طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۲ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۲ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۷/۲۷ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:
«وَ أَنیبُوا إِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذابُ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ»
در ایامی هستیم که ظلم و جور و گرگصفتی و درندهخویی صهیونیستها از حد گذشته و کودکان و زنان و بیگناهان گوشت جلو توپ میشوند و قلب هر انسان آزادهای را بهدرد میآورند. به این مناسبت چند بیتی عرض میشود.
چند قضیه در قرآن آمده؛ یکی قضیۀ اصحابالاخدود که آتش برپا میکردند و بیگناهان را در آن میسوزاندند؛ یکی قضیۀ قوم ثمود و ناقهای که جناب صالح علیهالسلام آنان را از کشتن آن برحذر داشته بود، امّا سرانجام بهخاطر کشتن ناقه عذاب بر آن قوم فرود آمد.
کرد برپای به عزه به ستم نار وقود
آنکه فرعون بُدی اسوۀ او یا نمرود
ای خداوند تو رحمی بنما بر غزه
زین همه دشمن خونخوار و ستمکار و عنود
ایزدا خود بنگر تا که به ظلمش صهیون
داده بر باد به غزه همۀ بود و نبود
آتش انداخت به جان زن و مرد و کودک
آنکه نه پیرو موسی بُدی نی که یهود
زین سبب گفت خداوند به قرآن کریم
مرگ بر جانی بدذات صحابالاخدود
رو تو بنگر به عذاب و غضب از ربّ غیور
که بیان کرده به آیات خود از سورۀ هود
در قبال ستم و ظلم به آن ناقه خدا
کرده نابود و فنا قوم تبهکار ثمود
رحم کن بر همه این کودک بیچاره خدا
ای تو رحمان و رحیم ای تو خداوند ودود
برکن این ریشۀ ظلم سرطانی به غضب
پس بیفکن به سر غزه تو آن سایۀ جود
خداوند هرچه زودتر شرّ ظالمان را از سر مظلومان کوتاه بفرماید!
بحث از طلب و اخلاق طلبگی بود، در سیروسلوکی که طالب میبایستی داشته باشد.
از محاسبه صحبت شد و اینکه در محاسبه، طالب چگونه به برنامههای خود رسیدگی میکند. امّا مرحلۀ دیگری که معمولاً عرفا بعد از محاسبه بیان میکنند بحث «انابه» است. «وَ أَنیبُوا إِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَه».
واژگانی که عرفای ما برای بیان مسائل عرفانی و سیروسلوک به کار میبرند، بیش از هر جریان دیگری، واژگان قرآنی است.
در دعای کمیل که هرشب جمعه میخوانیم، آقا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
«وَ قَدْ أَتَیْتُکَ یَا إِلَهِی بَعْدَ تَقْصِیرِی وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی مُعْتَذِراً نَادِماً مُنْکَسِراً مُسْتَقِیلًا مُسْتَغْفِراً مُنِیباً مُقِرّاً مُذْعِناً مُعْتَرِفا»
پس از ندامت و اعتراف و دیگر مطالب، آقا امیرالمؤمنین فرمودند خدا یا «قَدْ أَتَیْتُکَ مُنِیبا» خدایا بهصورت منیب بهسوی تو آمدم!
عرفا انابه را پس از محاسبه و محاسبه را بعد از توبه بررسی کردند. انابه، به شکلی، بازگشت به توبه است، امّا تفاوتهایی با توبه دارد که عرض میشود.
انابه در قرآن
جایگاه انابه در قرآن جایگاه بسیار بالا و والایی است، طوری که خدای تعالی فرمود: «وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنیب» تذکر فقط نصیب کسانی میشود که اهل انابه باشند.
در ستایش ابراهیم علیهالسلام فرمود:
«إِنَّ إِبْراهیمَ لَحَلیمٌ أَوَّاهٌ مُنیبٌ»
یکی از ویژگیهای ابراهیم علیهالسلام -که موجب ستایش خداوند از او میشود- این است که منیب است.
قرآن از جناب شعیب نقل میکند:
«عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنیب»
«توکل من به خدا و بازگشت و انابۀ من به اوست.»
خدا به حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله میفرماید:
«وَ اتَّبِعْ سَبیلَ مَنْ أَنابَ إِلَیَّ»
«راه کسانی را که بهسمت من انابه دارند، پی بگیر.»
فرق انابه با توبه
در مراحل اول توبه و انابه یکی است، امّا وقتی درجۀ توبه بالا میرود و به صدق میانجامد، تبدیل به انابه میشود. به تعبیر عبدالرزاق کاشانی: «اذا صدق العبد فی توبته صار منیبا» اگر بنده در توبه صادق بود منیب میشود.
جناب خواجه عبداللّه انصاری میگوید توبه اعتذار از معصیت است؛ یعنی نظر شخصِ تائب به معصیت افتاده و حالت انکسار و شکستگی و اعتذار به او دست داده، به سمت خدای تعالی آمده است، امّا «الانابه الرجوع الی الحق اصلاحا» انابه رجوع از گناه نیست، رجوع به خداست.
توبه رجوع از گناه است و انابه رجوع به خدا. خدایا تو ما را اصلاح کن؛ تو ما را دگرگون ساز!
انابه مرحلهای است که لذت گناه هم از ذهن تائب پاک میشود. اینطور نیست که گناه لذت دارد و من از آن اجتناب میکنم! حتی لذت گناه از ذهن شخص منیب نمیگذرد، از این لذت هم خلاص میشود.
مراحل اول توبه با «استغفر اللّه و اتوب الیه» شروع میشود، امّا در انابه شخصِ طالب به مرحلهای میرسد که «الرجوع الی اللّه حالا لا مقالا» یعنی حالش مثل کبوتری میشود که به سمت خدا پرواز میکند. عشق او را به پرواز درمیآورد.
مراحل انابه
برای انابه سه مرحله گفتهاند؛ اول اینکه از عمل خود مأیوس باش! وقتی بهسوی خدا رفتی؛ خود را دست او سپردی و تسلیم او شدی، دیگر عمل خود را نمیبینی.
تسلیم یعنی مثل مرده در دست مردهشور. طوری تسلیم خدا باش که مرده در دست مردهشور است.
دوم اینکه خود را مضطر ببین؛ اصلاً از خود هیچ نبین! ما مضطریم و او چارهساز است.
در تسلیم، قلبت را به خدا بسپار تا برقی که لازم است، به قلبت بتاباند. قلبت را آمادۀ برق الهی کن. به تعبیرحافظ که خود اهل سحر بود:
برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر
وه که با خرمن مجنون دلافکار چه کرد
وقتی آمادگی پیدا کردی، خدا قلبت را روشن میکند. «وه که با خرمن مجنون دلافکار چه کرد» عملت، فکرت، خودت، همه را میسوزاند. دیگر تکیهات به خود نیست، به خداست.
آقا امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای صباح فرمودند:
«إِلَهِی إِنْ لَمْ تَبْتَدِئْنِی الرَّحْمَهُ مِنْکَ بِحُسْنِ التَّوْفِیقِ فَمَنِ السَّالِکُ بِی إِلَیْکَ فِی وَاضِحِ الطَّرِیقِ»
خدایا تویی که ابتدائاً توفیق میدهی؛ رحمت تو باعث توفیق من میشود. اگر ابتدای توفیق از جانب تو نبود «فَمَنِ السَّالِکُ بِی إِلَیْکَ فِی وَاضِحِ الطَّرِیقِ» چه کسی مرا در این راه بهسمت تو میکشاند؟ تویی که میکشانی.
اینطور نیست که ما تلاش کنیم و بهسمت خدا برویم و به او وصل شویم، خدا هم جایی نشسته و هیچ حرکتی ندارد، خیر! اوست که بهسوی ما میآید؛ شوق و طلب را او در ما ایجاد میکند؛ او میکشاند؛ او ما را میخواهد.
تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
تا او نخواهد، در ما طلب به وجود نمیآید. نمیشود خود را نیشگون بگیریم و راه بیفتیم! اگر تسلیم شویم، ما را میبرد و شعله و برق را در ما ایجاد میکند؛ حرکتمان میدهد.
پس به کوشش ما نیست، ولی مگر میشود کسی عاشق باشد و محبّت داشته باشد، امّا دستوپا نزند؟! نشانۀ عشق دستوپا زدن و حرکت کردن است؛ لذا همین حافظ جای دیگر فرمود:
گرچه وصالش نه به کوشش دهند
هر قدر ای دل که توانی بکوش
اصلاً کوشش مال عاشق است؛ دستوپا زدن از جانب عاشق است؛ لذا ما سعی خود را میکنیم، ولی تسلیم خدا هستیم. اوست که ما را بیدار میکند و حرکت میدهد. با شوق محبّت ما را از خواب غفلت بیدار میکند.
بنابراین انابه یعنی تسلیم خدا باشی و حالت را به خدا بسپاری که خدایا خودت حال ما را دگرگون کن!
«یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ»
خدایا تو میتوانی قلب را حرکت دهی و عوض کنی. طوری تسلیم باشیم که او قلب ما را حرکت دهد!
امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه فرمود:
«إِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ»
خدایا مرا به حقایق اهل قرب متحقق کن، مرا از مجاز رها کن.
ما گرفتار مجازیم، گرفتار لهوولعب و بازی دنیا؛ مثل بچهها که بازی میکنند ما هم گرفتار دنیا و مجازیم؛ شغلم، سمتم، مدرکم، ثروتم، قدرتم، شهرتم… همۀ اینها مجاز و اعتباریاتی است که در دنیا برای خود قائلیم. من آیتاللّه هستم؛ من استادم؛ من چنینام، چنانام.
امام حسین علیهالسلام فرمود: چگون مجاز من مجاز نباشد، حال آنکه حقایقی هم که مدعیام، مجاز است! امّا قرب خدا حقیقت است، نه مجاز؛ لذا «حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ». کسی که به خدا قریب است، مجاز نیست.
آنکه امروز رئیس است؛ یعنی رأس این جماعت است، فردا دیگر نیست؛ پس این مجاز صرف است. من امروز مالکم. ثبت اسناد و احوال و… ولی فردا نیستم، این مجاز است.
آنکه قریب است؛اهل قرب است، حقیقت است، این باد نیست. باد را نمیتوان در دست گرفت، ولی آنکه قرب الهی دارد، به تعبیر شیخ شبستری، فربه است.
برو ای خواجه خود را نیک بشناس
که نبود فربهای مانند آماس
برخی آماس میکنند؛ پف میکنند، این مجاز است، امّا برخی دیگر فربه میشوند؛ یعنی جانشان با خدای تعالی گره میخورد.
«إِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُکْ بِی مَسْلَکَ أَهْلِ الْجَذْبِ»
خدایا تو مرا به راه اهل جذب سلوک بده! تو مغناطیسی که میربایی مرا؛ لذا اینکه بگوییم من سالکم، من طالبم، اینطور نیست. رضوان خدا به حضرت آیتاللّه نجابت، اصلاً کسی را در این اصطلاحات نمیانداختند. تو خود را به خدا بسپار، اوست که تو را به حقایق جذب میکند.
امام حسین علیهالسلام در دعای عرفه میگویند: «اِلهی اَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ اِلَی الآثارِ» من امر شدم به آثار رجوع کنم؛ از اثر پی به مؤثر ببرم. این توجهات خوب است، امّا «فَارْجِعْنی اِلَیْکَ بِکَسْوَهِ الْاَنوارِ» تو خود لباس نور بر من بپوشان.
یعنی همه را از خدا بخواهیم و به خودمان تکیه نداشته باشیم.
بنابراین تسلیم الی اللّه یعنی همان که قرآن فرمود: «أَنیبُوا إِلى رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَه» یعنی به خدا برگردید و خود را تسلیم او کنید تا هرطور خواست شما را حرکت دهد و به کسوت نور بیاراید و به حقایق متحقق کند.
حافظ میگوید:
بر آستانۀ تسلیم سر بنه حافظ
که گر ستیزه کنی روزگار بستیزد
اگر برای خود شرط و شروط بگذاری؛ اینطور باشد، آنطور نباشد…، روزگار با تو به ستیز برمیخیزد؛ پس «اسلموا» با تمام جان تسلیم خدا باش.
در جای دیگر هم دارد حافظ:
دیدۀ بخت به افسانۀ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
عنایت خدا که موجب انابه میشود آدمی را بیدار میکند. در مناجات شعبانیه میخوانیم:
«إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلَّا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ»
خدایا من قوت و قدرتی ندارم که خود را از معصیت تو بازدارم، مگر آن وقتی که تو با محبّتت مرا از خواب بیدار میکنی.
دیدۀ بخت به افسانۀ او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
باید عنایت خدا بیاید و نسیمی به جان ما بوزد تا ما را از این خواب غفلت بیدار کند. باید به درگاه او رجوع کنیم تا این انابه، حال ما را دگرگون کند. خدا خیال نیست، مجاز نیست، حقیقت است.
امّا چگونه به خدای تعالی توجه کنیم تا انابه نصیبمان شود و به عنایت او مفتخر گردیم؟
به هرکدام از معصومین عرض میکنیم «إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّه» به شما توجه میکنیم.
توجه از وجه است. اگر میخواهی به کسی توجه کنی، باید به وجه او نگاه کنی. اگر به پایش نگاه کنی، توجه نیست.
وجه خدا کجاست؟
در دعای ندبه میخوانیم:
«أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی یَتَوَجَّهُ إِلَیْهِ الْأَوْلِیَاءُ»
وجه خدا معصومین علیهمالسلام هستند که اگر بخواهید به خدا توجه کنید، باید به امیرالمؤمنین و امام حسین علیهماالسلام توجه کنید و این توجه متقابل است. لذا حافظ گفت:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشۀ چشمی به ما کنند
یا اباعبداللّه! یک عمر یا حسین گفتیم، به وجه خدا توجه کردیم. یک نظر، یک گوشۀ چشم شما میتواند همۀ هستی ما را دگرگون کند. عنایت شما میتواند نسیمی باشد که قلب ما را دگرگون سازد.
دردم نهفته به ز طبیبان مدعی
باشد که از خزانۀ غیبم دوا کنند
سراغ هیچکس نرو، درِ خانۀ هیچکس را نزن، از امام حسین و از حضرت ولی عصر عجّلاللّهتعالیفرجه بخواه!
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
به رندی و زاهدی نیست؛ به عمل من و زهد من نیست، به عنایت آنهاست.
بی معرفت مباش که در من یزیدِ عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
اگر میخواهی به حریم حرم خدا راه پیدا کنی، معرفت امیرالمؤمنین و حسین بن علی را داشته باش که «اهل نظر معامله با آشنا کنند».
گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار
صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند
صاحبدل واقعی امیرالمؤمنین است. این دعای کمیل را اگر بر سنگ بگذاری آب میشود. آنجا که از عشق خدا ضجه میزند، ما را با خود میبرد. چرا این دعا به دل مینشیند؟ چون حکایت دلی است که یک صاحبدل یاد ما داد و ادا کرد.
حافظ دوام وصل میسر نمیشود
شاهان کم التفات به حال گدا کنند
حواستان باشد «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ» گاهی نفحات الهی میوزد «فَتَعَرَّضُوا لَهُ» همان جا بگیرید.
همین الآن از خدا بخواهیم که دیرتر نیفتد. خدایا تو میتوانی همین الآن به برکت امیرالمؤمنین و حسین بن علی این دل ما را دگرگون کنی!
ما هیچ نیستیم و تو همهچیز هستی؛ خودت متفکل طریق ما شو!