طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۳ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
بسم اﷲ الرحمن الرحیم
طلب و اخلاق و طلبگی جلسه ۲۳ | پنجشنبه ۱۴۰۲/۸/۱۰ | حجت الاسلام والمسلمین کاکایی
قال اللّه تعالی فی کتابه المبین:
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ»
«إِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون»
طالب -که طلبه هم از همان ریشه است- یعنی کسی که طلب خدا میکند، مراحلی را باید طی کند و منازل و مقاماتی دارد که برخی را اشاره کردیم.
یکی از اموری که بر طالب لازم است، بعد از توبه و انابه، فکر و ذکر یا تفکر و تذکر است که دو معنای مختلف دارند.
اول تفکر؛ کسی که طالب خداست باید دربارۀ خدا بیندیشد و فکر کند؛ چون هرچه شناخت ما از خدا بیشتر شود، معرفت و محبّت بیشتر میشود.
شما کسی را که نمیشناسید، اگر هم دوستش بدارید، محدود است، امّا هرچه بیشتر بشناسیدش، محبّتتان به او بیشتر میشود؛ یعنی محبّت تابع معرفت است و معرفت با تفکر و تذکر پیوند دارد.
از امام صادق علیهالسلام روایت شده: «تَفَکُّرُ سَاعَهٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَهِ سَنَهٍ». یک ساعت فکر کردن بهتر از یک سال عبادت است. «ساعه» یعنی مدت کوتاهی.
در این تفکر گاهی پردۀ جدیدی کنار میرود که چه بسا در عبادت یک ساله رخ ندهد.
به همین جهت حضرت ختمی مرتبت صلّیاللّهعلیهوآله فرمودند: «التَّفَکُّرُ حَیَاهُ قَلْبِ الْبَصِیرِ» تفکر موجب حیات قلب بیناست؛ یعنی قلبی که بصیرت پیدا کند، تفکر به آن حیات میدهد.
کسی که مؤمن و طالب خداست، باید همۀ فکر و ذکرش خدا باشد و دربارۀ خدا تفکر کند.
امّا چگونه تفکر کنیم؟
تفکر گاهی دربارۀ ذات خداست؛ گاهی در صفات و افعال خداست و گاهی در اعمال و احوال خودمان است که چگونه به خدا برسیم.
دربارۀ ذات خدا نمیتوان تفکر کرد؛ چراکه ذات خدا در فکر کسی نمیگنجد.
به عقل نازی حکیم تا کی به حکمت این ره نمیشود طی
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
«که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را.»
منظور از حکمت، همین حکمت معمول است، نه آنچه شامل عین الیقین و عرفان و شهود میشود.
اگر خس و خاشاک توانست به عمق دریا راه یابد، خرد هم میتواند به ذات خدا پی ببرد؛ لذا این آیه که فرمود: «وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَه» (خدا شما را از خود پرهیز میدهد) یعنی تفکر در ذات او حرام است.
چرا نمیشود ذات خدا را با تفکر ادراک کرد؟ بحث وصال و فنا در عرفان چیز دیگری است.
ادراک یعنی درک کردن. معادل فارسی آن «فراگرفتن» است؛ وقتی چیزی را فرامیگیرید، یعنی بر آن محیط میشوید و احاطه پیدا میکنید.
معادل انگلیسی آن «Comprehen» است. «Comprehension» یعنی درک مطلب. آنچه را فراگیر است «comprehensive» میگویند.
خدا را نمیتوان فراگرفت؛ چون بینهایت است و بر بینهایت نمیشود احاطه پیدا کرد. هرکه بگوید من بر بینهایت احاطه یافتم، بینهایت را نشناخته.
هر کسی میتواند بر اساس ظرف وجودی خود، شناختی از خدا داشته باشد. «لون الماء لون انائه» رنگ آب، رنگ ظرفش است. هر کسی بهاندازۀ ظرف وجودی خود میفهمد، امّا کسی نمیتواند کُنه ذات خدا را فرابگیرد، محیط شود و احاطه پیدا کند.
«وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیط» او بر ما احاطه دارد، بر عقل و فکر و جان و جسم و همهچیز ما احاطه دارد؛ لذا فرمود: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصار» چشم و بصیرت نمیتواند برا خدا احاطه پیدا کنند، امّا خدا بر سراسر وجود ما محیط است.
پس از آن جهت در ذات خدا نمیشود تفکر کرد که حاصل تفکر ادراک است و او چون بینهایت است، به ادراک درنمیآید و شکار ذهن ما نمیشود. اینکه حافظ فرمود:
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کانجا همیشه باد به دست است دام را
«عنقا» اشاره به ذات احدیت است. «دام بازچین» یعنی حتی تصمیم شناختن ذات او را نگیر که نمیشود.
ما با این جسم خاکی و این محدودیت چگونه میتوانیم به بینهایت احاطه پیدا کنیم! به قول حافظ:
من خاکی که از این در نتوانم برخاست
از کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
خدا که میگوییم بالاست، نه یعنی جایی در آسمان است. «مِنْ وَرائِهِمْ مُحیط» او احاطه دارد. ما محاطیم و نمیتوانیم بر محیط، محیط شویم. چگونه میتوانیم بر آن کاخ بلند که بر ما احاطه دارد، بوسه بزنیم؟
توحید ذات را با عقل هم نمیشود فهمید. توحید بلند یا وحدت عمیق این نیست که غیر خدا خدایی نیست، اصلاً غیر خدا هیچ نیست.
کسی که بگوید من فهمیدم غیر خدا هیچ نیست، دو چیز تصور کرده؛ یکی عالم یکی معلوم. میگویند تو چهکاره هستی؟ فرض کنید اگر کسی به دیگری بگوید من فهمیدم در این اتاق غیر از تو هیچکس نیست، میگویند تو کیستی که فهمیدی؟
در عرفان سخن از فناست. کسی که فانی شود، دیگر او نیست که فهمیده.
جناب خواجه عبداللّه انصاری یک رباعی دارد که یک مصرعش این است: «و کل من وحّده جاهده » هرکس بگوید توحید خدا را فهمیدم، منکر توحید شده؛ چون خود را اثبات کرده. اگر من در میان باشد، هم خدا را محدود کردی، هم توحید ذات را نفهمیدی.
لذا با عقل نمیشود در ذات تفکر کرد، امّا آیات خدا بیشمار است. آیه یعنی نشانه، جلوه، آنچه که وقتی در او نگاه کنی، صاحب آیه و صاحب نشانه را ببینی.
«کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الآیات» خدا آیات را برای شما تبیین میکند «لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» شاید تفکر کنید.
وقتی راجعبه زمین و آسمان صحبت میکند، میفرماید: «إِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ » نشانههایی است برای کسانی که تفکر میکنند.
هرکه عاشق خدا باشد، هرجا رو کند، آیه و نشانهای از خدا میبیند؛ با خدا مواجه است؛ «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه».
آیات خدا شامل نعمتها هم میشود؛ لذا از رسول خدا صلّیاللّهعلیهوآله نقل شده: «تَفَکَرُّوا فِی آلَاءِ اللَّهِ وَ لَا تَتَفَکَّرُوا فِی اللَّه». در نعمتهای خدا تفکر کنید، در ذات نمیشود تفکر کرد. «فَإِنَّکُمْ لَنْ تَقْدِرُوا قَدْرَه» شما ظرفش را ندارید. «قدر» یعنی استعداد و وسعت.
آیات و نعمات خدا همهجا، بهوفور وجود دارد. اگر کسی اهل شناخت باشد، در همهچیز او را میبیند. میبینید که خدا سراسر و شراشر وجود او را پر کرده. همهجا آیه و نعمت اوست شما میتوانید ببینید و به او برسید. محبّت و معرفت با هم درآمیخته است، اگر نگاه کنید!
امیرالمؤمنین علیهالسلام در آغاز دعای کمیل میگوید: «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِ شَیْء» خدایا تو را میخوانم به اسمائی که ارکان همهچیز را پر کرده.
آیات خدا دو گونه است؛ آیات تدوینی و آیات تکوینی.
آیات تدوینی یعنی کتاب خدا و قرآن شریف که خدا و پیامبر برای شما تبین میکنند تا فکر کنید؛ «لعلکم تتفکرون».
با قرآن مأنوس باشید که «انّ اللّه تجلی فی کتابه» خدا در کتابش تجلی پیدا کرده. اگر ذات را نمیتوانید ببینید، تجلی ذات را که در آیات قرآن برای شما تبیین شده، میتوانید ببینید.
کسی که عاشق خداست اگر میخواهد او را بشناسد، در آیات تدوینی تفکر کند.
آیات تکوینی یعنی همین شب و روز و زمین و آسمان و گیاهی که میروید، گلی که لبخند میزند، دریایی که موج میزند، همۀ اینها آیات الهی است. به قول شیخ محمود شبستری:
به نزد آنکه جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
کتاب تکوین دو نوع آیه دارد؛ آیات آفاقی و آیات انفسی؛
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»
ما آیات خود را در آفاق و در نفس خودشان به آنها نشان میدهیم تا برایشان روشن شود که او حق است.
آفاق جمع افق است؛ یعنی جهان برون. تا چشم کار میکند آیه و نشانه خداست. در دعای جوشن میخوانیم که از قعر دریا تا اوج آسمان آیات خداست؛
«یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ یَا مَنْ فِی الْأَرْضِ آیَاتُهُ یَا مَنْ فِی کُلِّ شَیْءٍ دَلَائِلُهُ یَا مَنْ فِی الْبِحَارِ عَجَائِبُهُ»
این نگاه آفاقی است که در آسمان عظمت خدا را و در قعر دریا عجایب او را ببینی.
سعدی میگوید
برگ درختان سبر در نظر هوشیار
هر ورقش دفتریست معرفت کردگار
رضوان خدا به حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت از قول آیتاللّه قاضی میگفتند سعدی اهل سیر آفاقی است. البته غزلیات عشاقانه هم دارد که بماند.
«سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ» در جانها و نفسهایشان هم آیات خداست، در خودت نظر کن!
هم در جهان برون آیه میبینی، هم در جهان درون، تا تفکر کنی.
ا تزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی العالم الاکبر
آیا گمان میکنی تو همین جرم کوچکی؟ عالم اکبر در تو نهان است. این شعر منسوب به امیرالمؤمنین علی علیهالسلام است.
در این آیات آفاقی و انفسی تفکر کنید «حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» تا بفهمید که خدا حق است.
اگر آیهشناس باشید، با همین تفکر خدا را میشناسید، عرفان و شهود بماند. ما مشغول جزئیات شدیم و از تفکر بازماندیم، اهل تفکر نیستیم. اینقدر سرمان با مسائل جزئی؛ موبایل و اخبار و… گرم شد که کمتر با دیدِ آیهای «تفکر ساعه» نگاه میکنیم. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا».
یک شب در کویر ستارهها را ببین؛ «یَا مَنْ فِی السَّمَاءِ عَظَمَتُهُ»!
حضرت آیتاللّهالعظمی نجابت رضوان اللّه تعالی علیه مجموعۀ رازبقا را خیلی دوست داشتند و میدیدند. زندگی حیوانات و تصاویر دریا را با شوق نگاه میکردند. حتی بعضی دوستان را واداشته بودند فیلم آنها را از صدا و سیما بگیرند.
این آیات را ببین تا صنع خدا را بفهمی. اگر نگاه کردی، میفهمی همهجا او در تجلی است.
یار بیپرده از در و دیورا
در تجلی است یا اولیالبصار
لآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ… لِأُولِی الْأَبْصارِ… لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ… لِقَوْمٍ یَفْقَهُون… لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.
باید این شناخت را که پیدا کنی که خدا همهجا ظهور کرده و ما چقدر غرق آیات و نعمتهای اوییم. با شهید حبیب روزیطلب روی بلم نشسته بودیم. چقدر دریا و آب و آسمان و این مسائل برایش نکتهآموز و آیهآموز بود! ما همیشه در آیات خدا بودیم و نمیدانستیم.
نعمتهای خدا همهجا فراگیر است. اصل وجودمان نعمت است، ولی ما عادت نکردیم دیدۀ نعمتبین داشته باشیم و تفکر کنیم.
اینطرف و آنطرف نگاه کنیم؛ «باسمائک الّتى ملأت ارکان کلّ شئ» شاید ناگهان چیزی از راه فکر به دست آمد.
عروس طبع را زیور ز فکر بکر میبندم
بود کز دست ایامم به دست افتد نگاری خوش
گاهی ناگهان نگار خوشی از این تفکر و تعمق به دست میآید. مقداری خلوت لازم است که یعنی چه «ما خَلَقْتَ هذا باطِلا». در آلاءاللّه و نعمتهایی که خدا به ما داده تفکر کنیم.
«ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ» بزرگترین نعمتی که خدا از آن سؤال میکند، به فرمودۀ معصوم، نعمت ولایت حضرات معصومین علیهمالسلام است.
امیرالمؤمنین علیهالسلام در دعای کمیل فرمود: «باسمائک الّتى ملأت ارکان کلّ شئ». خدا اسماء بسیار دارد؛ ودود، غفور، مؤمن، مهیمن، سلام… امّا بزرگترین اسماء خدا که اسماء اعظم محسوب میشوند، معصومن علیهمالسلام هستند.
خدایا ما را بدار شاکران این نعمت بزرگ؛ یعنی نعمت ولایت ائمۀ اطهار علیهمالسلام باشیم.
ما را مشمول عنایات حسین بن علی بفرما، ما را شرمنده نعمتهایی که به ما دادی؛ رفیقان خوب، استادان خوب، مگردان!