۲۳ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
کسی که ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد، اگر گناهانی هم داشته باشد یا درصدد تهذیب نفس است، امّا هنوز قلبش آنطور که باید، پاک نشده، خدای تعالی پاکش میکند و بهترین اعمالش را محاسبه میکند.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۲۳ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ چهار شنبه ۱۳۹۸/۰۳/۰۸ آیت الله سید علی محمد دستغیب
روایت روز بیستوسوم
عَنْ زُرَارَهَ عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِالسَّلاَمُ:
«قِوَامُ اَلدِّینِ بِأَرْبَعَهٍ بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَهُ وَ بِغَنِیٍّ لاَ یَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اَللَّهِ وَ بِفَقِیرٍ لاَ یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ وَ بِجَاهِلٍ لاَ یَتَکَبَّرُ عَنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ فَإِذَا کَتَمَ اَلْعَالِمُ عِلْمَهُ وَ بَخِلَ اَلْغَنِیُّ بِمَالِهِ وَ بَاعَ اَلْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ وَ اِسْتَکْبَرَ اَلْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ رَجَعَتِ اَلدُّنْیَا إِلَى وَرَائِهَا اَلْقَهْقَرَى فَلاَ تَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَهُ اَلْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَه»
قِیلَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ: کَیْفَ اَلْعَیْشُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَانِ؟
فَقَالَ «خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِیَّهِ یَعْنِی فِی اَلظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِی اَلْبَاطِنِ لِلْمَرْءِ مَا اِکْتَسَبَ وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبَّ وَ اِنْتَظِرُوا مَعَ ذَلِکَ اَلْفَرَجَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ»[1]
زراره از امام باقر علیهالسلام نقل مىکند امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود:
«پایدارى دین با چهار صنف است: عالمی که علم خود را اظهار مىکند و آن را به کار مىبرد. ثروتمندى که در بخشش به اهل دین خدا بخل نمىورزد. فقیرى که آخرتش را به دنیا نمىفروشد و جاهلى که از طلب علم تکبر نمىکند. پس چون عالم علم خود را پنهان سازد و ثروتمند در مال خود بخل ورزد و فقیر آخرتش را به دنیایش بفروشد و جاهل از طلب علم تکبر کند، دنیا به عقب برمىگردد. زیاد بودن مساجد و رفتوآمد اجساد مردم در آنها شما را فریب ندهد!
گفته شد:یا امیرالمؤمنین زندگى در آن زمان چگونه است؟
فرمود:با آنان در ظاهر درآمیزید، امّا در باطن مخالفت کنید. براى مرد همان مىماند که کسب کرده و او با کسى است که دوستش دارد. با این حال همواره منتظر فرج از سوى خداوند باشید.»
بِعَالِمٍ نَاطِقٍ مُسْتَعْمِلٍ لَه؛ عالم از منظر دین کسی است که به احکام قرآن و روایات آگاه و متخلق به اخلاق الهی است. قید «ناطق» یعنی این عالم نباید سکوت کند و در خانه بنشیند، بلکه باید احکام قرآن و سنّت را بیان کند. امّا نکتۀ مهم این است که «مُسْتَعْمِلٍ لَه» خودش به علمش عمل کند؛ مثلاً خدا میفرماید تقوا داشته باشید؛ صادق و صابر و محسن باشید؛ ظالم و خائن و متکبر نباشید. کسی که این صفات و آثار آن را میشناسد، باید عمل کند و قلب خود را به صفات عالی مزین نماید.
وَ بِغَنِیٍّ لاَ یَبْخَلُ بِفَضْلِهِ عَلَى أَهْلِ دِینِ اَللَّه؛ غنی یعنی بینیاز؛ کسی که در امور دنیا احتیاجی به کسی ندارد و از جهت خانه و وسایل زندگی و مؤونۀ خود و فرزندانش، تأمین است و اضافی هم دارد. چنین کسی اگر بگوید من خودم زحمت کشیدم و رنج بردم و پول به دست آوردم و نمیخواهم به کسی بدهم. زیادی را نگه میدارم شاید فردا محتاج شدم، بخیل است.
«عَلَى أَهْلِ دِینِ اَللَّه» یعنی اولاً: کسی که زندگیاش را وقف علم کرده، همۀ اوقاتش را صرف تحصیل علم و یاد دادن علم میکند. ثانیاً: کسانی که طالباند. کسل خوابآلود نیستند و واقعاً بین خود و خدا محصل علوم دینیاندو ثالثاً: مؤمنانی که احتیاج دارند.
وَ بِفَقِیرٍ لاَ یَبِیعُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاه؛ طایفۀ سوم، فقیری که آخرتش را به دنیا نفروشد؛ یعنی بهخاطرِ چند سکه تملق ظالم را نگوید، وقتی میداند ظالم است. مثل آنها که به دربار امویان و عباسیان میرفتند و با آنکه میدانستند اینها دشمن خدا هستند، احترام میگذاشتند و تعریف میکردند و پولی میگرفتند.
وَ بِجَاهِلٍ لاَ یَتَکَبَّرُ عَنْ طَلَبِ اَلْعِلْم؛ نادانی که میداند نمیداند و تکبری از آموختن ندارد. پای درس بزرگان مینشیند تا چیزی یاد بگیرد.
برخی میدانند جاهلاند، امّا از آموختن ابا دارند، مخصوصاً در علوم دینی و احکام شرعی. میگوید من خودم بهتر از اینها میدانم. به همین دلیل علمی که به کار دین و دنیایش میخورد، نمیآموزد؛ یعنی نمیرود واجبات و محرمات و اخلاقیات و آنچه برای تهذیب نفس و آخرتش بهکار میآید، بیاموزد تا کمکم ذاکر خدای تعالی شود.
اگر این چهار طایفهای که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند، پیدا شود، حیات تازهای در جامعه ایجاد میشود و مردم زندگی خوبی خواهند داشت. اختلاف در بینشان کم میشود و شهر و کشورشان بهشت روی زمین میشود. همه از هم استفاده میبرند و به هم رسیدگی میکنند. ولی اگر اینطور نباشد؛
فَإِذَا کَتَمَ اَلْعَالِمُ عِلْمَه؛ عالمی که درس خوانده، ولی علمش را کتمان میکند و به مردم نمیآموزد یا در خانه مینشیند و در را به روی خودش میبندد یا به علمش عمل نمیکند. این هم نوعی کتمان علم است. وَ بَخِلَ اَلْغَنِیُّ بِمَالِه؛ غنیای که بخل میکند و به کسی چیزی نمیدهد. وَ بَاعَ اَلْفَقِیرُ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاه؛ و فقیری که آخرتش را به دنیا میفروشد؛ دزدی میکند یا کارهای دیگر از این قسم انجام میدهد. وَ اِسْتَکْبَرَ اَلْجَاهِلُ عَنْ طَلَبِ اَلْعِلْمِ؛ جاهلی که از سر تکبر حاضر نیست چیزی یاد بگیرد. این چهار طایفه گویی در قبرستان هستند؛ یعنی مثل مردهاند؛ مرده معنوی.
رَجَعَتِ اَلدُّنْیَا إِلَى وَرَائِهَا اَلْقَهْقَرَى؛ با اینها دنیا به عقب برمیگردد و جامعه به قهقرا میرود؛یعنی هیچ پیشرفتی نه از جهت دین و نه از جهت دنیا ندارد و بهجای آنکه پیشرفت کنند، عقبمانده میشوند.
فَلاَ تَغُرَّنَّکُمْ کَثْرَهُ اَلْمَسَاجِدِ وَ أَجْسَادُ قَوْمٍ مُخْتَلِفَه؛ پر شدن مسجدها و اینکه جسدها کنار هم مینشینند، شما را مغرور نکند. این عبارت کار را مشکل میکند. گاهی فکر میکنیم اگر مساجد پرجمعیت شود، نشانۀ این است که مردم رو به دین دارند، امّا حضرت میفرماید فریب این پر شدن و این جمعیتها را نخورید.
این دو حالت دارد؛ اگر در این جمع شدن، همه با هم مهربان و همه در راه تهذیب باشند و ظلمی به هم نکنند و بخواهند جانشان را فدای دینشان و هموطنشان بکنند، خوب است. این پر شدن مسجد یعنی یکدل شدن. دیگر پول و دنیا برایشان بیاهمیت میشود.
ولی اگر اینطور نباشند و هرکس به راه خودش برود و دنبال دنیا باشد، ممکن است مسجد یا محل اجتماع مسلمین پر باشد، ولی دلها از هم دور است. وقتی میگویی این بندۀخدا که در این مسجد میآید، فقیر است، آیا میتوانی کمکش کنی؟ میگوید ما آمدیم اینجا یک نمازی بخوانیم و برویم. اذیتمان نکنید. یعنی کاری به رنج و فقر دیگران ندارد و مثل مرده است.
یا به آن عالم میگویی آیا حاضری نیم ساعت برای مردم سخنرانی کنی؟ میگوید وقت ندارم؛ حال ندارم. این هم مرده است.
اگر به مردم بگویی نیم ساعت بنشینید و سخنرانی گوش بدهید و چیزی یاد بگیرید، میگویند ما کاسبی داریم؛ درس داریم. آمدیم نمازی بخوانیم و برویم.
مساجد پر میشود، ولی هرکس بهانهای دارد که نمازی بخواند و فرار کند. ظاهراً کنار هم نشستهاند، امّا دلها از هم دور است و هر کس در عالمی سیر میکند.
قِیلَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ: کَیْفَ اَلْعَیْشُ فِی ذَلِکَ اَلزَّمَان؛ پرسیدند یا امیرالمؤمنین در این زمان چه کنیم؛ چگونه دینمان را حفظ کنیم؛ آیا راهی هست؟
این اتفاقات در زمان خلفای اموی و عباسی پیش آمده. در زمان معاویه مساجد پر میشد. گاهی خودش امام جمعه و امام جماعت میشد. خود را امیرالمؤمنین میخواند. همۀ خلفا خود را امیرالمؤمنین میخواندند و در زمان آنها مساجد خلوت نبود.
وقتی این صحبتها میشود، شما فوراً با وضع امروز یا دیروز مقایسه نکنید. ما کلی صحبت میکنیم و شما خودتان هوشیار باشید. وقتی روایتی میخوانیم و در آن دقت میکنیم، میخواهیم چیزی یاد بگیریم، نه اینکه مسائل را با هم داخل کنیم.
فَقَالَ خَالِطُوهُمْ بِالْبَرَّانِیَّهِ یَعْنِی فِی اَلظَّاهِرِ وَ خَالِفُوهُمْ فِی اَلْبَاطِن؛ در چنین شرایطی شما در ظاهر با آنها سلام علیک کنید؛ معاشرت کنید، ولی باطناً مواظب باشید دینتان را ندزدند.
اگر زمانی چنین قضیهای پیش آمد و دیدی دیگر عالمی پیدا نمیشود -نه اینکه بخواهی به کسی تهمت بزنی- قصد تهمت زدن نداری؛ غیبت نمیکنی؛ دروغ نمیگویی، امّا خودت سعی کن باطنت مثل ظاهرت خوب باشد؛ مهذّب و باتقوا باشی و گوش و چشم و زبانت همه را حفظ کنی؛ یعنی اهل عمل شوی. در این صورت قلبت روشن میشود، ملتفت میشوی فلانی که صحبت میکند، عالمِ عامل است یا بیعمل. این را خدای تعالی عنایت میکند، بدون اینکه به کسی بگویی، ملتفت میشوی.
لِلْمَرْءِ مَا اِکْتَسَب؛ هرکسی باید به خودش نگاه کند، ببیند در این عمری که گذشت، چه کرد؟ الآن که میخواهد برود، چه میخواهد ببرد؛ از اعمال عبادی، تقوا، تهذیب نفس چه دارد؟ آیا به دنیا چسبیده و وقتی حضرت عزرائیل تشریف میآورد، به گریه و ناله میافتد که خانهام چه میشود؛ مسجدم چه میشود؛ شاگردان و مریدانم چه میشوند یا واقعاً آماده است و همین که حضرت عزرائیل آمد، میگوید چه خوب که آمدی؛ منتظرت بودم؟!
ما اگر میگوییم خدایا طول عمرمان بده، برای این است که از جهت معنوی بیشتر بفهمیم. آدم باید بفهمد داراییاش از جهت معنوی چقدر است! آیا میتوانی بگویی چقدر از اعمالت قبول شده؟ هیچکس نمیتواند بگوید، امّا باید فکر کند از این نمازهایی که خواندم، چقدرش برای خدا بوده؛ چقدر از این رفت و آمدها به مسجد برای خدا بوده و خدا قبول کرده. باید اینها را حساب کرد. آیا میدانی قلبت چقدر پاک است؟ ادعا که فایدهای ندارد. باید امتحان پیش بیاید تا بفهمد از درونش و اعمالش چقدر نفع کسب کرده.
﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَهٌ﴾[2]
«هرکس در گروی کردۀ خویش است.»
هرچه کسب کردی، داراییات همان است و همان را با خود میبری، مابقی را باید بگذاری و بروی!
وَ هُوَ مَعَ مَنْ أَحَبّ؛ هرکس هرچه دوست بدارد، همراهش هست، حتی اگر یک سنگ باشد. از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله نقل شده:
«فَإِنَّ الْمَرْءَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ مَعَ مَنْ أَحَبَ»[3]
«آدمی روز قیامت با هرچه دوست میدارد، محشور میشود.»
شما که دوستدار خدا و پیامبر و اهلبیت هستی، با آنهایی. اگر کسی زن و بچه را دوست بدارد، باید بگذارد و برود. اگر خانه و پول و مادیات را دوست میدارد، باید آنجا رنج بکشد؛ چون محبّتش به اینها بود و اکنون هیچچیز دستش نیست. در یک دل دو محبوب نمیگنجد. یا اولی و دومی وسومی یا علی علیهالسلام. نمیشود هم یزید باشد و هم حسین علیهالسلام، هم هارونالرشید باشد و هم موسی بن جعفر علیهماالسلام.
وَ اِنْتَظِرُوا مَعَ ذَلِکَ اَلْفَرَجَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ وقتی کار به اینجا کشید، انتظار فرج بکشید.
بانوی ایرانی در کتاب اربعین هاشمیه، ذیل این حدیث توضیح میدهد که احتمال دارد منظور فرج امام زمان باشد، احتمال هم دارد که وقتی چنین وضعی در جامعه میبینی، در حالی که خودت وارسته شدهای، منتظر فرج برای خودت و خلاصی خودت باشی! یعنی منتظر باش خدای تعالی برایت روحی فراهم میکند که با خودش مأنوس شوی.
بانوی ایرانی شرح این روایت را خیلی مفصل بیان کرده. اگر کتابش را داشتید، خواندنش بسیار مفید است، مخصوصاً برای آقایان طلاب.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت گفتند روزی رفتم به دیدن بانوی ایرانی، زمانی که تقریباً نود ساله بود. ایشان در اتاق دیگری نشسته بود. وقتی خبرش دادند فلانی آمده، از اتاقش که بیرون آمد، همینطور مثل خورشید نور میانداخت و میآمد.
نور دیدن برای کسانی که خود را مهذّب کردهاند، چیز مهمی نیست، امّا بزرگواری این بانوی محترم را نشان میدهد.
علی علیهالسلام در قرآن
سورۀ عنکبوت، آیۀ ۲:
«أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُون»
«آیا مردم گمان کردند همین که گفتند ایمان آوردیم، رها مىشوند و امتحان نمیشوند؟»
همۀ ما امتحان میشویم؛ مثلاً نوجوانی که سعی میکند با تقوا باشد، پدر یا مادرش میگویند بیا غذا بخور یا برایم آب بیاور. اگر گوش ندهد و تندی کند و بگوید خودت برو آب بخور، رعایتِ تقوا نکرده است. مگر قرار نشد احترام پدر و مادر را نگه داری؟ این امتحان است.
میگوید میخواهم نمازهایم ترک نشود، امّا وقتی اذان صبح میگویند و پدر صدایش میکند، میگوید بگذار کمی بخوابم. یکبار، دوبار، سهبار، دستآخر میگوید ولم کنید، بعداً میخوانم. امّا یکباره میبیند آفتاب زده!
در دانشگاه دخترها اینطرف و آنطرفش میآیند. میگوید نمیشود نگاهشان نکرد، بدشان میآید؛ آدم را مسخره میکنند!
مگر قرآن نمیگوید به زنها نگاه نکنید؟!
﴿قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ﴾[4]
«به مردان مؤمن بگو چشمانشان را از نامحرم بپوشانند.»
اینها همه امتحان است. همه امتحان میشوند؛ عالم و جاهل ندارد؛ مثلاً مسألهای پیش میآید و فلان عالم میگوید حکمش اینطور است. بعد عالم دیگری بهتر از او میگوید، امّا آن اولی غرورش اجازه نمیدهد قبول کند، میگوید نه همین که من گفتم درست است، در حالی که میداند درست نیست. آقای عالم از این امتحان رد شدی! وقتی میفهمی او بهتر گفت، چرا قبول نمیکنی؟
حسکانی میگوید یکی از مصادیق مهم این آیه علی علیهالسلام است؛ یعنی ای مردم آیا گمان کردید همین که میگویید ایمان آوردیم، امتحان نمیشوید به مولا علی علیهالسلام؟
کسی که میگوید من پیامبر را دوست دارم و میداند علی علیهالسلام همهکارۀ پیامبر است؛ از کودکی در دامان او بزرگ شده، این همه راجعبه علی سخن گفته، چطور علی را رها میکند؟ چنین کسی در فتنه افتاد؛ یعنی امتحان خوبی پس نداد.
سورۀ عنکبوت، آیۀ ۴:
﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَنْ یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾
«آیا کسانى که کارهاى ناشایست مىکنند، میپندارند بر ما سبقت خواهند گرفت؟ چه بد داورى مىکنند!»
کسی که در گناه افتاده، ظاهراً میگوید من مسلمانم، ولی همه گناهی میکند، آیا فکر میکند بر خدای تعالی پیشی میگیرد؟ یعنی آیا فکر میکنند تقدیرات خودشان و دیگران دست آنهاست؟
کسانی که مقابل علی علیهالسلام ایستادند و فکر کردند خودشان را جلو انداختند، آیا همیشه جلو هستند؟ اینطور نیست. گیرم امروز چند نفری دورشان را گرفتند، امّا خودشان و همه میدانند چه کسی جلوتر است.
چرا علی را رها کردند و به فلانی و فلانی چسبیدند؟ چون دلهاشان پر از کینه علی بود؛ چون حضرت پدران و اقوام و خویشانشان را که کافر و مشرک بودند و مانع اسلام آوردن دیگران میشدند، کشت. آنها اژدهاهایی بودند که علی علیهالسلام بهاذناللّه بر زمینشان زد.
حسکانی از ابن عباس روایت میکند «أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ» در مذمّت عتبه و شیبه و ولید بن عتبه که در جنگ بدر به مبارزه على علیهالسلام و حمزه و عبیده حاضر شدند، نازل شد.
سورۀ عنکبوت، آیۀ ۵:
﴿مَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیم﴾
«کسى که به لقاء خدا امید دارد، بداند که زمان مقرّر الهی خواهد آمد و اوست شنواى دانا.»
ملاقات خدا چگونه است؟
﴿فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَدا﴾[5]
«هرکس امیدِ لقاء پروردگارش را دارد، عمل صالح انجام دهد و در پرستش خدا احدی را شریک نکند!»
آیا عمل صالح باید قبول شود یا خیر؟ شریک برای خدا قرار ندادن یعنی هرچه خدا گفته، بگوید چشم. میگوید من یکی هستم، چشم؛ این پیامبرِ من است، چشم؛ این جانشین پیامبر است، چشم.
اگر گفتی تا اینجا را قبول دارم و این یکی را قبول ندارم، میشود شرک. «و لا یشرک بعباده ربه احدا». این دیگر عملِ صالح نیست.
معنی لقاء و ملاقات خدا چیست؟ خدا جسم نیست؛ پس با چشم دل باید او را ملاقات کرد و برای این منظور باید اینجا آثاری داشته باشی که آنجا ملتفت شوی.
آیا ملتفت هستی که خدای تعالی عالم است؛ یعنی هرچه در علم اولین و اخرین است، میداند و میبیند؟ یکی را نشان بده که ذرهای از این علم را داشته باشد؟
مگر علی علیهالسلام نگفت «سلونی قبل ان تفقدونی»؟ پس علی ظهور علم خدای تعالی است. وقتی علی علیهالسلام را ملاقات میکنی، یکی از ظهورات علم خدای تعالی را ملاقات کردهای. این لقاء خداست.
امیرالمؤمنین فرمود پیامبر هزار درِ علم بر من باز کرد که از هر در هزار در باز میشد. آقای اولی هم گفت «أَقِیلوُنِى فَلَسْتُ بِخَیْرِکُمْ وَ عَلِىٌّ فِیکُمْ» یعنى اى مردم بیعت خود را از من فسخ کنید و مرا از خلافت عزل نمایید که من از شما بهتر نیستم و حال اینکه على علیهالسلام در میان شما است. دومی هم بارها گفت «لو لا علی لهلک عمر». حال کدامِ اینها ظهور علم خدا هستند؟
ظهور علم و قدرت و همۀ اسماء خدای تعالی اول پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است و بعد علی علیهالسلام و بعد هم ائمۀ اطهار علیهمالسلام. وقتی مرگ آمد، میبینی این بزرگواران همه بالای سرت هستند.
ابن شهرآشوب از موسی بن سیار روایت کرده: با حضرت امام رضا علیه السلام بودم و با آن حضرت به شهر طوس نزدیک شده بودیم که صدای شیون و فغانی شنیدیم، در پی آن صدا رفتیم، ناگاه به جنازهای برخوردیم.
چون نگاهم به جنازه افتاد، دیدم آقایم پا از رکاب خالی کرد و از اسب پیاده شد ونزدیک جنازه رفت و او را بلند کرد، پس خود را به آن جنازه چسبانید؛ آنگونه که برّه نوزاد، خود را به مادر میچسباند. آنگاه رو به من نمود و فرمود: ای موسی بن سیار؛ هر کس مشایعت کند جنازه دوستی از دوستان ما را از گناهان خود بیرون میشود مانند روزی که از مادر متولّد شده که هیچ گناهی بر او نیست.
چون جنازه را نزدیک قبر بر زمین نهادند، آقای خود امام رضا علیه السلام را دیدم که به طرف میت رفت و مردم را کنار کرد تا خود را به جنازه رساند، پس دست خود را به سینه او نهاد و فرمود: ای فلان بن فلان! بشارت باد تو را به بهشت. بعد از این ساعت دیگر وحشت و ترسی برای تو نیست.
من عرض کردم: فدای تو شوم! آیا این میت را می شناسید و حال آنکه به خدا سوگند این سرزمین را تا به حال ندیده و نیامده بودید؟
فرمود: ای موسی! آیا میدانی اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما امامان عرضه میشود؟ پس اگر تقصیری در اعمال ایشان دیدیم از خدا میخواهیم او را عفو کند و اگر کار خوب از او دیدیم از خدا برای او پاداش نیکو درخواست میکنیم.
این میشود لقاء خدای تعالی
سورۀ عنکبوت، آیۀ ۶:
﴿وَمَنْ جَاهَدَ فَإِنَّمَا یُجَاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِین﴾
«هرکس جهاد کند، براى خود جهاد کرده، زیرا خدا از همۀ جهانیان بىنیاز است.»
کسی که با نفسِ خود جهاد میکند و خود را وامیدارد در تبعیت شرع باشد، خیلی مهمتر از کسی است که با دشمن جهاد میکند؛ چون این نفس به این زودی زیر بار نمیرود. خیلی سخت است.
رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله وقتی صحبت از نفس میکنند، میفرمایند هرکس شیطانی همراه خود دارد -یعنی همان نفس- گفتند آقا شما چطور؟ فرمود من هم همینطور، امّا من شیطانم را با دست خود تسلیم کردم. نفس من مؤمن شده.
پیامبر اکرم قبل از بلوغ و از وقتی به سن رشد رسیدند، به تعلیم جبرئیل با نفس خود مجاهده و مبارزه میکردند. در روایت داریم جبرئیل از همان اول تا زمان بعثت حضرت را راهنمایی میکرد.
در بحارالأنوار آمده است از امام معصوم پرسیدند آیا پیامبر اکرم پیش از بعثت تابع عیسی بودند؟ فرمود ایشان از همۀ پیامبران افضل هستند. پرسید پس به چه دینی بودند؟ فرمود خدای تعالی جبرئیل را واداشته بود اعمالی را که ایشان باید انجام دهند، سفارش میکرد. یعنی به دین خودشان بودند و دستورات مخصوص خود را داشتند.
اینقدر زحمت کشیدند که «اسلم شیطانی بِیَدی» شیطان خود را با دست خود مهار کردند. بعد از پیامبر چه کسی اینقدر مجاهده با نفس کرد، جز علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام؟ البته ایشان باید جلودارِ دین مردم تا ابد الاباد باشند، ولی ما چطور؛ ما که امّت او هستیم؟
هنگامی که موسی بن جعفر علیهماالسلام در زندان هارون بود، زندانبان به هارون گفت از وقتی ایشان آمده، من حتی یک بار هم نشنیدم چیزی علیه تو گفته باشد. همیشه مواظب ذکر و نماز خویش است.
نه اینکه او قابل نفرین نباشد، بلکه حضرت موسی بن جعفر چیز دیگری میبیند و مطالب دیگری متوجه است.
سورۀ عنکبوت، آیۀ ۷:
﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَحْسَنَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُون﴾
«کسانى که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، گناهانشان را میپوشانیم و بهتر از آنچه کردند، پاداششان میدهیم.»
یعنی اگر نماز خوانده و مقداری حواسش پرت بوده، امّا بنایش بر این است که مؤمن باشد و عمل صالح کند و سعی میکند خیالی در نمازش نیاید، خدای تعالی قبول میکند و احسن (بهترین نماز) را برایش مینویسد. این برای کسی است که دوستی علی و اولاد علی علیهمالسلام را در دل دارد.
اول ایمان است و بعد عمل صالح، و هردو طبق روایت، حبّ علی و ائمۀ اطهار علیهمالسلام است. «هل الایمان الّا الحب» آیا ایمان چیزی جز حبّ است؟ حبّ خدا، پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام میشود ایمان.
عمل صالح یعنی عملی که خدا قبول کند. عملی را خدا قبول میکند که آمیخته با دوستی ائمۀ اطهار علیهمالسلام باشد. اگر نباشد، هیچ فایدهای ندارد.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده اگر کسی چهل سال عبادتِ خدا کند؛ اموال بسیاری در راه خدا انفاق کند؛ در بین رکن و مقام به شهادت برسد، امّا دوستی اهلبیت را نداشته باشد، هیچ فایدهای به حالش ندارد.
البته کسی که مستضعف فکری بوده و کلام حق اصلاً به گوشش نخورده، به فکرش هم خطور نکرده که شاید حقیقت چیزِ دیگری باشد، ممکن است خدای تعالی او را ببخشد و جهنمی نکند، ولی اینطور هم نیست که کنار سلمان و ابوذر باشد.
کسی که ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد، اگر گناهانی هم داشته باشد یا درصدد تهذیب نفس است، امّا هنوز قلبش آنطور که باید، پاک نشده، خدای تعالی پاکش میکند و بهترین اعمالش را محاسبه میکند.
السلام علیک یا اباعبدالله یا حسین بن علی یابن رسول اللّه
[1] ـ بحارالأنوار، ۲، ۶۷.
[2] ـ مدثر، ۳۸.
[3] ـ تفسیر منسوب به امام حسن عسکری، ۳۷۱.
[4] ـ نور، ۳۰.
[5] ـ کهف، ۱۱۰.