طلب و اخلاق طلبگی

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۸ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

فیلم جلسه
 

صوت جلسه

متن تفسیر

 

 بسم اﷲ الرحمن الرحیم

طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۸ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۲۱ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی

 

 

قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:

﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ

صحبت ما در طلب و اخلاق طلبگی به اینجا رسید که یکی از مراحل مهم سلوک و طلب خدای تعالی تفکر است و عرض شد که در ذات خدا، چون معرَف هیچ‌کس نیست و هیچ‌کس نمی‌تواند او را، کما هو حقه، بشناسد، تفکر ممکن نیست؛ لذا گفته‌اند در آیات الهی تفکر کنید.

آیات را هم تقسیم کردند به آیات آفاقی و انفسی که کتاب تکوین است و آیات قرآن که کتاب تدوین است.

به نزد آن‌که جانش در تجلاست

همه عالم کتاب حق تعالی است

این کتاب اعم از کتاب تکوینی و کتاب تدوینی است.

اکنون صحبت ما در آیات تدوین (قرآن کریم) است. قرآن به‌خاطر خصوصیاتی که نسبت به آیات آفاقی دارد، برای فکر کردن آسان‌تر است؛ چراکه با نطق سروکار دارد که در دسترس همه است؛ لذا ارتباط برقرار کردن با آن آسان‌تر است. این‌طور نیست که مانند کتاب «اثبات وجود خدا از دیدگاه چهل دانشمند» لازم باشد حتماً دانشمند باشد و از فیزیک و شیمی و زیست و جریان آفاقی پی به خدا ببرد. کتاب تدوین، چون با نطق سروکار دارد، همۀ مردم با درجات مختلف می‌توانند از آن استفاده کنند.

عرض شد که این قرآن بزرگ‌ترین معجزه حضرت ختمی مرتبت است و وقتی پای سفره قرآن می‌نشینیم، باید متوجه باشیم کجا نشسته‌ایم.

این قرآن میان آیات آفاقی و انفسی پیوند می‌دهد؛ یعنی در این کتاب راجع‌به نفس انسان و راجع‌به هستی عالم تکوین فراوان سخن دارد. ضمن اینکه از «هست‌ها» صحبت می‌کند، شیوۀ تفکر در نفس و آفاق را هم بیان می‌کند؛ یعنی «باید» و «رهنمود» هم دارد، فقط «هست» نیست. برعکسِ آیات آفاقی. این هست و باید خیلی مسألۀ مهمی است.

دیگر اینکه وقتی در قرآن سیر و غور می‌کنید، غیر از تفکر «تذکر» هم هست؛ یعنی کتاب آفاق که نمونه‌های آن قبلاً عرض شد، تفکر است و تذکرش به پررنگی قرآن نیست، امّا قرآن شریف غیر از فکر ذکر هم هست که بعداً به آن می‌پردازیم.

مرحله دیگر سلوک و اخلاق طلبگی ذکر است. قرآن ذکر هم هست و همۀ ما را متدکر می‌کند، بالا می‌برد و یاد خدا را در دل شعله‌ور می‌سازد. در روایت است که روز قیامت می‌گویند: «اقْرَأْ وَ ارْقَه»؛ بخوان و بالا برو. به هرکسی می‌گویند چقدر قرآن خواندی؟ پس قرآن به لحاظ روحی بالابرنده است.

دیگر خصوصیت قرآن شریف این است که مخاطبش همۀ مردم است؛ یعنی مخاطب اصلی (من خوطب به) حضرت ختمی مرتبت صلّی‌اللّه‌علیه‌وآله و اهل‌بیت علیهم‌السلام هستند، امّا مخاطب فرعی همۀ مردمند؛ قرآن شریف می‌فرماید:

«لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فیهِ ذِکْرُکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»

کتابی بر شما نازل کردیم که ذکر شماست؛ یعنی شما را به یاد اندازد و حقیقت شما را یادآورتان کند.

«انزلنا الیکم» یعنی غیر از اینکه بر حضرت ختمی مرتبت انزال شده، بر قلب تک‌تک کسانی که قرآن را باز می‌کنند و مقابل آن می‌نشینند، به آنها هم از شفه مبارک حضرت ختمی مرتبت فرود آمده و بر قلب آنها می‌نشیند.

ابن‌عربی در تعبیر زیبایی می‌گوید: قرآن بر حضرت ختمی مرتبت انزال شده و بعد بر آنها که می‌توانند به مرتبۀ بالایی از فهم قرآن برسند، تلاوت شده «یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِه». تلاوت حضرت ختمی مرتبت همانا و انزال قرآن بر قلب شما همان؛ یعنی از راه تلاوت پیامبر اکرم بر قلب نازل شده.

دیگر خصوصیت قرآن این است که برای همه است؛ یعنی هرکس پای سفره قرآن بنشیند، غذای خود را پیدا می‌‌کند. مولانا در مثنوی تعبیر زیبایی راجع‌به قرآن دارد و می‌فرماید:

ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود

خوانش بر هر گونۀ آشی بود

که نماند هیچ مهمان بی‌نوا

هر کسی یابد غذای خود جدا

«خوان‌پاش» آن است که سفره‌گستر است و اطعام می‌کند، امّا یک نوع غذا ندارد. طبع‌های مردم با هم مختلف است، هرکسی یک غذایی با تبعش سازگار است. قرآن شریف غذای همه را دارد. هر کس با هر طبع و غریزه و طبیعت و مزاجی که می‌نشیند، برایش آشی دارد؛ «خوانش بر هر گونه آشی بود».

«که نماند هیچ مهمان بی‌نوا» هیچ‌کس دست خالی بیرون نمی‌‌رود و «هرکسی یابد غذا خود جدا»

همچو قرآن که به معنی هفت‌توست

خاص را و عام را مطعم در اوست

قرآن هفت بطن دارد. هم کسانی که خاص‌اند (اولیاء اللّه) و هم کسانی که عام‌اند مثل مردم کوچه و بازار، سهم خود را از قرآن می‌برند.

ممکن است کسی این‌طور به نظرش آید که آیات مختلف قرآن هرکدام برای یک دسته است؛ یعنی آنجا که خدا می‌فرماید: «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ» (آیا نگاه نمی‌کنید که شتر چگونه آفریده شده) برای کسی است که در بیابان زندگی می‌کند و شتر زیاد می‌بیند، در زندگی و وضعیت شتر و خار خوردن و مقاومتش و… دقت کند.

امّا آنجا که می‌فرماید «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن» باید کسانی که در مراحل بالایی هستند از آن استفاده کنند.

آنها که اهل هستند می‌گویند حتی یک آیه هفت‌توست. یک آیه هم بطن در بطن در بطن دارد. روایت است که قرآن ظَهر و بطن و حد و مَطلَع دارد. در جای دیگر می‌فرماید: «لبطنه بطن الی سبعه ابطن» هفت یا هفتاد بطن دارد، حتی یک آیه!

به‌عنوان مثال آیۀ «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ» یعنی انسان به طعامش تگاه کند که از کجا آمده.

اگر این آیه را دست من بدهند، می‌گویم نگاه کنم به لحاظ ترکیباتش چطور است؛ خوب است، بد است، به لحاظ شرعی حلال است، حرام است. ولی اگر دست کسی بدهید که نورخوار است، چه می‌بیند؟

کسی که نورخوار است به طعامش نگاه می‌کند از که و از کدام زبان می‌گیرد، پای درس چه کسی می‌‌نشیند، نفَس چه کسی به او می‌خورد. چون می‌داند طعامش آن است.

مولانا گفت:

من سر نخورم که سرگران است

پاچه نخورم که استخوان است

بریان نخورم که هم زیان‌ است

من نور خورم که قوت جان است

می‌گوید اهل کله‌پاچه خوردن نیستم. آن هم که کله‌پاچه می‌خورد باید «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ».

دوست پزشکی می‌گفت ما از این آیه استفاده کردیم که اگر می‌خواهید غذا خوب هضم شود، باید به آن نگاه کنید. ایشان می‌گفت: اینکه سفره می‌اندزید و چشمت می‌بیند چه می‌خوری، یعنی همین آیه؛ پس ساندویچ که نمی‌بینی درونش چه پیچیدند نخور.

این‌ها همه جای خود، ولی کسی مثل مرحوم حضرت آیت‌اللّه‌ نجابت، مثل طالبی که می‌خواهد اخلاق طلبگی دنبال کند، باید ببیند از چه کسی می‌شنود.

رضوان خدا به حضرت آیت‌اللّه‌ نجابت، حتی کتاب درسی اگر می‌خواستند انتخاب کنند که درس بدهیم یا بخوانیم، می‌گفتند مؤلفش خیلی مهم است، حتی در اصول که حرف عرفانی نیست، نفس آن مؤلف که از او کتاب می‌گیرید مهم است. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِهِ».

بنابراین از یک آیه هم هرکسی سهم خود را می‌برد. بطن در بطن دارد.

در جای دیگری ابن‌عربی در این آیه شریفه که فرمود: «هذا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» چهار طایفه را ذکر می‌کند.

ابن‌عربی می‌فرماید: «هذا بَلاغٌ لِلنَّاس» بلاغ برای شنونده‌ای است که به گوشش می‌خورد و می‌شنود. حتی اگر عربی نداند و اعجمی باشد، آهنگ و موسیقی قرآن برای او گوش‌نواز است. بلاغ هم درجاتی دارد.

یک وجه اعجاز قرآن وجه موسیقیایی آن است. غیر از اینکه به آیات آفاقی و انفسی اشاره می‌کند، حکمت و عرفان و تاریخ و قصه دارد، یک وجه آن هم موسیقی است. هم کتاب علمی و عرفانی و فقهی است، هم شریعت می‌گوید، در عین حال موسیقی هم دارد. موسیقی قرآن حتی برای کسی که عربی نمی‌داند گیراست.

ابن‌عربی می‌گوید: بلاغ برای همه. «وَ لِیُنْذَرُوا بِهِ» انذار آن برای شخص صاحب مراقبه است. اگر کسی مراقبه داشته باشد، قرآن برایش انذار است. به‌شرط اینکه حواسش جمع باشد و قرآن را -به تعبیر حضرت آیت‌اللّه‌العظمی نجابت- مثل روزنامه نخواند.

«وَ لِیَعْلَمُوا أَنَّما هُوَ إِلهٌ واحِد» توحید است برای طالب علم «وَ لِیَذَّکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ» تذکر برای صاحب خرد است.

ابن‌عربی دسته‌بندی می‌کند و می‌گوید همین یک آیه برای آن‌که می‌شنود بلاغ است، برای اهل مراقبه انذار است، برای اهل علم توحید است و برای عاقلان ذکر و تذکر است.

بیتی منسوب به مولاناست که در مثنوی نیست، دربارۀ مراتب و درجات مختلف قرآن می‌گوید:

ما ز قرآن مغز را برداشتیم

پوست را بهر خران بگذاشتیم

یعنی هم آدمیان مغز آن را می‌خورند و هم خران پوستش را. یکی می‌گفت اگر در طویلۀ بهشت هم ما را راه بدهند خوب است.

اینکه گفتیم قرآن بر قلب مؤمن نازل می‌شود، ابن‌عربی راجع‌به شب قرآن خواندن فصل مفصلی دارد که بنده قسمتی از آن را در مقاله‌ای، در کتاب وحدت وجود، از فتوحات مکیه ابن‌عربی،آورده‌ام.

می‌گوید: کسی که مؤمن است و به مقامی رسیده که قرآن بر قلبش تلاوت شود، وقتی که شب قرآن می‌خواند «مسامره» است؛ یعنی شب قصه گفتن، رازونیاز کردن، عاشقانه درِگوشی با هم حرف زدن. خدا درِگوشی با بنده‌اش حرف می‌زند.

می‌گوید: قرآن بخوان و طوری خود را رها کن که وقتی زبانت کار می‌کند، زبان تو نباشد، خدا بر تو بخواند؛ یعنی هم گوینده، هم بر زبان تو و هم شنواننده خدا باشد.

از قول خدا می‌ گوید: «من با زبان او (بنده‌ام) کتابم را بر او تلاوت می‌کنم» یعنی همان زبان که می‌گوید، خدا می‌گوید، گوش هم که می‌شنود، خدا می‌شنواند و او گوش می‌کند. این قصه گفتن است؛ «المسامره»

«این قصه گفتن من با اوست. دل به من می‌سپارد و من تلاوت می‌کنم، من می‌شنوانم، من شرح می‌دهم» یعنی فهمش هم سخت نیست، خودم به او می‌فهمانم. اگر کسی در محضر قرآن بنشیند، این‌طور است؛«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» «إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ» قلب داشته باشد و گوش جان بسپارد.

ما شعار می‌دهیم که گوش جان بسپاریم به تلاوت قرآن، ولی او واقعاً همه گوش می‌شود؛ لذا مولانا از اول گفت «بشنو».

چون که عاشق اوست تو خاموش باش

چون که گوشَت می‌ کشد تو گوش باش

آنچه ابن‌عربی گفت، بنده در وجود شریف حضرت آیت‌اللّه‌ نجابت می‌دیدیم؛ وقتی قرآن می‌خواندند بدن مبارکشان می‌لرزد و چهره‌شان منقبض و منبسط می‌شد؛ یعنی با قرآن دل می‌دادند. «القی السمع» بودند.

این قرآن را کم نگیرید، خدا نامۀ عاشقانه نوشته. نامۀ عاشقانه فرستاده تا تو را بکشاند. تو همه گوش باش که خدا بشنواندت!

مولانا دربارۀ اینکه قرآن ظاهر و باطن دارد، جای دیگری می‌گوید:

چون تو در قرآن حق بگریختی

با روان انبیاء آمیختی

هست قرآن حال‌های انبیاء

ماهیان بحر پاک کبریا

ذکر انبیاء قصه نیست. اگر از حضرت موسی و ایوب و یوسف علیهم‌السلام می‌گوید، برای این است که نفست در این دریا با انبیاء غور کند؛ با انبیاء پرواز کند.

ور بخوانی و نه‌ای قرآن پذیر

انبیاء و اولیاء را دیده گیر

گفتیم «ما ز قرآن مغز را برداشتیم پوست را بحر خران بگذاشتیم». اگر قرآن را فقط بخوانی و «نه‌ای قرآن پذیر» یعنی فقط ظاهرش را بخوانی، قرآن در جانت نرود که با جان انبیاء بیامیزی، اگر در عمق قرآن فرونروی و از ظهرش به بطنش نرسی، مثل کسی هستی که انبیاء و اولیاء را دیده، فقط همین. قرآن می‌فرماید: «تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ». آنها را می‌بینی که نگاهت می‌‌کنند، ولی نمی‌بینند. باطن شما را نمی‌بینند. باطن قرآن هم باطن انبیاست.

وقتی که قرآن می‌خوانیم از خدا بخواهیم عمق پیدا کنیم و بتوانیم از ظاهر به باطن برویم، البته ظاهرش هم خوب است.

برخی پیامبر اکرم را می‌دیدند و می‌گفتند بشری مثل ماست، قرآن هم لفظ و حرف و این‌هاست.

حرف قرآن را بدان که ظاهریست

زیر ظاهر باطنی بس قاهریست

زیر آن بطن یکی بطن سوم

که در او گردد خردها جمله گم

بطن چارم از نُوی خود کس ندید

جز خدای بی‌نظیر و بی‌ندید

تو ز قرآن ای پسر ظاهر نبین

دیو آدم را نبیند جز که طین

دیو (شیطان) گفت: «خَلَقْتَنی‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ». نمی‌فهمد «عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها» نمی‌ فهمد «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی».

خداوند در قرآن تجلی کرده «انّ اللّه تجلی فی کتابه». اگر او را نبینیم، مثل شیطان که به آدم نگاه کرد و گفت این خاک است، ما هم می‌گوییم این فقط لفظ است.

ظاهر قرآن چو شخص آدمیست

که نقوشش ظاهر و جانش خفیست

شخص یعنی تن. قرآن مثل تن آدمی است که چشم و ابرو دارد. ظاهر قرآن هم حرف و صوت و اعراب دارد، امّا جان قرآن خفی است؛ درست مثل انسان.

مرد را صدسال عم و خال او

یک سر مویی نبینند حال او

برخی از حضرت اباالفضل یا از امام رضا علیهماالسلام فقط چشم و ابروی زیبا می‌بینند، امّا باطن معصوم را نمی‌بینند.

خدایا خداوندا، تو را به مقرّبان درگاهت ما را با قرآن مأنوس بگردان. بین ما و اولیاء خدا که این مطالب را یادمان دادند جدایی مینداز و حق این بزرگواران را گردن همۀ ما ادا بفرما.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است