سوره مومنون آیه ۱۵ تا ۱۷ | جلسه ۵
خدا به همۀ ما کمک کند از حرف بالاتر رویم و به مرحلۀ عمل برسیم! آروزی هر مؤمنی باید این باشد. نگوییم ما به پایینِ بهشت هم راضی هستیم. تنبل و ضعیفالنفس نباشیم؛ درجات عالی از خدا بخواهیم؛ بگویید: به امید خدا میخواهم به آنجا برسم که سلمان رسید. چطور برای دنیا حریص و زرنگ هستیم، امّا نوبت به نعمتهای ابدی آخرتی که رسید، تنبلی میکنیم و به کم قانع میشویم!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مومنون آیه ۱۵ تا ۱۷ | چهارشنبه ۱۴۰۰/۶/۱۰ | جلسه ۵ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ (15)
بعد از آن همۀ شما در زمرۀ مردگانید.
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ تُبْعَثُونَ (16)
سپس در روز قیامت محشور خواهید شد.
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غافِلینَ (17)
ما بالای سر شما هفت راه آفریدیم و ما از کار خلق غافل نبودهایم.
«ثُمَّ إِنَّکُمْ» سپس شما «بَعْدَ ذلِکَ» بعد از آن «لَمَیِّتُونَ» خواهید مرد. (15)
«ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» آنگاه در روز قیامت «تُبْعَثُونَ» برانگیخته خواهید شد. (16)
«وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ» ما بالای سر شما آفریدیم «سَبْعَ طَرائِقَ» هفت راه (آسمانهای هفتگانه) «وَ ما کُنَّا» و ما نبودهایم «عَنِ الْخَلْقِ غافِلینَ» غافل از مخلوقات خود.(17)
پس از مدتی معین همه مخلوقات میمیرند.
ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذلِکَ لَمَیِّتُونَ؛ خدای تعالی در سه آیۀ قبل به مراحل خلقت انسان اشاره فرمود؛ در اولین مرحله خاک بود؛ سپس از این خاک، خوراکها رویید و آدمی خورد؛ در مرحلۀ بعد از خوراکها نطفه بسته شد؛ بعد از آن نطفه در جایگاه مخصوص خود «فی قَرارٍ مَکین» قرار گرفت و تبدیل به علقه شد؛ علقه مضغه گشت و سپس استخوانها روییدند تا اینکه خدای تعالی از روح خود در آن دمید و خلقتی تازه ایجاد کرد؛ «ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَر» و بشر متولد شد.
در این دنیا نیز مراحلی را گذراند تا اینکه اجلش سر آمد و وارد عالم دیگر شد که قیامت صغری یا عالم برزخ است. بدنش هم به خاک سپرده شد و دوباره تبدیل به خاک شد تا روزی که برانگیخته شود.
آدمی تا چهار ماهگی که روح خدایی در آن دمیده نشده بود، صرفاً جسمی مادی و خاکی بود. زمانی که این لطیفۀ خدایی یعنی روح در آن وارد شد، خلقت جدیدی ایجاد گردید.
این روح یا همان نفس در آغازِ تولد کاملاً بکر دستنخورده است. در این دنیا رشدِ آن شروع میشود و میتواند خیلی خوب یا خیلی بد شود.
اگر نفس قبول کند به دین حق تن دهد و تابع خدای تعالی و حضرات معصومین علهیمالسلام شود، آدمی روی سعادت میبیند، لکن این نفس به سادگی زیرِباربرو نیست، مخصوصاً که شیطان هم از بیرون کمک میکند و هر دو تلاش میکنند انسان را به شقاوت و بدبختی بکشانند.
شیطان دشمنِ قسمخوردۀ انسان است.
«قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ»[1]
«گفت به عزّتت سوگند همۀ آنها را گمراه میکنم.»
همۀ لذت و هدف شیطان در همین است، امّا خدای تعالی وعده فرموده او و کسانی را که تابعش شوند، به سزای خود برساند.
﴿قالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ ۞ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعین﴾[2]
«خداوند فرمود: حق این است و حق میگویم که جهنّم را از تو و از همۀ پیراونت پر میکنم.»
صرف رها شدن نفس و تبعیت از شیطان، آتش است، قبل از اینکه قیامتی بیاید و آتشی برپا شود.
به هر حال نفس حاضر نیست تابع حق شود، لکن انسان میتواند با اطاعت کامل از پروردگار و انجام واجبات و ترک محرمات، او را به این کار وادارد.
اگر کسی میخواهد عروج کند و در زمرۀ بندگان خاص پروردگار یا به تعبیری «مخلَصین» وارد شود، باید از برخی حلالها هم که نفس به آن میل شدید دارد، چشمپوشی کند. باید بفهمد نفس و شیطان دشمن اویند و اگر از آنها اطاعت کند، هلاک میشود؛ چه عالم باشد، چه عامی؛ چه آقا و جلودار، چه مردم عادی! بلکه جلودارها در معرض خطرات بیشتری هستند.
جایی که پیامبر خدا، حضرت یوسف میفرماید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوء»[3] (من نفس خود را تبرئه نمیکنم؛ چراکه نفس همواره به بدیها فرمان میدهد.) تکلیف بقیه روشن است.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میفرمودند: اینکه حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعْبِه» (بهخدای کعبه رستگار شدم) بهخاطرِ این بود که ایشان، با آن مقام والا و منصب وصایتِ بلافصل رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله و با آنکه فرمود: هرچه میخواهید از من بپرسید که من به راههای آسمان داناترم تا به راههای زمین، امّا به حساب مقام خود هر لحظه خویش را در خطر میدید.
وقتی شمشیر آن ملعون بر فرق مبارکش فرود آمد و هنگام رفتن رسید، فرمود: دیگر تمام شد، اکنون رستگار شدم.
آری؛هرکه بالاتر است خطر بیشتری در کمینش نشسته.
معاد، برانگیخته شدن پس از مرگ
ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ تُبْعَثُون؛ پس از مرگ و طی کردن عالم برزخ همۀ شما در روز قیامت برانگیخته میشوید. البته عدهای در اثر ایمان و تقوا در همین دنیا عالم برزخ را طی میکنند و بعضی مراحل قیامت را هم میگذرانند.
عالم برزخ خصوصیات عالم قیامت را دارد؛ در آنجا انسان زنده است و زندگی میکند، امّا نه با این جسم و خصوصیات مادی.
قبل از حلول روح در بدن، جنین انسان فقط یک شیء است و حیاتی ندارد. وقتی هم میمیرد، جسمش از کار میافتد و خاک میشود؛ پس آدمی این جسم نیست، مهم روح است که انسان را انسان میکند. انسانیت انسان به روح خدایی است و این روح در عالم برزخ به حیات خود ادامه میدهد.
روح مجرد است؛ پس قابل لمس نیست، امّا شکل دارد و در قالب جسمِ برزخی یا بدنِ مثالی به همین شکلی که در دنیا داشت، درمیآید. بهخاطرِ همین در عالم خواب میشود آن را دید.
عالم برزخ مثل اینجا نیست؛ خوردنیهایش با اینجا فرق دارد؛ آنجا اصلاً خبری از ماده نیست. وقتی میخوابید، وارد عالم برزخ میشوید. در حقیقت عالم برزخ همین الآن همراه شماست و از شما جدا نیست، امّا متوجه نیستید.
چطور در خواب، با اینکه چشم بسته و گوش از کار افتاده، انسان میبیند، میشنود، حرکت میکند و با ارواح ملاقات میکند! معلوم میشود غیر از این جسم چیز دیگری هم وجود دارد که همان روح است.
توقف انسان در عالم برزخ موقتی است و باید پس از مدتی برانگیخته شود؛ یعنی روح دوباره به جسم برگردد.
﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فیها نُعیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَهً أُخْرىٰ﴾[4]
«شما را از خاک آفریدیم و به آن بازمیگردانیم و بار دیگر از آن خارج میگردانیم.»
قرآن کریم در داستان عُزیر زنده کردن مردگان در قیامت را به تصویر میکشد.
عزیر در مسیر سفر، به دهی رسید که مردمانش همه مرده بودند و اجساد و استخوانهایشان پراکنده شده بود. او با دیدن این منظره به فکر معاد و زنده شدن مردگان افتاد و گفت: چگونه خداوند اینان را دوباره زنده مىکند؟
در این فکر بود که خداوند جانش را گرفت و پس از صد سال دوباره او را زنده کرد.
فرشتهاى از طرف خداوند از او پرسید: چقدر در این بیابان درنگ کردى؟
او که خیال مىکرد مقدار کمى در آنجا استراحت کرده، گفت: یک روز یا قسمتى از یک روز.
فرشته گفت: بلکه صد سال در اینجا بودى! اکنون به آب و غذای خود نگاه کن که چگونه به فرمان خدا در طول این مدّت هیچ آسیبى ندیده است، امّا الاغت را ببین که چگونه از هم متلاشى و پراکنده شده، اکنون نگاه کن که چگونه خداوند اجزاى آن را جمع و دوباره زنده مىکند.
عزیر وقتى زنده شدن الاغ را دید گفت: اکنون دانستم که خدا بر هر کاری تواناست.
اگر کسی شک کند یا ادعا کند خداوند قادر به چنین کاری نیست، خدایش مثل خودش ناتوان است، امّا بیشک آن خدایی که نطفۀ بیمقدار را تبدیل به بشری کامل نمود، قادر به زنده کردن مجدد او نیز است، حتی اگر استخوانهایش پوسیده و خاک شده باشد.
قوانین عالم قیامت با عالم ماده فرق میکند. با اینکه انسان با همین بدن و جسم وارد عرصۀ قیامت میشود و تا ابد به زندگی خود ادامه میدهد، لکن خصوصیات آن عالم را میگیرد؛ بهعنوانِ مثال در بهشت هیچ نجاست و کثافتی نیست. آنچه از انسان دفع میشود، عطری خوشبوست که بهصورتِ عرق از بدنش بیرون میآید.
آنجا از هر جهت صاف و پاک و باصفاست و سختیها و محدودیتهای این عالم وجود ندارد.
وَ لَقَدْ خَلَقْنا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرائِق؛ بالای سر شما هفت راه قرار دادیم. این هفت راه چیست؟
در آیات دیگر میفرماید هفت آسمان؛ یعنی هر آسمان یک راه است که باید به مقصدی ختم شود. گفته شده هفت فضا در این عالم وجود دارد که پنج فضای نوری و دو فضای تاریک است.
درون انسان هم، به حساب باطن، درجات هفتگانه وجود دارد که با طی آنها به مراحل دیگری وارد میشود؛ یعنی به وصال کامل خدای تعالی میرسد و ده درجۀ ایمان کامل میشود.
راههای آسمان که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود من به آنها آگاهتر هستم تا به راههای زمین، این کرات و کهکشانها نیست. اینها را با تلسکوپ هم میتوان دید.
راههای آسمان یعنی راههایی که برای عروج بهسوی خدای تعالی باید طی کرد. برای طی کردن این راه باید یک پا بر نفس بگذارد و با پای دیگر بالا رود، دوباره یک پا بر نفس و پای دیگر بالاتر، تا وقتی که در این دنیاست.
بدین ترتیب هرچه پا بر نفس بگذارد و بالا رود آسمانهای اول و دوم و سوم تا هفتم را طی میکند، لکن آدمی بهخودیخود بالا نمیرود، خداست که او را بالا میبرد و عروج میدهد.
مهمترین آثار بالا رفتن و طی کردن درجات ایمان این است که اولاً: گناه در کام انسان از حنظل تلختر میشود و واجب در چشمش از همهچیز مهمتر، بهنحوی که اگر واجبی را از دست داد، گویی عزیزترین کسانش را از دست داده.
ثانیاً: به لطف خدا صفات ناپسندش یا از بین میرود یا بسیار کمرنگ میشود. وقتی به درون خود که نگاه میکند، بخلی نمیبیند؛ حرص دنیا را ندارد؛ حسد کسی در دلش نیست؛ هیچ سوءظنی به کسی نمیبرد.
از خدا میخواهد و با کمک او آسمانهای معنوی را طی میکند و خداوند درجات بالاتری به او میدهد. کمکم به جایی میرسد که اگر همۀ مردم از او رو گردانند و مذمتش کنند، عین خیالش نیست؛ چراکه میداند خدا از او راضی است؛ «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه».[5]
البته کار خیلی سخت است، امّا مگر نبودند پیامبران الهی که همواره اکثر قریب به اتفاق مردم دعوتشان را نمیپذیرفتند و مقابلشان میایستادند، ولی آنها استقامت میکردند. ثروت واقعی همین است و خدای تعالی چنین کسانی را از آسمانها رد می کند.
خدا به همۀ ما کمک کند از حرف بالاتر رویم و به مرحلۀ عمل برسیم! آروزی هر مؤمنی باید این باشد. نگوییم ما به پایینِ بهشت هم راضی هستیم. تنبل و ضعیفالنفس نباشیم؛ درجات عالی از خدا بخواهیم؛ بگویید: به امید خدا میخواهم به آنجا برسم که سلمان رسید. چطور برای دنیا حریص و زرنگ هستیم، امّا نوبت به نعمتهای ابدی آخرتی که رسید، تنبلی میکنیم و به کم قانع میشویم!
خدایا بهحق محمّد و آل محمّد کمک کن ما هم دنبال کسانی باشیم که آنها را به وصال خود رساندی و مقاماتی نصیبشان کردی!
[1]. ص، ۸۲.
[2]. ص، ۸۴ و ۸۵.
[3]. یوسف، ۵۳.
[4]. طه، ۵۵.
[5]. توبه، ۱۰۰.