طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۱ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۳۱ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۲/۱۰ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:
﴿هُوَ الَّذی یُریکُمْ آیاتِهِ وَ یُنَزِّلُ لَکُمْ مِنَ السَّماءِ رِزْقاً وَ ما یَتَذَکَّرُ إِلاَّ مَنْ یُنیبُ﴾ (غافر، ۱۳)
بحث در طلب و اخلاق طلبگی به تذکر رسید و عرض شد یکی از خصوصیات دکر و تذکر این است که ذاکر را با مذکور پیوند میزند و میان آنها علقه و علاقهای به وجود میآورد، چنانچه مرحوم سبزواری میفرماید: «حقیقه الذکر حضور المذکور لدی الذاکر» حقیقت ذکر آن است مذکور نزد ذاکر حاضر باشد؛ آنکه ما یادش میکنیم نزد ما حاضر باشد.
«اِما بذاته و اِما بوجهه» یا خودش بذاته حاضر باشد یا وجهی از وجوهش، صفتی از صفاتش، اسمی از اسماء و صفاتش نزد ما حاضر باشد.
لذا حافظ در آخرین بیتِ اولین غزلش میفرماید:
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
او حاضر است. آنکه ما باید ذکرش کنیم همیشه حاضر است، تو غایبی. تو این حضور را درک نمیکنی. هرچه غیبت و حجاب است مربوط به ماست.
ذکر یعنی به یاد آوردن. فارسی ذکر، یاد و یادآوری است. ما چیزی را به یاد میآوریم که فراموش کرده باشیم، از آن غفلت شده باشد. زمانی، جایی با آن آشنا بودیم و الآن یادمان رفته؛ غفلتها و جهلها و فاصلهها آن را از یاد ما برده و ما باید نسیان و فراموشی و غفلت را کنار بزنیم و آن را به یاد بیاوریم و پیدا کنیم. لذا مذکور، پس از اینکه ذکرش کردیم، ولو بوجهه، ولو به اسم، در جان ما مینشیند.
ذکر اقسام مختلف دارد؛ گاهی لسانی است، گاهی قلبی، گاهی وجودی، گاهی تکوینی، گاهی تشریعی و گاهی اسمی است که نام معشوق را میبریم. در دعای کمیل هم خدا را به نامهای مختلف میخوانیم؛ یا ربّ، یا الهی و سیدی و مولای.
این خواندن اسم، کمکم ما را به معنا میبرد و از معنا به حقیقت مذکور میرساند. البته اسم لفظ است و صفت توأم با ذات است.
حکایت است که مجنون را دیدند، در بیابان، روی شنها اسم لیلی را مینوشت.
گفتند: این چه کاری است میکنی؟ اینجا مینویسی لیلی و باد آن را محو میکند.
گفت: نمینویسم که بماند، میخواهم در دل خود یاد او کنم.
گفت مشق نام لیلی میکنم
خاطر خود را تسلی میکنم
چون میسر نیست وصل و کام او
عشقبازی می کنم با نام او
وقتی شما «یا حسین» میگویید، این لفظ است، امّا همۀ کربلا پیش چشمتان مجسم میشود؛ همۀ عظمت امام حسین علیهالسلام را در قلب خود یادآوری میکنید. وقتی «یا من اسمه دوا و ذکره شفا» را در دعای کمیل میخوانید، این حضور مذکور نزد ذاکر شفای قلب است.
گفتیم فارسی ذکر یاد است. ما فراموش کردیم چیزی را، جایی را، وقتی را و ذکر یادمان میآورد. در «عهد الست» که آن عهد اول است، خدای تعالی قبل از خلقت، با همۀ بشر عهدی بست.
«وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ» آنها را بر نفس خود شاهد گرفت و گفت نفستان را ببینید.
وقتی نگاه کردند، گفت «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ» آیا من پروردگار شما نیستم؟
یعنی در آیۀ نفست خدا را میبینی؛ مثل اینکه بگوید در آیینه نگاه کن! بعد بگوید آیا من زیبا نیستم؟ یعنی در آیینه اگر نگاه کردی و خودت و نفست را پیدا کردی، مرا دیدهای.
این عهد را بستید، لکن به قول شیخ شبستری:
تو بستی عهد عقد بندگی دوش
ولی کردی به نادانی فراموش
اینجا آمدی و گرفتار روزمرگی و دنیا شدی و آن عهدی را که بستی فراموش کردی.
بعد فرمود:
کتاب حق از آن رو گشته منزل
که با یادت دهد آن عهد اول
قرآنی که نازل شده نامش ذکر است. چراکه میخواهد آن عهد اول را به یادت بیاورد؛ «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ». آنجا خدا را ملاقات کرده بودی، دیده بودی، کنار خدا نشسته بودی. در عهد الست، در عالم ذر -هر کجا هست- در فطرتت با خدا آشنا بودی، «ولی کردی به نادانی فراموش»؛ لذا قرآن که اسمش ذکر است و پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله که اسمش ذکر است، خواستند به یادتان بیاورند.
این یاد و ذکر از واژههایی است که قرآن دوطرفه ذکر میکند؛ «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُم» یادم کنید تا یادتان کنم. مثل حبّ و عشق؛ «یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ» خدا دوستشان دارد و آنها خدا را دوست دارند. توعی گرهخوردگی دارند. علم اینطور نیست. یاد با عشق پیوند وثیقی دارد.
مرحوم فریدون مشیری از شعرای معاصر است و اشعار عاشقانه هم گفته. یکی از اشعار ماندگارش شعر کوچه است. ظاهر شعر این است که عشق زمینی را میگوید، ولی اگر یاد را بفهمی، میفهمی چه میگوید.
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
معشوقی که زمانی با عشقش از کوچهای عبور کرده، الآن دوباره از آن کوچه عبور میکند و یادش میآید.
کتاب حق از آن رو گشته منزل
که با یادت دهد آن عهد اول
کتاب حق آمد تا عهد اول را یادت بیاورد.
بعد میگوید:
در نهانخانۀ جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید
این یاد است؛ یعنی شرایطی فراهم میشود که معشوق و محبوب یادت بیاید.
این را بالا ببرید؛ در فطرت همۀ ما عشق خدا وجود دارد و یاد باعث میشود آن عشق زنده شود، شعله بگیرد.
گفتیم وعظ و موعظه به زنده شدن ذکر و یاد خدا کمک میکند و عرض کردیم که همۀ ما به آن نیاز داریم.
وعظ و ذکر با هم پیوند دارد. لازم است کسی باشد که هم واعظ باشد و هم ذاکر تا ما را وعظ کند و از قرآن و روایت و اهلبیت بفرماید و آن عهد اول را یادمان بیاورد؛ وعد (بشارت) و وعید (انذار) خدا را بگوید و مانند شخص پیامبر اکرم بشیر و نذیر باشد؛ از جمال خدا بگوید (بشارت) از جلال خدا بگوید (انذار).
توفیق دیدار بزرگواری چون آیتاللّه سید علیمحمّد دستغیب مغتنم است. از حضرت عیسی پرسیدند: با چه کسی نشست و برخاست کنیم؟ فرمود: با آنکه دیدارش شما را یاد خدا بیندازد.
مؤمن اسم خداست، زیارت کسی که تجلی خداست اهمیت دارد و یاد خدا را در دل زنده میکند.
در بحث وعظ و ذکر، اولین واعظ و ذاکر خود خداست. قرآن اشاره دارد که خدا واعظ است؛ «فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُم»، «یَعِظُکُمُ اللَّهُ».
پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هم ذکر و ذاکر و واعظ است؛
﴿قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّه﴾
«بگو: شما را وعظ میکنم به یک چیز و آن اینکه برای خدا قیام کنید.»
لذا واعظ و ذاکر مقام خدا و پیامبر است، صفت انبیاء الهی است. باید کسی که تجلی خدا را دارد صفات الهی را بیان کند.
نکتۀ مهم در اینجا این است که بالأخره هر واعظ و ذاکری یک سری عیوبی دارد. علمای عرفان وسلوک گفتهاند سعی کنید در مقابل عیب ذاکر و واعظ چشمتان را روی هم بگذارید تا تأثیر کلامش در شما کم نشود.
امّا عیبی که راجعبه وعظ است؛ مثلاً کسی که وعظ میکند و میگوید: پیامبر اکرم فرمود دروغ نگویید، چاپلوسی نکنید، ریا نکنید، فقط خدا را در نظر بگیرید، امّا خودش در عمل چنین نیست، تأثیر وعظ و ذکرش از بین میرود.
از امیرالمؤمنین علیهالسلام روایت شده که فرمود: «وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ» یعنی ببین چه میگوید، نبین که میگوید. چه بسا مراد این است که وقتی کلام حقی گفته میشود و حقانیتش پیداست، آن را قبول کن، نگاه نکن گویندۀ آن در دسته و گروه و حزب شماست یا نه، امّا دربارۀ وعظ و موعظه، وقتی شما صدها دروغ از واعظ میشنوید، بعد میگوید پیامبر یا قرآن فرمود دروغ نگویید، روشن است که تأثیر کلامش از بین میرود.
شخصیت مبلّغ
مرحوم امام خمینی در اواخر عمر شریف خود گفتند حوزه باید دگرگونیهایی داشته باشد و در عین حال سنّت خود را هم حفظ کند. در پی آن از قم، برای همۀ حوزههای علمیه نامه نوشتند و دربارۀ تغییرات در حوزه، نظرات مدیران حوزه را جویا شدند.
این نامه به حوزه علمیه شیهد محمّدحسین نجابت نیز فرستاده و در آن چند سؤال مطرح شده بود، از جمله اینکه مبلّغ باید چه خصوصیاتی داشته باشد. حضرت آیتاللّهالعظمی پاسخ آن را با قلم مبارک خود نوشتند و بعدها در کتاب نظرات به چاپ رسید. فرازهایی از متن حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت چنین است:
«امّا تبلیغ یعنی رسانیدن احکام الهی و سنّت شریف حضرت ختمی مرتبت مختص و منحصر به زبان خاص و مکان خاص و زمان خاص نیست.»
با هر زبانی که میتوانید، در هر مکانی و در هر زمانی باید تبلیغ داشته باشید. نمیتوان گفت تبلیغ یک وظیفه خاص است و ما مثلاً روزی سه دقیقه به آن اختصاص میدهیم! اگر به این لباس ملبس شدید و مبلغ هستید، همه وقت و همه جا و با هر زبان باید تبلیغ کنید، نه فقط روی منبر.
سال ۶۵ در خدمت حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت مشرف بودیم حج. در مدینه، در گرمای وحشتناک مرداد، به اتفاق ایشان و آقازادهشان از حرم به هتل میرفتیم.
شخصی آمد و به زبان انگلیسی سؤالی پرسید. بنده کمرویی کردم و خواستم با YES و NO جوابش را بدهم، امّا حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت گفتند جوابش را کامل بده.
در آن گرمای هوا، ایشان و آقازادهشان روی پا ایستاده بودند تا من پاسخ آن شخص را بدهم.
آنجا احساس کردم برای ایشان مهم است که در بحث تبلیغ، زمان و مکان و زبان مطرح نیست. حتی اگر یک نفر هم باشد، باید جواب بدهیم. برخی میگویند منبر نمیروم چون جمعیت کم است. بهقول خودشان: سالن کچل است!
یکی از برادران روحانی دربارۀ وضعیت کشورهای دیگر سؤال کرده بودند که آیا برویم یا خیر؟ آیتاللّه محمّدتقی نجابت نیز سؤال کردند که آنجا چه فهمیدی؟
گفتم: آنچه در میان عامۀ آنها -غیر از چند نفری که کلیسا میروند- مطرح است این آیۀ شریفه است: «إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا» چیزی جز همین زندگی دنیا وجود ندارد. «نَمُوتُ وَ نَحْیا» عدهای میمیرند و عدهای به دنیا میآیند «وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثین» آخرت و معادی هم در کار نیست.
سخن و عقیدهشان این است، امّا در این سخن راسخاند؛ لذا اگر برای همین دنیا کار میکنند، دقیق و خوب کار میکنند. طوری برنامهریزی میکنند که از تولد تا قبر، برنامه خود را داشته باشند. اگر ۷۰ سال است، بشود ۸۰ سال، ۱۲۰سال، با رفاه و آسایش.
ولی ما میگوییم آخرت در کار است، امّا در عمل اصلاً باور نداریم. عملمان نشان میدهد آخرتی نیست. هیچ کاری برای آن نمیکنم.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت فرمودند: «البته مبلغ باید معلومات خود را ابلاغ نماید، نه مظنون، نه متخیَل.»
عدهای خیالبافند، هرچه در خیالاتشان است، بر منبر و تریبون میگویند. گاهی آسمان و ریسمان را به هم میبافند و با ذکر مثالهای عجیب و غریب میخواهند حرف خود را به کرسی بنشانند. از این بدتر، گاهی خودشان هم میدانند دروغ میگویند.
«باید مبلّغ معلومات خود را ابلاغ کند، لهذا افراد جدید الورود به حوزه علمیه، سزاوار است ابتدائاً سعی در تعلم کنند، سپس سعی در تعلیم داشته باشند.»
یعنی باید واقعاً ملا بشوند. اینطور نباشد که چند کتاب بخواند و بقیه را با هووجنجال جلو ببرد، باید عمیق بشوید.
«پس از تعلم و تعلیم، وارد تبلیغ بشوند، لذا فرموند حضرت امیرالمؤمنین: «تعلم یا فتی و الجهل عار» (یاد بگیر که جهل ننگ است) پس از آن فرموند زکات علم تعلیم است. لذا فرموند ابلاغ و تبلیغ اخص و منحصر است به مقدمات معلومه.»
در وعظ و خطابه ممکن است شما از مشهورات و مقبولات هم استفاده کنید، ولی در تبلیغ باید علم داشته باشید.
«لهذا مبلغین، چون صاحب علم و یقیناند، نباید در موارد غیرملایم (فقر و سختی) بترسند و در مقام تبلیغ سستی بورزند. قال اللّه تبارک و تعالی «الَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّه» از هیچکس و هیچچیز غیر از خدا نمیترسند «وَ کَفى بِاللَّهِ حَسیبا».
اگر یقین دارد، حسابش دست خداست، اگر سستی میکند، یقینش کم است.
«لهذا صاحبان علم به مبدأ و معاد و مستیقنین به «لا حول و لا قوه الا بالله» از خدا ترساناند که مبادا منافی با عبودیت از آنها صادر شود»
از هیچکس نمیترسد، جز خدا. میترسد کاری کند که محبوب و معشوق چیزی خلاف عبودیت از او ببیند.
«ولی از غیرخدا هیچ ترس و هراس ندارند. میدانند که مهمات و غیرمهمات آنها ر ا خدا کفایت میکند و وکیل دانای قادر مطلق، تمام زندگانی آنان را به نحو احسن اداره میفرماید و از مصادیق آیه شریفه «وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ» (هرکس از مقام ربّش بترسد دو بهشت دارد) یک بهشت در این نشئۀ که آن عبارت است از آسایش خاطر و سکون و اطمینان خلق به خدا وند حبیب مطلق.»
آنان که یقین کنند «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» در بهشت هستند؛ یعنی بداند حضور خدا از خودش بیشتر است. یکی هم بهشت اخروی.
انشاءاللّه تعالی خداوند ما را جزو ذاکرین و واعظین و مبلغین قرار بدهد.
خداوند به برکت حضرت ختمی مرتبت و به برکت قرآن و اهلبیت علیهمالسلام معرفت و محبّت خود را در دل همۀ کسانی که پا در راه شناخت خدا گذاشتند، روزبهروز شعلهورتر بگرداند!