هشتم رمضان ۱۳۹۷ | آیت الله سید علی محمد دستغیب
از قطعِ رحم بپرهیزید! نزاع کردن، تهمت زدن، غیبت کردن و استهزاء کارهای ناپسندی است. وقتی یکی از فامیل مجلسی گرفته و شامیداده، بسیار زشت است عدهای دور هم جمع شوند و مسخره کنند و عیب بگذارند و چیزهایی بگویند که اگر به گوشِ طرف برسد، ناراحت میشود، حتی اگر نماز هم نمیخواند، نباید عیبش را فاش کرد. از خدا بخواهیم اگر چنین تقصیرهایی به اقوامِ خود کردهایم، ما را ببخشد و بیامرزد. گاهی بناست خدای تعالی نعمتهایی نصیب انسان کند، امّا چون به بعضی اقوامش بدی کرده، جلوی نعمت گرفته میشود. لذا اول از خدا عذرخواهی کنیم و بعد هم اگر میّسر باشد، از آنها. اگر هم از دنیا رفتهاند، برایشان استغفار کنیم؛ از خدا بخواهیم گناهانشان را ببخشد و ثوابهاشان را زیاد کند. با این کار هم خودِ انسان آرامش پیدا میکند و هم زندگیاش تاحدودی از بنبست بیرون میآید.
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
هشتم رمضان ۱۳۹۷ – ۱۴۳۹ | پنجشنبه ۱۳۹۷/۰۳/۰۳
روایت اول
معاویه بن وهب گوید شنیدم امام صادق علیهالسلام مىفرمود:
«إِذَا تَابَ الْعَبْدُ تَوْبَهً نَصُوحاً أَحَبَّهُ اللَّهُ فَسَتَرَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا وَ الآخِرَهِ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ یَسْتُرُ عَلَیْهِ قَالَ یُنْسِی مَلَکَیْهِ مَا کَتَبَا عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ یُوحِی إِلَى جَوَارِحِهِ اکْتُمِی عَلَیْهِ ذُنُوبَهُ وَ یُوحِی إِلَى بِقَاعِ الْأَرْضِ اکْتُمِی مَا کَانَ یَعْمَلُ عَلَیْکِ مِنَ الذُّنُوبِ فَیَلْقَى اللَّهَ حِینَ یَلْقَاهُ وَ لَیْسَ شَیءٌ یَشْهَدُ عَلَیْهِ بِشَیءٍ مِنَ الذُّنُوب»[1]
«چون بنده توبۀ نصوح کند، خدا او را دوست دارد و در دنیا و آخرت بر او پردهپوشى کند. پرسیدم: چگونه بر او پردهپوشى کند؟ فرمود: دو فرشتۀ موکّلش هرچه گناه بر او نوشتهاند، از یادشان ببرد و به اعضاء و جوارحش وحى کند گناهان او را پنهان کنند و به هر مکانِ زمین وحى کند آنچه گناه بر روى کرده، نهان ساز و هنگام ملاقاتِ او با خدا هیچ گواهى بر گناهانش اقامه نشود.»
خدای تعالی دربارۀ دو فرشتۀ موکلِ انسان میفرماید:
﴿ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقیبٌ عَتیدٌ﴾[2]
«هیچ کلامی بر زبان نمیآورد مگر اینکه مراقبی آماده کنار اوست.»
در سورههای نور و یس تصریح شده که در قیامت اعضاء و جوارحِ انسان علیه او شهادت میدهند. همچنین از شاهدانِ آن روز زمان و مکان است. وقتی انسان توبۀ نصوح میکند، به همۀ این شاهدان خطاب میشود آنچه را دیدهاند مخفی کنند. توبۀ نصوح یعنی توبهای که بازگشتی در آن نیست.
روایت دوم
عبیدۀ حزاء از امام باقر علیهالسلام روایت کند:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ مِنْ رَجُلٍ أَضَلَّ رَاحِلَتَهُ وَ زَادَهُ فِی لَیْلَهٍ ظَلْمَاءَ فَوَجَدَهَا فَاللَّهُ أَشَدُّ فَرَحاً بِتَوْبَهِ عَبْدِهِ مِنْ ذَلِکَ الرَّجُلِ بِرَاحِلَتِهِ حِینَ وَجَدَهَا»[3]
«بهراستی خدای تعالی به توبۀ بندهاش خوشحالتر است از مردی که شتر و توشهاش را در شبِ تار گم کرده و آن را مییابد. خدای تعالی از توبۀ بندهاش بیشتر خوشحال میشود از این مرد بهخاطرِ پیدا شدن شترش.»
خدای تعالی محلِ عوارض قرار نمیگیرد. او ذاتی است که شادی و ناراحتی برایش معنا ندارد. منظور در مبادی پایینتر از خدای تعالی است؛ یعنی پیامبر و ائمۀ اطهار علیهمالسلام که ایشان ظهور غضب و فرح خدای تعالی هستند.
توبه
قرآن راجعبه توبه آیات متعدد دارد. خدای تعالی ۱۴ مرتبه خود را با صفتِ «توّاب» معرفی کرده که بیشتر آنها با صفتِ «رحیم» همراه است. توّاب یعنی توبهپذیر؛ یعنی اگر کسی توبه کند، خدا به او رجوع میکند و قبولش میکند. این صفت مالِ خداست؛ او بندگانش را دوست میدارد و نمیخواهد آنها را عذاب کند.
در تفاسیر آمده است که خداوند وعدۀ نعمت و وعیدِ عذاب داده است. در وعدههای بهشت و نعمتهای ابدی، هیچ تخلفی ندارد، ولی در وعید یعنی ترساندن از جهنّم و آتش ممکن است تخلف کند؛ یعنی لازم نیست حتماً به وعیدهایش عمل کند، شاید هم عفو کرد و این کار خُلفِوعده نیست. حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت هم قائل به این مسأله بودند.
هرزمان گناه یا کراهت یا غفلتی از شما سرزد یا زیاد حرف زدید و متوجه شدید، همان وقت فوراً استغفار کنید؛ بگویید خدایا توبه میکنم و تو هم کمک کن توبهام را نشکنم.
﴿قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ﴾[4]
«بگو ای بندگانِ من که در حقِّ خود اسراف کردید، از رحمتِ خدا ناامید نشوید که خداوند همۀ گناهان را میآمرزد! بهٰراستی او بخشنده و مهربان است.»
رو به درگاه خدا بیاورید؛ از خلافهایی که کردید توبه کنید؛ سعی در جبران گذشته نمایید؛ نمازهایی که نخواندهاید، قضا کنید؛ روزههایی که نگرفتهاید، بگیرید؛ اگر حقالناس برعهده دارید، بپردازید و [تا فرصت دارید] شرایطِ توبه را فراهم کنید، یقیناً این کار سخت نیست. البته از کسانی که مقاماتِ بالاتری دارند، انتظارات بیشتر است. اگر جوان و نوجوانی گناهی کند، خدا زود میبخشد، ولی کسیکه عمری را در دیانت و ایمان گذرانده، اگر گناهی کند، آثاری بدی در انتظارش است. به همین نحو کسانی که خود را ملبس به لباس روحانیت کردهاند، گناهشان سختتر است. طبقِ روایت هفتاد گناه از غیر عالم بخشیده میشود که یکی از آنها هم از عالم بخشیده نمیشود. البته محاسن و امتیازاتی هم دارد؛ ازجمله:
«عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِد»[5]
«عالمی که از علمش بهره گیرند، از عبادتِ هفتادهزار عابد برتر است.»
کسیکه خود را بهعنوان عالمِ دین معرفی کرده، اگر به علمش عمل نکند، اهل جهنّم از بوی گندِ او بهستوه میآیند. علم؛ یعنی قرآن و سنّت که باید به آن عمل کرد. عالمی که به قرآن و سنّت آگاه است و به آن عمل نمیکند، درواقع پا بر آنها گذاشته و مسخره کرده است. لذا در عین حال که آموختنِ علمِ قرآن و فقه و طلبگی این همه ثواب دارد و در اصول کافی ابوابِ مختلفی بدان اختصاص یافته، سزاوار است جوانها استقبال کنند، اگر کسی هم عالمِ بیعمل باشد، تنبیه میشود و چوب میخورد؛ آنهم چوبِ خدا که دوا ندارد و موجبِ زحمتِ زیاد در دنیا و آخرت میشود!
شرح خطبه ۱۱۰
وَ صِلَهُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاهٌ فِی الْمَالِ وَ مَنْسَأَهٌ فِی الْأَجَلِ؛ صلۀ رحم کنید که موجب زیادی مال و طول عمر میشود؛ یعنی اگر اجل حتمی نباشد، بهتأخیر میافتد.
هرکسی در بدو تولد، زمانِ مرگش معلوم است و اجلی دارد که اجلِ حتمی نامیده میشود.
﴿فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَهً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ﴾[6]
«پس چون اجلشان فرارسد، نه ساعتی بهتأخیر میاندازند و نه جلو میافتند.»
امّا یک اجلِ معلق هم هست که بهخاطرِ بعضی گناهان ممکن است مرگ جلو بیفتد؛ یکی از آنها قطع رحم است که عمر را کوتاه میکند.
چند روایت و حکایت
در روایات متعدد است که هر پجشنبه و دوشنبه نامۀ اعمالِ شیعیان بهدست امام زمان میرسد؛ پس اگر کارهای خوب کرده باشند، حضرت خوشحال میشود و برایشان دعا میکند. اگر هم گناه کرده باشند، از خدا برایشان آمرزش میخواهد. البته امام معصوم احاطۀ علمی به همۀ عالم دارد و هرزمان اراده کند چیزی بداند، میداند، حتی از عالم برزخ و از آیندههای دور هیچچیز از ایشان پوشیده نیست. این علمِ خدا و در طول علمِ اوست که به حضرات معصومین علهیمالسلام عنایت فرموده است.
داوود رِقّى گوید: در خدمت امام صادق علیهالسلام بودم، حضرت بدون مقدمه فرمود: اى داوود! روز پنجشنبه اعمالِ شما بر من عرضه شد و در اعمالت دیدم بر فلان پسرعمویت صله دادى و این کارت مرا مسرور کرد. من دانستم صلۀ تو مرگِ او را سرعت بخشیده است.
داوود گوید: من پسرعمویى داشتم که دشمن اهلبیت علیهمالسلام و خبیث بود و از او و خانوادهاش بدى به من رسیده بود. قبلاز آمدنم به مکه چیزی براى نفقه و خرجش دادم. چون به مدینه رسیدم و خدمت امام شرفیاب شدم، امام صادق علیهالسلام مرا به آن خبر داد.[7]
یکی دیگر از رواتِ حدیث شخصی بود بهنام میّسر. وی گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمود: میسر خدا عمرت را افزایش داد، چکار میکنى؟ گفتم: بچه که بودم کارگری میکردم و روزى پنج درهم مزدِ خود را به داییام میدادم.[8]
شعیب عقرقوفى گفت: حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام قبلاز اینکه چیزى بگویم، فرمود: فردا یک نفر از اهالى مغرب تو را خواهد دید و از من میپرسد. به او بگو بهخدا قسم موسى بن جعفر امامى است که حضرت صادق علیهالسلام تعیین نموده. وقتى از مسائل حلال و حرام پرسید، از طرف من جواب بده. عرض کردم: آقا چه نشانهاى دارد؟
فرمود: مردى سفید قد و فربه است بهنام یعقوب. وقتى تو را دید، هرچه پرسید، جوابش بده. او بزرگِ فامیلِ خود حساب مىشود. اگر علاقه داشت مرا ببیند، او را بیاور.
شعیب گفت: من مشغول طواف بودم که مردى بلند قد و فربه گفت: میخواهم از تو سؤالى دربارۀ امامت بکنم. پرسیدم اسم تو چیست؟ گفت: یعقوب. گفتم: اهل کجا هستى؟ گفت: مردى از اهالى مغربم. پرسیدم از کجا مرا شناختى؟ گفت: در خواب به من گفتند شعیب را ملاقات کن و هر چه مایلى از او بپرس. پیوسته جویاى تو بودم تا نشانت دادند. گفتم: همین جا بنشین تا طوافم تمام شود پساز طواف آمدم با او صحبت کردم. مردى فهمیده بود.
گفت: مرا خدمت موسى بن جعفر ببر. دستش را گرفته، از امام اجازه خواستم، اجازه فرمود: همین که چشمش به او افتاد، فرمود: یعقوب دیروز وارد شدى. بین تو و برادرت در فلان محل اختلاف شد طورىکه به یکدیگر ناسزا گفتید، ولى بدان این روش من و پدران ارجمندم نیست و هرگز کسى را به چنین کارى دستور نمیدهم. از خداى یکتا بترس بین شما با مرگ جدایى نیفتد. برادرت در همین سفر قبلاز اینکه به وطن برسد، خواهد مرد. تو نیز از کارى که کردى پشیمان خواهى شد. بهخاطرِ این قطعِ خویشاوندى که کردید، خدا عمر شما را کوتاه کرد.
یعقوب عرض کرد: آقا مرگ من چه وقت است؟
فرمود: اجل تو نیز فرا رسیده بود، ولى محبّتی که در فلان محل به عمهات کردی، بیست سال بر عمرت افزود.
یعقوب بعدها مرا دید و گفت: برادرم در همان سفر به خانواده خود نرسید و در بین راه مرد و او را دفن کردیم.[9]
شخصی نزد امام صادق علیهالسلام آمد و گفت برادرزادهها و پسرعموهایم مرا اذیت میکنند. خانهای داشتیم و آنها همۀ اتاقها را برای خود برداشتند و یک اتاق کوچک به من دادند. وضعِ زندگیام مختل شده است. من میتوانم از آنها شکایت کنم و حقّم را بگیرم، آیا این کار را بکنم؟
امام فرمود صبر کن؛ علیه آنها شکایت نکن؛ زیرا خویشانِ تو هستند.
چیزی نگذشت که وبا آمد و همگی از دنیا رفتند. نزد امام صادق رفتم، حضرت فرمود دوست داشتی آنها زنده باشند و در همان سختی میبودی؟ عرض کردم بله.
خدای تعالی در سورههای بقره آیۀ ۲۷، رعد آیۀ ۲۵ و محمّد صلّیاللّهعلیهوآله آیۀ ۲۲ قاطعِ رحم را لعن کرده است.
گاهی برادران و خواهران گرامی میگویند وضعمان بد شده، زندگیمان بههم ریخته، چکار کنیم؛ چه ذکری بخوانیم؟ بنده میگویم به مفاتیح رجوع کنید؛ آنجا ذکرهایی گفته شده است. حال عرض میکنیم بهحساب این آیات و روایات، کسیکه وضعِ زندگیاش مختل شده، یکی از چیزهایی که امید است آن را سامان دهد، صلۀرحم است. هرطور میتوانید صلۀرحم کنید، ولو با یک سلام. امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید: «صِلُوا أَرْحَامَکُمْ وَ لَوْ بِالتَّسْلِیم»[10] کسانی که دستشان باز است و میتوانند، برای خویشانِ نزدیکشان مثل برادر، خواهر، عمو، عمه، دایی، خاله و مخصوصاً پدر و مادر و فرزند هدیه بگیرند و کمکِ مالی کنند و احترام زیاد بگذارند. این کار هم باعثِ گشایش در کارها میشود، هم مال را زیاد میکند و هم مرگ را بهتأخیر میاندازد. این کار را دستِکم نگیرید.
از قطعِ رحم بپرهیزید! نزاع کردن، تهمت زدن، غیبت کردن و استهزاء کارهای ناپسندی است. وقتی یکی از فامیل مجلسی گرفته و شامیداده، بسیار زشت است عدهای دور هم جمع شوند و مسخره کنند و عیب بگذارند و چیزهایی بگویند که اگر به گوشِ طرف برسد، ناراحت میشود، حتی اگر نماز هم نمیخواند، نباید عیبش را فاش کرد. از خدا بخواهیم اگر چنین تقصیرهایی به اقوامِ خود کردهایم، ما را ببخشد و بیامرزد. گاهی بناست خدای تعالی نعمتهایی نصیب انسان کند، امّا چون به بعضی اقوامش بدی کرده، جلوی نعمت گرفته میشود. لذا اول از خدا عذرخواهی کنیم و بعد هم اگر میّسر باشد، از آنها. اگر هم از دنیا رفتهاند، برایشان استغفار کنیم؛ از خدا بخواهیم گناهانشان را ببخشد و ثوابهاشان را زیاد کند. با این کار هم خودِ انسان آرامش پیدا میکند و هم زندگیاش تاحدودی از بنبست بیرون میآید.
مختصری از احوال امام باقر علیهالسلام
امام محمّد بن علی بن حسین علیهمالسلام ملقب به باقر، در سال ۵۷ هجری متولد شد. مادر ایشان، فاطمه دخترِ امام حسن مجتبی علیهالسلام بود؛ یعنی از جهت پدر و مادر، علوی و فاطمی بودند. در کربلا سهسال داشتند. مدت امامتشان ۲۰ سال بود و در سال ۱۱۴ در سن ۵۷ سالگی بهدست هشام بن عبدالملک به شهادت رسیدند.
کنیۀ ایشان اباجعفر و لقبشان باقر بود که پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله این لقب را بر ایشان گذاشتند و طبقِ حدیثی به جابر بن عبداللّه فرمودند:
«إنّکَ ستُدرِکُ رجُلاً مِنّی، اسمُه اسْمِی و شَمائلُهُ شَمائلی یَبْقَرُ العِلْمَ بَقْرا»[11]
«تو بهزودی مردی از فرزندان مرا درک میکنی که نامش نام من و شمایلش مانند من است و دانش را تا ژرفایش مىشکافد.»
یکی از اصحاب امام باقر علیهالسلام جابر بن یزید جعفی است. او از جهت فقهی و معنوی فوقالعاده بود و امام باقر علیهالسلام علوم بسیاری به او عنایت کردند. وقتی خدمت امام رسید، جوان بود. گفت میخواهم طلبۀ شما شوم. امام فرمود اهل کجایی؟ گفت کوفه. فرمود چون میخواهی در مدینه بمانی، هرکس از وطنت پرسید، بگو اهل مدینه هستم. گفت آیا این دروغ نیست؟ فرمود چون قصدِ ماندن داری، اینجا وطنِ دومت حساب میشود.
جابر استقامتِ زیادی بهخرج داد و امام نیز عنایات زیادی به او کردند؛ ازجمله دو کتابِ مهم و محرمانه دستش سپردند که حاوی روایات زیادی بود. گاه سخنانی به او میگفتند و سفارش میکردند به کسی نگوید. خودش میگوید ۷۰ هزار روایت از بر دارم که به دستور امام باقر علیهالسلام آنها را به کسی نگفتهام و جایی ننوشتهام. گاهی اوقات به امام میگفت این علوم در سینهام سنگینی میکند. حضرت میفرمود به بیابان برو، گودالی بکن، سر در آن کن و بگو قال الباقر فلان. روایتها را بخوان تا از سنگینی آنها کاسته شود. از ثقاتِ محترم بود و روایات زیادی در باب احکام از وی روایت شده است.
چون روایات و معجزات از امام باقر علیهالسلام نقل میکرد، پساز مدتی نامش بر سر زبانها افتاد.
نعمان بن بشیر گوید: با جابر بن یزید جعفى همکجاوه بودم. چون به مدینه رسیدیم، جابر خدمت امام باقر علیهالسلام رسید و از او خداحافظى کرد و شادمان از نزدش بیرون شد تا روز جمعه به چاه «اخیرجه» رسیدیم. آنجا نخستین منزلی است که بهسوى مدینه برمیگردد.
چون نماز ظهر را گزاردیم و شترمان حرکت کرد، مرد بلند قامتِ گندمگونى پیدا شد که نامهاى داشت و آن را به جابر داد. جابر نامه را گرفت و بوسید و بر دیده گذاشت. در آن نوشته بود: از جانب محمّد بن على به جابر بن یزید، و بر آن نامه مهرِ سیاهی بود که هنوز خشک نشده بود.
جابر گفت: کى نزد آقایم بودى؟ گفت: هماکنون، جابر گفت: پیش از نماز یا بعد از نماز؟ گفت: بعد از نماز.
جابر مهر را برداشت و شروع به خواندن کرد و چهرهاش را درهم میکشید تا به آخر نامه رسید. سپس نامه را نگه داشت و تا کوفه او را خندان و شادان ندیدم.
شبانگاه به کوفه رسیدیم. من خوابیدم، چون صبح شد، بهخاطر احترام و بزرگداشتِ او نزدش رفتم. دیدم از خانه بیرون شده، بهسوی من مىآید، امّا چیزهایی به گردنش آویخته و بر چوبی سوار شده و میگوید: «أجد منصور بن جمهور أمیراً غیر مأمور (منصور بن جمهور را فرماندهى میبینم که فرمانبر نیست) و اشعارى از این قبیل میخواند.
او به من نگریست و من به او. نه او چیزى به من گفت و نه من به او. از وضعى که دیدم، به گریه افتادم. کودکان و مردم گرد ما جمع شدند و او با کودکان میچرخید مردم میگفتند: جابر بن یزید دیوانه شد.
بهخدا سوگند چند روز بیش نگذشت که از جانب هشام بن عبدالملک نامهاى به والی کوفه رسید که جابر بن یزید جعفى را پیدا کن و گردنش را بزن و سرش را براى من بفرست.
والى متوجه اهل مجلس شد و گفت: جابر بن یزید جعفى کیست؟
گفتند: مردى دانشمند و فاضل و محدث بود که حج گزارد و دیوانه شد و اکنون در رحبه بر نى سوار مىشود و با کودکان بازى میکند.
والى آمد و از بلندى نگریست، او را دید بر نى سوار است و با بچهها بازى مىکند. گفت: خدا را شکر که مرا از کشتن او برکنار داشت. روزگارى نگذشت که منصور بن جمهور وارد کوفه شد و آنچه جابر میگفت عملى شد.[12]
امام باقر علیهالسلام در سن ۵۷ سالگی به دستور هشام بن عبدالملک به شهادت رسید و در قبرستان بقیع دفن شد. قبرِ ایشان در میان قبورِ مطهرِ امام مجتبی، امام سجاد و امام صادق علیهمالسلام است. هرکدام از این بزرگواران سنگی بر قبرشان است. مدفنِ این بزرگواران منظرهای محزون کننده دارد و جز ساعاتی از روز درهای قبرستان را باز نمیکنند. از دور کنار دیوار میایستی و آرام زیارتنامه میخوانی.
السلام علیک یا محمّد بن علی ایها الباقر یابن رسول اللّه.
[1] ـ کافی، ۲، ۴۳۰.
[2] ـ ق، ۱۸.
[3] ـ کافی، ۲، ۴۳۵.
[4] ـ زمر، ۵۳.
[5] ـ بحارالأنوار، ۲، ۱۹.
[6] ـ نحل، ۶۱.
[7] ـ وسائلالشیعه، ۱۶، ۱۱۱.
[8] ـ بحارالأنوار، ۴۷، ۷۸.
[9] ـ بحارالأنوار، ۴۸، ۳۶.
[10] ـ کافی، ۳، ۳۹۸.
[11] ـ بحارالأنوار، ۴۶، ۲۲۵.
[12] ـ کافی، ۱، ۳۹۶.