سوره حج آیه ۵۲ تا ۵۴ | جلسه ۳۲ | چهاردهم رمضان ۱۴۰۰
خدا بهحق محمّد و آل محمّد همۀ ما را در محبّت اهلبیت پایدار و مستقیم بدارد؛ روزبهروز بر علم و ایمان و محبّت ما به ائمۀ اطهار علیهمالسلام بیفزاید و کمک کند تا از امتحانات پیشِرو سربلند درآییم.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره حج آیه ۵۲ تا ۵۴ | سهشنبه ۱۴۰۰/۰۲/۰۷ | جلسه ۳۲ | چهاردهم رمضان ۱۴۰۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
شرح دعای سحر
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ مِنْ رَحْمَتِکَ بِأَوْسَعِها وَ کُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَهٌ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ کُلِّها
خدایا از تو درخواست میکنم بهحق وسیعترین رحمتت و همۀ مراتب رحمت تو وسیع است، خدایا از تو درخواست میکنم بهحق همۀ مراتب رحمتت.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در شرح این فراز میفرمایند:
رحمت واسعه خداوند
«پروردگارا تمام رحمت تو واسعه است. رحمت رحمانی تو سعه دارد. رحمت رحیمیه تو مختص به مؤمنین است، لکن اختصاص رحمت رحیمیه به مؤمنین معنایش این نیست که دیگران نصیب ندارند. دیگران نمیآیند نزدیک بردارند رحمت رحیمیه پروردگار را (از خدا نمیخواهند و مقدمات آن را فراهم نمیکنند)
یعنی ذوق ایمان، ذوق تقوا، ذوق علوم انبیاء و اولیاء، ذوق قرآن مجید، ادراک تقرّب به قرآن (اینکه بر آیات قرآن فکر کند و مطالبی از آیات آن درآورد و با کمک تفسیر ائمۀ اطهار علیهمالسلام بر آنها فکر کند، لذتبخش است، روح دارد.) ادراک تقرّب به احکام ختمی مرتبت، اینها میشو د رحمت رحیمیه مختص به مؤمنین. کافر نمیفهمد که در ایمان چه نعمی گنجانده شده.
چندجای قرآن است که خدای تعالی میفرماید اینکه پول و ثروت ندارد با آنکه ثروتمند است مساوی است و مقدم بشود؟ یعنی نمیفهمد.»
منظور از پول و ثروت در اینجا از جهت معناست؛ یعنی تو که هنوز وارد ایمان نشدی، امّا میتوانی فکر کنی! آیا آنها که دنبال دنیا هستند؛ آنکه پولدار است و آنکه فقیر است آیا یکسان است؟
میگوید: نه.
آن هم که معنویات دارد و انسانیت را لحاظ کرده، دنبال شناخت حقیقت خویش است، با آنکه نیست، با هم یکی نیستند.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت در ادامه میفرماید:
لذا در قصه امیرالمؤمنین و عباس و یک نفر دیگر. او میگفت من کلیددارِ خانه هستم و افتخار میکرد. عباس میگفت من هم سقایهالحاج را دارم.
امّا امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود من اولین کسی هستم که به حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله ایمان آوردم؛ من اول مؤمن هستم.
(کدام مهمتر است؟ شما دو سِمت دنیایی دارید، من هم این سمت را دارم.)
آیه وارد شد:
﴿أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللَّهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّه﴾[1]
گفت: این چه حرفی است که شما میزنید؟ ایمان اهمیت دارد؛ یعنی از خرمنِ پروردگارِ عالم و از نعمِ غیر منتهای پروردگار عالم متنعم شدن؛ یعنی از علم الیقین متنعم شدن، از عین الیقین، از حق الیقین متنعم شدن، اینها میشود نعمت خاصه. اینها مختصِ مؤمنین است.
اختصاصش نه از اینکه اگر دیگران آمدند گفتند به ما هم بدهید، خدا محال است بگوید به تو نمیدهم. آن شخص نمیآید نزدیکِ ایمان؛ نمیآید نزدیک طاعت و انقیاد؛ نمیآید نزدیک تسلیم.
اگر کسی بخواهد این مسأله را علاوه از اعتقاد و علم بیابد، حتماً باید منحصرا در اهلبیت پیغمبر جستجو کند.
یعنی از حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله بگیرد که به او فرمودهاند برای رحمت کافه مردم تو را فرستادیم تا برسد به دختر محترمشان تا برسد به آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام تا برسد به سبطین نیّرین امام حسن و امام حسین علیهماالسلام تا برسد به معصومین از ذریه اباعبداللّه علیهالسلام تا حضرت صاحبالزمان.
لذت توحید و معرفت و ایمان و تقوا را چشیدن حتماً نظر خاص میخواهد.
گر به افیون نکند جادوی چشم تو مدد
نور در سوختن شمع محبّت نبود»
یعنی تا نظر ائمۀ اطهار علیهمالسلام نباشد، محبّت معنوی انسان آنطور که باید، گُل نمیکند و شعلهور نمیشود که نفس را بسوزاند و تصفیه کند و صفا دهد و زیر بار بیاورد آن را.
این مهم حتماً بهوسیلۀ ائمۀ اطهار علیهمالسلام است.
تفسیر سورۀ حج آیات ۵۲ تا ۵۴
وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلاَّ إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (52)
ما پیش از تو هیچ پیامبر و نبیای نفرستادیم مگر هنگامی که آرزو میکرد، شیطان در آن القائاتی مینمود، امّا خداوند القائات شیطان را از بین میبُرد و آیات خود را محکم میساخت. خدا دانا و حکیم است.
لِیَجْعَلَ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ فِتْنَهً لِلَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمینَ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ (53)
تا القائات شیطان را آزمایشی قرار دهد برای کسانی که در دلهایشان مرض است و سنگدل هستند. ستمکاران در جدایی و دشمنی دورودرازی (با خدا) هستند.
وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ (54)
تا آنان که از علم بهره یافتند بدانند این قرآن حق و از جانب پروردگار توست و به آن ایمان آورند و دلهایشان برای آن خاضع گردد. خداوند کسانی را که ایمان آوردند به راه راست هدایت میکند.
«وَ لِیَعْلَمَ» تا بدانند «الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» آنان که علم داده شدند «أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ» این (قرآن) حق و از جانب پروردگار توست. «فَیُؤْمِنُوا بِه» تا به آن ایمان بیاورند «فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» و قلبهایشان برای آن خاضع گردد. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا» خداوند هدایت میکند آنان را که ایمان آوردند «إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم» به صراط مستقیم. (54)
در آیات قبل اشاره شد شیطان کسانی را میتواند فریب دهد و آنان را از آیات خدا دور کند و مقابل انبیاء و ائمۀ اطهار علیهمالسلام قرار دهد که در قلبشان مرض باشد یا قساوت قلب داشته باشند.
مرض قلب چیست و چگونه ایجاد میشود؟
منظور از قلب، نه این قلبِ در سینه، بلکه قلب معنوی و جایگاه محبّت اهلبیت است. در حقیقت قلب معنوی وابسته به روح است، ولی نمیتوان گفت از این قلب جداست.
وقتی شما مصائب امام حسین علیهالسلام را میشنوید و قلبتان شکسته میشود، سوزشِ آن شکستگی را در سینه حس میکنید پس این قلب روحانی و روح خدایی شماست که در اثر مصایب حسین بن علی علیهماالسلام شکسته میشود و اشک از چشمانتان جاری میشود.
این قلب اگر مریض یا قسی شود، دیگر نه کاری به خدا دارد و نه به امام حسین علیهالسلام و نه به سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام؛ نه از قیامت میترسد و نه اصلاً آن را قبول دارد. تمام هموغمش میشود دنیا.
اگر قلب قساوت پیدا کرد، دیگر چیزی بر آن تأثیر نمیکند. البته اصلاح آن محال نیست، بهشرط اینکه خود شخص بخواهد، امّا کمتر کسانی حاضر به اصلاح خویش هستند.
در مرض قلب کار آسانتر است و ممکن است زودتر انسان بتواند متوجه خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام شود.
به مناسبت مرض قلب و قساوت چند روایت از ائمۀ اطهار علیهمالسلام بررسی میشود.
در روایتی که در بحارالأنوار از مولا علی علیهالسلام نقل شده، حضرت به دو عاملِ مؤثر در مرض قلب اشاره میفرمایند: جدل و دشمنی؛
«إِیَّاکُمْ وَ الْمِرَاءَ وَ الْخُصُومَهَ فَإِنَّهُمَا یُمْرِضَانِ الْقُلُوبَ عَلَى الْإِخْوَانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفَاقُ»[2]
«از جدل و دشمنى دورى کنید که آنها در دلِ برادران ایجاد بیمارى میکند و نفاق میآورد.»
«مراء» یعنی جدلِ بیجهت و بدون دلیل شرعی و خدایی.
دو نفر مؤمن در یک مطلب دنیایی با هم اختلاف دارند و بحث میکنند. یکی حق میگوید و یکی دلیلهای بیربط میآورد که طرف را بکوبد.
اگر یکی رها کند، بهخیر میگذرد، ولی اگر هر دو ادامه دهند و بخواهند با حرفهای بیربط مقابل هم بایستند، جدل اوج میگیرد و تکرار این کار باعث مرض قلب میشود.
خصومت یا دشمنی یعنی دو مؤمن با هم دشمنی کنند. این خصومت بهتدریج باعث میشود قلب مریض شود و در شک و شبهات اعتقادی بیفتد.
جدل و خصومت هم قلب را مریض میکند و هم موجب نفاق میشود.
در روایت دیگری از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده:
«لَا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ»[3]
«دردی بدتر از گناهان برای قلبها نیست.»
آنکه هر گناهی پیش آید انجام میدهد و اعتنایی به حرام ندارد؛ از دروغ و تهمت و غیبت و استهزاء و… قلبش مریض است و اگر زیاد شود، قسیالقلب میشود.
نظیر این روایت از امام صادق علیهالسلام رسیده که میفرماید: «چیزی برای قلب فسادش بیشتر از گناه نیست».
از کجا باید فهمید قلب مریض شده؟
بیمیلی به قرآن، نماز، زوره و طاعت پروردگار. وقتی دید میل ندارد، باید بیشتر اصرار داشته باشد و خودش را واداد و از خدا بخواهد.
در نهجالبلاغه از مولا علی علیهالسلام روایت است:
«فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ وَ بَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ وَ جِلَاءُ غِشَاءِ أَبْصَارِکُم»[4]
«تقوا دواى درد دلها و روشنایى کوری قلبها و درمان مرضهای جسم و مرهم زخمِ جانها و پاک کنندۀ پلیدىهاى نفسها و روشنایى بخش تاریکى چشمهاست.»
تقوا؛ یعنی پرهیز؛ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات. این کار ابتدا سخت است، ولی این سختی را تحمل کن تا دردت دوا شود.
وقتی بینایی دل ضعیف میشود و واقعیات را نمیبیند، دارویش تقوای الهی است.
وقتی گناه زیاد شود قساوت میآورد. از آن طرف حیات قلب در گرو تفکر در آیات قرآن و نشانههای خدای تعالی در آفاق عالم است.
﴿أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها﴾[5]
«آیا در قرآن تدبّر نمیکنند یا بر دلهایشان قفلهاست؟»
این سفارش امام حسن مجتبی علیهالسلام به همۀ ماست:
«عَلَیْکُمْ بِالْفِکْرِ فَإِنَّهُ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ وَ مَفَاتِیحُ أَبْوَابِ الحِکْمَهِ»[6]
«تفکر کنید که فکر کردن حیات دلِ بینا و کلید درهای حکمت است.»
شخصی خدمت پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله آمد و از قساوت قلب خود شکایت کرد.
حضرت فرمود:
«إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَلِینَ قَلْبُکَ فَأَطْعِمِ الْمِسْکِینَ وَ امْسَحْ رَأْسَ الْیَتِیم»[7]
«اگر خواستى دلت نرم شود، مسکینى را غذا بده یا دست بر سر یتیمى بکش.»
سرپرستی یتیم و تأمین زندگی او ثواب فراوانی نزد پروردگار دارد.
محبّت کردن و کشیدن دست بر سر یتیم قلب را حیات میدهد. دست کشیدن کنایه از مهربانی، بهنحوههای مختلف است و منحصر به همین کار نیست. این خوب است، امّا رفع نیازهای معمول او اعم از تهیۀ لباس و خوراک و غیره هم منظور است.
انطباق آیات بر ولایت ائمۀ اطهار علیهمالسلام
تفسیر دیگری که دربارۀ آیات گذشته و آیه بعد وارد شده، راجعبه ولایت و امامت مولا علی علیهالسلام و فرزندان مطهر او صلوات اللّه علیهم اجمعین است.
خدای تعالی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله را فرستاد و یکی از آرزوهای ایشان که در روایات بسیار از شیعه و اهل تسنن نقل شده، قرآن هم به نحوههای مختلف اشاره میفرماید، ولایت و وصایت آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
بیش از ۱۵۰ دربارۀ علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام در قرآن نازل شده، این غیر از آیاتی است که تأویل آنها به ایشان میرسد.
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله از ابتدای نبوت به امر خدای تعالی و با کمال میل و محبّت خویش، علی علیهالسلام را جانشین خود معرفی فرمود.
چراکه علی علیهالسلام از همان ابتدا به رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله ایمان آورد و سراپا ایمان و علم به خدای تعالی بود. علی یعنی عالِم به ربّ العالمین؛ علی یعنی عالم به قیامت؛ علی یعنی علم به اسماء و صفات خدای تعالی.
همۀ این مراتب را خدای تعالی در اثر جهاد آن حضرت به ایشان عنایت فرمود. طوری شد که همۀ اسماء خدای تعالی در علی علیهالسلام ظاهر بود؛ یعنی هزارویک اسم خدای تعالی علی است.
لذا بعد از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام تا امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین امامان امّتاند، البته علی علیهالسلام ابوالائمه الأطهار است.
بنابراین امید و آرزو و تمنای پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله این بود که مولا علی علیهالسلام بعد از ایشان امام مردم باشد؛ از او استفاده کنند و همچون خود او را بشناسند، امّا شیطان آمد و مانع شد. «أَلْقَى الشَّیْطانُ فی أُمْنِیَّتِه».
از همان اوایل معلوم بود منافقان مدینه و کسانی که داعیۀ جانشینی رسول خدا را داشتند، بهخاطرِ ریاستطلبی نمیگذارند چنین شود.
عده زیادی از مردم هم باطناً با علی علیهالسلام مخالف بودند؛ زیرا همان طور که در دعای ندبه میخوانیم، علی علیهالسلام به امر خدای تعالی با مشرکان جنگید و بسیاری از آنان را در جنگهای بدر و احد هلاک کرد، لکن اقوام و خویشان آنها با آنکه ظاهراً به اسلام گرویده بودند، در دل از علی علیهالسلام کینه داشتند و حاضر نشدند اطراف او را بگیرند.
قساوت قلبشان اجازه نداد و در نتیجه آرزوی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله حاصل نشد.
امّا خدای تعالی اراده فرموده بود کسانی که قلبشان بهسوی اوست و هنوز زنگار گناه و کینه و دشمنیها نگرفته، علی علیهالسلام را بشناسند؛ لذا بهتدریج شأن و مرتبتِ او برای مردم ظاهر شد و تا حدودی فهمیدند علی کیست.
علی آن کسی است که علمِ اولین و آخرین را دارد. علی علیهالسلام کسی است که تمام اسماء خدای تعالی درون اوست.
آنکه تخت بالقیس را از سرزمین سبا نزد حضرت سلیمان آورد، یک اسم از اسماء خدای تعالی را میدانست، امّا علی علیهالسلام هزارویک اسمِ خدا را دارد.
آیا این نور مخفی ماند؟ هرگز!
لذا خدا میفرماید: «فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطان». آنچه شیطان در قلب دشمنان علی علیهالسلام و دشمنان سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام القا کرد، خدای تعالی نسخ فرمود و از بین برد.
امروز دوستان اهلبیت که حاضرند همهچیز خود را فدای ایشان کنند، نهفقط در ایران، در سراسر دنیا پراکندهاند و علیالخصوص مردم ما در زمان دفاع مقدس نشان دادند در این راه هستند.
حتی آنها که ظاهراً مسیحی و یهودی و بتپرست هستند، بعضاً آمادهاند و هرگاه امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه تشریف بیاورند، این آمادگی آشکار میشود و خدای تعالی آنان را هدایت میکند، هرچند الآن مخفی است.
ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِه؛ آیات خدا ائمۀ اطهار علیهمالسلام هستند و امروز امام زمان عجّلاللّهتعالیفرجه آیۀ اعظم پروردگار است.
از آن طرف دشمنان امیرالمؤمنین علیهالسلام و اهلبیت هم هنوز در سراسر دنیا هستند؛ همانها که قلبشان مریض است و قساوت قلب دارند؛ از جمله داعشیها که کشتن شیعیان را واجب میدانستد.
این منحصر به آنها نیست. الآن در سراسر دنیا بهصورتِ بالفعل یا بالقوه چنین افرادی وجود دارند و وقتی حضرت صاحبالزمان عجّلاللّهتعالیفرجه تشریف بیاورند مقابل ایشان میایستند و به درک واصل میشوند؛ هرچند همین الآن هم در درک هستند.
آنان که مقابل علی علیهالسلام ایستادند، مفتضح هستند و در آینده نیز مفتضح خواهند شد. افتضاحِ آنها واضح است، لکن برای کسانی که بخواهند حق را بفهمند. آنها هم که نمیخواهند بفهمند، دنبال همینها هستند.
این طرف، کسانی که خدای تعالی علم واقعی نصیبشان کرد و به علم الیقین رسیدند، ملتفت هستند کار دست دیگری است. آنان از اول هم ملتفت بودند و حالا بهتر ملتفت شدند.
آنان را که خدای تعالی با وحدانیت خودش آشنا کرد؛ مرض و قساوت قلب از دلشان زائل شد و مراتبی در ایمان طی کردند، فهمیدند امتحاناتی که پیش آمد برای چه بود.
فهمیدند وسوسههای شیطان که عدهای را از علی علیهالسلام و ائمۀ اطهار علیهمالسلام جدا کرد، برای این بود که خوب و بد از هم جدا شوند.
وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم؛ «اوتواالعلم» در زمان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله کسانی بودند که علی علیهالسلام را شناختند و رهایش نکردند؛ یعنی سلمان، ابوذر، مقداد و بعد هم کسانی مثل عمار و دیگران که بهتدریج آمدند.
آنان فهمیدند شیطان به میدان آمده، عدهای را وسوسه میکند و بر کسانی غالب میشود که کینه و دشمنی علی علیهالسلام را دارند. همچنین به آنان که میل به دنیا و حکومت و ثروت در دل داشتند.
چنین کسانی نمیتوانستند با علی علیهالسلام کنار بیایند و علی نیز از آنها گذشته.
تا اواخر عمرِ مولا افراد بسیاری آن حضرت را شناختند و دورش جمع شدند، بعد هم اطراف امام حسن و امام حسین تا امروز امام زمان صلوات اللّه علیهم اجمعین را گرفتند.
امروز کم نیستند کسانی که امامان خود را میشناسند و حاضرند هرچه دارند در راه آنان فدا کنند؛ اینان همان «اوتواالعلم» یعنی اهل علم هستند.
باید هر دو طرف، گروه مقابل خود را بشناسند و برای هر دو واضح شود که چرا این خوب شده و آن بد.
اوتواالعلم بهخوبی میدانند چرا آنها از راه راست بیرون رفتند و چرا امثال خودشان در این راه ماندند.
آنان که حاضر نشدند دنبال علی و اولاد علی صلوات اللّه علیهم اجمعین باشند، اسیر حبّ دنیا و حبّ نفس بودند، ولی اینان پا بر نفس و شیطان و دنیا گذاشتند و حبّ علی را انتخاب کردند.
نکتۀ مهم اینکه هر دو گروه با اختیار خود راه خویش را برگزیدند.
وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْم أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ؛ امتحاناتی که پیش آمد حق بود. وسوسههای شیطان که عدهای را دنبال خود کشاند، امتحان الهی بود و امتحانات خدای تعالی حق است.
خدای تعالی همه را خوب خلق کرده، همه آمادگی دارند متدین شوند، امّا دنیا دار اختیار است.
یکی دوست دارد تغذیۀ سالم و بدنی قوی داشته باشد، یکی هم نمیخواهد سالم باشد. هر دو صاحب اختیارند و کسی آنها را مجبور نکرده.
نسبت جبر به خدای تعالی دادن ظلم است. خدا به کسی ظلم نمیکند. «وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبید»[8]
قدرت خدای تعالی فوق همۀ قدرتهاست. آیا او بندگان خود را جهنمی میکند؟ هرگز!
هرکس از ائمۀ اطهار علیهمالسلام جدا شد، خودش جدا شده و دنیا را انتخاب کرده است. آنهم که نعمتهای دیگر را خواسته، با اختیار خود خواسته است. هر دو هم این را میدانند.
معاویه خودش اقرار کرد که علی علیهالسلام با همه فرق دارد و دنیا را سهطلاقه کرده.
این معاویه کسی است که مخفیانه قسم خورده بود نام پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله را از اذان حذف کند؛ یعنی میخواست اصلاً دین نباشد.
فرزندش یزید پلید در بزمِ سرورش شعرهایی گفت مبنی بر اینکه ای کاش اجداد من بودند و به من مرحبا میگفتند که حسین علیهالسلام را کشتم و انتقام خونهای بدر و احد را گرفتم.
با تمام این احوال امّا خدای تعالی حق را ظاهر کرد و آنچه آنها میخواستند، نشد؛ چرا؟ چون خدا نمیخواهد حق افول کند.
بنابراین «وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّک» همۀ این پیشامدها حق است تا دو گروه از هم جدا شوند.
«فَیُؤْمِنُوا بِهِ» تا ایمانشان بیشتر شود.
«فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ» و خضوع و خشوعِ پروردگار در قلبشان ایجاد شود. (اخبات یعنی خضوع و خشوع کامل برای خدا).
«وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم» خداوند آنان را به صراط مستقیم هدایت میکند. خودشان از خدا استقامت خواستند، خدا هم برایشان خواست.
صراط مسقیم علی و اولاد علی صلوات اللّه علیهم اجمعین است.
خدا بهحق محمّد و آل محمّد همۀ ما را در محبّت اهلبیت پایدار و مستقیم بدارد؛ روزبهروز بر علم و ایمان و محبّت ما به ائمۀ اطهار علیهمالسلام بیفزاید و کمک کند تا از امتحانات پیشِرو سربلند درآییم.
[1]. توبه، ۱۹.
[2]. بحارالأنوار، ۷۰، ۳۹۹.
[3]. کافی، ۲، ۲۷۵.
[4]. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۸.
[5]. محمّد صلّیاللّهعلیهوآله، ۲۴.
[6]. اعلامالدین، ۲۹۷.
[7]. مشکاهالانوار، ۱۶۷.
[8]. آلعمران، ۱۸۲.