سوره مریم آیه ۴۶ تا ۴۸ | آیت الله دستغیب
این تقلید غیر از آموختن احکام و تقلید از مجتهد جامعالشرایط است. کسی که نمیتواند احکام دین را از قرآن و سنّت استنباط کند، طبق دستور ائمۀ اطهار علیهمالسلام و مطابق حکم عقل، به علمایی رجوع میکند که عمر خود را در این کار گذاشتهاند و این توانایی را دارند. درضمن به صدق و زهد آنان اطمینان دارد و میداند در پی مطرح کردن خود نیستند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مریم | آیه ۴۶ تا ۴۸ | چهارشنبه ۱۳۹۹/۰۴/۰۴ | جلسه ۲۰
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا (۴۶)
گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من رو میگردانی؟ اگر دست برنداری تو را سنگسار میکنم. برای مدتی دراز از من دور شو!
قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بی حَفِیًّا (۴۷)
ابراهیم گفت: سلام بر تو! به زودی از پروردگارم برای تو طلب آمرزش میکنم. او همیشه به من مهربان بوده.
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ أَدْعُوا رَبِّی عَسى أَلاَّ أَکُونَ بِدُعاءِ رَبِّی شَقِیًّا (۴۸)
من از شما و از آنچه بهجای خدا میخوانید، کناره میگیرم و پروردگارم را میخوانم. امیدوارم در خواندن پروردگارم بیبهره نمانم.
«قالَ» آزر گفت «أَ راغِبٌ أَنْتَ» آیا تو رومیگردانی «عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ» از خدایان من، ای ابراهیم؟ «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ» اگر دست برنداری «لَأَرْجُمَنَّکَ» سنگسارت میکنم «وَ اهْجُرْنی مَلِیًّا» مدت درازی از من دور شو!
«قالَ سَلامٌ عَلَیْکَ» ابراهیم گفت: سلام بر تو «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» بهزودی از پروردگارم برایت استغفار میکنم «إِنَّهُ کانَ بی حَفِیًّا» او همیشه به من مهربان بوده.
«وَ أَعْتَزِلُکُمْ» من از شما کناره میگیرم «وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ» و از آنچه بهجای خدا میخوانید «وَ أَدْعُوا رَبِّی» و پروردگارم را میخوانم «عَسى أَلاَّ أَکُونَ» امیدوارم نباشم «بِدُعاءِ رَبِّی» در خواندن پروردگارم «شَقِیًّا» بیبهره.
قالَ أَ راغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیم؛ بعد از آنکه حضرت ابراهیم علیهالسلام با مهربانی و تواضع و منطق با آزر صحبت کرد، آزر با تندی و تکبر گفت: آیا تو از خدایان ما دوری میکنی ای ابراهیم؟
اولاً: هیچ مهربانی در کلام او نبود و خطاب «یا بُنَیَّ» (ای فرزندم) برایش نیاورد، بلکه نامش را صدا زد. ثانیاً: «یا ابراهیم» را آخر آورد تا بار تحقیری جملهاش را بیفزاید.
اگر بعد از فعل «رَغِب» کلمۀ «عن» بیاید معنای روگردانی میدهد، ولی اگر «فی» بیاید معنای میل و رغبت میدهد. اینجا گفت «ا راغب انت عن الهتی ؟» آلهه بتها بودند که میپرستید. بعد هم تهدید کرد که اگر از این کار دست برنداری، سنگسارت میکنم. آخرِ کار هم گفت: برو دور شو که مدتی تو را نبینم.
قالَ سَلامٌ عَلَیْک؛ جناب ابراهیم علیهالسلام باز تندی نکرد و در کمال مهربانی و احترام گفت: سلام بر تو، یعنی از طرف من هیچ ناراحتی و گزندی به تو نمیرسد. چون هنوز امید به هدایت او داشت.
سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کانَ بی حَفِیًّا؛ علاوه بر این برایش دعا هم کرد و گفت بهزودی از خدای خودم برایت طلب آمرزش میکنم که او همیشه به من مهربان بوده.
قرآن به ما میآموزد که هرجا دیدیم کسی در عقاید خود انحراف دارد یا در اعمال خود کوتاهی میکند، اگر بزرگتر است، با احترام و اگر کوچکتر است، با مهربانی با او سخن بگوییم. روش همۀ انبیاء همین بوده، حتی اگر طرف مقابل صاحب قدرت و شوکت ظاهری باشد و تندی کند، شخص مؤمن تندی نمیکند و از جادۀ ملایمت و نرمی خارج نمیشود؛ چراکه میخواهد او را هدایت کند و هدایت باید با مهربانی باشد.
حضرت نوح، حضرت هود، حضرت صالح، حضرت موسی و دیگر پیامبران همه همینطور بودند. رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله از همه بیشتر مهربانی و نرمش داشتند. چقدر با اهل مکه مماشات کردند؛ با منافقان مدینه و با مؤمنانی که بعضی جاهل بودند همواره مهربانی میکردند. مولا علی علیهالسلام و سایر ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطور بودند.
طلبههای عزیز هم باید با سعۀصدر و مهربانی جوابگوی اعتراضهای مردم یا اشکالهایی باشند که بعضی به دین میکنند. برخی از روی عمد و برخی از سر جهالت میخواهند ذهن دیگران را از دین منحرف کنند. طلابی که آگاه و عالماند لازم است در کمال آرامش و احترام جوابهای متقن و کامل بدهند، طوری که هرکس ببیند، درستی جواب و ادبِ جوابدهنده را بفهمد. با تندی و ناسزا حاصلی به دست نمیآید.
از سخن حضرت ابراهیم علیهالسلام که فرمود: «سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی» میآموزیم که اگر دیگران را به دین و اعتقادات و رفتار صحیح دعوت کردیم و با اعتراض و رفتار تند آنها مواجه شدیم، باید برایشان دعا و طلب آمرزش کنیم. بگوییم خدایا این شخص را هدایت کن. اگر اهل خانه و فامیل باشند، این دعا کردن لازمتر و بهتر است.
وَ أَعْتَزِلُکُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه؛ وقتی جناب ابراهیم دید سخنانش تأثیری ندارد، تصمیم گرفت مدتی از آنها دوری کتد تا ببیند چگونه با آنها محاجه کند و از چه راهی وارد شود. لذا گفت: «وَ أَدْعُوا رَبِّی» من با خدای خود خلوت میکنم و با او حرف می زنم. امیدوارم خدا به من عنایت کند تا عاقبتبهشرّ و شقی نباشم.
هیچکس نباید به خود مغرور باشد، حتی اگر اعمال و اعتقاداتش خوب است؛ چراکه نمیداند عاقبتش چطور میشود. «نفس اژدرهاست کو کی مرده است». همیشه باید به خدا متوسل شد و خود را به او سپرد؛ مثل رسول خدا و ائمۀ اطهار علیهمالسلام که دائم از خدا میخواستند رهایشان نکند و حفظشان کند. مؤمنان هم شب و روز و گاهوبیگاه از خدا میخواهند عاقبتبهخیر شوند.
آگاهیبخشی عملی
حضرت ابراهیم بعد از گفتوگو با عموی خود، باز دست از تبلیغ برنداشت و گوشهنشینی و انزوا اختیار نکرد، بلکه در محیطی سراسر نادانی و عصیان و انحراف که همه به بتپرستی مشغول بودند، از هر فرصتی برای آگاهیبخشی به مردم استفاده میکرد.
حکایتهای فراوانی در این باره رسیده؛ از جمله در بحارالأنوار آمده است:
آزر که خود بتساز بود، روزی چند بت به ابراهیم داد تا آنها را به بازار ببرد و بفروشد. ابراهیم فرصت را مناسب دید و قبول کرد. او طنابى گردن بتها بست و آنها را بر زمین مىکشید و میگفت:
«مَنْ یَشْتَرِی مَا لَا یَضُرُّهُ وَ لَا یَنْفَعُهُ»
«چه کسى این بتها را که هیچ سود و زیانی ندارند از من مىخرد؟»
بعد هم بتها را کنار لجنزاری آورد و در برابر چشم مردم آنها را در آبهای آلوده انداخت و با صدای بلند گفت: آب بنوشید و سخن بگویید![1]
شاید کسی بگوید: این بتها معبود مردم بودند و احترام داشتند. حضرت ابراهیم با این کار به مقدسات مردم توهین کرده و کارش صحیح نبوده.
اینطور نیست؛ چون جناب ابراهیم ابتدا با آنها صحبت کرد و بارها دلایل مختلف ارائه کرد، ولی آنها هیچ اعتنا نمیکردند و بهخاطرِ این بتهای بیخاصیت از خالق آسمانها و زمین دست کشیده بودند. اکنون وقت آن بود که جناب ابراهیم از سخن گفتن بالاتر بیاید و دست به اقدام عملی بزند، به این امید که مردم از این طریق بفهمند.
از این رو در عمل به آنها نشان داد که این خدایان شما از خودشان هم نمیتوانند دفاع کنند. این سنگ و چوبی است که آزر تراشیده، چگونه شما بهعنوانِ خدا از آن حاجت میخواهید؟ وقتی نمیتوانند از خود دفاع کنند، چطور حاجت شما را بدهند؟
این روش گاهی اوقات -نه همیشه و همهجا- تأثیر دارد و تبلیغ عملی محسوب میشود. مبلغ و ناصح همیشه باید فکر و اندیشۀ صحیح به کار گیرد و بداند در هر موقعیتی، از چه راهی باید وارد شود و چه بکند تا کلام و رفتارش تأثیر داشته باشد.
جناب ابراهیم درک بالایی داشت و کمکم آوازۀ مبارزاتش با بتپرستی شهر را پر کرد، امّا همواره مترصد بود خود را به نمرود برساند و با او مناظره کند. سرانجام چنین فرصتی دست داد.
به گوش نمرود رساندند که جوانی پیدا شده و به بتها توهین میکند. نمرود که بتها را دستاویزی برای پرستش خود قرار داده بود و میگفت من خدای بزرگ هستم، ابراهیم را احضار کرد.
خدای تعالی در آیۀ ۲۵۸ سورۀ بقره داستان محاجّۀ ابراهیم با نمرود را چنین بیان میفرماید:
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذی حَاجَ إِبْراهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ﴾
«آیا ندیدى آنکس را که خدا پادشاهى به او داده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجّه کرد؟»
خدا به او مُلک و سلطنت داده بود و باید از این موقعیت برای پروردگار و ترویج خداپرستی استفاده کند. شکر این نعمت آن است که مردم را به اطاعت خدا بخواند، نه اینکه مقابل پیامبرش بایستد. به هر حال نمرود وقتی چشمش به جناب ابراهیم خورد، با تندی و فریاد به او گفت: خدای تو کیست؟
ابراهیم علیهالسلام پاسخ داد:
﴿ رَبِّیَ الَّذی یُحْیی وَ یُمیتُ﴾
«پروردگار من آن است که زنده مىکند و مىمیراند.»
نمرود گفت این که کاری ندارد. من هم زنده میکنم و میمیرانم. «قالَ أَنَا أُحْیی وَ أُمیتُ». بعد هم دستور داد یک محکوم به اعدام را آزاد کنند و یک بیگناه را بکشند.
جناب ابراهیم در مقابلِ چنین شخص متکبری که اینطور خود را به نافهمی زده، چه جوابی بدهد که هم دهانش بسته شود و هم مردمی که عقل و درکشان چنان پایین است که سنگ و چوب میپرستند، حق را دریابند؟ لذا فرمود:
﴿فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَرَ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمین﴾
«خداوند، خورشید را از مشرق بیرون مىآورد، تو آن را از مغرب بیرون آور! پس آن کافر مبهوت ماند، و خدا ظالمان را هدایت نمىکند.»
«ظالم» کسی است که حق را میفهمد، امّا نمیخواهد قبول کند. عدهای به اقتضای منافعشان چنین هستند و عدهای از روی تقلید کورکورانه و ناآگاهانه.
این تقلید غیر از آموختن احکام و تقلید از مجتهد جامعالشرایط است. کسی که نمیتواند احکام دین را از قرآن و سنّت استنباط کند، طبق دستور ائمۀ اطهار علیهمالسلام و مطابق حکم عقل، به علمایی رجوع میکند که عمر خود را در این کار گذاشتهاند و این توانایی را دارند. درضمن به صدق و زهد آنان اطمینان دارد و میداند در پی مطرح کردن خود نیستند.
در همۀ علوم همین است. هرکس در هر کاری به متخصص آن رشته رجوع میکند و وقتی مثلاً از یک مهندس یا معلم فیزیک یا شیمی سؤالی میپرسد، با او چون و چرا نمیکند و در قواعد و قوانین فیزیک و شیمی ایراد و اشکال وارد نمیکند، مگر اینکه بخواهد بهتر و بیشتر بفهمد.
بنابراین رجوع جاهل به عالم، یک قاعدۀ عقلی است و اگر غیر از این باشد، نادانی و سفاهت است. در مسائل اعتقادی و احکام شرع هم همین است؛ لذا اعتراضی که به تقلید از مراجع دینی میشود، از شیطان است.
[1] ـ بحارالأنوار، ۱۲، ۳۱. بهطورِ خلاصه.