سوره انعام آیه ۳۹ | جلسه ۲۵
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره انعام آیه ۳۹ | یکشنبه ۱۳۹۳/۰۱/۰۳ | جلسه ۲۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی تمام جلسات تفسیر سوره انعام
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ مَنْ یَشَأِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ
آنان که آیات ما را دروغ شمردند، کر و لالهایى فرو مانده در تاریکىها هستند. خداوند هر کس را بخواهدگمراه مىکند و هر کس را بخواهد در صراط مستقیم قرار مىدهد.(39)
وَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا؛ آیات پروردگار، شامل «آیات آفاقى» و «آیات انفسى» مىشود. آیات آفاقى، همهى چیزهایى است که آدمى پیرامون خود مىبیند؛ از زمین و آسمان و کهکشانها تا موجودات مختلف زمین؛ چه جاندار و چه بىجان. خداى تعالى در سورههاى مختلف و در آیات متعدّد به این آیات اشاره کرده، دستور به مطالعه و اندیشیدن پیرامون آنها را داده است؛ چراکه هر کدام از این آیات به تنهایى، نشانهى وجود خالق یکتا و تواناى آنهاست و ردّ دلیلبافىهاى کسانى است که منکر وجود خدایند و طبیعت را پدیدآورندهى موجودات و اتّفاقات عالم مىدانند. کمتر سورهاى مىتوان یافت که به یک یا چند آیهى آفاقى پروردگار اشاره نکرده باشد. خود قرآن کریم، با یک یک آیاتش، معجزهاى است از سوى پروردگار عالم و نشانهاى است غیر قابل انکار، از علم و قدرت و حیات او و صداقت رسول خدا صلّى اللهعلیه وآله. افزون بر این، وجود مقدّس پیامبر و اهل بیت معصوم ایشان علیهم السلام نشانهى دیگرى از یکتایى خداوند است.
آیات انفسى، استعدادهایى است که خداوند در روح و نفس بشر قرار داده که در اثر بارور کردن آنها، از راه تحمّل ریاضتها، نیروهاى شگفت انگیزى ظاهر مىکند. کسانى هم که طالب خداى تعالى هستند، این استعدادها را در راه خداشناسى و جلب رضاى او به کار انداخته، صاحب مقامات عالى معنوى و فضائل بلند انسانى مىگردند.
تکذیب کنندگان آیات پروردگار کسانى هستند که نشانههاى او را در این جهان و در وجود خویش مىبینند، امّا خود او را نمىبینند و منکر وجود و یکتایى و دیگر صفات او مىشوند، همچنین کسانى هستند که منکر پیامبر یا اهل بیت اویند.
صُمٌّ وَ بُکْمٌ فِی الظُّلُماتِ؛ به تعبیر خداى تعالى، آنان که آیات پروردگار را تکذیب مىکنند، کرها و لال هایی هستند که در تاریکىها قرار دارند. البتّه آنان در ظاهر، هم گوش داشتند و مىشنیدند؛ هم زبان داشتند و سخن مىگفتند و هم نور روز را درک مىکردند و در سیاهى شب، چراغ مىافروختند؛ پس منظور خداى تعالى از کر و لال و فرو رفته در تاریکى، چیز دیگرى غیر از این ظاهر است. خداى تعالى در سوره اعراف مىفرماید :
(وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیرآ مِنَ الْجِنِّ وَ الاْنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالاْنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ )[1]
«و به یقین بسیارى از جن و انس را براى دوزخ آفریدهایم. آنها دلهایى دارند که با آن درک نمىکنند و چشمهایى دارند که با آن نمىبینند و گوشهایى دارند که با آن نمىشنوند آنها همچون چارپایان، بلکه گمراهترند. آنها همان غافلانند.»
چشم و گوش و قلبى که منظور خداوند است، آن است که بتواند حق را ببیند و بشنود و درک کند.
فرض کنید دو نفر با هم در اتاقى نشستهاند که پردههاى ضخیم بر پنجره دارد، به طورى که هیچ نورى از بیرون به درون اتاق نمىتابد. یکى از آن دو مىگوید روز است و دیگرى مىگوید شب است و هیچ کدام نمىتوانند با هیچ دلیلى، طرف مقابل را قانع کنند. در چنین حالت بهترین کار این است که پرده را کنار بزنند و روشنایى روز را ببینند. با دیدن روز، دیگر حجت تمام مىشود، مگر آن که طرف مقابل چنان لجباز باشد که چشم خود را ببندد و خود را به کورى بزند و باز هم منکر نور شود. براى چنین کسى دیگر هیچ کارى نمىتوان کرد.
افراد منکر حق همین طورند؛ یعنى خود را به کورى مىزنند و منکر حق مىشوند، در حالى که به آن یقین دارند. خداى تعالى در سوره نمل درباره این افراد مىفرماید :
(وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أنْفُسُهُمْ ظُلْمآ وَ عُلُوّآ )[2]
«و با آن که بدان یقین داشتند، از روى ستم و گردنکشى آن را انکار کردند.»
گاه مىشود جوانى اهل نماز و روزه و عبادت است؛ قرآن مىخواند و حقّانیّت آن را درک مىکند و روحیات خود را مىفهمد، ولى در اثر ارتباط با کسانى که مسلک کمونیستى و تودهاى دارند و منکر خدا، نبوّت، معاد و دین هستند، در اعتقادات خود سست مىشود.
شاید این افراد ندانند که این اعتقادات واهى که طبیعت را خالق همه چیز مىداند، همیشه بوده است، البتّه در قرون اخیر، پرچمدار آن رهبران شوروى سابق، على الخصوص «لنین» و «استالین» بودهاند که با این نظرات، سعى در استحکام قدرت خویش داشتند. قرآن کریم با یک آیه، همهى بافتههاى آنان را از هم مىپاشد، ولى چون پذیرش آن نظرات، منجر به نفى دین و آزادى از قید واجبات و محرّمات مىشود، براى نفس خوشآیند است و به همین دلیل بعضى، آن را مىپسندند. این پذیرش باطل، نه از سر عقل و خردورزى، بلکه دستور نفس است و به آنجا مىانجامد که چشم باطن انسان، از دیدن حق، کور؛ گوشش از شنیدن حق، کر و زبانش از گفتن حق، گنگ مىشود؛ در نتیجه نور اندیشه و عقلش به تاریکى مىگراید. به تعبیر قرآن :
(صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ)[3]
«کر و لال و کورند و نمىاندیشند.»
امّا آیا این افراد مىتوانند به این انکار تن دهند و آن را کاملا بپذیرند و بدان معتقد شوند؟ خیر. فطرت انسان، او را رها نمىکند و از اعماق وجود، توحید پروردگار را درک مىکند، ولى منیّت، حبّ دنیا و شهوت پرستى، موجب بىاعتنایى به حقیقت و انکار آگاهانهى آن مىشود؛ از همین رو این افراد براى آن که با آسودگى بیشترى به خطاى خود ادامه دهند، مىکوشند دیگران را هم به سوى خود جلب کنند و مانند خود سازند.
مَنْ یَشَأِ اللهُ یُضْلِلْهُ وَ مَنْ یَشَأْ یَجْعَلْهُ عَلى صِراطٍ مُسْتَقیم؛ درست است که هدایت و گمراهى دست خداست، ولى این طور نیست که خداوند بىدلیل کسى را گمراه و کسى را هدایت کند. ارادهى حق تعالى بر هدایت کسانى قرار گرفته که خود طالب هدایت باشند و در راه آن تلاش کنند. و ارادهى گمراهى او بر گمراه کردن کسانى تعلق گرفته که خود طالب آن باشند. آیات مختلف قرآن کریم گواه این مطلبند؛
(وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا)[4]
«به یقین کسانى را که در راه ما تلاش کنند، به راههاى خود هدایتشان مىکنیم.»
(یَهْدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَى النُّورِ بِإذْنِهِ وَ یَهْدیهِمْ اِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ )[5]
«خداوند به وسیلهى آن (کتاب) هر کس را که در پى رضاى او باشد به راههاى سلامت هدایت مىکند و به اراده خود از تاریکىها به سوى نور مىبرد و به صراط مستقیم هدایتش مىفرماید.»
(کُلاًّ نُمِدُّ هوُلاءِ وَ هَوُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُورآ )[6]
«اینان و آنان را از عطاى پروردگارت یارى مىدهیم و عطاى پروردگارت از کسى منع نشده است.»
خداوند از طریق عقل و انبیا، راه و چاه را به انسان نمایانده، او را در انتخاب هر کدام، مختار گذاشته است؛ هر کس بخواهد، راه را انتخاب مىکند و هر کس بخواهد، چاه را. او کسى را به زور در چاه نمىاندازد، همچنان که هیچ کس را به زور در راه نمىآورد.
(لا اِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ)[7]
«اجبارى در پذیرش دین نیست. راه از بیراهه کاملا روشن شده است.»
خطرات گناه
هشدارى که این آیه و آیات از این دست، به همهى ما مىدهد و باید به شدّت مراقب آن باشیم، این است که گناه، به تدریج گوش باطن انسان را کر، چشم باطنش را کور، زبان باطن وى را لال و قلبش را از درک حقایق عاجز مىکند. گاه انجام یک گناه و تکرار و اصرار بر آن، آدمى را به سوى گناهان بزرگتر سوق مىدهد و توفیق خیرات و خوبىها را از او مىگیرد؛ پس این خود انسان است که با دست خود، خویشتن را کور و کر و لال مىکند، همچنان که با پرهیز از گناه، مىتواند خود را حفظ کند.
براى یک جوان، مهار شهوات، کارى سخت امّا پر فایده است، ولى اگر مسامحه کند و شهوتش را آزاد بگذارد، شیطان به راحتى سوارش مىشود و به اختیار خود مىچرخاندش؛ با وعدهى آمرزش پروردگار او را مغرور مىسازد و به انجام گناه دعوتش مىکند، امّا بعد از ارتکاب گناه، توبه را از یادش مىبرد و یا از رحمت پروردگار ناامیدش مىکند.
از بعضى دوستان پرسیدیم: آیا هر کس روى زیبا دارد، لزومآ باطن زیبایى هم دارد و بر عکس آیا هرکس زشترو و سیهچرده است، حتمآ قلبى سیاه و زشت دارد؟
پاسخ دادند: خیر. زشتى و زیبایى ظاهر، ربطى به سیاهى و سپیدى دل ندارد؛ به عنوان مثال بلال حبشى چهرهاى سیاه و زشت داشت و حرف «شین» را «سین» تلفّظ مىکرد، امّا باطنى زیبا و درخشنده داشت. بعضى از غلامانى که مسلمان مىشدند، با وجود روى سیاه، ایمانى قوى داشتند و باطنشان نورانى بود. از طرف دیگر بعضى از زنها، ظاهرى زیبا دارند، امّا باطنشان به خاطر وجود صفات ناپسند، مخصوصآ حسد، زشت است. البتّه صفات بد، زن و مرد ندارد. بعضى از جوانان عزیز وقتى از جبهه بازمىگشتند، در اثر گرما و آفتات، سیاه مىشدند، ولى قلبشان منوّر بود. یکى از دوستان، دو دستش قطع و دو چشمش نابینا شده است، ولى قلبى سپید دارد؛ لذا در هنگام انتخاب همسر مراقب باشید که فریب ظاهر افراد را نخورید و بیشتر از صورت، به سیرت آنان توجّه کنید و از صفاتشان پرس و جو نمایید؛ چه بسیار زنان نه چندان زیبایى که باطن و صفات خوبى دارند و چه بسیار زنان زیبارویى که باطنى سیاه و وحشتزا در پس چهره پنهان کردهاند!
[1] ـ اعراف، 179.
[2] ـ نمل، 14.
[3] ـ بقره، 171.
[4] ـ عنکبوت، 69.
[5] ـ مائده، 16.
[6] ـ اسرا، 20.
[7] ـ بقره، 256.