دیدار نوروزی مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید علی محمد دستغیب پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
امیدواریم امسال سال خوبی برای همه باشد انشاءاللّه. از آقایان بزرگوار انتظار داریم و خواهش میکنیم از سه بزرگوار؛ آقایان کروبی و میرحسین موسوی و خانم رهنورد صرفنظر کنند. زحمت بکشید ایشان را آزاد کنید و شیرینی هم به آنها بدهید. بگذارید زندگی معمولی داشته باشند؛ حرف بزنند، مثل بقیه. بنده یقین دارم نمیخواهند عدهای را جمع کنند و اجتماع را بههم بریزند.
بعد هم زندانیان سیاسی را آزاد کنید. بعضی از اینها سنی ازشان گذشته، درماندهاند. در این صورت عیدی خیلی خوبی به همه دادهاید.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
دیدار نوروزی
پنجشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۰۱
مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی حاج سید علی محمد دستغیب
دانلود فایل صوتی
مشاهده و دانلود فیلم جلسه
انشاءاللّه سال نو مبارک باشد. هر سالی که میگذرد، تصمیم میگیریم در سالِ جدید زندگی جدیدی داشته باشیم، به امید خدا.
آن سال گذشت و کهنه شد، حالا سالِ نو آمده. معمولاً مردم لباس نو میپوشند؛ خود را پاکیزه میکنند؛ به ملاقات هم میروند و هرکس به نحوی اظهار شادی و سرور میکند. این رویۀ خوبی است که ایرانیان داشتهاند.
همه میخواهیم بهخاطرِ سال جدید تحولی در خود ایجاد کنیم. همانطور که زمین گل میرویاند؛ درختان شکوفه میدهند؛ نباتات تازه میشوند؛ بعضی حیوانات زندگی از سر میگیرند، انسان هم میخواهد به همراه این طبیعت حرکتی در خود ایجاد کند. این حرکت برای مؤمنان و روحانیون باید جهت دیگری هم داشته باشد؛ یعنی همانطور که خود را تمیز میکنند و لباس نو میپوشند، نگاهی هم به نامۀ اعمال خود بیندازند و در سالی که گذشت از خود حسابرسی کنند. نامۀ عمل درون خود انسان است. دفتر و کتابی در خارج نیست.
طبق نصوصِ روایات و اشارۀ آیات لازم است هر از گاهی نگاهی به دفترِ اعمالش کند؛ اگر کار خوب کرده، خدا را شکر کند و اگر کارِ بدی انجام داده، استغفار کند و با خود عهد ببندد دیگر تکرار نکند. همچنین صفات خود را ملاحظه کند و در صدد برآید بر صفات ناپسندش خط بکشد.
برای این کار باید خودش باشد و خدای خودش. چطور وقتی میخواهد پولهایش را حساب کند، گوشهای تنها مینشیند و میشمارد و همۀ دخل و خرجهایش را حساب میکند، ببیند چقدر سود کرده و چقدر ضرر، اگر هم لازم باشد با کسانی مشورت میکند! دربارۀ صفات و اعمال هم باید همینطور دقیق باشد.
باید ببیند در گذشته چه عیبهایی داشته و کدامشان بیشتر ظهور داشته است! سعی کند از همین اولِ سال، آنها را به نحوی کم کند یا بهطورِ کامل از بین ببرد. البته حسابرسی مؤمن از خود، سالی یکبار نیست. او به حساب ایمانش و به حساب اینکه میداند خدای تعالی حاضر و ناظر است، همیشه خود را در برابر پروردگار مسئول میداند و ساعت به ساعت از خود حسابرسی دارد.
خوب است اگر کسی دفتری داشته باشد و دور از چشم دیگران عیبها و صفات بدش را بنویسد و گاهگاهی آنها را بررسی کند، اولِ سال بگوید من در سال گذشته این عیبها را داشتم و میخواهم سال جدید آنها را اصلاح کنم؛ دیگر حسد کسی را نبرم؛ کینهای به دل نگیرم؛ بخل نورزم؛ کبر خود را ظاهر نکنم و… .
این کار بسیار نشاطآور است و پس از مدتی خود را آزاد میبیند و لذت میبرد از اینکه صفات خوب و بد خود د را سبکسنگین میکند. البته در بررسی صفات نباید به خود حسنظن داشت. سوءظن به خود خوب است. باید دقیق بود و با ترازوی طلاکش اعمال خویش را بررسی کرد. برعکسِ مردم که باید به آنها حسنظن داشت.
دوستان روحانی و مؤمنانی که با عدهای سروکار دارند و معلم آنهایند، طبق فرمایش امیرالمؤمنین علیهالسلام باید اول به تعلیم و تأدیبِ خویش بپردازند.
«مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم»[1]
«آنکه خود را پیشواى مردم ساخته، پیش از تعلیم دیگران باید به ادب کردن خویش بپردازد و پیش از آنکه مردم را با گفتار تعلیم دهد، به کردار ادب کند. آن که خود را تعلیم دهد و ادب کند، شایستهتر به تعظیم و احترام است از کسی که دیگران را تعلیم دهد و ادب آموزد.»
گاهی تعلیم و تأدیبِ دیگران شغلِ انسان است، ولی آنکه کمر به اصلاح خویش بسته، کمکم به واقع میرسد و هرکس کنارش بنشیند، از او مستفیض میشود. به همین دلیل از امام صادق علیهالسلام روایت شده اگر یک ساعت نزد کسی بنشینم که به ایمانش اعتماد دارم، از یک سال عبادت برایم بهتر است. در بعضی روایات هفتاد سال عبادت نقل شده است.
آنکه مؤدِبِ خویش است، دائم از خود حسابرسی میکند. اول صفات و بعد اعمالش را دقیق بررسی میکند. چون اعمالِ انسان از صفاتش تراوش میکند. کسی که مواظب خویش است و مراقبه از خود دارد، همیشه در محضر پروردگار حضور دارد و خود را در محضر خدای تعالی میبیند؛ یعنی خداوند را از خودش دور نمیبیند. این مهم است.
خدای تعالی در آیات مختلف با عبارات گوناگون میفرماید ما با شما و نزدیک شما هستیم. از رگِ گردن به شما نزدیکتریم. این یک واقعیت است. وجود ما از خدای تعالی است، امّا ملتفت نیستیم و میگوییم «ما یکی، خدا هم یکی». خدا درون ما نیست، امّا ارتباط بین ما و او وجود دارد، لکن بهخاطرِ غفلتی که از خود داریم، نزدیکی خدا را نمیفهمیم. اولین قدم برای بیرون آمدن از غفلت همین است که مواظب صفاتمان باشیم.
نتیجۀ مراقبت و حسابرسی از خود این است که پس از مدتی «انسان» تحویل جامعه داده میشود؛ یعنی از حیوانیت بیرون میآید و انسان میشود. انسان که شد، پول به دلش نمیچسبد و خود را روی دنیا و مادیات نمیاندازد. نه اینکه مثل امیرالمؤمنین زاهد و تارکِ دنیا شود -چون نمیتواند- امّا سعی میکند دنبالهرو حضرت باشد. از دنیا به مقداری که لازمۀ زندگیاش است، نگه میدارد و مابقی را انفاق میکند؛ به اقوام و نزدیکان و دوستانش که احتیاج دارند، میدهد. وقتی بیچارهای را میبیند، او را بر خود مقدم میدارد.
وقتی میبیند کسی در غفلت است و با خدا و پیغمبر و دین بیگانه شده، وله دارد او را بهسوی خدا بیاورد و با او آشنایش کند. حرص دارد مردم را از منجلاب بیرون بکشد. دلسوز است؛ هم برای خودش، هم برای بچهها و همسر و خواهر و برادر و اقوام و نزدیکان و دیگران دلسوز است.
اگر ببینید کسی در حال غرق شدن است، چه میکنید؟ بیشک اگر شنا بلد باشید، در آب میافتید تا او را نجات بدهید. اگر هم شنا بلد نباشید، فریاد میزنید و دیگران را به نجات او فرا میخوانید. به همین ترتیب اگر مؤمن وارسته باشید، نمیتوانید ببینید جوانها و نوجوانها در بیدینی و شبهات غرق میشوند و بیاعتنا باشید. اگر اعتنا نکنید، مؤمنِ وارسته نیستید؛ یعنی مراقبه و حسابرسی بر خود نداشتید. مؤمن بیتفاوت نیست. خانواده، اقوام و دوستانش را به هر اندازه بتواند، کمک میکند و به دادشان میرسد.
درست است که فقر مردم را از دین بری میکند.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّیاللّهعلیهوآله: «کَادَ الْفَقْرُ أَنْ یَکُونَ کُفْراً»[2]
«نزدیک است فقر تبدیل به کفر شود.»
ولی اینطور هم نیست که فقرِ مالی علتِ تامه باشد. فقری که باعث کفر میشود، فقرِ درونی است؛ یعنی درونش خالی است. نتوانسته بفهمد کیست. گمان میکند حیوانی مثل حیوانات دیگر است. نفهمیده برای چه خلق شده، نفهمیده عزت و احترام انسان چیست.
کسی که خدا نصیبش کرده، خود را در معرض حساب قرار میدهد، باید به این افراد کمک کند. این مهم است. مقدم بر همهچیز دین مردم است. دین مردم هم وابسته به دین بزرگترها هست. بزرگترها که فقط علما و روحانیون نیستند، هر قوم و خانوادهای یک بزرگتری دارد.
به نظر بنده حتی جوانها هم میتوانند بزرگترِ خانواده باشند، البته به حد سنشان و با حفظ احترام دیگران. اگر پدر و مادر یا دایی و خاله نماز نمیخوانند یا دچار اشکلات و شبهاتی هستند، در حد خودشان و با احترام، مثلاً دستشان را ببوسند و بگویند بابا جان چرا شما نماز نمیخوانید؟ دوبار، سهبار به نحوههای مختلف بگویند و صحبت کنند.
به هر حال گرفتن دست دیگران برای کسی که از خود حسابرسی میکند و کمی وارسته شده، لازم است.
علامه طباطبایی مدتی خدمت آیتاللّه قاضی میرسید و شاگردِ عرفانی ایشان بود. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رحمهاللّه گفتند از علامه پرسیدم شما چه استفادهای از مرحوم آیتاللّه قاضی کردید؟
گفت: من نتوانستم چیزی از ایشان استفاده کنم، جز مراقبه.
آیتاللّهالعظمی نجابت توضیح دادند که مراقبه -همانطور که توضیح دادیم- یعنی انسان مواظب خود باشد و همینطور که به اعمال شبانهروزش رسیدگی میکند، مواظب خلقیات درونش هم باشد؛ خودش را تأدیب کند.
بعد اضافه کردند: مراقبه آنقدر علامه را نورانی کرده بود که مثل یک دستهگل شده بود و الآن در آن دنیا از مراقبۀ خودش خیلی بیشتر استفاده میکند؛ از نورانیتی که در اثر مراقبه خدا به او عنایت کرده، خیلی استفاده میکند.
دوستان عزیز! چه بخواهید و چه نخواهید عمر میگذرد، همانطور که از دیگران گذشت. سالها میآید و میرود. نوجوانها جوان میشوند؛ جوانها میانسال و میانسالان پیر میشوند و تمام. مگر زندگی چقدر است؟ وقتی هم سن زیاد شد، دیگر ماندن چه فایدهای دارد، جز دردسر برای خود و دیگران؟
ناگزیر باید رفت؛ باید این بدن خاک شود، امّا روح و نفس انسان میماند. ما میمانیم و خلقیات و اعمالمان و پیشرفتهایی که در این زمینه کردهایم. نمیتوانیم نسبت به خانواده و دوستانمان بیتفاوت باشیم و بگوییم ما کاری به کسی نداریم!
نتیجۀ تأدیب خود و مؤدِب بودنِ دیگران این باید باشد که از همین امروز تصمیم بگیریم و سعی کنیم از هرکس به ما بدی کرده، بگذریم. اگر شنیدی فلانی غیبتت کرده، بگو خدایا من بخشیدمش، تو هم ببخش. اگر شنیدی تهمتت زده یا جایی شما را مسخره کرده، گذشت کن.
بیایید امسال تمرین کنیم و گذشت را سرلوحۀ خود قرار دهیم. ببینید چقدر کیف دارد؛ چقدر از حاشیهها راحت میشوید!
بیایید در برابر همسر، فرزند، پدر، مادر، اقوام، دوستان و هرکس هر بدی و خیانتی کرده، در زمینۀ مالی یا چیزهای دیگر گذشت کنیم. بگو خدایا من بخشیدم، تو هم ببخش!
کاری کنیم که نه فقط امسال، همیشه بخشش و گذشت سجیۀ زندگیمان باشد.
قرارِ دیگرِ این سالمان این باشد که پس از آنکه مراقبه داشتیم، دستِ دیگران را هم بگیریم. ثوابِ بیرون کشیدن یک نفر از منجلابِ اعمال و اعتقاداتِ بد میلیونها بار بیشتر از دکتری است که کسی را از مرضی نجات میدهد. اصلاً قابل مقایسه نیست. این ثروت واقعی برای خودتان و برای اوست، حتی مهمتر از نجات دادن کسی از فقرِ مالی است. فقیر واقعی کسی است که در منجلاب صفات بد گیر افتاده. شما که مراقب اعمال و صفاتتان هستید، غنی هستید.
اگر بتوانید این کار را بکنید، هم لذتش را درک میکنید و هم توجه خودتان بیشتر میشود. وقتی از خودتان میپرسید امسال برای مردم چه قدمی برداشتم، این مهمترین کار است. یعنی سعی میکنی خودت خوب باشی؛ حواست به اعضاء و جوارحت و درونت باشد و دست چند نفر را هم بگیری. این بهترین قدمی است که برای خود و دیگران برمیدارید. بعد ببینید چقدر لذت میبرید که توانستید یک یا چند نفر را از فقر دینی و فقر صفات خوب و اعمال خوب نجات دهید.
اگر اینطور شود؛ یعنی در این مملکت از بزرگ و کوچک، آنها که قدرتمندند و آنها که نیستند، اگر همه دنبالِ این باشند که اول خود را اصلاح کنند و بعد دیگران را، دیگر اموال روی هم انباشته نمیشود؛ ایران گلستان میشود؛ عزیز و ثروتمند میشود و روی پای خود میایستد. لازم هم نیست به کسی اعتنا داشته باشد، هم از جهت باطنی و هم ظاهری که تابع آن است. البته اول بزرگان باید اینطور باشند و بعد دیگران، امّا تا وقتی که بزرگان بخل و کبر و صفات بد دارند، نمیشود.
امیدواریم امسال سال خوبی برای همه باشد انشاءاللّه. از آقایان بزرگوار انتظار داریم و خواهش میکنیم از سه بزرگوار؛ آقایان کروبی و میرحسین موسوی و خانم رهنورد صرفنظر کنند. زحمت بکشید ایشان را آزاد کنید و شیرینی هم به آنها بدهید. بگذارید زندگی معمولی داشته باشند؛ حرف بزنند، مثل بقیه. بنده یقین دارم نمیخواهند عدهای را جمع کنند و اجتماع را بههم بریزند.
بعد هم زندانیان سیاسی را آزاد کنید. بعضی از اینها سنی ازشان گذشته، درماندهاند. در این صورت عیدی خیلی خوبی به همه دادهاید.
[1] ـ نهجالبلاغه، حکمت ۷۳.
[2] ـ کافی، ۲، ۳۰۷.