هشتم رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
امّا مگر نفس آدمی عبرت میگیرد! خدا نکند نفس طغیان کند. خدا نکند مال و مقام زیاد شود! این را برای مؤمنان میگوییم که به خدای تعالی توجه دارند و اهل نماز و روزهاند: حواستان باشد گاهی قبّهها زیاد میشود، بعد هم درجات بالاتر میرود و سردار و سرتیپ و سرلشکر میشود، خیلی مراقب باشید. دائم بگو خدایا کمک کن؛ مبادا غرّه شوم و همهچیز را فراموش کنم! فرقی نمیکند هرکه در هر مقامی است، باید پناه بر خدا ببرد و بهیاد بیاورد که اولش نطفه بود و آخرش جیفه است، حالا هم پر از کثافات است. این را فراموش نکنید!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هشتم رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ سه شنبه ۱۳۹۸/۲/۲۴ آیت الله سید علی محمد دستغیب
استهزاء
خدای تعالی در سورۀ حجرات دربارۀ مسخره کردن دیگران میفرماید:
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا یَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ عَسى أَنْ یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ وَ لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَکُمْ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإیمانِ وَ مَنْ لَمْ یَتُبْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾[1]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید گروهی از شما گروه دیگر را مسخره نکند، شاید آنها بهتر از اینها باشند و زنان نیز زنان دیگر را، شاید آن زنان بهتر از اینها باشند. از یکدیگر عیبجویی مکنید و با لقبهای زشت همدیگر را نخوانید. چه ناپسند است کسی را بعد از ایمان، به نام زشت بخوانید و هرکس توبه نکند، ظالم است.»
از اینکه فرمود «عَسى أَنْ یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُم» معلوم میشود کسی که مؤمنی را مسخره میکند، برای این است که خود را بالاتر از او میبیند؛ یعنی این مسخره کردن که خود از گناهان کبیره است، از صفت ناپسند تکبر هم خبر میدهد. اگر استهزاء جلو روی کسی باشد، یک گناه است و اگر پشتسرش باشد، غیبت هم محسوب میشود.
در سورۀ توبه نیز میفرماید:
﴿الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾[2]
«کسانی که طعنه میزنند بر مؤمنانی که با رغبت صدقه میدهند و کسانی را که جز با سختی زیاد چیزی نمییابند، مسخره میکنند، خدا آنان را مسخره میکند و برایشان عذابی دردناک است.»
«مُطَوِّعین» یعنی آنها که برای خدا با میل و رغبت صدقه میدهند.
بعد از آنکه آیۀ صدقه نازل شد،مومنین بر دوش خود زکات را تحویل مىدادند تا آنکه مردى صدقۀ بسیارى آورد، منافقان گفتند: ببین چه خودنمایى مىکند! ابوعقیل نیم من صدقه آورد، گفتند: آخر خدا چه احتیاجى به این زکاتِ ناچیز دارد؟ بهدنبال این حرفها آیۀ فوق نازل شد.[3]
وقتی مؤمنی برای خدا کار خیری، ولو کوچک، انجام میدهد؛ زیرِ بغلِ کسی را میگیرد یا چیزی را جابجا میکند، و کسی او را مسخره میکند، معنایش این است که این شخص اعتقادی به نیت پاک مؤمنان ندارد. این نشان میدهد درونش بیمار است و از مرض باطنی رنج میبرد.
مسخره کردن یا به جهت ایمان نداشتن است یا برای تحقیر دیگران و یا بهخاطرِ تکبر؛ یعنی میخواهد اظهار بزرگی و برتری کند، در هر صورت گناه کبیره محسوب میشود.
در سورۀ مطففین میفرماید:
﴿إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُون﴾[4]
«گناهکاران همیشه به مؤمنان میخندیدند و چون بر آنان میگذشتند، با چشم و ابرو به هم اشاره میکردند و وقتی نزد خانواده خود بازمیگشتند، خوش و خندان بودند. هنگامی که آنها را میدیدند، میگفتند اینها بیتردید گمراهاند. حال آنکه به نگهبانی آنها فرستاده نشده بودند. امروز امّا مؤمنان به کافران میخندند.»
کسانی که اعتقادی به دین ندارند، مؤمنان را مسخره میکنند. میگویند فلانی هم مؤمن شده، آخوند شده، مسجدی شده، نماز میخواند یا میگویند خانم فلانی هم چادری شده، رویش را میگیرد. میگویند و میخندند.
گاهی اوقات دوستان مؤمن کنار هم مینشینند و با هم شوخی میکنند. این کار اگر به قصد کوچک کردن هم یا دیگران نباشد، اشکالی ندارد، ولی این کارها با یاد خدا نمیسازد. کسی که میخواهد همیشه یاد خدا باشد، بهتر است از این هم پرهیز کند. منظور این نیست که صمٌبکم بنشیند. طبق روایت «المؤمن حزنه فی قلبه و بشرُه فی وجه» مؤمن بشّاش و گشادهروست، امّا اینطور هم نیست که دائم شوخی کند و بخندد، مخصوصاً شوخیهایی که گاهی مسألهدار است. کسی که ذاکر خداست این کار را نمیکند.
گاه برخی از اهل نظر که صلاحیت دارند و از خصوصیات اخلاقی دیگران باخبرند، اشکالات و معایب دوستان خود را -آنهم چون خودشان خواستهاند- به آنها میگویند. این گفتن گاهی زبانی است و گاهی با حرکاتی که در ظاهر مسخره کردن به نظر میرسد، ولی واقعاً مسخره نیست، توجه و تنبّه است.
حکایت نمرود
نمرود، پادشاه متکبر زمان ابراهیم، کم از فرعون نبود. اظهار خدایی می کرد و خود را بزرگِ بتان مینامید.
وقتی ابراهیم علیهالسلام را در آتش انداختند و آتش گلستان شد، همه دیدند، امّا ایمان نیاوردند، حتی نمرود گفت هرکس بخواهد خدایی برای خود انتخاب کند، خدای ابراهیم را انتخاب کند. با این حال ایمان نیاورد.
خدای تعالی انسانها را مهلت میدهد و آنها را آگاه میکند تا شاید برگردند، امّا توبه کنندگان اندکاند. او دوست دارد بندگانش بهسویش بیایند، لکن نمیخواهد آنان را مجبور به این کار کند. اجبار برای کسی است که اصل خلقتش خوب یا بد باشد؛ مثل ملائکه که از اصل خوب خلق شدهاند و ریشۀ بدی درونشان نیست. آنها «جوهر نوری یتشکل باشکال مختلفه سوی الکلب و الخنزیر» موجودات نوری هستند که به هر شکلی جز سگ و خوک درمیآیند. خدای تعالی آنها را طوری خلق کرده که نمیتوانند بد باشند و نافرمانی کنند. ماجرای فطرس ملک مطلب علیحدهای است. برخی موجودات را هم خدای تعالی پست و پایین آفریده؛ مثل حیوانات. اگر مار و عقرب نیش میزنند، به حساب خلقتشان است. آنها نمیتوانند جز این باشند.
امّا انسان دو جنبه دارد؛ هم بدی در آن است و هم خوبی. هم میتواند به اختیار خود خوب باشد و هم بد. «لا اکراه فی الدین» همین است همچنین «و نفس و ما سواها فالهمها فجورها و تقواها». آیات زیادی در قرآن دلالت دارد بر اینکه اجباری در کار انسان نیست. خدا خواسته بشر را اینطور خلق کند.
کسی نمیتواند بگوید خدایا چرا مرا خلق کردی؟ این دیگر دست تو نیست. اراده اوست. نمیتوانی بگویی خدایا چرا مرا بد خلق کردی؟ او بد خلق نکرده، خودت بد شدی. در نهادِ همه خوبی و بدی وجود دارد، حتی پیامبر اکرم لکن ایشان شیطان خود را مسلمان کردند؛ یعنی زحمت کشیدند و نفس خود را تسلیم کردند و از عباد مخلَص شدند. درست است که خمیرمایهشان خوب بود ولی اینطور هم نیست که هیچ زمینۀ بدی نداشته باشند، اگر اینطور بود که انسان نبودند. همۀ انسانها نفس امّاره و لوامه و مطمئنه و راضیه و مرضیه دارند.
خدای تعالی بر بشر منّت گذاشت و انسانهایی که توانایی داشتند، کمکشان کرد تا هدایتگر مردم باشند، البته اگر هم کمی پایشان را پسوپیش میگذاشتند، تنبیهشان میکرد؛ لذا حضرت یعقوب بهخاطرِ یک ترکاولیٰ چهل سال در فراق یوسف گریه کرد. حضرت موسی، حضرت زکریا، داود، یونس همه همینطور. پیامبر اکرم هم از اول زحمت کشیدند. در غار حرا سالها عبادت کردند. سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم زحمات زیاد کشیدند.
منظور اینکه کسی نمیتواند بگوید چرا مرا خلق کردی که جهنّمی شوم! خودت خودت را جهنّمی کردی. آن هم که خوب است، از اول خوب نبوده، با نفسش مجاهده کرده و رنج کشیده تا آدم خوبی شده. هیچکس هم نمیتواند بگوید من خودم مستقلاً بدون کمک خدا خوب شدم. این اول بدی اوست. در قرآن زیاد میفرماید که خدای تعالی کمک میکند.
اتمام حجت خداوند با نمرود
خداوند برای اتمام حجت فرشتهای را به صورت انسان برای نصیحت نمرود نزد او فرستاد. این فرشته پس از ملاقات با نمرود به او چنین گفت:
اینک بعد از آنهمه خیرهسریها و آزارها و سپس سرافکندگیها و شکستها، سزاوار است که از مرکب سرکش غرور فرود آیی و به خدای ابراهیم علیهالسلام که خدای آسمانها و زمین است ایمان بیاوری و از ظلم و ستم و شرک و استعمار دست برداری، در غیر این صورت فرصت و مهلت به آخر رسیده، اگر به روش خود ادامه دهی، خداوند دارای سپاههای فراوان است و کافی است که با ناتوانترین آنها تو و ارتش عظیم تو را از پای درآورد.
نمرود خیرهسر این نصایح را به باد مسخره گرفت و با کمال گستاخی و پررویی گفت: در سراسر زمین هیچکس مانند من دارای نیروی نظامی نیست. اگر خدای ابراهیم دارای سپاه هست، بگو فراهم کند، ما آماده جنگیدن با آن سپاه هستیم.
فرشته گفت: اکنون که چنین است، سپاه خود را آماده کن. نمرود سه روز مهلت خواست و در این سه روز آنچه توانست در یک بیابان بسیار وسیع به مانور و آمادهسازی پرداخت و سپاهیان بیکران او با نعرههای گوشخراش به صحنه آمدند.
آنگاه نمرود ابراهیم را طلبید و به او گفت: این لشکر من است! ابراهیم جواب داد: شتاب مکن هماکنون سپاه من نیز فرا میرسند.
در حالی که نمرود و نمرودیان سرمست کیف و غرور بودند و از روی مسخره قاهقاه میخندیدند، ناگاه از طرف آسمان انبوه بیکرانی از پشهها ظاهر شدند و به جان سپاهیان نمرود افتادند. طولی نکشید که ارتش عظیم نمرود در هم شکست و بهطور مفتضحانه به خاک هلاکت افتاد.
شخص نمرود در برابر حمله برقآسای پشهها به سوی قصر محکم خود گریخت. وارد قصر شد و درِ آن را محکم بست و وحشتزده به اطراف نگاه کرد. در آنجا پشهای ندید. احساس آرامش کرد. با خود میگفت: نجات یافتم، آرام شدم، دیگر خبری نیست.
در همین لحظه باز همان فرشته ناصح به صورت انسان نزد نمرود آمد و او را نصیحت کرد و گفت: لشکر ابراهیم را دیدی! اکنون بیا و توبه کن و به خدای ابراهیم ایمان بیاور تا نجات یابی!
نمرود به نصایح مهرانگیز آن فرشته ناصح، اعتنا نکرد تا اینکه روزی یکی از همان پشهها از روزنهای بهسوی نمرود پرید و لب پایین و بالای او را گزید. لبهای او ورم کرد. سرانجام همان پشه از راه بینی به مغز او راه یافت و همین موضوع به قدری باعث درد شدید و ناراحتی او شد، که گماشتگان سر او را میکوبیدند تا آرام گیرد. سرانجام او با آه و ناله و وضعیت بسیار نکبتباری به هلاکت رسید و طومار زندگی ننگینش پیچیده شد.[5]
جای تعجب است که آدمی این همه مصیبت میبیند و باز دستبردار نیست.
این ترامپ مستکبر که بازیچۀ یهودیان است، اینقدر متکبرند که خودشان را از همه بالاتر میدانند. دیگر کشورهای شرقی و غربی هم همینطور. فکر نکنید روسیه و چین از آنها بهترند. بیشتر اینها که قدرتی دارند، خودشان را خدا میدانند، هرچند بر زبان نیاورند.
از این حکایتها باید پند بگیریم! هرکه میخواهی باش! اگر مال یا مقامت زیاد شد، باید پناه بر خدا ببری. همین که دیدی مقامت بالاتر میرود، بگو خدایا تو را به پیامبر اکرم و ائمه کمکم کن بفهمم؛ مثل ایاز وزیر سلطان محمود که چوپانی بود و به مقام صدارت رسید. هر روز به لباسها و وسایل چوپانیاش نگاه میکرد و به خودش میگفت ایاز تو این بودی، مبادا بهخاطرِ احترامی که برایت میگذارند، غرّه شوی!
من و تو هم همینطوریم. باید دائم متذکر شویم که فلانی تو همان نطفه هستی؛ به خودت غرّه نشو! به این بچه کوچک نگاه کن که روی دست پدر و مادرش است و نمیتواند خودش را کنترل کند، تو اینطور بودی. همین امروز هم اگر مریض شوی یا وقتی سنت زیاد شد، همینطور میشوی. دائم به خودش بگوید. وقتی مردهای میبیند، بگوید تو هم عاقبت باید طعمۀ گور شوی!
امّا مگر نفس آدمی عبرت میگیرد! خدا نکند نفس طغیان کند. خدا نکند مال و مقام زیاد شود! این را برای مؤمنان میگوییم که به خدای تعالی توجه دارند و اهل نماز و روزهاند: حواستان باشد گاهی قبّهها زیاد میشود، بعد هم درجات بالاتر میرود و سردار و سرتیپ و سرلشکر میشود، خیلی مراقب باشید. دائم بگو خدایا کمک کن؛ مبادا غرّه شوم و همهچیز را فراموش کنم! فرقی نمیکند هرکه در هر مقامی است، باید پناه بر خدا ببرد و بهیاد بیاورد که اولش نطفه بود و آخرش جیفه است، حالا هم پر از کثافات است. این را فراموش نکنید!
قرآن و اهلبیت
امروز نیز به بررسی صفحۀ دیگری از قرآن کریم و تأویل آیات دربارۀ مولا علی علیهالسلام و اهلبیت میپردازیم.
سورۀ رعد آیات ۱۹ تا ۲۸:
«أَ فَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ» آیا آنکه میداند آنچه بر تو نازل شده، حق است «کَمَنْ هُوَ أَعْمى» مثل کسی است که کور است؟ «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» فقط عاقلان متذکر میشوند. از جمله مصادیق حق که خدا بر پیامبرش نازل کرد، ولایت علی علیهالسلام است. آیا کسی که متوجه این حقیقت است، مثل کسی است که کور است؟ آنها میگویند «من کنت مولاه» یعنی هرکه من دوستش هستم، علی هم دوستش است. یعنی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله آنهمه جمعیت را نگه داشته که همین را بگوید؟
«الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» یکی از عهدهای خدا با پیامبر، ولایت علی علیهالسلام است. از جمله کسانی که به این عهد وفا میکنند یعنی ولایت علی علیهالسلام را میپذیرند، مؤمنان هستند. «وَ لا یَنْقُضُونَ الْمیثاقَ» میثاقی را که با علی علیهالسلام بستند، نقض نمیکنند.
«وَ الَّذینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» صله می کنند به آنچه خدا دستور داده صله کنید؛ یعنی پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام که پدران ما هستند و فاطمه زهرا که مادر ماست. «وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ» اول از همه خود علی و بعد شیعیان او در مقابل خدای تعالی خشیت دارند. «وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ» از سوء الحساب میترسند.
«وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» آنها که برای رضای خدا صبر میکنند؛ یعنی کسانی که در دوستی علی علیهالسلام صبر میکنند و مشقاتی که پیش میآید میگویند خدا کمک میکند. «وَ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَهً» اول از همه علی علیهالسلام و سپس دوستانشان نماز برپا میدارند و پنهان و آشکار در راه خدا انفاق میکنند. «وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ» جواب بدی را به خوبی میدهند «أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار» دار آخرت برای آنهاست.
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ» وارد بهشتها میشوند و آنها که در ردیف آنهایند از پدران و مادران و ازواج و فرزندانشان، اگر مثل خودشان اهل ولایت امیرالمؤمنین باشند، همراهشان خواهند بود. «وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بابٍ» همین امروز هم ملائکه وارد میشوند و به دوستان علی علیهالسلام سلام میکنند، ولی فعلاً متوجه نیستند.
«سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ» میگویند سلام علیکم بهخاطرِ اینکه صبر کردید؛در سختیها خویشتندار بودید؛ شکایت نکردید؛ شکر کردید و گفتید شکرا للّه «فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» عقبیالدار اول ازآنِ پیامبر اکرم، علی مرتضی، فاطمه زهرا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است و بعد هم شما دوستان علی و اولادش علیهمالسلام.
«وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ» دشمان ائمۀ اطهار علیهمالسلام که عهد خدا را شکستند. پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله با مردم عهد بست که علی را ولی خود قرار بدهید. آنها این عهد را شکستند «وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» آنچه را خدا فرموده وصل کنید، قطع میکنند؛ یعنی عهد با علی علیهالسلام. «وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» اینها مفسدند «أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار» لعنت خدا و بدترین جایگاه برای آنهاست.
«وَ یَقُولُ الَّذینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ» بعد از اعلان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله در روز غدیر، بعضی با هم پچ پچ کردند که دیدی چطور داماد خودش را بر ما سوار کرد! «قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ أَناب» اگر دنبال گمراهی رفتی، خدا گمراهت میکند و اگر دنبال هدایت باشی، خدا هدایتت میکند. علی علیهالسلام مؤمن منیب بود، شیعیانش نیز اینچنیناند.
«الَّذینَ آمَنُوا» پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و علی علیهالسلام و مومنان «وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ» شما دوستان علی علیهالسلام هستید که از برکت مولایتان قلبتان به یاد خدا آرامش دارد. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب». بدانید که یاد خدا آرامبخش دلهاست.
[1] ـ حجرات، ۱۱.
[2] ـ توبه، ۷۹.
[3] ـ تفسیر المیزان، 9، 353.
[4] ـ مطففین، ۲۹ تا ۳۴.
[5] ـ حیاهالقلوب، ۱، ۱۷۵.