سوره توبه آیه ۳۱ | جلسه ۲۱
تفسیر سوره توبه آیه ۳۱ | چهارشنبه ۱۳۹۵/۰۹/۱۷ | جلسه ۲۱ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره توبه
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا إِلٰهاً وَاحِداً لاَ إِلٰهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (۳۱)
عالمان و راهبان خود را به جای خدا، پروردگار خود گرفتند و نیز مسیح فرزند مریم را در حالی که امر نشدند مگر این که خدای یکتا را بپرستند؛خدایی جز او نیست؛ منزه است از آنچه شریکش قرار میدهند.
اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّه؛ «احبار» جمع حِبر به معنای دانشمند و عالم است. «رُهبان» جمع راهب یعنی تارک دنیا. خدای تعالی میفرماید یهودیان علمای خود را ربّ خود گرفتند. مسیحیان نیز علما و راهبان خود و همچنین حضرت عیسی را رب خود قرار دادند. این در حالی است که خود آنها قائل به خدایی علما و راهبانشان نیستند و به ظاهر خدای یکتارا میپرستند، حتّی به مرور برخی علمای مسیحی، اعتقاد به خدا بودن مسیح را توجیه کرده، ربوبیت او را انکار کردند.
علت این که خداوند چنین میفرماید این است که علمای یهود و نصارا حقایق تورات و انجیل را مخفی کرده، چیزهایی بر خلاف کتاب آسمانی به خورد مردم میدادند، حتّی گاهی واجبات و محرمات الهی را طبق میل خود تغییر میدادند. عوام مردم نیز با آن که از خطاهای گسترده این عالمان فاسد کم و بیش با خبر بودند و در عمل کردنشان به تورات و انجیل، تخلف میدیدند یا لااقل دچار تردید میشدند، با این حال حرفهای آنها را دربست قبول کرده، چشمبسته مطیعشان بودند و خلافهای آنها را توجیه میکردند؛ به همین دلیل خداوند: میفرماید اهل کتاب از اطاعت خدا بیرون رفته، به شرک افتادند، حال آن که مأمور بودند خدای یکتا را بپرستند. بعد هم تأکید میفرماید: «لا الٰه الّا هو» منزه است خداوند، از آنچه شریک او میگردانند.
بنابراین شیوه غلط و اشتباه بزرگ اهل کتاب این بود که گفتار علمای خود را بدون تعقل و دقت قبول میکردند. خداوند این کار را شرک و پرستش غیر خدا میخواند. باید «الٰه» واحد را بپرستید؛ خدایی که خالق آسمانها و زمین است. در واقع خداوند در این آیه، هم تکلیف یهود و نصارا را مشخص کرده، هم تکلیف مسمانان را. تورات و انجیل دو کتاب آسمانی هستند که خداوند بر امت جناب موسی و عیسی فرستاد و خود این دو بزرگوار نیز باید تابع آن باشند، چه رسد به علما و راهبانشان. تکلیف مسلمانان نیز همین است؛ پس هر کس چشمبسته حرف کسی را، حتّی اگر عالم و فقیه باشد، قبول کند و کاری به خصوصیات و شرایطش نداشته باشد، مثل اهل کتاب است.
قرآن ، کلام خداست که به وسیله پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله به مردم ابلاغ شد و متضمن تأیید آن حضرت نیز است؛
)وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الهَویٰ اِنْ هُوَ اِلّا وَحْیٌ یُوحىٰ([1]
«هرگز از سر هوا سخن نمىگوید؛ سخن او جز وحى نیست.»
از سوی دیگر درباره تخطی از قرآن نیز به پیامبر هشدار میدهد؛
﴿وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِیلِ ۞ لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْیَمِینِ ۞ ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِینَ﴾[2]
«اگر برخی سخنان دروغ بر ما میبست ۞ او را به قدت میگرفتیم ۞ سپس رگ قلبش را قطع میکردیم.»
رسول گرامی اسلام، بندهای مثل دیگر بندگان خداست؛ هرگز جایگاه خدایی ندارد و خدا نیست؛ «أشهَدُ أنّ محمّداً عَبدُه و رَسولُه» مولا علی علیه السلام نیز بنده خداست. خود میفرمود: «پیامبر هزار در علم بر من گشود که از هر در، هزار در باز میشد». پیامبر هم درباره علی علیه السلام میفرمیود: «أنا مدینهُ العِلم و علیٌ بابُها» (من شهر علم و علی درِ آن است.)
اهل بیت پیامبر، جانشینان اویند و علم ایشان از خداست ـ با واسطیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله ـ برای ما مسلمانان، اصلْ قرآن است. قرآن کریم برای تبیین و تفسیر خود، ما را به پیامبر حواله میدهد؛ لذا احکامی که در قرآن کریم به صورت کلی آمده، در سنّت پیامبر شرح و تفصیل داده شده است و پیامبر فرمود: «من، هر آنچه شما را به بهشت نزدیک و از دوزخ دور کند، بیان کردم»؛ در عین حال هنوز هم در کتاب خدا و سنّت پیامبر مجملات و کلیاتی بود که عمر شریف پیامبر کفاف بازگو کردن آنها را نداشت؛ به همین دلیل ایشان بیان و شرح آنها را به اوصیای خویش محول کرد و فرمود:
«اِنّی تارِکٌ فیکُم آلثَقَلَین کِتابَ الله وَ عِترَتی أهل بَیتِی لَن یَفتَرِقا حَتّى یَرِدَا عَلَیَّ الحوض مَن تَوَسلَ (تمسّک) بِهِمِا فَقَد نَجى وَ مَن تَخَلّفَ عَنْهَا فَقَد هَلَک، مَا اِنْ تَمَسَّکتُم بِهِما لَنْ تَضِلّوا أبداً»[3]
«من در میان شما دو چیز بزرگ بجا مىگذارم؛ کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بیتم. این دو هرگز از هم جدا نمىشوند تا در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند. هر کس به آن دو توسّل جوید، نجات یافته و هر کس از آنها دورى کند، هلاک گشته است. تا به آن دو تمسّک جویید، هرگز گمراه نمىشوید.»
بنابراین بر ماست که هم به قرآن و هم به سنّت پیامبر و روایات اهل بیت رجوع کنیم، لکن باید در نظر داشت که خود اهل بیت علیهم السلام فرمودند هر چه از ما شنیدید، با قرآن مطابقت دهید و اگر مطابق آن نبود، به دیوار بکوبید. آن بزرگواران هر حکمی میدادند و هر چه میفرمودند کاملاً مطابق قرآن بود. اگر کسی درباره مبنای حکمی از ایشان سؤال میکرد، آیهی آن را بیان میکردند. بنابر تعریفی، گفتار، کردار و امضاء حضرات معصومین علیهم السلام سنّت نامیده میشود.
پس سنّت، به قرآن رجوع میدهد و قرآن هم به سنّت. در این میان کسی باید باشد که بر قرآن و سنّت احاطه داشته باشد؛ سند روایت را بشناسد؛ بتواند روایات جعلی را از روایات صحیح جدا کند و عمر خود را در قرآن و سنّت گذرانده باشد، امّا باز هم کافی نیست؛ باید گفتار و کردارش مطابق هم باشد؛ باید صادق و امانتدار باشد. پس شارع مقدس در تبعیت از علما، ملاکهایی قرار داده است تا ما مثل یهود و نصارا نشویم؛ لذا فرمود:
«أمّا مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاء صائِناً لِنَفْسِه، حافِظاً لِدینِه، مُخالِفاً عَلى هَواهُ، مُطیعَاً لأمْرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدوهُ»[4]
«امّا کسى از فقیهان که نفسش را کنترل کند؛ نگهدارنده دینش باشد؛ با هواى ]نفس[ خود مخالفت کند و فرمانبردار امر مولایش باشد، بر عوام واجب است از او تقلید کنند.»
یک عالم، فقط یک نفر نیست، عده زیادی پشت سر او هستند؛ لذا بر وی لازم است خود را از حرام بازدارد و دین خود را حفظ کند؛ یعنی بداند بنده خداست و مثل همهی مردم، اگر خطایی کرد، مؤاخذه میشود. این نیست که چون لباس دین پوشیده، عبا و عمامه بر سر و تن کرده یا چند کتاب خوانده و نوشته، از حساب و کتاب الهی رسته باشد. باید از خود حسابرسی کنند، ببیند در قیامت نامه اعمالش را به دست راستش میدهند یا دست چپش؛
﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ۞ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً ۞ وَ یَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً ۞ وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ۞ فَسَوْفَ یَدْعُو ثُبُوراً ۞ وَ یَصْلَى سَعِیراً﴾[5]
«امّا کسی که نامه اعمالش را به دست راستش دهند ۞ به زودی به آسانی از او حسابرسی کنند ۞ و با شادی نزد خانوادهاش باز میگردد ۞ و امّا کسی که نامه اعمالش را از پشت سرش دهند ۞ به زودی با فریاد، مرگ خود را طلبد ۞ و در شعلههای افروخته درآید.»
«مخالفاً علی هواه» یعنی باید بر هوای نفس خود پا بگذارد و هر چه نفسش گفت، اطاعت نکند. باید بداند رضای خدا در مخالفت نفس است. «مطیعاً لِأمر مولاه» یعنی باید شبانه روز دقت کند که آیا خدا از او راضی است یا خیر. در هر نفسی و هر لحظهای، رضای خدا را در نظر بگیرد. یهود و نصارا متوجه تخلفات و انحراف علمایشان بودند، ولی اعتنا نکردند؛ مسلمانها هم اگر از علمای خود خلاف و معصیت ببینند و اعتنا نکنند، مثل آنهایند.
شهید آیت الله دستغیب رحمه الله
برزگان ما؛ شهید آیت الله دستغیب، حضرت آیت الله العظمیٰ نجابت، امام خمینی، میرزای شیرازی، سید عبد الهادی شیرازی، سید ابوالحسن اصفهانی و… همه در برابر پروردگار خود خاشع و همگی خداترس بودند. شهید آیت الله دستغیب در قرآن کریم خواند «لا اله الّا هو». به خودش نگاه کرد، دید باید فقط خداپرست باشد؛ نه خود پرست؛ نه صورت پرست؛ نه شکم پرست؛ نه شهوت پرست؛ نه اولاد پرست. او طالب خدا شد و گفت «لا اله الّا هو». این طرف و آن طرف رفت و با برخی نشست و برخاست کرد، ولی آنان را مطابق قرآن و سنّت ندید و آنچه را میخواست نیافت. قرآن و سنّت را میفهمید و طبق همین فهم، روایت زیر را ملاک قرار داد و بدان عمل کرد.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلّى الله علیه و آله روایت مىکند:
قَالَتِ الْحَوَارِیُّونَ لِعِیسَى: «یَا رُوحَ اللَّهِ مَنْ نُجَالِسُ» قَالَ: «مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُویَتُهُ وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ وَ یُرَغِّبُکُمْ فِی الآْخِرَهِ عَمَلُهُ»[6]
حواریون به عیسى گفتند: «یا روح الله با که معاشرت کنیم؟» فرمود: «با کسى که دیدنش شما را به یاد خدا اندازد و گفتارش به علم شما بیفزاید و کردارش شما را به آخرت تشویق کند.»
در اثر معاشرت با نااهل، به تدریج انسان به نماز بیاعتنا میشود؛ به آن اهمیت نمیدهد؛ به دنیا میل میکند و تأثیر معنوی از حرفهایش رخت میبندد.
دوباره جستجو کرد و آن قدر گشت تا به آیت الله قاضی رحمه الله رسید؛ سپس به محضرت آیت الله انصاری راه یافت و از رفاقت و مصاحبت حضرت آیت الله العظمیٰ نجابت بهرهمند شد و آنان را آن طور که میخواست، یافت. دید ایشان هیچ تعارفی با کسی ندارند؛ هر کس خواست دنبال نفس و شیطان برود، به او تذکر میدهند و متوجهاش میکنند. روایاتی را که درباره خصوصیات امام معصوم خوانده بود، در ایشان دید.
شهید آیت الله دستغیب طالب فهم «لا الٰه الّا الله» بود؛ خواست غیر خدا را از دل بیرون کند و بر این طلب استقامت کرد؛
﴿اِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ ألّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[7]
«کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان فرود مىآیند که نترسید و غمگین نباشید. بشارت باد بر شما بهشتى که وعده داده مىشدید.»
بر آنچه دانسته بود، ایستاد و رها نکرد. این نبود که چیزی بیاموزد و جایی بنویسد و به همین اکتفا کند. هر گاه خواست این طرف و آن طرف رود، متوجه خدا میشد. او امام حسین علیه السلام را از همه چیز بیشتر دوست میداشت. بعد از شهادت، خواب ایشان را دیدند که گفت: «هنگام شهادت سر در دامن حسین علیه السلام داشتم».
برخی فرزندانش پیش از او از دنیا رفتند، ولی این مصائب را از سوی خدا و امتحان الهی میدید و بدان راضی بود. وقتی خبر مرگ یکی از فرزندانش را به او دادند، گوشهای نشست و دقایقی گریست؛ بعد هم فرمود «انّا للّه و انّا الیه راجعون»
﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الأمْوالِ وَ الأنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرینَ ۞ الَّذینَ اِذا أصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[8]
«و به یقین شما را به چیزى از ترس و گرسنگى و کم شدن اموال و جانها و محصولات امتحان مىکنیم و صبر کنندگان را بشارت ده ۞ آنان که چون مصیبتى به ایشان رسد، گویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مىگردیم.»
هر روز آماج بدگوییها، تهمتها و نسبتهای بد قرارش میدادند، ولی فقط خدا را میدید و میگفت: «لا الٰه الّا الله» و تسلیم او بود.
از خدا دان خلاف دشمن و دوست |
که دل هر دو در تصرف اوست |
عالم ربانی واقعی این طور است و به وسیله ایشان، افراد بسیاری مورد عنایت پروردگار قرار گرفتند. اگر میخواهید با کسی معاشرت کنید یا او را تعظیم کنید، باید ببینید حرف و عملش مطابق قرآن و سنّت هست یا خیر؟ نمیشود گفت «من نمیدانم». خداوند کسی را جاهل رها نکرده است؛ هر کس بخواهد، به اندازه خود میفهمد.
هیچ کس نباید به خاطر بلد نبودن قرآن و سنّت، تکالیف خود را تعطیل کند. «نمیدانم» و «وقت ندارم»، عذر نیست؛ باید یاد بگیرد. هر کسی چیزهایی از قرآن و روایت به گوشش رسیده، میداند برخی اعمال را نباید انجام دهد و برخی کارها بر او واجب است؛ باید به همینها عمل کند.
از هیچ عالمی نمیتوان اطاعت بیچون و چرا کرد، مگر آن که مطمئن باشید خصوصیات مذکور در روایات را دارد. اطاعت دربست از نااهل، مثل شرک به خداست. پیدا کردن عالم عامل، به سادگی برای هر کسی ممکن است و خداوند طالب این راه را رها نمیکند. محال است خداوند کسی را که طالب او و طالب حقیقت است، رها کند. در آیات متعدد، بارها میفرماید: «یهدی من یشاء» یعنی اراده خدا بر هدایت کسی است که او خود طالب هدایت باشد. مهم خواستن از خداست.
اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
[1] ـ نجم، 3 و 4.
[2] ـ الحاقه، ۴۴ تا ۴۶.
[3]ـ اثبات الهداه 2، 351 تا 353. حرّ عاملى این حدیث را از راویان مختلفى ذکر نموده است.
[5] ـ انشقاق، ۷ تا ۱۲.
[8] ـ بقره، ۱۵۵ و ۱۵۶.