طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۷ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۷ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۱۰/۷ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تبارک و تعالی فی کتابه المبین:
﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُون﴾
﴿کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُون﴾
در بیان طلب و بهسوی خدا رفتن و خواستن خدا و اخلاق طلبگی که نوعی سیر الیاللّه است، به بحث فکر رسیدیم و گفتیم که جویای خدا باید در آیات خدا تفکر کند و از آیات به خود خدا پی ببرد تا به مرحلۀ ذکر و مراحل بعد برسد.
گفتیم آیات دو دستهاند: آیات تکوینی که به آیات آفاقی و انفسی تقسیم میشوند و در جهان هستی و در جهان درون انسان و نفس انسان میگذرد؛ «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
و آیات تدوینی یا تشریعی که قرآن کریم است و بالاترین آیات خداست.
البته این آیات با هم پیوند دارند؛ چون خدا در همهجا و همهچیز تجلی دارد؛ هم در آفاق و انفس و هم در قرآن کریم. به قول شیخ شبستری:
به نزد آنکه جانش در تجلیست
همه عالم کتاب حق تعالیست
مولانا در یکی از غزلیات دیوان شمس بهزیبایی میان آیات تکوینی و آیات تدوینی پیوند داده، در یک مصرع به آیات تکوینی، بخصوص انفسی اشاره میکند و در مصرع دیگر به آیات قرآن؛ چراکه پل رسیدن به آن تکوین و نفس و درون، فرورفتن در قرآن است.
بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
آیتِ انا بنیناها و انا موسعون
آسمان بالا و والاست. اگر میخواهی به بالا برسی، فرارفتن در آسمان، فرورفتن در نفس است.
کی شنود این بانگ را بی گوش ظاهر دمبهدم
تائبون العابدون الحامدون السائحون
اگر بانگ آسمانی میآید و نفس تو را از بالا صدا میزند، چه کسی این را میشنود؟ قرآن جوب میدهد: «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ».
نردبان حاصل کنید از ذی المعارج برروید
تعرج الروح الیه و الملائک اجمعون
اگر میخواهی از نردبان آسمان بالا روی، باید از راه نفس بگذری و به آن چنگ بزنی.
گر ز صوفیخانۀ گردونی ای صوفی برآ
وندرآ اندر صف انا لنحن الصافّون
ای سالک و ای طالب اگر میخواهی آن بالا بروی که ملائکه هستند، به اینجا بیا.
این غزل طولانی است و بیش از این فرصت نیست. به هر حال پیوند میان آیات تکوینی و آیات تدوینی یا تشریعی قرآن، پیوند عمیق و انیقی است که مولانا به آن اشارهای دارد.
بحث عرفان و عرفا امروز زیاد مطرح میشود، طوری که دیگر این بحث بازاری شده، افراد مخلتف، کلاسهای مخلتف و گویندگان مخلتف از آن دم میزنند،
امّا برای اینکه بدانید عرفان حقیقی از قرآن جدا نیست و حافظ گفت: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم»، ابنعربی همین طور، مولانا همین طور، سه مطلب در سایتی که مربوط به حقیر است در دسترس قرار داده شده؛ یکی مقالهای است به نام «حافظ تأویل ذکر و تفسیر عشق»، مقالۀ دیگری به نام «قرآن و تفسیر آن از نگاه ابنعربی» و یکی هم گفتوگویی داشتیم با یکی از سایتها که در سه جلسۀ تصویری تدوین شده، تحت عنوان «تأثیر قرآن بر ذهن و ضمیر مولانا».
این سه عارفی که امروز بیشترین اقبال به آنان میشود و هرکسی از راه میرسد از آنها دم میزند و هرچه دلش میخواهد از زبان آنها میگوید، در آنجا رابطۀ آنها با قرآن بررسی شده. کسانی که علاقمند هستند و دنبال میکنند میتوانند مراجعه نمایند.
تفاوت آیه بودن قرآن با آیات تکوینی
بین قرآن با آیات تکوینی که در جلسات قبل گفتیم از آنها به خدا میرسیم، تفاوتهای عمیقی وجود دارد.
در آیات تکوینی، بهعنوان نمونه، گفتیم کتاب «اثبات وجود خدا از دیدگاه چهل دانشمند» وجود دارد که باید کسی فیزک و شیمی بداند و مطالب این چهل دانشمند را بفهمد؛ «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ».
امّا قرآن با نطق سروکار دارد. نطق و گفتار شاخصۀ اصلی انسان است و به همین جهت ارتباط برقرار کردن با آن بسیار راحتتر از آیات آفاقی یا انفسی است که شاید در دسترس همه نباشد. این اولین خصوصیت قرآن نسبت به آیات تکوینی است.
این قرآن را نباید دستکم بگیریم؛ مبادا پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله در قیامت از ما شکایت کند که «انّ القوم اتخذوا هذا القرآن محجورا»! باید زیاد سراغ قرآن برویم و تا میتوانیم در این اقیانوس بیانتها که بزرگترین معجزۀ آخرین پیامبر است، سر کنیم.
این برای هرکسی که طالب خداست لازم است. اینکه نام «اخلاق طلبگی» بر آن گذاشتیم، مختص عمامهسر بودن نیست.
قرآن بزرگترین معجزۀ حضرت ختمی مرتبت است؛ یعنی آخرین پیامبر که رسالتش ختم رسالتهاست، کتابش جامع همۀ کتابهاست. خود حضرت فرمود: «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْکَلِم» این قرآن جامع همۀ کلماتی است که به همۀ انبیاء نازل شده.
دربارۀ دومین خصوصیت قرآن باید گفت معجزه یعنی آنچه دیگران از آوردن آن عازجزند. همۀ انبیاء معجزه داشتند. خود پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله هم معجزات زیادی داشتند؛ معجزۀ شقالقمر، سخن گفتن سنگریزه در دستشان و…، امّا اینها همه در مقابل قرآن هیچ است.
شما عظمت قرآن را باید اینجا ببینید که مثلاً حضرت موسی عصا میانداخت و اژدها میشد. این بسیار عجیب است و کار هر کسی نیست. حضرت عیسی علیهالسلام مرده زنده میکرد. این کار هر کسی نیست، امّا بزرگترین معجزۀ حضرت ختمی مرتبت نطق و حرف زدن است؛ یعنی کاری که بسیار آسان و در دسترس همه است، لکن «سهل ممتنع» است.
آسانترین کار حرف زدن است؛ مثل آب خوردن، ولی از همین حرف زدن که خیلی ساده به نظر میآید، معجزه پیامبر اکرم شکل گرفته، این خصوصیت قرآن است.
مولانا راجعبه آن حضرت میفرماید:
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سبق
من کتاب و معجزت را رافعم
بیشوکمکن را ز قرآن مانعم
من تو را اندر دو عالم حافظم
طاعنان را از حدیثت رافظم
کس نتاند بیشوکم کردن در او
تو به از من حافظ دیگر مجو
﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾
همین ظاهر و الفاظ قرآن معجزه توست و من حافظ هستم.
هست قرآن مر تو را همچون عصا
کفرها را درکشد چون اژدها
تو اگر در زیر خاکی خفتهای
چون عصایش دان تو آنچه گفتهای
عصای حضرت موسی علیهالسلام که از چوب بود، در دست هر کسی مار نمیشد، باید دست حضرت موسی باشد. وقتی موسی از دنیا رفت عصا هم از کار افتاد، امّا معجزۀ پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله معجزۀ جاوید است.
میفرماید اگر شما از این عالم ناسوت بالا بروید، این معجزه، نه مثل عصای موسی که با مرگ او تمام شد، معجزۀ شما پایدار است؛ حضور دارد؛ کار خود را میکند و کفر را از بین میبرد.
مولانا همین لفظ قرآن را معجزه میدانند. غیر از اعجازهای معنوی قرآن که بسیار است و بسیار به آن بیمهری و کمتوجهی میشود، همین الفاظ قرآن اعجاز است.
جنتان و انستان و اهل کار
گو یکی آیت از این آسان بیار
اهل کار یعنی کسانی که زباندار و زبانشناس هستند، همه را جمع کنید.
﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرا﴾
گفت اگر آسان نماید این به تو
این چنین آسان یکی سوره بگو
حرف زدن که آسان است، بسم اللّه!
گفته شده حروف مقطعه که اول بعضی سورههاست اشاره به این دارد که ما قرآن را از همین الف، لام، یا، سین، طا، ها ساختیم، اگر میتوانید شما هم از همین حروف که در اختیار دارید، یک آیه بیاورید.
بنابراین باید اعجاز بزرگ قرآن را بشناسیم که وقتی سراغ آن میرویم متوجه باشیم با چه مواجهایم. باید به عظمت قرآن توجه داشته باشیم. قرآن دعا دارد، توجه دارد. مثل روزنامه خواندن نیست که بخوانیم و رد شویم.
سومین خصوصیت قرآن، رابطۀ بین قرآن و انسان کامل؛ یعنی پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است. تجلی کامل خدا هم در حضرت ختمی مرتبت، بهعنوان انسان کامل است و هم در قرآن کریم؛ «انّ اللّه تجلی فی کتابه».
آن تجلی در قرآن از طریق تجلی در حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله است؛ یعنی این قرآن از پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است که این طور تجلی کرده.
خداوند به پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله فرمود: «اقرأ». مولانا هم خیلی زیبا در آغاز مثنوی با «بشنو» شروع کرد. اقرأ قرآن و بشنو مثنوی.
این سؤال در بین برخی دانشمندان مسلمان مطرح است که آیا قرآن بالاتر است یا حضرت ختمی مرتبت؟
بهمناسبت تولد حضرت عیسی مسیح و کریسمس و سال نو مسیحی خوب است به این نکته اشاره کنیم که مسیحیان عیسی علیهالسلام را «کلمه اللّه» میدانند. قرآن هم این را تأیید میکند.
در ابتدای انجیل یوحنا آمده است: «در آغاز کلمه بود و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود بعد در میان ما پدید آمد و یحیی به او ایمان آورد».
قرآن هم راجع به عسی علیهالسلام میفرماید: «یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ».
قرآن تأکید میفرماید «المسیح عیسی ابن مریم» یعنی بشر است و در عین حال کلمهاللّه است؛ یعنی خدا در عیسی تجلی کرده و کلمهاللّه است.
وقتی خدا بشارت یحیی علیهالسلام را به زکریا میدهد، میفرماید این یحیی مصدق کلمه خداست؛ یعنی مصدق عیسی علیهالسلام است.
﴿أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیى مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ﴾
بنابراین همان طور که خدا در عیسی تجلی دارد و کلمهاللّه است، قرآن هم کلاماللّه است.
بسیاری از اهل سنّت قرآن را بالاتر از پیامبر اکرم میدانند. آنان پیامبر را صرفا واسطهای میدانند که قرآن را تلاوت کرده است. این نظریه گروهی را واداشته که بگویند پیامبر اکرم طوطی نبوده که بشنود و بیان کند، بلکه مثل زنبور که شهد را میگیرد و تبدیل به عسل میکند، ایشان هم ماده خام را گرفته و تبدیل به این کلمات کرده؛ لذا قرآن انشاء پیامبر اکرم است.
امّا اهل عرفان معتقدند قرآن تجلی بزرگ خدا در پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله است؛ یعنی قرآن محصول فنای حضرت ختمی مرتبت است. آن حضرت نه طوطی و نه زنبور است، فانی درخداست. چه بگویی خدا گفت، چه بگویی پیامبر اکرم گفت. به قول مولانا:
گرچه قرآن از لب پیغمبر است
هرکه گوید حق نگفت او کافر است
این همه آوازها از شه بود
گرچه از حلقوم عبداله بود
در آن مرحله که قرآن نازل میشود، فرقی بین او و خدا نیست
قرآن که بر پیامبر نازل میشود، بر ما هم نازل میشود. ببینید چقدر میفرماید: «أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ». ای مردم این قرآن نازل شد و از شَفَه مبارک پیامبر اکرم به شما رسید.
این تجلی عظیم که به شما رسیده اگر به کوه میرسید، ازهممیپاشید؛ «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّهِ».
چگونه شما سراغ قرآن میروید و آن را دستکم میگیرد!
ابنعربی در یک تعبیر زیبا میگوید: پیامبر اکرم اصل است و قرآن خُلق -و به تعبیر قرآن خُلُق- پیامبر اکرم است.
قرآن صفت پیامبر است. تجلی خداست که در وجود حضرت ختمی مرتبت آمد و از زبانشان صادر شد.
لذا در جایی فرمود: «وَ إِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیم» ای پیامبر، خلق تو عظیم است. جای دیگر فرمود: «وَ الْقُرْآنَ الْعَظیمَ» یعنی خلق عظیمِ پیامبر همان قرآن است و پیامبر اکرم همین الآن در این قرآن حضور دارد.
عیسی علیهالسلام کلمهاللّه است و خدا در آن تجلی دارد، لکن مسیحیان فقط ظاهر عیسی را دیدند و همان تجلی را در ظاهر عیسی تجسم کردند؛ لذا میبینید که در کلیسا همهجا عکس عیسی است؛ از کودکی و جوانی و… این تمثال یعنی ظاهر عیسی شد مجسمه و نقاشی. ظاهر عیسی خیلی اهمیت پیدا کرد، امّا نتوانستند از ظاهر عیسی عبور کنند و به باطن برسند.
امّا در تعلیم اسلام قرآن شریف میفرماید: «وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُون» آنان را میبینی که به تو نگاه میکنند، امّا نمیبینند.
آنچه را کافران نمیبینند باطن پیامبر بود، وگرنه ظاهر را که میدیدند. پیامبر اکرم میخواهد باطن را نشان دهد. مساجد را که نگاه کنید، بر درودیوار آیات قرآن نوشته شده، نه تمثال و عکس پیامبر. لذا آیات قرآن مبین و مبیّن است؛ علم میدهد؛ بیان میکند و به باطن میبرد.
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت میفرمودند هنر حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله این بود که طوری عمل کردند که امّت در ظاهر پیامبر گیر نیفتادند. نگفتند رسول اللّه -با همین جُسمان و وضعیت- خداست، در حالی که عیسویان گیر کردند و گفتند عیسی خداست.
پیامبر اکرم مسلمانان را از ظاهر عبور داد و آنها را به باطن هدایت کرد. ما باید به این باطن که قرآن بیان میکند و خلق عظیم پیامبر است، توجه داشته باشیم. این ما را به باطن پیامبر اکرم میبرد و باطن پیامبر تجلی انسان کامل و حضور خود خداست.
بنابراین در بحث اخلاق طلبگی -منظور از طلبه فقط محصل حوزه نیست- باید به این مطلب توجه داشته باشیم که طالب خدایی که خود را از قرآن مستغنی بداند اصلاً طالب نیست.
این قرآن وسیلۀ شما در حرکت به سمت خداست؛ نامهای است که خدا نوشته؛ این نامۀ عاشقان خداست که برای بشر فرستاده. پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآله و امیرالمؤمنین علیهالسلام مجاهدتها کردند تا این قرآن بماند و به دست ما برسد. هیچ طالب خدایی نمیتواند از قرآن بینیاز باشد.
فرق قرآن (آیات تدوینی و تشریعی) با آیات تکوینی این است که آنها تا یک مرحله انسان را جلو میبرند. به آسمان و زمین و تکوین که نگاه میکنی میفهمی خدا هست و صفت خدا این است، امّا قرآن انسان را تا والاترین و بالاترین درجات میبرد، تا آنجا که به او میگویند «اقرأ و ارقع» قرآن بخوان و بالا برو!
قرآن آنقدر بطن دارد که ما هرچه در عمق آن فروریم جا دارد، از ظاهر فراتر میرویم و به باطن میرسیم؛ لذا قرآن بالاترین نعمتی است که از برکت وجود حضرت ختمی مرتبت و ائمۀ اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین به دست ما رسیده، البته این کتاب مبیّن و مفسر میخواهد؛ «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».
خدایا در دنیا و آخرت دست ما از قرآن و عترت کوتاه نکن!
خدایا خو را از طریق کتاب و عترت، بیشتر و بهتر و عمیقتر به ما بشناسان!
خدایا به برکت این دو وزنۀ سنگین و شیء ارزشمند، محبّت و معرفت خود را به ما عنایت فرما و ما را به همۀ معارفت آشنا بگردان!