛ مائده، ۱۱؛ توبه، ۵۱؛ یوسف، ۶۷؛ ابراهیم، ۱۱؛ مجادله، ۱۰ و تغابن، ۱۳ میفرماید:
﴿وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾
«مؤمنان باید فقط به خدا توکل کنند.»
یعنی خدا را وکیل خود قرار بدهند. بهصورتِ ظاهر وقتی شما کسی را برای کاری وکیل خود میکنید، قراردادی بین خود مینویسید و در خانه مینشینید و او کارهایتان را انجام میدهد. وقتی خدا را وکیل خود قرار میدهید، البته خودتان هم باید دنبال کار بروید، امّا حواستان باشد خداست که کار انجام میدهد.
﴿وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[3]
«هرکس بر خدا توکل کند، او کفایتش میکند.»
﴿عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ﴾[4]
«توکل کنندگان بر او توکل میکنند.»
پنج بار در سورههای انفال، نحل (دوبار)، عنکبوت و شوری میفرماید:
﴿وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾
کسانی که خدای تعالی را به ربوبیت قبول دارند، به او توکل میکنند.
حکایت
گاهی انسان عمری میگوید مؤمن هستم، امّا ناگهان لغزشهایی برایش پیش میآید که به مصیبتهایی گرفتار میشود.
وقتی حضرت یوسف از امتحانِ زلیخا به سلامت بیرون آمد و سپس زندانی شد، خدای تعالی علم تعبیر خواب به او داد. همان روز که او به زندان رفت، دو نفر دیگر هم وارد زندان شدند. روز بعد آنها نزد یوسف آمدند و گفتند هرکدام از ما دیشب خوابی دیدیم، اگر میتوانی آن را برای ما تعبیر کن.
یکی گفت من خواب دیدم طبقِ نانی بر سر دارم و مرغی از آن میخورد. دیگری هم گفت من خواب دیدم انگور در دستم فشار میدهم.
حضرت یوسف به اولی گفت به زودی تو را بر دار میکشند و مرغان از مغز سرت میخورند تا میمیری. به دومی هم فرمود تو ساقی پادشاه میشوی. طولی نکشید که این تعبیر به واقعیت پیوست.
حضرت یوسف به آنکه گمان میکرد نجات مییابد، گفت مرا هم نزد پادشاه یاد کن و بگو یوسف بیگناه در زندان است.
﴿فَأَنْساهُ الشَّیْطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنینَ﴾[5]
«شیطان او را به فراموشیِ یادِ ربّش انداخت و چند سال در زندان ماند.»
«ربّه» یعنی پادشاه. شیطان آن شخص آزاد شده را به فراموشی انداخت و او یادی از یوسف نکرد و جناب یوسف چند سالی در زندان ماند.
خدای تعالی به یوسف وحی کرد:
یَا یُوسُفُ مَنْ أَرَاکَ الرُّؤْیَا الَّتِی رَأَیْتَهَا قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ حَبَّبَکَ إِلَى أَبِیکَ قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ وَجَّهَ السَّیَّارَهَ إِلَیْکَ فَقَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ عَلَّمَکَ الدُّعَاءَ الَّذِی دَعَوْتَ بِهِ حَتَّى جَعَلَ لَکَ مِنَ الْجُبِ فَرَجاً قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ جَعَلَ لَکَ مِنْ کَیْدِ المَرْأَهِ مَخْرَجاً قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ أَنْطَقَ لِسَانَ الصَّبِیِّ بِعُذْرِکَ قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ صَرَفَ عَنْکَ کَیْدَ امْرَأَهِ الْعَزِیزِ وَ النِّسْوَهِ قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَمَنْ أَلْهَمَکَ تَأْوِیلَ الرُّؤْیَا قَالَ أَنْتَ یَا رَبِّی قَالَ فَکَیْفَ اسْتَغَثْت بِغَیری.
ای یوسف چه کسی آن رؤیا که دیدی خورشید و ماه و یازده ستاره برایت سجده کردهاند در خوابت آورد؟ یوسف گفت: تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی تو را نزد پدرت محبوب ساخت؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی آن غافله را متوجه تو کرد؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی دعایی به تو آموخت که آن را خواندی و از چاه نجات یافتی؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی از نیرنگ آن زن نجاتت داد؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی کودک را به زبان آورد تا دلیل بیگناهی تو باشد؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی حیلۀ زنان مصر را از تو دور کرد؟ گفت تو ای پروردگار من. فرمود چه کسی تعبیر خواب به تو آموخت؟ گفت تو ای پروردگار من.
سپس خدای تعالی فرمود:
«فَکَیْفَ اسْتَغَثْتَ بِغَیْرِی وَ لَمْ تَسْتَغِثْ بِی وَ تَسْأَلْنِی أَنْ أُخْرِجَکَ مِنَ السِّجْنِ وَ اسْتَغَثْتَ وَ أَمَّلْتَ عَبْداً مِنْ عِبَادِی لِیَذْکُرَکَ إِلَى مَخْلُوقٍ مِنْ خَلْقِی فِی قَبْضَتِی»[6]
«پس چرا از غیر من فریادخواهی کردی و از من نکردی؟ چرا از من نخواستی از زندان نجاتت دهم؟ دادخواهی کردی و امید بستی به بندهای از بندگان من که تو را نزد مخلوقی از خلایق من که در قبضۀ قدرت من است، بهیاد آورد؟ اکنون باید چند سالی در زندان بمانی!»
البته پس از آن یوسف به لطف خدا آزاد شد و عزیز مصر گشت و کار به آنجا رسید که برادران یوسف برای خرید گندم نزد او آمدند و او بنیامین را نزد خود نگه داشت.
فرزندان یعقوب بدون بنیامین نزد پدر بازگشتند. خدای تعالی هنوز ماجرای یوسف را به یعقوب نگفته بود و او خبری از فرزندش نداشت، فقط میدانست زنده است، امّا نمیدانست کجاست و چه میکند.
یعقوب نامهای به عزیز مصر نوشت و در آن قید کرد که من زجر بسیار کشیدهام و سالها در فراق فرزند خود سوختهام. اکنون از تو میخواهم فرزند دیگرم بنیامین را آزاد کنی و او را به من بازگردانی.
وقتی نامه را فرستاد، جبرئیل نازل شد که ای یعقوب چه کسی تو را به این رنج و اندوهی که از آن به عزیز مصر شکایت کردی، مبتلا کرد؟ گفت خدای تعالی .
گفت آیا کسی جز او قادر است آن را از تو برطرف کند؟ گفت خیر.
خدای تعالی فرمود آیا خجالت نکشیدی شکایت نزد دیگر بردی و از ابتلای خود به غیر من شکایت کردی؟
گفت خدایا استغفار میکنم. توبه کردم.
خدا فرمود تو را میبخشم؛ چشمت را بینا میکنم؛ فرزندانت را به تو بازمیگردانم و از گرفتاری نجاتت میدهم.
حضرت یعقوب که پیامبر خداست، اینطور است، ما که دیگر هیچ، الّا خدا کمک کند.
علی علیهالسلام در قرآن
تفسیر نور الثقلین آیاتی را که راجع به امیرالمؤمنین و ائمۀ اطهار علیهمالسلام نازل شده، آورده که برخی از اینقرار است.
﴿وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى وَ إِلَى اللَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُور﴾[7]
«هرکس خود را تسلیم خدا کند و نیکوکار باشد، به دستگیرۀ محکمی چنگ زده و سرانجامِ کارها بهسوی خداست.»
«وجه» در اینجا یعنی دل، نه صورت. اگر کسی دلش تسلیم خدا شود، درحالی که نیکوکار است، به عروهالوثقی چسبیده.
حسکانی در توضیح این آیه از انس بن مالک روایت آورده:
آیه دربارۀ شأن و مقام على علیهالسلام نازل شده است. آن حضرت نخستین مؤمن به خداى سبحان و اولین مخلص للَّه بود که همۀ وجودش را در اختیار یزدان قرار داد و تسلیم خداى سبحان بود. «هُوَ مُحْسِنٌ» یعنى او مؤمن و مطیع پروردگار بود و به «عروه الوثقى» متمسک شد. عروه الوثقى کلمۀ توحید و شعار «لا اله الّا اللَّه» است، و على علیهالسلام در طول عمر چنین خصوصیتى داشت.[8]
عروهالوثقی برای ما علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است. این روایت برای ما هم هست. هرکس به اندازۀ خود و بهقدرِ ایمانش تسلیم خدای تعالی شود، به عروهالوثقی چنگ زده. البته از هرکسی در حد خودش انتظار است.
تسلیمِ خدا شدن -آنچه بهکار همۀ ما میآید- یعنی واجبات را انجام دهد و حرام را ترک کند و مراقب باشد در طول شبانهروز هیچ گناهی نکند. چنین کسی یقیناً محسن است، اول در حق خودش و بعد در حق دیگران؛ یعنی سعی میکند دیگران را هم نجات بدهد. اگر مؤونهای هم دارد، از جهت مادی کمک میکند.
إِلَى اللَّهِ عاقِبَهُ الْأُمُور؛ خواهناخواه همه باید به سوی خدا برگردند و همه اعم از مؤمن و کافر صدای خدا را میشنوند که با آنها سخن میگوید. به کافران میفرماید عذاب خدا را بچشید که خود آن را فراهم کردید. آنها تقاضای برگشت میکنند، امّا بازگشتی در کار نیست. اینهمه در دنیا به آنها گفتند و اعتنا نکردند، اگر برگردند، باز همین است و به همان وضع که بودند، برمیگردند. میگویند عجب خواب بدی دیدیم!
در سورۀ سجده آیات ۱۸ تا ۲۴ میفرماید:
﴿أَ فَمَنْ کانَ مُؤْمِناً کَمَنْ کانَ فاسِقاً لا یَسْتَوُون﴾[9]
«آیا کسی که مؤمن است، مانند فاسق است؟ هرگز مساوی نیستند.
اولین مؤمن پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و بعد علی علیهالسلام است. فاسق نیز در درجۀ اول کسی است که به علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام بد کرد؛ مثل معاویه و یزید و بنیامیه و بنیعباس. در مراتب بعد ما که به خدا و پیامبر و اهلبیت ایمان داریم، مؤمن محسوب میشویم و هرکس اینطور نباشد، فاسق است.
آیۀ سوم:
﴿أَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلاً بِما کانُوا یَعْمَلُون﴾[10]
«آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، در بهشتها منزل کنند، پیشکشی بهخاطرِ آنچه کردهاند.»
«نُزُل» یعنی آنچه بهعنوانِ پذیرایی مقدماتی انجام میشود تا نوبت به پذیرایی اصلی برسد. این نزل بهخاطرِ کارهای خوب مؤمنان است که اول دربارۀ علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام و بعد شیعیان و دوستان ایشان صادق است.
﴿وَ أَمَّا الَّذینَ فَسَقُوا فَمَأْواهُمُ النَّارُ کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعیدُوا فیها وَ قیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذابَ النَّارِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُون﴾[11]
«آنها که فاسق شدند، جایگاهشان آتش است. هرگاه بخواهند از آن بیرون روند، به آن بازمیگردند و به آنان گفته میشود بچشید عذاب آتشی را که تکذیب میکردید.»
«فَسَقوا» کسانی هستند که دشمنی علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را در دل دارند یا این بزرگواران را رها کردهاند.
﴿وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنى دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾[12]
«یقیناً آنان را از عذاب نزدیکتر (در دنیا) پیش از عذاب بزرگتر (در آخرت) میچشانیم، شاید برگردند.»
در همین دنیا تنبّهاتی به آنها داده میشود، بلکه برگردند، ولی اگر برنگشتند، مبتلا به عذاب سخت آخرت میشوند.
﴿وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون﴾[13]
«و برخی از آنان را چون صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند، امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند.»
اینها علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام بودند که بعداز پیامبر اکرم امام مسلمین بودند و به امر خدای تعالی هدایت کردند. در عوض خداوند به آنان عنایت ویژه کرد و صاحب درجات عالی نزد او شدند.
آیۀ دیگر:
﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلا﴾[14]
«از میان مؤمنان مردانی هستند که بر عهدی که با خدا بستند، صادقانه وفا کردند. برخی پیمان خود را به انجام رساندند (شهید شدند) و برخی در انتظارند و عهد خود را تغییر ندادند.»
حسکانی در شواهد التنزیل مینویسد:
عبد اللَّه بن عباس در شرح و توضیح آیه شریفه «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» گفت یعنى على علیهالسلام، حمزه و جعفر که از مؤمنانِ صادق در پیمان با خدا هستند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ» از میان آن سه تن، حمزه و جعفر طیّار در راه پیمان با خدا استقامت و ایثار کردند تا به لقاء اللَّه رسیدند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» فقط على علیهالسلام است که منتظر شهادت در راه خدا و وفاى به عهد است. به خدا سوگند در پایان عمرش خداى سبحان شهادت را نصیب آن حضرت کرد.[15]
یکی از تأویلات این آیه دوستان عزیز شهیدمان هستند که جانشان را برای خدا دادند. برخی هم ماندند و انتظار کشیدند.
برخی دوستان دیگر هم به جوار حق شتافتند و برخی دیگر هنوز در تکاپوی دنیایند. از ابتدایی که در این مسجد آمدیم خیلیها بودند که از دنیا رفتند و عدهای هم هستند و انشاءاللّه زنده باشند.
السلام علیک یا اباعبداللّه یا حسین بن علی یابن رسول اللّه
[1] ـ کافی، ۲، ۶۳.
[2] ـ کافی، ۲، ۶۵.
[3] ـ طلاق، ۳.
[4] ـ زمر، ۳۸.
[5] ـ یوسف، ۴۲.
[6] ـ تفسیر عیاشی، ۲، ۱۷۶.
[7] ـ لقمان، ۲۲.
[8] ـ شواهدالتنزیل، ۱، ۵۷۱.
[9] ـ سجده، ۱۸.
[10] ـ سجده، ۱۹.
[11] ـ سجده، ۲۰.
[12] ـ سجده، ۲۱.
[13] ـ سجده، ۲۴.
[14] ـ احزاب، ۲۳.
[15] ـ شواهدالتنزیل، ۲، ۶.