۱۶ رمضان ۱۳۹۸ – ۱۴۴۰ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
این را هم بدانید که هرکسی به اندازۀ خودش عالم است. خانمها و آقایانی که سالها مطالعه کردند و چیزهای شنیدند، به اندازۀ خود باید مواظب باشند. فکر نکید عالم فقط آن است که طلبه باشد یا عمامه داشته باشد. شما هم به اندازۀ خود عالمید؛ مراقب باشید عالم بیعمل نباشید!
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
۱۶ رمضان ۱۳۹۸- ۱۴۴۰ چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۳/۰۱ آیت الله سید علی محمد دستغیب
روایت روز شانزدهم
روایت اول
[الإحتجاج] بِالْإِسْنَادِ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْعَسْکَرِیِّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ:
«عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ اَلَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَ عَفَارِیتُهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ اَلْخُرُوجِ عَلَى ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ اَلنَّوَاصِبُ أَلاَ فَمَنِ اِنْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ اَلرُّومَ وَ اَلتُّرْکَ وَ اَلْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّهٍ لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ»[1]
حضرت امام حسن عسکری از حضرت صادق نقل مینماید آن جناب فرمود:
علماء شیعیان ما مدافع مرزهای ما در برابر شیطان و همکاران پلید او هستند. جلوگیری میکنند از اینکه آنها حمله بر شیعیان ضعیف ما کنند و یا اینکه شیطان و پیروان ناصبی او مسلط بر ایشان شوند. آگاه باشید کسی که از شیعیان ما این مقام را داشته باشد هزار هزار مرتبه بهتر است از کسانیکه با روم و ترک و اهل خزر جنگ کنند زیرا آنها مدافع ادیان شیعیان هستند و ایشان از بدنهای آنها نگهداری می کنند.
منظور از علما، عالم عامل و مهذبی است که خدا او را کمک کرده، توانسته شیطان و نفس را مهار کند. حرف شیطان را گوش نمیدهد و واجبات را انجام میدهد و حرام را ترک میکند و مستحبات و مکروهات را تا آنجا که ممکن است رعایت میکند. چنین عالمی میتواند جلوی شیاطین را بگیرد و شیعیان را از شرّ آنها حفظ کند. و شأن و مرتبهاش از مجاهدین فی سبیل الله بالاتر است.
روایت دوم
عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ قَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: «اَلْمُؤْمِنُ اَلْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ اَلصَّائِمِ اَلْقَائِمِ اَلْغَازِی فِی سَبِیلِ اَللَّهِ وَ إِذَا مَاتَ ثُلِمَ فِی اَلْإِسْلاَمِ ثُلْمَهٌ لاَ یَسُدُّهَا شَیْءٌ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ»[2]
امیرالمومنین فرمود: مؤمنِ عالم اجر و پاداشش زیادتر است از سرباز جنگجو در راه خدا که روزهدار و شبزندهدار باشد. هرگاه عالم از دنیا برود در اسلام رخنهای پیدا میشود که تا روز قیامت هیچچیز نمیتواند آن رخنه را بپوشاند.
روایت سوم
حَمَّادٍ اَلْحَارِثِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: «یَجِیءُ اَلرَّجُلُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ وَ لَهُ مِنَ اَلْحَسَنَاتِ کَالسَّحَابِ اَلرُّکَامِ أَوْ کَالْجِبَالِ اَلرَّوَاسِی فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَنَّى لِی هَذَا وَ لَمْ أَعْمَلْهَا فَیَقُولُ هَذَا عِلْمُکَ اَلَّذِی عَلَّمْتَهُ اَلنَّاسَ یَعْمَلُ بِهِ مَنْ بَعْدَکَ»[3]
در قیامت مردی از علما را برای پاداش میآورند. میبیند مانند تودههای ابر متراکم یا کوههای بلند حسنات دارد. عرض میکند پروردگارا این حسنات از کجا به من رسیده من که اینها را عمل نکردهام. خطاب میشود این پاداش علمی است که به مردم تعلیم کردی و آنها بعد از تو عمل کردند.
روایت چهارم
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَ یُعْرَفُ اَلنَّاجِی؟ فَقَالَ مَنْ کَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَهُوَ نَاجٍ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِکَ مُسْتَوْدَعٌ[4]
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند نشانۀ نجاتیافته چیست؟ فرمود: هرکس کردارش موافق گفتارش باشد، نجاتیافته است و هرکه کردارش موافق گفتارش نباشد، دیانتش عاریهاى و لرزان است.
روایت پنجم
قَالَ سُلَیْمُ بْنُ قَیْسٍ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ علیهالسلام یُحَدِّثُنِی وَ یَقُولُ إِنَّ النَّبِیَّ صلّیاللّهعلیهوآله قَالَ مَنْهُومَانِ لَا یَشْبَعَانِ مَنْهُومٌ فِی الدُّنْیَا لَا یَشْبَعُ [مِنْهَا] وَ مَنْهُومٌ فِی الْعِلْمِ لَا یَشْبَعُ مِنْهُ فَمَنِ اقْتَصَرَ مِنَ الدُّنْیَا عَلَى مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَهُ سَلِمَ وَ مَنْ تَنَاوَلَهَا مِنْ غَیْرِ حِلِّهَا هَلَکَ إِلَّا أَنْ یَتُوبَ وَ یُرَاجِعَ وَ مَنْ أَخَذَ الْعِلْمَ مِنْ أَهْلِهِ وَ عَمِلَ بِهِ نَجَا وَ مَنْ أَرَادَ بِهِ الدُّنْیَا هَلَکَ وَ هُوَ حَظُّهُ وَ الْعُلَمَاءُ عَالِمَانِ عَالِمٌ عَمِلَ بِعِلْمِهِ فَهُوَ نَاجٍ وَ عَالِمٌ تَارِکٌ لِعِلْمِهِ فَهُوَ هَالِکٌ إِنَّ أَهْلَ النَّارِ لَیَتَأَذَّوْنَ مِنْ نَتْنِ رِیحِ الْعَالِمِ التَّارِکِ لِعِلْمِهِ وَ إِنَّ أَشَدَّ أَهْلِ النَّارِ نَدَامَهً وَ حَسْرَهً رَجُلٌ دَعَا عَبْداً إِلَى اللَّهِ فَاسْتَجَابَ لَهُ فَأَطَاعَ اللَّهَ فَدَخَلَ الْجَنَّهَ وَ عَصَى اللَّهَ الدَّاعِی فَأُدْخِلَ النَّارَ بِتَرْکِهِ عِلْمَهُ وَ اتِّبَاعِهِ هَوَاهُ [وَ عِصْیَانِهِ اللَّهَ] إِنَّمَا هُمَا اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الآخِرَه»[5]
دو حریصاند که سیر نمىشوند: حریص دنیا که از آن سیر نمىشود و حریص علم که از آن سیر نمىشود. هرکس از دنیا به قدرى که خداوند برایش حلال کرده، اکتفا کند، سالم مىماند و هر کس آن را از غیر راه حلال بدست آورد، هلاک مىشود، مگر آنکه توبه کند و برگردد. هر کس علم را از اهلش فرا گیرد و به آن عمل نماید نجات پیدا مىکند و هر کس از آن، دنیا را در نظر داشته باشد، هلاک مىشود و نصیب او همان دنیا خواهد بود.
علما دو نوعاند: عالمى که به علمش عمل مىکند، چنین کسى نجات پیدا مىکند، و عالمى که عمل به علم خود را ترک مىکند، چنین کسى هلاک مىشود. اهل جهنّم از بوى بد عالمى که علمش را ترک کند در اذیّت خواهند بود.
پشیمانترین و پر حسرتترین اهل جهنّم کسى است که بندهاى را بهسوى خدا دعوت کند و آن بنده قبول نماید و خدا را اطاعت کند و داخل بهشت شود، در حالى که دعوتکننده، از دستور خداوند سرپیچى کند و بهخاطرِ ترک علمش و دنبالهروى از هوس و معصیتش نسبت به خداوند داخل آتش شود.
دو مطلب در کار است: پیروى از هواى نفس و طولانى بودن آرزوها. پیروى از هواى نفس مانع حق مىشود و آرزوى دراز آخرت را به فراموشى مىسپارد.
ابوصادق سُلَیْم بن قِیْس هِلالی عامری کوفی از اصحاب خاص چهار امام نخست شیعه بود که محضر امام باقر علیهالسلام را هم درک کرد. او از قدیمیترین علمای شیعه و بزرگان اصحاب ائمه و مورد وثوق آنان بود و نزد ایشان محبوبیت و جایگاه ویژهای داشت. کتابی به او منسوب است (کتاب سلیم بن قیس هلالی) که در آن از فضایل اهلبیت و حوادث پس از رحلت پیامبر اکرم سخن گفته است. بسیاری از عالمان شیعه در مدح و ثنای او سخن گفتهاند، با این حال دیدگاههای متفاوتی نیز درباره شخصیت او وجود دارد.
سلیم اسرار زیادی از امیرالمؤمنین شینده و مخفی کره بود. در سال ۳۵ هجری که آن حضرت خلافت را به دست گرفت، سلیم همچنان که با قلم به یاری حق مشغول بود، جهادِ خود را با شمشیر تکمیل نمود و آنچه در میدانهای جنگ دید در کتابش ثبت نمود. او که از دوستان خوب امیرالمؤمنین بود، در سه روز آخر عمر آن حضرت ملتزم حضور بود و وصیتنامه امام علی علیهالسلام را به نقل از آن حضرت نوشت.
در سال ۷۵ هجری، حجاج بن یوسف ثقفی از طرف عبدالملک بن مروان حاکم عراق شد. از اولین کسانی که حجاج سراغشان را گرفت، سلیم بن قیس بود، چراکه سابقه او با امیرالمؤمنین روشن بود، به همین جهت با ورود حجاج، سلیم از عراق فرار کرد و به سمت ایران آمد تا در سرزمین فارس، در نزدیکی شیراز به شهری به نام «نوبندجان» رسید. او در اواخر سال ۷۶ هجری در سن ۷۸ سالگی بدرود حیات گفت و ظاهرا در همان شهر به خاک سپرده شد. برخی نیز سال وفات او را در ۹۰ هجری میدانند.
عالم عامل
خدای تعالی در قرآن کریم علما را دو دسته کرده؛ عالمی که به علمش عمل میکند و عالمی که به علمش عمل نمیکند. دربارۀ قسم دوم در سورۀ جمعه میفرماید:
﴿مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً﴾[6]
«مثَلِ کسانی که به تورات مکلّف شدند و زیرِبارِ آن نرفتند، مانند مثَلِ الاغی است که کتابهایی حمل میکند.»
خدای تعالی بشر را خلق کرد و خواست او مختار باشد. وقتی از خواستِ خدا صحبت میشود، چون و چرا معنا ندارد، مگر اینکه برای فهمیدن باشد، نه ایراد گرفتن. خدا بشر را مختار آفرید و دو راه در او قرار داد؛ خیر و شرّ. راه خیر نامش روح خدایی و نفس مطمئنه و راضیه و مرضیه است و شرّ نامش نفس امّاره. آیات متعدد قرآن در این باره وجود دارد.
هر کسی به حساب فطرت خود فی الجمله میفهمد کدام راه خوب است و کدام راه بد، امّا این فهم کامل نیست؛ یعنی خصوصیات و فروعات آن را به روشنی نمیشناسد. فقط میتواند بفهمد صفاتی مثل تکبر، حسد، ظلم و… بد است، ولی اینکه ظلم چگونه است یا تکبر چیست و کی بد است، این خصوصیات را درک نمی کند و راه از بین بردن آن را هم نمیداند.
از همین رو خدای تعالی برای آنکه آنچه در نفس و فطرت انسان قرار داده، کاملاً مشهود و روشن شود و فروعاتش معلوم گردد، برای هدایت بشر و توضیح و تفصیل فطرت، افرادی را بهعنوانِ پیامبر فرستاد و آنها را واداشت سالها مهذب و پاک شوند و کمکشان کرد معصوم باشند. این انبیاء سردستۀ علمایند.
عالم واقعی که بشر را تعلیم میدهد، اول خدای تعالی است و بعد انبیاء و مرسلین که اولینشان آدم و آخرینشان خاتم و خاتم انبیاء محمّد بن عبدالله صلّیاللّهعلیهوآله است.
بنابراین عالمِ اول خدای تعالی است. علم او مطلق است؛ یعنی هیچ جهلی در آن راه ندارد. نمیشود گفت خدا این را نمیداند. ندانستن و جهل در ذات پروردگار معنا ندارد. امّا در غیر پروردگار، بله. یعنی تا قبل از رسول خدا هر پیامبری آمده، دربارۀ چیزهایی نادان بوده. البته برای هدایت بشر کافی و کامل بود.
دربارۀ پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام نیز در قرآن و روایات وارد شده که علم ایشان علم خدای تعالی است، یعنی ایشان ظهور اسم «علیم» هستند، اما علمشان نسبت به خداوند محدود است و نسبت به غیر خداوند نامحدود. همچنانکه مولا علی علیه السلام نیز ظهور علمِ پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله هستند که فرمود پیامبر هزار درِ علم بر من گشود که از هر دری هزار در باز میشد، امّا باز هم پیغمبر اکرم عبد و مخلوق خداست. خالق نیست. از نور خدای تعالی خلق شده و مخلوق اوست. لذا فرمود «اول ما خلق اللّه نوری» ما خلق اللّه یعنی ایشان مخلوقِ خداست.
بارها گفتهایم هر صلواتی که میفرستیم، برای پیامبر اکرم و اهلبیتش عروجی تازه است و ایشان همیشه در حال عروج هستند و سکونی ندارند؛ چون خدای تعالی بینهایت است، امّا هرچه ایشان سیر کنند، هنوز جا دارد. مغز ما بیش از این گنجایش ندارد و نمیتوانیم واقع را بفهمیم.
تا اینجا واضح شد که پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام معلم بشرند؛ یعنی هرچه بشر برای سیرش و صعودش به سوی خدای تعالی احتیاج داشته باشد، ایشان میدانند و میآموزند. از طرفی سیر و صعود بشر بیانتهاست و هرگز به آخر نمی رسد؛ چون آخری وجود ندارد. همۀ راههای تعالی و حرکت بشر در قرآن آمده و پیامبر اکرم بازگو کرده است و تا آنجا که علی علیهالسلام گنجایش داشته، به ایشان عنایت کرده، به ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم همینطور. خودِ ائمه هم شاگرد تربیت میکردند.
پس پیامبر اکرم از همه برتر و بعد از ایشان علی علیهالسلام و سپس سایر ائمه تا امام زمان هستند که از همه حتی از انبیاء گذشته برترند. از اولین و آخرین هرکس هر مقامی داشته باشد، شاگرد انبیاء و ائمه است و نمیتواند بالاتر از پیامبر اکرم و اهلبیت باشد.
حضرات معصومین علیهمالسلام بشر را به دو چیز تعلیم دادند؛ یکی اینکه واجبات را انجام دهید و حرام را ترک کنید و به مستحبات و مکروهات تا حدودی که میتوانید مقید باشید. این را گفتند و تأکید کردند.
دوم اینکه مواظب قلب و دلتان باشید. شما این بدیها و این خوبیها را دارید؛ کینه صفت بد و مهربانی و دوستی با مؤمنان خوب است. حسد بد است و غبطه خوب است. کبر بد و تواضع خوب است. اینها را هم از قرآن و هم در کلماتشان توضیح دادند. این مرحله دوم از مرحله اول جدا نیست و تا کسی هر دو را انجام ندهد، نمیتواند مهذب شود و از وضعی که دارد بیرون بیاید.
خدای تعالی این چنین قرار داده تا بشر با طی این مراحل عروج کند و حتی از ملائکه که خوبی صرف هستند، بالاتر رود. در واقع او جلّجلاله جنس دیگری خلق کرده که میتواند در اثر مبارزه سرآمد همۀ مخلوقات شود. ملائکه مبارزه ندارند؛ لذا در همان حالی که هستند، ایستادهاند و نمیتوانند بالاتر روند. درجهشان همان است که خدای تعالی از ابتدا معیّن کرده، امّا بشر در اثر انجام واجبات و ترک محرمات و تهذیب نفس بهتدریج میتواند از ملائکه هم بالاتر رود، حتی از ملائکه مقرّب یعنی جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل. همچنانکه پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام از همۀ ملائکه بالاتر بودند و ملائکۀ مقرب خادم ایشان بودند.
پس از اینکه آدمی واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد و درونش هم به عنایت پروردگار تهذیب شد، اگر خودش بخواهد، خداوند علم جدیدی به او عطا میکند. فراموش نکنیم که این اعمال پایه و اساس است؛ یعنی محال است کسی دروغگو و متکبر و غیبت کننده و کینهای و دنیاپرست باشد و نماز و روزهای نداشته باشد و خداشناس شود. این شخص از دایرۀ انسانیت بیرون است و جزء حیوانات و بلکه بدتر از آنهاست. «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلّ».
امّا حرکتی را که قرار است آغاز شود تا به علم برسد، خود شخص از خدای تعالی خواسته و خدا عنایت میکند. البته همین خواستن را هم خدای تعالی در انسان قرار داده است، وگرنه کسی که هیچ نمیفهمد، چگونه میتواند طالب شود؟ درست است که نماز و روزه بهجا میآورد و خود را تهذیب میکند، امّا طالب شدنِ علمی که ملتفت شود خودش هیچکاره و خدای تعالی همهکاره است و نیز ملتفت شود وجود هر موجودی از اوست، شعلۀ این طلب را خدای تعالی در او قرار داده، سرمایۀ آن را هم درونش گذاشته است.
اینها به خواندن و گفتن نیست، هرکسی میتواند حرف بزند ولی مهم فهم این معناست. مراتبی است که بعدها پیدا میشود.
این طلب به شرطی پیدا میشود که آن معلمان یعنی پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام را جلودار خود قرار دهد و به حرف آنها گوش بدهد و عمل کند. در واقع از خلال آیات قرآن و کلمات ائمۀ اطهار علیهمالسلام و کنایات ایشان، با آنچه درونش نهفته، میتواند به این فهم برسد که همهکاره خدای تعالی است و هیچکس کاری از دستش نمیآید. این جبر نیست.
همهکاره بودن خدا یعنی این نان که میخوری، سیر کننده نیست، خداست که سیر میکند، البته سیری را در نان قرار داده. آبی که رفع عطش میکند، بهخاطرِ این است که خدا این اثر را در آن قرار داده. یعنی ظهور پروردگار از جهت فعلیت در این نان و آب است. در همۀ زندگی بر هر سببی دست میگذارد، متوجه مسبب است. این را میگویند علم دوم به وحدانیت پروردگار.
این علم بهتدریج پیدا میشود؛ یعنی در اثر تقوای اول و تقوای دوم که عرض شد و اینکه خودش را آماده کرد، کمکم این علم درونش پیدا میشود، البته ابتدا بهصورتِ موقت است و بعد قرار میگیرد؛ یعنی ۲۴ساعتش همین میشود. حرف میزند، میفهمد این قوه مال خداست؛ نگاه میکند، میفهمد این بینایی ازخداست. چون او بصیر است. بصیر خدای تعالی است. ناطق خدای تعالی است. او نطق را خلق میکند و هر ناطقی نطقش از اوست. این را میگویند علم توحید پروردگار. این موهبت وقتی آمد، ادامهدار است.
این راه از اول با تبعیت از خدای تعالی بهواسطۀ انبیاء و ائمۀ اطهار علیهمالسلام شروع میشود و تا آخر کمک و دستگیری ایشان را لازم دارد. محال است کسی به جایی برسد که نیازی به پیامبر و ائمۀ اطهار علهیمالسلام نداشته باشد. خدای تعالی اینطور قرار نداده. همۀ سرمایۀ شخص از ایشان است و همیشه اتصال به آنها دارد.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت اصرار داشتند بر این معنا و در قرآن و نهجالبلاغه و کلمات حضرات معصومین علهیمالسلام هم زیاد اشاره شده که هر علمی در هرجا ظاهر شود، از خداست. قهراً علم خودشان هم همینطور.
فهم این مطلب تدریجی حاصل میشود؛ یعنی ابتدا یک ثانیه و دو ثانیه میفهمد، بعد یک دقیقه و چند دقیقه، بعد یک ساعت و دو ساعت تا رفتهرفته قرار بگیرد و دائمی شود.
هزار نام مقدسی که در دعای جوشن کبیر میخوانیم، همه در عالم ظهور دارد و کسی که علم توحید را خدا نصیش کرده، متوجه همۀ این اسماء است؛ یعنی میداند اصل همۀ اسماء و صفات خوب از خداست.
این اول راه است؛ یعنی حال که از روی علم فهمیده هیچ است و اعتراف دارد همهچیز از خداست، ذرهای از بندگیاش در برابر خدای تعالی کم نمیشود، بلکه زیادتر هم میشود؛ یعنی حال که ملتفت شده هرچه دارد، از خداست و خودش هیچ اندر هیچ است، نمازش مثل نمازهای قبل نیست. اولاً که محال است نمازش ترک شود. روزه، اعمال عبادی، واجبات و محرمات همه در جای خود، محال است به آنها بیاعتنایی کند، امّا این نماز غیر از نماز سال پیش است؛ چون خود را عبد ضعیف و ذلیل درگاه پروردگار میداند که از خود هیچ ندارد و هیچ قوهای از خود نمیبیند. این دیگر مال خداست. چنین بندهای وقتی سجده میرود، کاملاً ملتفت است در مقابل خدای تعالی خاک است.
در این علم، هنوز مراتب بالاتری هم هست، امّا بالاتر از علم که خدای تعالی نصیب کند، شهود است. هرچه چیزهای جدید خدای تعالی عنایت کند، هنوز جا دارد.
اینها را هم مجددا بگوییم که ما به هر درجهای برسیم، از پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام بینیاز نیستیم؛ چون بهوسیلۀ ایشان کمک میگیریم. در عین حال که جز ظهور پروردگار نمیبیند و میداند پیامبر اکرم نیز ظهور خداست و همه را از خدا میبیند، ولی میداند خدای تعالی بهوسیلۀ ایشان و بهوسیلۀ قرآن و روایات این نعمتها را نصیبش کرده؛ لذا نمیشود گفت بهجایی میرسد که نیازی به ایشان نداشته باشد. به هر درجهای برسد، به آنها وصل است و آنها کمکش میکنند.
آیا میشود بعد از این درجات کسی عقبگرد کند؟ بله. غیر از حضرات معصومین علیهمالسلام که خدا عصمتشان داده، هرکس هرچه جلو رود، در خطر است و بلکه خطرش بیشتر است. چون هرچه بالاتر رود، بهحساب خودش چیزهایی دارد که اگر از آن مقام غفلت کند و بیفتد، افتادنش خیلی بدتر است.
حال بازگردیم به بحث عالم. منظور از عالم کسی است که درس میخواند؛ قال الصادق و قال الباقر میگوید؛ درس خارج میدهد؛ روایات را بررسی میکند و میخواهد با گفتار و کرداری که از ایشان رسیده، اولاً: با آن بزرگواران آشنا شود. ثانیاً: بتواند روایات را بررسی و مقایسه کند و حکم خدا را از سخنان ایشان استنباط کند؛ یعنی به واقع گفتار آنان برسد، بعد از آن عمل کند و سپس به دیگران منتقل نماید. از ابتدا به همین جهت طلبه شده است.
پس آموختن، عمل کردن و منتقل کردن. این کار را میکند چون خدا دوست میدارد و در قرآن هم فرموده. پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام هم این کار و این علما را دوست میدارند؛ لذا بهخاطرِ دوستی آنان و چون میخواهد این دوستی بیشتر شود، در راه طلبگی میافتد. میخواهد طلبه و عالم خوبی بشود.
در کنار این کار قرآن میخواند و روایاتی که راجع به تهذیب نفس است، نگاه میکند. مراقب است مبادا چیزهایی را که یاد گرفته موجب کبر و عجبش شود؛ مبادا بخواهد خودش را مطرح کند و بگوید من کتابهای بیشتری نوشتم؛ من علم بیشتری دارم. میداند این مسیر، بیراهه است و خدا نمیپسندد؛ لذا از اول حواسش به خودش است و همیشه از خدا و حضرات معصومین علیهمالسلام میخواهد طلبۀ خوبی باشد و منحرف نشود.
قهراً خواهی نخواهی خدای تعالی چنین کسی را وامیدارد، آنچه را خوانده و عمل کرده، به مردم هم بگوید و دست آنها را هم بگیرد. لذا چون خودش متوجه خدای تعالی شده، مردم را متوجه خدای تعالی میکند. هرچه بیشتر متوجه شود، بیشتر میتواند متوجه کند. چنین کسی کمکم میشود عالمِ عاملِ باتقوا. روایاتی که پیش از این گفته شد، دربارۀ اوست.
بنابراین عالم باعمل کسی است که اتصال دائم به خدای تعالی، پیامبر اکرم و ائمۀ اطهار علیهمالسلام دارد. هرچه بیشتر سعی کند، خدا عنایت بیشتری به او میکند تا میشود کسی که پا جای پای ابوذر و مقداد میگذارد تا برسد به سلمان.
ولی آنکه از پایه خراب است؛ یعنی از اول عالم بیعمل است؛ بیکار بود و چون کاری گیرش نیامد، آمد طلبه شد یا کار هم داشت، امّا طلبه شد تا احترام مردم را جلب کند یا به ریاستی برسد. چنین کسی شاید در میان راه متنبه شود، امّا وقتی سنگ اول را کج گذاشت، خیلی مشکل است و زحمت زیادی برای خود و مردم ایجاد میکند.
این را هم بدانید که هرکسی به اندازۀ خودش عالم است. خانمها و آقایانی که سالها مطالعه کردند و چیزهای شنیدند، به اندازۀ خود باید مواظب باشند. فکر نکید عالم فقط آن است که طلبه باشد یا عمامه داشته باشد. شما هم به اندازۀ خود عالمید؛ مراقب باشید عالم بیعمل نباشید!
السلام علیک یا ابا محمّد ایها الزکی العسکری یابن رسول الله
[1] ـ بحارالأنوار، ۲، ۵.
[2] ـ بحارالأنوار، ۲، ۱۷.
[3] ـ بحارالأنوار، ۲، ۱۸.
[4] ـ بحارالأنوار، ۲، ۲۶.
[5] ـ کتاب سلیم بن قیس، ۲، ۷۱۹.
[6] ـ جمعه، ۵.