سوره مومنون آیه ۱۱۶ تا ۱۱۸ | جلسه ۳۳
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَم؛ بگو: پروردگارا ببخش و رحم کن! این را خداوند به پیامبرش میفرماید که بگوید؛ چراکه او هم بندۀ خداست و متناسب با مقام بلندی که دارد ترسش از خداوند بیشتر است. اگر لحظهای غفلت کند، ساقط میشود، ترکاولی که جای خود دارد.
بنابراین نیاز پیامبر به خدا هزاران بار بیشتر از ماست، چون او بندۀ خاص و رسول پروردگار عالم است. درست است که از عباد مخلَصین گشته و شیطان در او راه ندارد، امّا ممکن است مرتکب ترکاولی شود، همچنان که پیامبران دیگر به این جهت گرفتار شدند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
تفسیر سوره مومنون آیه ۱۱۶ تا ۱۱۸ | چهارشنبه ۱۴۰۱/۰۳/۲۵ | جلسه ۳۳ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ (116)
بلندمرتبه است خداوند، فرمانروای برحق. خدایی جز او نیست. پروردگار عرش کریم است.
وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ (117)
هرکس به همراه خداوند خدای دیگری بخواند، دلیل و برهانی بر این کار ندارد و حسابش در نزد پروردگارش خواهد بود. بیتردید کافران رستگار نمیشوند.
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ (118)
بگو: پروردگارا مرا ببخش و به من رحم کن که تو بهترین رحمکنندهای.
«فَتَعالَى اللَّهُ» برتر و بلندمرتبه است خداوند «الْمَلِکُ الْحَقُّ» فرمانروای برحق. «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» هیچ خدایی جز او نیست. «رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریمِ» پروردگار عرش کریم است. (116)
«وَ مَنْ یَدْعُ» هرکس بخواند، بپرستد «مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ» خدایی به همراه خداوند یکتا «لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» دلیلی بر کار خود ندارد «فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ» حساب او نزد پروردگارش است. «إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ» قطعاً کافران روی رستگاری نخواهند دید. (117)
«وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ» بگو: پروردگارا مرا ببخش و رحم کن به من «وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمینَ» تو بهترین رحمکنندهای. (118)
فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ؛ در آیۀ قبل فرمود: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم و بهسوی ما رجوع نمیکنید؟) در اینجا میفرماید: چنین نیست؛ «تعالی اللّه» خداوند برتر از آن است که کار بیهوده کند.
«تعالی» یعنی مقام رفیعی دارد و در جایگاه بلندی است. هرگز کار بیهوده انجام نمیدهد و کارهایش همه بر مصلحت و حسابشده است.
بنابراین شما را بیهدف خلق نکرده که مدتی در این دنیا زندگی کنید؛ خوراک و پوشاک و خانهای داشته باشید، بعد هم مثل سایر حیوانات از بین بروید و هیچ به هیچ!
الْمَلِکُ الْحَقّ؛ «ملک» صفت «اللّه» جلّجلاله و «حق» صفت ملک است.
او پادشاه و فرمانروایی است که خالق و مالک و صاحباختیار همه است؛ هرگونه تصرفی در همهچیز میتواند بکند و همه نزد او حاضر و فرمانبُردارند. خدایی است که احدی همتای او نیست؛ فوق همه است؛ حیات میدهد و میمیراند و همۀ عالم مخلوق اوست.
با اینهمه فرمانروای حق است. اینطور نیست که چون همه تحت سیطرۀ اویند و بر همهچیز تسلط دارد ذرّهای ناحق از او سر بزند. هرگز به کسی ظلم نمیکند؛ «لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ».
حق یعنی ثابت و ماندگار؛ از بین رفتنی نیست؛ کموکاستی ندارد و مثل بشر جوانی و پیری و مرگ ندارد.
لا إِلهَ إِلاَّ هُو؛ «اله» آن است که همه را واله و شیدای خود سازد و همگان متحیّر و دلبستهاش شوند. «هو» اسم ذات پروردگار است.
در کنار خدای یکتا اله و معبود دیگری نیست. تنهاست، بیشریک و بیهمتا؛ «لا اله الا هو».
«لا» در اینجا لای نفی جنس است که وجود هر نوع اله را نفی میکند، مگر او جلّجلاله را.
رَبُّ الْعَرْشِ الْکَریم؛ او پروردگار عرش کریم است. کریم یعنی بزرگوار.
«عرش» قدرت و سلطۀ پروردگار است بر همۀ موجودات؛ از سِفلی و عِلوی؛ آنچه به چشم میآید و آنچه نمیآید؛ از این عالم و عوالم دیگر. او بر همه مسلط است.
پس اینطور نیست که عرش تختی باشد در آسمانها و خداوند بر آن نشسته باشد. کریم هم در اینجا به معنای بخشنده نیست، [بلکه بیانگر مقام بلند و ارجمند است.]
وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِه؛ هرکس با خدای تعالی اله دیگری بخواند، دلیل و برهانی ندارد.
اگر کسی گمان کند بتها یا امثال فرعون و نمرود یا هر پادشاه و قدرتمندی همتای خداست یا این خدای زمین و آن خدای آسمان است، سخت در اشتباه است یا اگر فکر کند خودش همهکاره و چرخانندۀ خودش است خطا کرده. الهی جز اللّه عزّوجلّ نیست.
مگر این بت چه کاری از دستش میآید که همردیف خدای تعالی باشد؟ با چه عقل و منطقی مقابل این سنگ که با دست خود میتراشیدند، سجده و کرنش میکردند و از آن حاجت میطلبیدند؟
آنکه میگوید خدا جای خود، اموال و اسباب هم جای خود، در واقع غیر خدا را مؤثر دانسته. وقتی معتقد باشد کسی که پول ندارد نمیتواند زندگی کند، پول را مستقل از خدای تعالی میبیند.
حقیقت این است که خداوند در پول و ثروت و اسباب تأثیر گذاشته، اگر هم بخواهد این تأثیر را میگیرد. ممکن است کسی مال فراوان داشته باشد، امّا دستش از آن کوتاه باشد و فقیر و نکبتبار زندگی کند.
پول و طلا و نقره که نمیتواند در کنار خدای تعالی مؤثر باشد. اینها را خود بشر با دست خود ساخته و به آن اعتبار بخشیده تا وسیلهای برای زندگی دنیا باشد؛ نهایتاً مثل خوراکی است که آدمی میخورد و سیر میشود. این غذا مستقل در تأثیر نیست و بهاذناللّه سیر میکند. مؤثر واقعی فقط اوست؛ «لا إِلهَ إِلاَّ هُو».
ریاست هم همین طور است. ریاست وسیلهای برای اصلاح کار مردم است. این سیاست و کاردانی را خدا به او داده که بهاذناللّه کار مردم را رواج دهد و برای آنها فرمانبُرداری کند، نه اینکه سوارشان شود. نمیشود گفت این رئیس خداست.
بنابراین کسی نمیتواند دلیل بیاورد که خدا نیست. نهایت اینکه میگوید اگر خدا بود، وضع ما اینطور نبود؛ چنین فقیر و مفلس نبودیم. در واقع فشارهایی که در زندگی دارد او را وامیدارد که منکر خدا شود. این افراد اگر به پول و ثروت و موقعیت هم برسند، باز منکر خدا میشوند و میگویند خودم همهکاره هستم. آنکه میخواهد از حق فرار کند اینطور است.
فَإِنَّما حِسابُهُ عِنْدَ رَبِّه؛ حساب این شخص در نزد پروردگارش است.
کسی که با خدای تعالی خدای دیگری قرار میدهد؛ خود و اسباب را را مستقل از خدا میداند و با زبانش یا قلبش یا عملش منکر «لا اله الا اللّه» است، حسابش پیش خداست.
از او سؤال میشود آیا تو خالق و رازق و مدبر خودت هستی؟ این سؤالات الآن هم درونش مطرح است، امّا خودش را به نافهمی میزند و مشغول دنیا میشود، لکن در قیامت ظهور مییابد. آنجا دیگر دستش از همه جا کوتاه است و جوابی به پیشگاه پروردگار ندارد.
إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکافِرُونَ؛ کافران که پا روی حق میگذارند روی فلاح و رستگاری نخواهند دید.
حق چیست؟ اول خدای تعالی، بعد هم هدف او که فرمود: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثا» (آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدیم)
رستگاری برای کافر نیست چون نمیتواند پاسخگوی خدای تعالی باشد. آنجا همهچیز را میفهمند، امّا راه بازگشتی مقابلشان نیست و اگر هم برگردند باز به همان کفر خود رجوع میکنند. «وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ»[1]
فلاح یعنی بیرون آمدن از خاک. فلّاح آن است که میکارد و آبیاری و نگهداری میکند تا بذری که کاشته از زمین بروید. «لا یُفلِحُ» یعنی به مادیات چسبیده و نمیتواند بالا بیاید؛ از جهت معنوی رشدی ندارد و خلقیاتش همه حیوانی است. خیلی که زیرک باشد مثل روباه است.
وَ قُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَم؛ بگو: پروردگارا ببخش و رحم کن! این را خداوند به پیامبرش میفرماید که بگوید؛ چراکه او هم بندۀ خداست و متناسب با مقام بلندی که دارد ترسش از خداوند بیشتر است. اگر لحظهای غفلت کند، ساقط میشود، ترکاولی که جای خود دارد.
بنابراین نیاز پیامبر به خدا هزاران بار بیشتر از ماست، چون او بندۀ خاص و رسول پروردگار عالم است. درست است که از عباد مخلَصین گشته و شیطان در او راه ندارد، امّا ممکن است مرتکب ترکاولی شود، همچنان که پیامبران دیگر به این جهت گرفتار شدند.
علاوه بر این، آیه دستور و تعلیمی برای ما هم هست. ما هم که تابع پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هستیم باید همواره از خدا آمرزش و رحمت بخواهیم؛ چراکه هرگز از خطا و گناه در امان نیستیم.
وَ أَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمین؛ تو بهترین رحمکنندگانی. هرچه رحم است از توست؛ پس به ما رحم کن و به عقوبت کردارمان گرفتار مساز!
[1]. انعام، ۳۸.