سوره شعراء آیه ۱۶۰ تا ۱۷۵ | جلسه ۲۴
بِسْم ِاﷲ ِالرَّحْمَنِ الرَّحیمِ
تفسیر سوره شعراء آیه ۱۶۰ تا ۱۷۵ | چهارشنبه ۱۴۰۳/۳/۲۳ | جلسه ۲۴ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
از امام صادق علیهالسلام:
«إِذَا رَقَ أَحَدُکُمْ فَلْیَدْعُ؛ فَإِنَّ الْقَلْبَ لَایَرِقُّ حَتّى یَخْلُصَ» (اصول کافی، ۲، ۴۷۷)
هرگاه یکی از شما رقّت قلب برایش ایجاد شد (دلش شکست) دعا کند، چون قلب وقتی رقیق میشود که خالص باشد.
اگر کسی دعا خوانده یا پیشآمدی شده یا برای امام حسین علیهالسلام دلش شکسته، برای خودش و دیگران دعا کند، چون قلب وقتی رقیق میشود که خالص باشد؛ یعنی بین خودش و خدای تعالی مانعی نباشد، البته این به حساب افراد فرق میکند.
لذا اگر کسی بهخاطر اذیت کسی یا مسخره کردنش یا غیبت کردنش، دلشکسته شود و نفرین کند، نفرینش اثر دارد و گاهی میگیرد.
تفسیر سوره شعراء آیه ۱۶۰ تا ۱۷۵
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ(160) إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ(161) إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ(162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُونِ(163) وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ(164) أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ(165) وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ(166) قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ(167) قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ(168) رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ(169) فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ(170) إِلاَّ عَجُوزاً فِی الْغابِرینَ(171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الآخَرینَ(172) وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرینَ(173) إِنَّ فی ذلِکَ لآیَهً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ(174) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ(175)
قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند(۱۶۰) هنگامی که برادرشان، لوط به آنها گفت: آیا تقوا پیشه نمیکنید؟(۱۶۱) من برای شما فرستاده امینی هستم.(۱۶۲) تقوا پیشه کنید و از من اطاعت کنید!(۱۶۳) من برای رسالتم از شما اجر و پاداشی نمیخواهم. پاداش من بر پروردگار عالمین است.(۱۶۴) آیا از بین خلایق با مردان درمیآمیزید؟(۱۶۵) و آنچه را پروردگارتان بهعنوان همسرانتان برای شما آفریده رها میکنید؟ شما قوم متجاوزی هستید.(۱۶۶) گفتند: ای لوط اگر بس نکنی، تو را بیرون میکنیم.(۱۶۷) لوط گفت: من از کار شما بیزارم.(۱۶۸) پروردگارا من و خانوادهام را از کار آنها نجات بخش!(۱۶۹) ما او و خانوادهاش را نجات دادیم(۱۷۰) مگر پیرزنی که از باقیماندگان شد.(۱۷۱) سپس دیگران را هلاک کردیم.(۱۷۲) بارانی بر آنها باراندیم و چه بد بود باران آنها که بیم داده شده بودند!(۱۷۳) در این ماجرا عبرتی است ولی بیشتر آنان ایمان نیاوردند.(۱۷۴) پروردگار تو عزیز و رحیم است.(۱۷۵)
«کَذَّبَتْ» تکذیب کردند «قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ» قوم لوط پیامبران را (160)
«إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ» هنگامی که برادرشان لوط به آنها گفت «أَ لا تَتَّقُونَ» آیا تقوا پیشه نمیکنید؟(161)
«إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ» من برای شما پیامبری امین هستم.(162)
«فَاتَّقُوا اللَّهَ» تقوای الهی پیشه کنید «وَ أَطیعُونِ» و از من اطاعت کنید!(163)
«وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» من برای رسالتم از شما اجری نمیخواهم «إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمینَ» پاداش من جز بر پروردگار عالمیان نیست.(164)
«أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ» آیا (برای شهوترانی) به سراغ مردان میروید «مِنَ الْعالَمینَ» از میان خلایق؟(165)
«وَ تَذَرُونَ» و رها میکنید «ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ» آنچه پروردگارتان برای شما خلق کرده «مِنْ أَزْواجِکُمْ» از همسرانتان؟ «بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ» بلکه شما مردم متجاوزی هستید.(166)
«قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ» قومش گفتند: ای لوط اگر دست برنداری «لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ» تو را از شهر بیرون میکنیم.(167)
«قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» لوط گفت: من از کار شما بیزارم.(168)
«رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی» پروردگارا من و خانوادهام را نجات بخش «مِمَّا یَعْمَلُونَ» از کاری که اینها میکنند.(169)
«فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ» ما هم او و همۀ خانوادهاش را نجات بخشیدیم.(170)
«إِلاَّ عَجُوزاً» مگر پیرزنی «فِی الْغابِرینَ» که از باقیماندگان شد.(171)
«ثُمَّ دَمَّرْنَا الآخَرینَ» سپس دیگران را هلاک کردیم.(172)
«وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ» و باراندیم بر آنها «مَطَراً» بارانی «فَساءَ» پس چه بد است «مَطَرُ الْمُنْذَرینَ» بارانِ آنها که انذار داده شدند!(173)
«إِنَّ فی ذلِکَ لآیَهً» در این ماجرا نشانه و عبرتی است «وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ» ولی بیشتر آنان ایمان نیاوردند.(174)
«وَ إِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزیزُ الرَّحیمُ» پروردگار تو عزیز و رحیم است.(175)
داستان قوم لوط
در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط علیه السلام به میان آمده و او را به عنوان یکى از پیامبران مرسل و صالح خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستى قرار داشت و آن ها را به آیین حضرت ابراهیم علیه السلام فرامى خواند، ولى آنها از اطاعت دستورهاى او سرپیچى مى کردند.
واژه لوط در اصل از لاط یلوط گرفته شده و به معنى ارتباط قلبى است، بنابراین این پیامبر خدا که پیوند محکم قلبى با خدا داشت، با نام لوط خوانده مى شد، و به عکس او، قومش به لواط و ارتباطهاى نامشروع آلوده بودند.
حضرت لوط علیه السلام از خویشان حضرت ابراهیم علیه السلام بود. مطابق پاره اى از روایات، برادرزاده یا پسرخاله ابراهیم علیه السلام بود و طبق بعضى روایات، برادر حضرت ساره همسر ابراهیم علیه السلام بود.
هنگامى که حضرت ابراهیم علیه السلام در سرزمین بابل (عراق کنونى) مردم را به یکتاپرستى دعوت مى نمود، لوط نخستین مردى بود که در آن شرایط سخت به ابراهیم علیه السلام ایمان آورد، و همواره در کنار ابراهیم علیه السلام بود، و یگانه یار و یاور ابراهیم در دوران مبارزات او با نمرود به شمار مى آمد، چنان که ساره نخستین زنى بود که به ابراهیم علیه السلام ایمان آورد.
لوط -چنان که ظاهر امر نشان مى دهد- در همان بابل به دنیا آمد و پس از اعتقاد به حقانیت آیین ابراهیم علیه السلام از مبلغین و مدافعین این آیین بود، و در این مسیر به مقام ارجمندى از نبوت و رسالت رسید.
لوط مردى سخى، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامى مى داشت.
هجرت لوط علیه السلام همراه ابراهیم از سرزمین بابل به فلسطین
هنگامى که حضرت ابراهیم علیه السلام از سرزمین بابل بهسوى فلسطین هجرت کرد (یا تبعید شد) حضرت لوط علیه السلام و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهیم علیه السلام هجرت نمودند، و پس از ورود به مصر، یک کنیز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد، و گروه چهارنفرى به طرف فلسطین حرکت نمودند.
یکى از کارهاى ابراهیم این بود که هر کس از کنار خیمه اش رد مى شد، او را مهمان مى کرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهاى پر از نعمت و درخت و میوه وجود داشت، و وفور نعمت در همه جا به چشم مى خورد و هر کس از مسافرین از این شهرها مى گذشت، بدون جلوگیرى، از میوه هاى درختان مى خورد.
ابلیس که در کمین انسان هاست، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر مى تواند آنها را فریب داده و غافل سازد، از عیش و نوش مردم استفاده کرد و به آن ها لواط را یاد داد، نخست خودش به صورت انسانى آماده شد که با او لواط کنند و کمکم این کار زشت شایع و عادى گردید، به طورى که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا مى کردند.
عده اى از مردم از این وضع بسیار پست ناراحت شده و به حضور ابراهیم علیه السلام آمدند و به او شکایت کردند. ابراهیم حضرت لوط را به عنوان مبلّغ به سوى آنها فرستاد تا آنها را نصیحت کند و از عواقب شوم این اعمال زشت برحذر دارد.
لوط به سوى این قوم (که در شهرهاى سدوم و عمورا و دادما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد و ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند.
آنها وقتى که لوط را دیدند، گفتند: تو کیستى؟
فرمود: من پسرخاله ابراهیم هستم، همان ابراهیم که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه براى او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخى، نزدیک شماست. از خدا بترسید، راه پاکى را بپیمایید، این کارهاى زشت را نکنید، خدا شما را هلاک خواهد کرد. گستاخى به خدا نکنید از او بترسید و خوددار باشید و خدا را از یاد نبرید…!
گاه مى شد که مردى که از آن دیار عبور مى کرد، مردم زشتکار آن دیار به سوى او مى رفتند تا با او عمل زشت لواط انجام دهند، لوط علیه السلام او را از دست آن ها نجات مى داد.
لوط در همان محل مأموریت ازدواج کرد تا بلکه آنها نیز از این روش پیروى کنند و از انحراف جنسى دست بردارند، ثمره این ازدواج این شد که لوط پس از مدتى داراى چند دختر گردید.
لوط همچنان به امر به معروف و نهى از منکر و مبارزه با فساد ادامه مى داد، اما بیانات مستدل لوط در آنها اثر نمى کرد، و این جریان سال ها طول کشید، تا اینکه به لوط گفتند: اگر دست از سرزنش ما برندارى تو را تبعید خواهم کرد.
در این وقت بود که دیگر امیدى به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز، جز عذاب سخت الهى نبودند، از این رو دل حضرت لوط که سال ها نسبت به آنها مهربان بود تا بلکه به سوى حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرین کرد.
نکته قابل توجه اینکه در حالات قوم لوط نوشته اند: یکى از عوامل اصلى آلودگى آنها به گناه زشت لوط این بود که آنها مردم بخیلى بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروان هاى شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضى از عابرین و مهمانانش، مى خواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازند، ولى کمکم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.
گفتگوى ابراهیم با فرشتگان عذاب قوم لوط
به فرمان خدا نُه یا یازده نفر از فرشتگان مقرب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوى خدا براى انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست براى مژده دادن به ابراهیم علیه السلام که به زودى از ساره داراى پسرى به نام اسحاق خواهد شد 2 – عذاب قوم لوط.
وقتى این فرشتگان نزد ابراهیم علیه السلام آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم علیه السلام گفتند. ابراهیم علیه السلام در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم علیه السلام مى تپید و با خود مى گفت: شاید روزنه امید براى اصلاح قوم لوط باشد. از این رو -طبق بعضى از روایات- ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط صد نفر از مؤمنان باشند، آیا باز بر آنها عذاب مى رسانید؟
فرشتگان: نه.
ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟
فرشتگان: نه .
ابراهیم: اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟
فرشتگان: قطعا لوط علیه السلام در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاه تر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش -جز همسرش- را نجات خواهیم داد.
وقتى براى ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعى شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خداى بزرگ بود و گفتگوى فوق نیز براى توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم علیه السلام نشأت مى گرفت.
گفتگوى مأموران عذاب با حضرت لوط
سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبایى را دید و در این موقع مشغول آبیارى زراعتش بود، به آنها گفت: شما کیستید؟
گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.
لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از یک سو، و ورود جوانان زیبا از سوى دیگر، در فشار روحى قرار گرفت، که چه کند، اگر این جوانان را مهمان کند ترس آبروریزى است، این فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت: «هذا یَومٌ عَصیبٌ» امروز روز سخت و وحشتناکى است.
اما لوط مهماننواز چاره اى جز این نداشت که مهمانان را به خانه ببرد. آنها را به سوى خانه اش راهنمایى کرد ولى براى اینکه آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتکار و منحرفى دارد، تا اگر میهمان ها توانایى مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند.
به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند. همسر لوط بر پشتبام رفت و آتش روشن کرد. قوم شرور فهمیدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانى آمده اند و از هر سو به سرعت به سوى خانه لوط علیه السلام هجوم آوردند.
وقتى که قوم شرور، به درِ خانه لوط علیه السلام رسیدند، به لوط گفتند: آیا ما تو را از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نکرده ایم؟
در این هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسیدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئیل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طورى که چشمشان محو و نابینا شد.
وقتى آنها چنین دیدند، دریافتند که عذاب فرارسیده است.
جبرئیل به لوط گفت: تو با افراد خانواده ات شبانه (دور از دید مردم) از شهر بیرون برو، جز همسرت که او باید در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.
دانشمندى در میان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط و خانواده اش از شهر بیرون روند، چراکه تا او در میان شماست، عذاب نخواهد آمد. آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بیرون رود، ولى جبرئیل ستونى از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، کسى متوجه نخواهد شد.
لوط و خانواده اش به ترتیب از درون نور، از شهر بیرون رفتند. همسر گناهکار لوط از جریان مطلع شد، خداوند سنگى به سوى او فرستاد، و او همان دم به هلاکت رسید.
وقتى که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر یک در یک ناحیه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمین را تا هفت طبقه جدا کردند و به سوى آسمان بردند. سپس آن سرزمین را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهایى از سجیل (گلهاى متحجر متراکم) که نزد پروردگار نشانهدار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها بارید، و به این ترتیب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترین وضعى تار و مار و متلاشى گشتند.[1]
کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلینَ؛ قوم لوط پیامران را تکذیب کردند.
اینجا یک پیامبر یشتر نبود، امّا وقتی یک پیامبر را تکذیب میکنند، به معنای این است که همۀ پیامبران تکذیب شدند.
إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ؛ جناب لوط به آنها گفت چرا تقوا پیشه نمیکنید، پرهیز نمیکنید؟
تقوا در اینجا یعنی از عمل زشت خود دست بردارید و رو به خدا بیاورید.
إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمین؛ من برای شما فرستاده امین هستم. نمیخواهم شما را در زحمت بیندازم و به شما خیانت کنم. راه درست را نشانتان میدهم میخواهم هدایتتان کنم.
فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطیعُون؛ باز تأکید کرد که تقوا پیشه کنید و از من اطاعت کنید؛ چون من فرستاده خدا هستم، از طرف حضرت ابراهیم بهاذناللّه آمدهام.
وَ ما أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلى رَبِّ الْعالَمین؛ من در برابر این زحماتی که برای شما میکشم و صبح و شام نصیحتتان میکنم، از شما چیزی نمیخواهم. پاداش من بر پروردگار عالمیان است.
أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمین؛ «ذُکران» جمع مُذکر است، به معنای مرد، جنس نر.
المیزان مینویسد: «اگر در خلقت انسان و انقسامش به دو قسم نر و ماده و نیز به جهازات و ادواتى که هر یک از این دو صنف مجهز به آن هستند و همچنین به خلقت خاص هر یک دقت کنیم، جاى هیچ تردید باقى نمى ماند که غرض صنع و ایجاد، از این صورتگرى مختلف و از این غریزه شهوتى که آن هم مختلف است، در یک صنف از مقوله فعل و در دیگرى از مقوله انفعال است، این است که دو صنف را با هم جمع کند و بدین وسیله عمل تناسل که حافظ بقاء نوع انسانى تاکنون بوده انجام پذیرد.»
در روایت است که اگر در جایی چنین گناهی شایع شود، همان وضعی که خدا بر سر قوم لوط آورد، خواهند دید و بعد از مرگ خدا آنها را در عذابهای قوم لوط وارد میکند.
وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُون؛ لوط به آنها گفت: شما آنچه را خدا برایتان خلق کرده تا بهعنوان همسر از آن کامجویی کنید و توالد و تناسل نمایید، رها کردهاید و از همجنسان خود لذت میبرید. این بهخاطر آن است که مردمی متجاوز هستند که فطرت خلقت برایتان ترسیم کرده.
به قول المیزان «فطرت انسانى و خلقت مخصوص به او، او را به سوى ازدواج با زنان هدایت مى کند، نه ازدواج با مردان. و نیز زنان را به سوى ازدواج با مردان هدایت مى کند، نه ازدواج با زنى مثل خود. و نیز فطرت انسانى حکم مى کند که ازدواج مبنى بر اصل توالد و تناسل است، نه اشتراک در مطلق زندگى.»
قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ؛ قوم لوط گفتند ای لوط اگر از این سخنان دست برنداری تو را از شهر بیرون میکنیم.
قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ؛ جناب لوط گفت: من از شما و عملی که انجام میدهید بیزارم.
رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمَّا یَعْمَلُونَ؛ پروردگارا، من و اهلم را از اینکه پیش رویم و بیخ گوشم لواط میکنند و از اینکه روال عملشان عذابی است که به آنها میرسد نجات بخش!
فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعین؛ ما او و اهلش را نجات دادیم، مگر همان پیرزنی که همسر او بود و به قوم لوط کمک میکرد.
خدایا بهحق محمّد و آلمحمّد همۀ ما را از هر گناهی حفظ کن؛ بچهها و جوانهای ما را از گناه و آلودگی حفظ کن!
اکثریت مردم ایران همیشه دوستان اهلبیت علیهمالسلام بودند. امیدواریم بهحق محمّد و آلمحمّد در این وضعیتی که دین و ایمان فرزندان و جوانهای ما در مدارس و جامعه هدف دشمنان قرار گرفته و میخواهند آنها را از دین و انسانیت بری کنند، خدا هدایت کند.
به دوستان عزیز سفارش میکنیم نسبت به فرزندانشان خیلی مواظب باشند، سعی کنند آنها را با محبّت به خود جلب کنند. مبادا بچهها فکر کنند طرد شدند و پدرومادر به آنها اعتنا ندارند یا آنها را رد کردهاند!
اگر خدای نکرده پدر و مادر به بچههایشان بیمهری کنند یا زن و شوهر دائم دعوا و ناراحتی داشته باشند، آنها هم دلزده میشوند، وقتی دلزده و سرخورده شدند، افراد فاسد به راحتی آنها را میبرند.
بعضی جوانها اهل نماز و روزه بودند، ولی یکیدو سال در مدرسهای رفتند و همهچیز را رها کردند. بعد از نماز آنها را دعا کنید و آنها را به خدا بسپارید و حواستان به آنها و به خودتان باشد.
از خدا بخواهید بچههایتان سالم باشند و از گرفتاریهای جامعه نجتاتتان بدهد!
[1]. قصههای قرآن به قلم روان، اشتهاردی.